مروری بر دردهای مکس – پرونده داستانی بازی Max Payne
سالهای طولانی از عرضه اولین مکس پین در سال ۲۰۰۱ میگذرد. شرکت رمدی این بازی دوست داشتنی را آغاز کرد و شاید با همین بازی بود که سم لیک و تیمش توانستند برای خود نامی ...
Max Payne
سال ۱۹۹۸ وقتی مکس پین (Max Payne) مامور پلیس شهر نیویورک به خانهاش برگشت متوجه شد که سه نفر آلوده به ماده مخدری به نام Vaklyr به خانهاش حمله کردهاند. مکس به محض اطلاع از ماجرا به داخل خانه دوید اما کمی دیر بود. همسر و دختر تازه متولد شدهاش توسط قاچاقچیها به قتل رسیده بودند. مکس برای پیگیری ماجرا بعد از به خاک سپاری همسر و دخترش تصمیم گرفت به DEA بپیوندد.
در سال ۲۰۰۱ مکس پین به عنوان نفوذی ماموران پلیس وارد خانواده پانچینلو (Punchinello) میشود. این خانواده نقش اصلی قاچاق ماده مخدر Valkyr بودند. B.B همکار مکس در DEA پیامی برای او ارسال میکند و از وی میخواهد تا به دیدار یکی دیگر از ماموران DEA یعنی الکس بالدر برود. الکس یکی از دوستان صمیمی مکس به حساب میآمد. این دو در ایستگاه متروی خیابان روسکو Roscoe یکدیگر را ملاقات میکنند. وقتی مکس به ایستگاه میرسد، الکس توسط قاتلی مرموز به ضرب گلوله کشته میشود. در نتیجه پلیس مکس را عامل اصلی قتل بالدر میپندارد. علاوه بر این هویت واقعی مکس برای خانواده پانچینلو مشخص میشود. به همین دلیل خاندان پانچینلو هم تلاش میکنند تا مکس را بکشند.
پس از این اتفاقات مکس به دنبال جک لوپینو (Jack Lupino) میرود. جک مسئول نظارت بر توزیع ماده Valkyr در خانواده پانچینلو بود. مکس برای پیدا کردن او مجبور میشود چند نفر دیگر از خاندان پانچینلو را هم از پا درآورد. دون پانچینلو (رئیس خاندان پانچینلو) بعد از آن که متوجه میشود عملکرد ضعیف جک لوپینو باعث شده تا توجه پلیس به این خانواده معطوف شود، نامهای تهدید آمیز برای جک لوپینو ارسال میکند اما لوپینو تحت تاثیر این نامه قرار نمیگیرد.
مکس متوجه میشود که محل اختفای جک لوپینو در یک باشگاه شبانه به نام Ragna Rock است. وقتی مکس به آنجا میرسد لوپینو افرادش را مامور کشتن مکس میکند. در این کش و قوس مکس متوجه افکار عجیب و غریب و همچنین شیطان پرستانه لوپینو میشود و علاوه بر اینها نامه دون پانچینلو به لوپینو را هم پیدا میکند. مکس پس از کشتن افراد لوپینو در نهایت با جک رو به رو میشود. لوپینو پس از ایراد نقل قولهایی شیطانی و عجیب با استفاده از شاتگان خود به مکس حمله میکند. در این نبرد مکس پیروز میشود و چندین بار به بدن بیجان لوپینو شلیک میکند تا مطمئن شود که او دیگر از جایش بلند نخواهد شد.
جک لوپینو یک دیوانه بود.
-مکس پین در رابطه با جک لوپینو
پس از کشتن جک لوپینو، مکس پین برای اولین بار با مونا سَکس (Mona Sax) رو به رو میشود. مکس و مونا به یکدیگر مشکوک بودند به همین دلیل در فاصلهای نزدیک اسلحههایشان را به سمت یکدیگر نشانه رفتند. مونا کمی بعد راجع به دخالت خانواده پانچینلو در قاچاق مواد مخدر Valkyr خبر داد و پیشنهاد کرد برای بین بردن این خاندان بهتر است به هم کمک کنند. مکس این پیشنهاد را پذیرفت اما کمی بعد متوجه شد که مونا او را گول زده. مونا نوشیدنی مکس را به دارو آلوده میکند و باعث میشود که مکس روی زمین بیفتد و از حال برود. مونا این کار را به این خاطر کرد که نمیخواست لیزا -خواهرش که همسر دُن پانچینلو است- قربانی حس انتقام جویی مکس شود. مونا مکس را همانجا رها میکند تا افراد مافیا مکس را دستگیر کنند. پس از دستگیری مکس توسط مافیا او را به جایی میبرند تا او را بازجویی کنند.
مکس از دست مافیا فرار میکند. در این راه با ولادیمیر لم (Vladimir Lem) آشنا میشود. او به مکس میگوید که محل اختفای محمولهای از اسلحه حرفهای و قدرتمند در اختیار دارد که در صورت پذیرفتن پیشنهاد وی از سوی مکس آنها را در اختیارش قرار خواهد داد. پیشنهاد ولادیمیر به مکس این بود که او وارد یک کشتی به نام Charon شود و کاپیتان آن که یک خائن تحت عنوان بوریس دایم (Boris Dime) است را از پا در بیاورد. مکس قبول میکند و وارد کشتی میشود و پس از درگیری با افراد بوریس، دایم را از پا در میآورد.
مکس با استفاده از سلاحهای پیشرفته و قدرتمندی که به دست آورده بود به خانه دُن پانچینلو رئیس مافیا حمله میکند. مکس متوجه میشود که خانه دُن پانچینلو توسط افراد کمی محافظت میشود اما سه نفر از قاتلان همسر و دخترش هم بین آنها حضور دارند. مکس به آنها حمله میکند و سه قاتل را هم از پا در میآورد. وقتی به دفتر دُن پانچینلو -که نامش آنجلوست- میرسد، آنجلو را میبینید که از او خواهش میکند تا او را از بین نبرد. آنجلو میگوید که او تنها کاری را کرده که یکی از افراد قدرتمند دولت از او خواسته بود. مکس با صحبتهای آنجلو قانع نمیشود اما در همین حین گروهی از افراد با کت و شلوار وارد دفتر آنجلو میشوند. آنجلو به آنها میگوید که چیزی به مکس نگفته اما قاتلین شیک پوش آنجلو را میکشند.
مکس متوجه میشود که آنجلو تنها یک مهره بوده و توسط ماموران فردی به نام نیکول هورن (Nicole Horne) مدیر عامل شرکت Aesir کشته شده است. هورن خودش با تزریق بیش از حد مواد مخدر Valkyr مکس را آلوده کرده و به حال خود رها میکند تا بمیرد. وقتی مکس بیدار میشود به دنبال تنها سرنخ خود یعنی هورن میرود. وقتی مکس به Valkyr آلوده شد، آخرین صحبتهایی که از زبان هورن شنیده بود این بود:
منو به Cold Steel ببرید.
این سرنخ او را به یک انبار قدیمی و بزرگ نظامی میبرد. او متوجه میشود که ماده مخدر Valkyr نتیجه تحقیقات روی یک پروژه نظامی بوده که توسط ارتش ایالات متحده مورد آزمایش قرار گرفته تا بتواند قدرت بدنی سربازان آمریکایی را افزایش دهد. این پروژه بعد از بروز نتایج وحشتناک به سرعت متوقف شد. مکس همچنین متوجه میشود که همسرش اطلاعات زیادی راجع به این پروژه به دست آورده بود چرا که در شرکت تحت امر هورن کار میکرد. به همین دلیل نیکول هورن تصمیم گرفت چند نمونه از موردهای آزمایشی Valkyr را به خانه مکس بفرستد تا همسر مکس پین را بکشند.
پس از این که مکس از انبار قدیمی نظامی خارج شد، B.B با او تماس گرفت و از او خواست تا وی را در یک گاراژ ملاقات کند. آنجا مکس متوجه میشود که B.B کسی بوده که به الکس تیراندازی کرده و مکس را مقصر جلوه داده است. به همین دلیل تیراندازیهای شدیدی بین مکس و B.B اتفاق میافتد. مکس به دنبال B.B میرود و پس از تعیقب و گریز با ماشین، B.B تصادف میکند. در آخرین حرکات B.B تلاش میکند تا با Jackhammer مکس را از پا در بیاورد اما موفق نمیشود و به این ترتیب مکس بالاخره انتقام مرگ الکس را میگیرد.
بعد از کشتن B.B فردی به نام آلفرد وودن با مکس تماس میگیرد و از او میخواهد وی را در ساختمان Asgard ملاقات کند. آلفرد عضو گروهی تحت عنوان Inner Circle بود. وودن به مکس میگوید که نیکول هورن در واقع چه کسی است. او به مکس اعلام میکند که Inner Circle به خاطر محدودیتهایی که دارد قادر به از پا درآوردن نیکول هورن نیست. بعد از ملاقات آلفرد و مکس، ناگهان اتاق ملاقات توسط مامورین هورن مورد حمله قرار میگیرد. آنها با ورود به اتاق همه را به جز مکس میکشند. مکس از دست مامورین فرار میکند و آلفرد به صورت نمایشی طوری وانمود میکند که انگار تیر خورده است.
مکس وارد مقر اصلی Aesir میشود، جایی که هورن در آن قرار دارد. او از نگهبانان و مامورین هورن عبور میکند و مجددا به مونا سَکس برخورد میکند. در یک درگیری مونا توسط افراد نیکول هورن مجروح میشود چرا که از دستور او سرپیچی کرده و به مکس شلیک نمیکند، در واقع مشخص میشود که مونا قبلا یکی از افراد نیکول هورن بوده. نیکول هورن به مکس میگوید که همه این اتفاقات به این خاطر رخ داد که همسرش سرش توی کار خودش نبوده و در جریان جزئیات ماده مخدر Valkyr قرار گرفته بود. هورن تلاش میکند تا از دست مکس فرار کند. به این منظور به پشت بام ساختمان میرود و سوار یک هلیکوپتر میشود. مکس با استفاده از اسلحه M79 یکی از کابلهای نگه دارنده آنتنی بلند را مورد هدف قرار میدهد. این موضوع باعث میشود که آنتن کنده شود و به روی هلیکوپتر سقوط کند. این اتفاق باعث مرگ نیکول هورن میشود.
پلیس مکس را دستگیر میکند. وقتی نیروهای ویژه SWAT در حال بیرون بردن مکس بودند، او متوجه حضور آلفرد وودن میشود. این موضوع به مکس اطمینان خاطر میدهد که به زودی از زندان بیرون خواهد آمد. همه چیز با لبخند مکس به پایان میرسد.
از آن زمان به بعد مکس جوان تصیم گرفت در مقابل پدر بایستد. یک بار مکس پدرش را با یک ریوولور اسباب بازی تهدید کرد و حتی به شلیک کرد. پدر مکس کمی بعد در سال ۱۹۷۹ از دنیا رفت و مکس بالاجبار توسط پدربزرگش بزرگ شد. پدربزرگ او تاثیرات بسزایی روی مکس داشت و با تعریف کردن افسانههای مختلف مکس را در دوران سخت آرام میکرد.
مکس اواخر دهه ۸۰ یک مامور نیروی پلیس نیویورک شد و با توجه به استعدادی که داشت به سرعت به درجه کارآگاهی رسید. در بخشی از زندگیاش او با الکس بالدر آشنا شد. مکس و الکس در کنار هم با جنایتهای مختلف شهر نیویورک جنگیدند تا این که تبدیل به دو دوست خیلی نزدیک شدند. عملکرد خوب این دو باعث شد خیلی سریع مورد توجه رسانهها قرار بگیرند و از آنها تحت عنوان پلیسهای قهرمان یاد شود.
مکس اوایل دهه ۹۰ با میشل آشنا شد. دو سارق به میشل حمله کرده بودند و مکس او را نجات داد. این عملکرد قهرمانانه مکس روی میشل تاثیر گذاشت به حدی که کمی بعد آن ها با هم ازدواج کردند. دختری به نام رز حاصل این ازدواج بود که در سال ۱۹۹۸ به دنیا آمد.[/cloux_character_box_item][/cloux_character_box]
لیزا پانچینلو خواهر دوقلوی مونا سکس در بخشی از بازی دیده میشود. مکس در ابتدا فکر میکند با بدن بیجان مونا برخورد کرده اما بعدها متوجه میشود که لیزا توسط آنجلو پانچینلو آنقدر آسیب دیده که در نهایت جان خودش را از دست داده است.[/cloux_character_box_item][/cloux_character_box]
مکس پین ۲: سقوط مکس پین
پیش خودم گفتم همه چی تموم شد... اما دروغ بود. من هنوز نفس میکشیدم و همه کسایی که دوستشون داشتم هنوز مُرده بودن. هیچ چیز تموم نشده بود.
-مکس پین
دو سال بعد از اتفاقات عنوان اول، مکس پین مجددا کارآگاه نیروی پلیس شهر نیویورک بود. مکس روی پرونده قاتلهای زنجیرهای تحت عنوان Cleaners کار میکرد که در این حین با مونا سَکس رو به رو میشود. مکس فکر میکرد مونا بعد از زخمی شدن در مقر هورن کشته شده اما اینطور نبود. مونا بر خلاف میل مکس دستگیر میشود. او به اتهام قتل سناتور گیت دستگیر شد و به اداره پلیس برده شد. در اداره پلیس مکس به صورت ناخودآگاه صدای همکارش والری وینترسون (Valerie Winterson) را میشنود که از طریق تلفن درباره مونا صحبت میکرد.
در همین لحظه و به صورت ناگهانی گروهی از افراد Cleaners به اداره پلیس حمله میکند. به نظر میرسید که آنها به دنبال مونا میگردند. قبل از این که دستشان به مونا برسد، سَکس از سلول خود فرار کرده و در تاریکی شب گم میشود. مکس پس از این اتفاقات به محل اقامت مونا میرود. وقتی مکس به آنجا میرسید، همراه با مونا مجبور میشوند یک بار دیگر در مقابل حمله افراد Cleaners از خود دفاع کنند. آنها وقتی مکس میخواست به خانه مونا بیاید، او را دنبال کرده بودند.
مکس و مونا تصمیم میگیرند به دنبال افرادی بگردند که باعث و بانی این اتفاقات شده بودند. جستجو و تحقیقات آنها را به ساختمانی نیمه کاره میبرد. مونا و مکس مجبور میشوند در این محل از خودشان در برابر حمله Cleaners دفاع کنند. بعد از آن که مهاجمین عقب نشینی میکنند، کارآگاه وینترسون از راه میرسد و اسلحهاش را به سمت مونا نشانه میرود. مونا ادعا میکند که وینترسون اینجاست تا او را بکشد اما از طرفی وینترسون مدعی میشود که او فقط میخواهد یک فراری از زندان را دستگیر کند. مکس تلاش کرد تا بین این دو نفر آرامش برقرار شود اما وقتی ماجرا پیچیدهتر شد، والری تصمیم گرفت تیراندازی کند. پیش از آن که ماشه توسط وینترسون فشار داده شود، مکس با شلیک به سمت همکار خود او را از پا در میآورد. شلیک مکس به وینترسون او را زخمی کرده و روی زمین میاندازد. مکس از مونا میخواهد از محل فرار کند و همین اتفاق میافتد.
وینترسون که خون زیادی از او رفته بود به مکس شلیک میکند. مکس از شدت شلیک گلوله به داخل یک گودال سقوط میکند. وقتی پلیس به محل میرسد هردو را به بیمارستان میبرد اما وینترسون به خاطر شدت جراحت وارده میمیرد اما مکس مجددا احیا میشود. مکس پس از گذشت مدتی از بیمارستان مرخص میشود و تلاش میکند به دنبال جواب معماهای پیش آمده بگردد.
ولادیمیر لم که در سال ۲۰۰۱ باعث شد مکس پین به محمولهای از سلاحهای قدرتمند دست پیدا کند، به لطف عملکرد مکس پین حالا قدرتمندتر شده بود. او باشگاه شبانه Ragna Rock را میچرخاند، حتی نامش را به Vodka تغییر دهد. اما این اتفاق باعث شد تا ولادیمیر حریصتر از گذشته شود. از آنجایی که با از بین رفتن خانواده مافیایی پانچینلو قدرت زیادی به دست آورده بود، تصمیم گرفت به طور کامل همه گروههای مافیایی را از بین ببرد. همچنین تصمیم گرفت مکس را هم از بین ببرد.
Vlad مکس پین را گروگان میگیرد. در همین حین مکس متوجه میشود که رئیس گروه مافیای روس گروه Cleaners را کنترل میکند. او از آنها استفاده میکند تا همه رقبایش را یک به یک از بین ببرند. همچنین مکس متوجه میشود که ولادیمیر بخشی از گروه مرموز و سری Inner Circle هم هست. گروهی که توسط آلفرد وودن رهبری میشود. آلفرد همان کسی بود که بعد از دستگیری مکس بعد از وقایع نسخه اول بازی، او را از زندان بیرون آورد. حرص Vlad باعث شد که او بخواهد با کشتن آلفرد کنترل و مدیریت گروه Inner Circle را هم بر عهده بگیرد. موضوع دیگری که مکس متوجه آن شده بود، مربوط به مونا میشد.
آلفرد با آگاهی از تصمیمات Vlad تصمیم گرفت تا مونا را استخدام کند و به او دستور داد تا Vlad و همچنین مکس را بکشد. وقتی مکس توسط Vlad به گروگان گرفته شده بود، به مکس اعلام کرد که والری وینترسون به او علاقمند بوده و پس از این صحبت به مکس شلیک کرد و وی را رها کرد تا کم کم بمیرد. Vlad محل را ترک کرد اما مونا پس از مدتی به سراغ مکس آمد و او را نجات داد. پس از این اتفاق مونا و مکس به کمک هم به محل سکونت آلفرد وودن رفتند تا پیش از کشته شدنش توسط Vlad او را نجات دهند.
در محل سکونت آلفرد، مونا برای اجرای دستوراتی که از آلفرد دریافت کرده بود با ضربهای به سر مکس او را نقش زمین میکند اما قادر نیست بر احساساتش غلبه کند و او را بکشد. Vlad که شاهد این صحنه بود، منتظر ماند تا مونا مکس را بکشد. اما وقتی متوجه شد که او چنین قصدی ندارد به سمت مونا شلیک کرد.
آلفرد وودن به خاطر رنج بردن از سرطانی خاص دیگر توانایی راه رفتن نداشت. بر اساس گفتههای Vladimir Lem وودن نقشی اساسی در ارسال فایلهای ماده مخدر Valkyr به کامپیوتر میشل پین (همسر مکس) در سال ۱۹۹۸ داشت. به همین دلیل او از ترس این که مکس ممکن است برای اجرای بخشی از انتقامهایش او را هم از پا در بیاورد مونا را مامور کشتن او کرد. اما بعد از گذشت مدتی از این کار پشیمان شد و بابت چنین تصمیمی از مکس عذرخواهی کرد.
آلفرد ناگهان در حالی که روی ویلچر نشسته است ظاهر میشود از تبهکار روس میخواهد که کشتن را تمام کند. پس از عدم قبول این درخواست توسط Vlad به او حمله میکند. در حین این درگیری Vlad موفق میشود آلفرد را بکشد. مکس پس از این اتفاق به Vlad حمله ور میشود و اسلحه را از دستش خارج میکند. اما Vlad بمبی که پیش از این در خانه کار گذاشته بود را منفجر میکند. با انفجار بمب کف خانه خراب شده و مکس و Vlad هردو به طبقه پایین تر سقوط میکنند.
Vlad تصمیم میگیرد از دست مکس فرار کند و برای این کار هرکاری که از دستش بر میآید را انجام میدهد. مکس موفق میشود از همه جان سالم به در ببرد و به Vlad برسد. Vlad برای مقابله با مکس خود را به یک پلتفرم میرساند. در حالی که روی آن قرار دارد سعی میکند با پرتاب مواد منفجره به سمت مکس، او را بکشد. مکس موفق میشود با شلیک به نقاط ضعیف پلتفرم، Lem را تا حد امکان به خودش نزدیک تر کند تا امکان تیراندازی به وی را داشته باشد. با این اتفاق، پلتفرم به پایین سقوط میکند و Vlad کشته میشود.
پس از کشته شدن Vlad، مکس مجددا به سمت مونا بر میگردد. وقتی مکس به مونا میرسید خیلی دیر شده و وی در آغوش مکس جان خود را از دست میدهد. البته لازم به ذکر است که اگر بازی را در سخت ترین حالت خود به اتمام برسانید، مونا زنده خواهد ماند. اما به باور اکثر تحلیلگران مونا انتهای مکس پین 2 میمیرد چرا که داستان اصلی بازی احتمالا مربوط به درجه سختی عادی آن است. بازی با مرگ مونا به پایان میرسد اما اگر در خانه آلفرد به درستی بگردید، پیامی از مونا قابل شنیدن است که در آن به آلفرد میگوید که به مکس پین علاقمند است و نمیتواند دستور او مبنی بر کشتن مکس پین را عملی کند.
Max Payne 3
سالها پس از کشتن ولادیمیر لم، مکس پین از NYPD -به علت همکاری با یک تبهکار شناخته شده یعنی مونا سَکس- اخراج میشود. مکس تصمیم میگیرد به Hoboken در نیوجرسی سفر کند. در این شهر او کم کم به الکل و داروهای آرام بخش اعتیاد پیدا میکند. در یکی از شبها مکس در یک بار به صورت ناخواسته با فردی به نام آنتونی دیمارکو جونیور درگیر میشود. دیمارکو جونیور پسر یکی از مافیاهای با نفوذ منطقه بود. یکی از همکاران قدیمی مکس به نام رائول پاسوس تلاش میکند تا جلوی وقوع فاجعه را بگیرد اما بعد از وقوع یک تیراندازی و کشته شدن دیمارکو جونیور توسط مکس، همه چیز خطرناک میشود. به همین دلیل مکس پیشنهاد همکار قدیمی خود را برای همراهی وی به برزیل را میپذیرد.
مکس و پاسوس تصمیم میگیرند که برای خانواده پولداری به نام برانکو در شهر سائو پائولو کار کنند. این خاندان از سه برادر تشکیل شده که هرکدام بخش خاصی را مدیریت میکردند. بخش اقتصادی و کسب و کار با رودریگو، بخش ارتباطات سیاسی با ویکتور و برگزاری جشن با مارسلو بود. در حین یکی از جشنها که در پنتهاوس رودریگو در جریان بود، رودریگو و همسرش فابیانا توسط یک گروه تبهکار خیابانی به نام Comando Sombra گروگان گرفته میشوند اما مکس به سرعت آنها را نجات میدهد. فابیانا و خواهرش جیووانا (که معشوقه رائول پاسوس هم هست) و مارسلو مجددا در یک کلوب شبانه مورد حمله گروه کماندو سومبرا قرار میگیرند. این بار آنها موفق میشوند که فابیانا را گروگان بگیرند. این گروه در ازای رها کردن فابیانا از این گروه مقدار زیادی پول درخواست میکنند.
مکس و پاسوس به محل مورد نظر میروند تا پولی که درخواست شده بود را در اختیار گروگانگیرها قرار دهند. این قرار در استادیوم فوتبال انجام شد اما به خاطر دخالت یک تک تیرانداز از شبه نظامیانی تحت عنوان Cracha Preto نیمه کاره باقی ماند. این گروه پول حمل شده توسط مکس و پاسوس را میدزدند. مکس و پاسوس تصمیم میگیرند که به مقر گروه کماندو سومبرا حمله کنند و فابیانا را نجات دهند اما گروه تبهکار همراه با گروگان از دستشان میگریزند.
پس از این اتفاقات مکس و پاسوس به خانواده Brancos و همچنین آرماندو بکر رئیس واحد ویژه ماموران پلیس که از آن تحت عنوان UFE یاد میشود، خبر میدهند. وقتی همه به جز رودریگو و مکس محل را ترک کردند، گروه Cracha Preto به ساختمان حمله میکنند. در حالی که مکس تلاش میکند تا سیستم امنیتی ساختمان را به حالت اولیه برگرداند و دشمنان را از بین ببرد، قاتلی ناشناس به دفتر رودریگو میآید و او را به قتل میرساند. وقتی مکس مجددا به دفتر بر میگردد و جنازه بی جان رودریگو را مییابد متوجه میشود که یک بمب زیر میز رودریگو کار گذاشته شده. او به سرعت فرار میکند.
در حالی که او به دنبال راهی برای فرار از ساختمان میگردد مشخص میشود که فردی چندین بمب مختلف را پیش از این اتفاقات در ساختمان کار گذاشته است. در حین فرار او یکی از اعضای گروهی که به ساختمان حمله کردهاند را مییابد که آخرین نفسهایش را میکشد. پیش از مرگ مکس او را مجبور میکند تا بگوید فابیانا کجاست. اینجا مکس متوجه میشود هدف اصلی حمله او بوده نه رودریگو و همچنین میفهمد که فابیانا در محلی زاغه نشین در سائپو پائولو گروگان گرفته شده است.
مکس حالا خودش را مقصر همه اتفاقاتی میداند که برسر خانواده برانکو آمده. به همین دلیل مکس تصمیم میگیرد الکل را کنار بگذارد و به طور کامل سر خود را میتراشد تا با تغییر چهره بتواند فابیانا را پیدا کند. بعد از رسیدن به محل مورد نظر، مکس توسط یکی از کارآگاهان محلی به نام ویلسون دا سیلوا متوجه میشود که Cracha Preto روابطی نامطلوب با رودریگو داشته. دا سیلوا به مکس توضیح میدهد که او فکر میکند که UFE و ویکتور همه به اتفاقات افتاده شده مربوط میشوند. او همچنین محل به گروگان گرفته شدن فابیانا را هم فاش میکند.
مکس به محلی که فابیانا گروگان گرفته شده راه پیدا میکند و متوجه میشود که مارسلو و جیووانا هم همانجا دستگیر شدهاند. آنها در تلاش بودند تا پولی که این گروه میخواسته را در اختیار آنها قرار دهند اما خودشان هم گروگان گرفته میشوند. در همین حین رهبر گروه Comando Sombra یعنی سرانو بعد از آن که مارسلو و جیووانا را به عنوان گروگان میبیند، فابیانا را میکشد و همراه با دو گروگان دیگر فرار میکند. در حالی که مکس به دنبال فابیانا بود، افراد UFE به فاولا حمله ور میشود و دهها آدم بیگناه را میکشند. مکس مارسلو و جیووانا را مییابد که توسط فرد دوم Cracha Preto یعنی میلو رگو (Milo Rego) دستگیر شدهاند. این فرد مارسلو را زنده زنده میسوزاند. مکس با میلو رگو درگیر میشود و او را میکشد و جیووانا را نجات میدهد.
این دو تلاش میکنند تا از دست افراد Cracha Preto نجات پیدا کنند. رائول پاسوس همراه با هلیکوپتر از راه میرسد اما به خاطر تعداد بالای افراد حمله کننده مکس مجبور میشود بماند و از هلیکوپتر دفاع کند. رائول همراه با جیووانا مکس را ترک میکنند. در همین حین داسیلوا با ماشین از راه میرسد و به مکس کمک میکند تا از محل فرار کند.
مکس و داسیلوا به یک پارکینگ میرسند و وقایع رخ داده را به اطلاع یکدیگر میرسانند. سیلوا به مکس اعلام میکند که پاسوس کسی نیست که مکس فکر میکند و از او میپرسد که چند ماه پیش همراه با رائول در پاناما چه میکردند؟ یک فلش بک کوتاه در بازی رخ میدهد که در آن نشان داده میشود که مکس و پاسوس در کانال پاناما و در قایقی خاص از مارسلو محافظت میکنند که ناگهان دزدان دریایی به آنها حملهور میشوند. مکس متوجه میشود که آنها به دنبال محمولهای مخفی شده در قایق هستند که مکس اطلاعی از محتویات داخل آن نداشته اما مشخص است که دیگر آنجا نیست. بعدها متوجه میشود که مارسلو و پاسوس همراه با محموله مرموز از قایق فرار کردهاند. اینجا مکس میفهمد که دلیل اصرار رائول پاسوس برای این که مکس را به برزیل ببرد این بود که همه عملیات غیر قانونی خانواده برانکو را گردن او بیاندازند.
داسیلوا به مکس میگوید که گروه Cracha Preto و Comando Sombra در حین ورود به یک هتل دیده شدهاند. مکس متوجه میشود که این هتل مقر اصلی بازار سیاه حلقه اصلی قاچاق اعضای بدن و افراد فاسد UFE است تا افراد دستگیر شده را به این محل بیاورند تا اعضای بدنشان را انتقال دهند. مکس متوجه میشود که سرانو یکی از قربانیان است. مکس به خاطر کاری که سرانو با فابیانا کرد اجازه میدهد تا عذاب بکشد. سپس مکس تصمیم میگیرد که کل مجموعه را منفجر کند. مکس بمبها را در محل کار میگذارد و پاسوس موفق میشود رهبر Cracha Preto یعنی آلوارو نوس را پیش از آن که به سمت مکس شلیک کند از پای در بیاورد.
مکس همچنین متوجه میشود که محموله مرموزی که در قایق بود مربوط به یکی از عملیات ویکتور میشد که قرار بود به پاناما برسد. همچنین متوجه میشود که پاسوس در جریان خیانت به مکس قرار نداشت. به همین دلیل مکس پاسوس را میبخشد و به او و جیووانا که حامله بود اجازه داد تا از برزیل بروند. در حین رفتن جیووانا از مکس میخواهد تا گذشتهاش را فراموش کند و به زندگی عادی برگردد.
داسیلوا به این نتیجه میرسد که بکر و ویکتور اصلیترین مهرههای اتفاقاتی هستند که در برزیل رخ داده و از مکس میخواهد تا این فاجعه را یک بار برای همیشه تمام کند. داسیلوا به خاطر مشکلات قانونی قادر به از بین بردن این گروهها نیست. مکس ابتدا وارد ساختمان UFE میشود. در این بخش متوجه میشود که واحد UFE متعلق به بکر عاملان اصلی ترور رودریگو هستند. ویکتور به مکس توضیح میدهد که او میخواست پول بیشتری از برادرش بگیرد تا بتواند برای کمپین سیاسی خود خرج کند. در واقع او بود که از Cracha Preto خواست تا به محل انتقال پول در استادیوم حمله کنند. در واقع این پول به سمت حلقه اصلی قاچاق اعضای بدن انسان رفت و این گروه قصد داشت از کمپین سیاسی ویکتور حمایت کند.
ویکتور و بکر از دست مکس به سمت فرودگاه فرار میکنند. در حالی که هواپیمای آنها در حال فاصله گرفتن از زمین بود، مکس به آنها میرسد و یک تیراندازی همه جانبه شکل میگیرد. در همین حین وقتی بکر در تلاش بود تا مکس را بکشد به خاطر انفجار یک نارنجک در نزدیکی بدنش، بخشی از اعضای بدنش قطع شده و به شدت دچار سوختگی میشود، مکس او را در همان حال رها میکند تا بمیرد. در این حین با کمک داسیلوا، مکس خودش را در مسیر هواپیمای ویکتور قرار میدهد و جلوی پرواز آن را میگیرد. در حالی که مکس قصد داشت ویکتور را بکشد، داسیلوا خودش را به آنها میرساند و از مکس میخواهد اجازه دهد تا ویکتور یک زندگی همراه با شرم را پیش بگیرد. ویکتور با شنیدن این موضوع گفت که او مجددا رو پاهایش خواهد ایستاد. این صحبت باعث شد که مکس پای او را بشکند و اعلام کند که هرگز نمیتواند بدون لنگ زدن بایستد.
یک هفته بعد از این اتفاقات مکس در حالی که کنار ساحل نشسته در حال تماشای اخبار است که در رابطه با فساد UFE و از بین رفتن این گروه به علت همکاری با حلقه قاچاق بدن انسان صحبت میکند. همچنین از همین طریق شنیده میشود که ویکتور یا خودکشی کرده یا به صورت اجباری کسانی او را در سلول اعدام کردهاند. در آخرین صحنههای بازی میبینیم که مکس در حالی که در ساحل Bahia برزیل قدم میزند آماده است تا به زندگی عادی خود برگردد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ممنون بابت توضیحات کامل خدمت مدیر سایت..
عالی بود مرسی بابت ای توضیحات دقیق
میتونم بگم یکی از شاهکارای بازی های کامپیوتری بود.
مخصوصا 1 و 2