آنموقع که بچه مدرسه ایها را بیشتر از الان به سینما میبردند، انیمیشنِ کوه جواهر با آن موسیقیِ اعجابانگیزش من را عاشقِ سینما کرد. خوشبختانه چند سال پیش دوباره آن را گیر آوردم و دیدم. تقریبا هر سال یکبار آن را میبینم تا دوباره بتوانم عاشق شوم. نمیدانم این حرف را قبول دارید یا نه، ولی فیلمهای امروزی کمتر این بلا را سر آدم میآورند. البته در دبیرستان به جای هنر، علوم انسانی خواندم و در دوره کارشناسیام به جای سینما، علوم ارتباطات اجتماعی. از این بابت خیلی خوشحالم چون در واقع سینما یعنی بفهمیم چطور جهان را ببینیم. خواندنِ ارشد سینما هم از این جهت برایم جذاب بود که به نوشتنِ پایاننامهای درباره ژانر فانتزی ختم شد؛ چیزی که همیشه دوستش داشتم. کلا همین علاقه مندیهاست که من را زنده نگه میدارد: نوشتنِ رمان، فیلمنامه و نقد.