۱۰ صحنه در بازیهای ویدیویی که اشکتان را در میآورند + تماشا کنید
مثل هر فرم دیگری از مدیا، بازیهای ویدیویی هم میتوانند روی احساسات مخاطبشان اثر بگذارند. از چشیدن حس نفرت و گرفتن انتقام گرفته تا تقویت احساس ماجراجویی و کاوش در دنیا، همهشان را در دل ...
مثل هر فرم دیگری از مدیا، بازیهای ویدیویی هم میتوانند روی احساسات مخاطبشان اثر بگذارند. از چشیدن حس نفرت و گرفتن انتقام گرفته تا تقویت احساس ماجراجویی و کاوش در دنیا، همهشان را در دل بازیهای ویدیویی مختلف تجربه کردهایم. اما اگر به دنبال اشک آورترین بازی های تاریخ ویدیو گیم میگردید، باید بگویم که روی لینک درستی کلیک کردهاید.
در این مقاله میخواهیم از قصههای دردناک و حزنانگیزی بگوییم که بازیهای ویدیویی، آنها را طوری برایمان تعریف کردند که اشکهایمان جاری شده. البته طبیعتا تعداد چنین بازیهایی کم نیست و ممکن است بعد از خواندن این متن، بگویید که چرا فلان بازی در لیست نبود. برای همین بگذارید همین جا قضیه را برایتان روشن کنم.
موقعی که نگارش این متن را شروع کردیم، سعیمان بر این بود که خیلی به عقب برنگردیم و از بازیهای جدیدتر و امروزیتری صحبت کنیم که همین حالا هم بشود به راحتی روی پلتفرمهای مختلف تجربهشان کرد. یعنی میخواهیم از بازیهای غمانگیزی برایتان بگوییم که اتفاقا در همین چند سال اخیر عرضه شدهاند و هنوز ممکن است تجربهشان نکرده باشید. پس بدون اینکه بیشتر مقدمه را کش بدهیم، یک جعبه دستمال کاغذی کنارتان بگذارید تا شروع کنیم. راستی ویدیو این مطلب را هم از دست ندهید چرا که در آن به سراغ بازیهای مهمتر و معروفتری رفتیم.
تماشای نسخه با کیفیت در یوتیوب ویجیاتو
۱۰) Life is Strange 2
در کل سری Life is Strange از آن فرانچایزهایی است که خیلی راحت سر و کلهاش در لیستهای مختلف پیدا میشود. به هر حال داریم، در مورد آثاری حرف میزنیم که کارشان در روایت قصه یک ماجراجویی حرف ندارد و به راحتی میتواند هر مخاطبی را درگیر کند. موقع نگارش این متن، Life is Strange 2 جدیدترین نسخه این مجموعه به حساب میآید. اثری که بر پایه همان مکانیکهای گیمپلی نسخههای قبلی ساخته شده و شیوه روایت آن روی انتخابها و عواقبشان تمرکز دارد.
در Life is Strange 2، گیمر در نقش شاون دیاز شانزده ساله که میخواهد بداند زندگی بعد از تمام کردن مدرسه چه شکلی است، ظاهر میشود. با این حال، سرنوشت و آینده کاراکتر اصلی بازی، با اتفاقات غیر منتظرهای گره میخورد و همه چیز را از کنترل خارج میشود. شاون برادر کوچکتری دارد به نام دنیل که خیلی حوصله وقت گذراندن با او را ندارد؛ مسئلهای که سرنوشت آن را به راحتی تغییر میدهد. بعد از حادثه غمانگیز تیر خوردن پدر این دو برادر توسط یک پلیس، دنیل به شکل غیر ارادی قدرت ماورایی نهفته در وجودش را فعال میکند و تمام پلیسها را به قتل میرساند.
برای فرار از دست قانون، شاون و دنیل راهی سفری طولانی به سمت مکزیک میشوند؛ سفری پر فرار و نشیب و با سختیهایی بسیار. این سختیها روی رابطه دو برادر تاثیر زیادی میگذارد و بسته به انتخابهایی که در طول روایت قصه انجام میدهید، یا آنها را به هم نزدیکتر میکنید، یا بیشتر بینشان فاصله میاندازید. تمام این تصمیمات، در نهایت شما را به چندین پایان متفاوت میرسانند که تقریبا همهشان ناراحت کننده و غم آلودند. مطمئنا پایان بازی را برایتان لو نمیدهم اما به شما هشدار میدهم که انتخابهای سختی در پیش رو دارید.
۹) Firewatch
Firewatch اولین بازی ساخته شده توسط استودیو Campo Santo بود. Firewatch یک بازی شبیهساز پیادهروی است و تمرکز زیادی روی روایت قصهای دارد که با پیشروی در بازی، نقاط کور آن برای مخاطب بیشتر باز میشود. قصه بازی به وقایع سال ۱۹۸۹ و حول زندگی فردی به نام هنری میپردازد.
هنری به دلایل مختلف پا به جنگل ملی آمریکا گذاشته و تصمیمش را گرفته تا به یک نگهبان جنگل تبدیل شود. شغل ایزولهای که انسان را به انزوای کامل میبرد و ارتباط انسانی را به حداقل میرساند. با این حال، هنری آنطور که فکر میکنید تنها نیست. بلکه در اختیار او، واکیتاکیهایی قرار گرفته که میتواند به کمکشان با نگهبانان مناطق دیگر در ارتباط باشد.
اینجاست که سر و کله نگهبان دیگری به نام دلایلا پیدا میشود. مکالمه با دلایلا، کاری میکند که در مورد هنری و گذشته غمانگیزش بیشتر بدانیم و بفهمیم که اصلا چرا او پا به جنگل گذاشته.
۸) Brothers: A Tale of Two Sons
اگر برادر یا خواهر دارید، مطمئن باشید که Brothers: A Tale of Two Sons با پایان دردآورش، نابودتان میکند. Brothers: A Tale of Two Sons، یک بازی ماجراجویی فوقالعاده جذاب است که برای تمام کردنش، لازم نیست وقت زیادی صرف کنید اما مزه تجربهاش برای سالها در ذهنتان باقی خواهد ماند.
در بازی شما در نقش دو برادر ظاهر میشوید که برای پیدا کردن آب حیات و شفای پدر بیمارشان، راهی سفری پر فراز و نشیب شدهاند. ماجراجویی آنها پر است از دستاندازهای مختلف که هر دو برادر باید با کمک یکدیگر از کنارشان عبور کنند.
با این حال، سرانجام این ماجراجویی قرار نیست، ظاهر خوبی داشته باشد. متاسفانه خیلی نمیتوانم از این جلوتر بروم. چراکه احتمالا لو رفتن داستان وجود دارد. اما در همین حد بدانید که پایانبندی قصه Brothers: A Tale of Two Sons یکی از غمانگیزترین پایانهایی است که در مدیوم بازیهای ویدیویی خواهید دید.
۷) Life is Strange
Life is Strange در نگاه اول شبیه بازیهایی به نظر نمیرسد که روایت و قصه غنی و به خصوصی ندارند. اما وقتی که امتحانش کنید، تازه میفهمید که چقدر سخت میشود از دنبال کردن قصه آن دلکند و کنترلر را زمین گذاشت. دونتناد با استفاده از المانهای روایی جذاب، گیمر را به سفر اعجابآوری میبرد که نمونهاش خیلی کم پیدا میشود.
در قسمت اول Life is Strange، با کاراکتری به نام مکس همراه میشوید. دختر جوانی که دارد آخرین روزهای دوران دبیرستانش را سپری میکند و به تازگی فهمیده که در یک آکادمی معتبر برای گذراندن دورههای عکاسی حرفهای قبول شده. با این حال، اگر مکس بخواهد به این آکادمی برود، باید به آرکیدیا بی یا به عبارتی زادگاهش برگردد. جایی که مکس از آنجا خاطرات خیلی خوشی ندارد و اگر مجبور نبود، هیچ وقت به آنجا بر نمیگشت.
با این حال، مکس رفته رفته متوجه قدرتهایش میشود. قدرتهایی که به او اجازه کنترل زمان و سفر به گذشته را میدهند. اما قدرتهای مکس تنها اتفاق ماورایی آرکیدیا بی نیست. بلکه خود شهر نیز راز تاریکی دارد که دیگر قرار نیست پنهان باقی بماند. در طی رویارویی با این راز تاریک شهر، اتفاقات زیادی رخ میدهند و مجبور به گرفتن تصمیمات احساسی و سختی میشوید که هر کدامشان عواقب درد آور و ناراحت کنندهای خواهند داشت.
۶) The Last of Us
ناتی داگ معنی ساخت یک بازی فوقالعاده را به خوبی میداند و در چند سال اخیر با انتشار آثار مختلف، ثابت کرده که کارش را بلد است. با این حال، یکی از بازیهایی که نام ناتی داگ را بیش از پیش بر سر زبانها انداخت The Last of Us بود. The Last of Us در اصل یک بازی آخرالزمانی است و قصه ویروسی به نام کوردیسپس را روایت میکند که معنی زندگی را تغییر داده و انسانها را مجبور کرده برای زنده ماندن تقلا کنند.
در این دنیای آشوب زده، با جوئل همراه میشوید. کسی که تقریبا همه چیزش را از دست داده و امید چندانی به آینده ندارد. البته این قضیه خیلی زود و با ورود دختر جوانی به نام الی کاملا تغییر میکند. الی نسبت به ویروس کوردیسپس مصون است و گروهی به نام فایرفلای میخواهد از این مصونیت برای نجات نسل بشر استفاده کند. در این نقطه، سرنوشت جوئل و الی به هم گره میخورد و آنها برای رسیدن به مقر اصلی فایرفلای، پا در مسیر سفری طولانی و خطرناک میگذارند.
خطرات مسیر، الی و جوئل را به یک دیگر نزدیکتر میکند و به هر دوی آنها دلیلی برای ادامه حیات میدهد. با این حال، وقتی به نظر میرسد همه چیز دارد ختم به خیر میشود، اتفاق شوکه کنندهای رخ میدهد که قطعا میتواند ذهن هر مخاطبی را به خود درگیر کند. پای احساسات انسانی وسط میآید و قطعا نمیشود با ریختن چند قطره اشک از پای آخرین لحظات بازی بلند شد.
۴) What Remains of Edith Finch
What Remains of Edith Finch از جمله آثاری است که تمام کردن آن نیازمند مهارت خاصی نیست. در What Remains of Edith Finch اصلا لازم نیست نگران تیراندازیهای دقیق، کشتن دشمنان یا رد کردن مراحل پیچیده باشید. بلکه فقط کافیست کنترلر را به دست بگیرید، مسیری که قصه بازی پیشرویتان گذاشته را طی کنید و آرام آرام از راز اتفاقات مبهمی که برای خانواده فینچ رخ داد، پرده بردارید.
خاندان فینچها بر اثر وقایع به خصوصی تقریبا نابود شدهاند و تنها یک کودک از بین تمام آنها جان سالم به در برده. برای همین، بازی شما را در نقش یک فرد ناشناش، به خانواده فینچها میبرد و از شما میخواهد که داستان مبهم تنها فرزند باقی مانده از خاندان را کامل کنید. داستانی غمانگیز که هر چه جلوتر میرود، تاثیر عجیبی روی احساساتتان میگذارد و کاری میکند که بغض گلویتان را بگیرد.
۳) The Walking Dead
The Walking Dead از آن بازیهایی است که خیلیها پای تجربهاش نشستهاند و در انتهای آخرین اپیزودش اشکهای بسیاری ریختهاند. در قسمت ابتدایی این مجموعه اپیزودیک با لی همراه شدیم. لی یک مجرم است و در حال راهی شدن به سمت زندان. اما آشوبی که آخرالزمان زامبیها به پا کرده، یک شانس دوباره به لی میدهد و او را از بند قانون رها میکند.
در اینجا قصه لی تازه شروع میشود و آشنایی او با دختر کوچکی به نام کلمنتاین، منجر به شروع یک ماجراجویی دردناک میشود که هنوز خیلیها نتوانستهاند لحظات غمانگیزش را فراموش کنند. پس اگر به دنبال شنیدن یکی از غمانگیزترین قصههای تاریخ ویدیو گیم هستید، به هیچ وجه نباید تجربه The Walking Dead را از دست بدهید.
۲) Blackwood Crossing
Blackwood Crossing اولین بازی استودیو پیپر سون بود و در آن شما پا در کفش زن جوانی به نام اسکارلت میکردید. اسکارلت وظیفه مراقبت از فین یا به عبارتی برادر کوچکترش را به گردن گرفته. البته فین یک کودک معمولی نیست و هر چه داستان بازی به جلو میرود، شاهد اتفاقات عجیب و غریب زیادی در اطراف او خواهید بود. اما برعکس چیزی که در ابتدا به نظر میرسد، داستان Blackwood Crossing در مورد فین نیست.
بلکه بازی از یک جایی به بعد شما را درگیر گذشته اسکارلت میکند و به روایت قصههایی میپردازد که از شنیدنشان شوکه میشوید. خوشبختانه Blackwood Crossing نیز بازی کوتاه و سادهای است و تقریبا هر کسی که صرفا دنبال شنیدن قصههای جذاب باشد، میتواند از آن لذت ببرد.
۱) Red Dead Redemption 2
راستش را بخواهید، هنوز هم وقتی یاد پایان Red Dead Redemption 2 میافتم، گریهام میگیرد. Red Dead Redemption 2 داستان گروه داچ وندرلیند و در مرکز آن آرتور مورگان را روایت میکند. یک یاغی تمام عیار که از یک جایی به بعد با دید متفاوتی نسبت به دنیای اطرافش نگاه میکند و مسیر رستگاری را در پیش میگیرد.
قصه رستگاری آرتور در Red Dead Redemption 2، یکی از زیباترین و غمانگیزترین قصههایی است که توسط یک بازی ویدیویی روایت شده. بازی کاری میکند که به آرتور عادت کنید و بعد از مدتی مثل خودتان دوستش داشته باشید. همین موضوع هم در نهایت باعث میشود که احساسات در آخرین لحظات بازی به اوج خودش برسد و نتوانید جلو اشکهایتان را بگیرید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
وای وای وای
رد دد ۲
آرتور
من توی هیچ فیلم و گیمی در این حد گریه نکرده بودم.
خیلی غم انگیز بود اصلا توی اون لحظه واقعا شوکه شده بودم دسته از دستم افتاد
تو فالوت 4 که زنمون رو میکشن و بچه مون رو میدزدن ، از چشام ابشار میریخت!
واییییییییییییییییییییی.... ghost و soup! من عاشق این دوتا بدوم...
لعنت به شپهرد!
من خودم بیشتر لحظه مرگ بلک برد تو اساسین کرید ۴ و قسمت آخر اساسین کرید بلک فلگ گریه ام گرفت و تمام قسمت هاش رو به یاد آوردم
اسپویل
اسپویل
تو داستان بازی همهی دوست های ادوارد بهش خیانت می کنن و باهاش دشمن می شن و میرن سمت انگلیسیها
یه سوال چرا اساسین کرید ۴ بلک فلگ تو لیست نیست ؟
A way out هم میتونست باشه
موقعی که فهمیدم بیگ اسموک به سی جی خیانت کرده:)
مرگ سوپ هم توی mw3 دردناک بود
تنها دو بار برای یه شخصیت اشکم در اومده،
اول:صحنه ای که اتزیو خنجر پنهانشو در میاره و با دزموند صحبت میکنه
دوم:مرگ اتزیو
من هر چقدر زور زدم اشکم در بیاد نشد که نشد نه با فیلم گریه ام میگیره نه با سریال نه با بازی???
پس حتما ردد ۲ رو بازی نکردی
برو بازی کن تا معنی واقعی گریه رو درک کنی
من مرگ لی رو تو واکینگ دد دیده بودم تا چند روز نمیتونستم باور کنم مرده هنوز صحنه مرگش رو نمیتونم فراموش کنم X(
تو بازی gta v وقتی مولی منشی دوین وستن میره تو موتور هواپیما خیلی بده بود
سلام لطفا یک ویدیو برای دانلود استیم و دانلود بازی از اون بسازید
مرگ ارتور خیلی بد بود
تو کالاف بلک اپس 2 هم وقتی mason و هادسن رو کشتن هم واقعا بد بود
وااااااااااااااااای چقدر برا ارتور گریه کردم
بازی سایلنت هیل 1 از همه بازی ها احساسی تر و غم انگیز بود مخصوصا در شروع بازی که در یک خیابان خلوت و برفی به دنبال دختر کوچکی به نام شریل میگردی، یادش بخیر چه بازی خفنی بود???
رد دد واقعا مرگ ارتور احساسی بود،ولی حیف که من قبل کلاس زبان اون مرحله رو نرفتم و رفتم کلاس دوست خرم اسپویل کرد(غیر عمد)
فاز اونایی که دیسلایک دادنو درک نمیکنم
گریه دار ترین بازی عمرم brothers :a tale of tow son بود
من تو ردد ۲ وقت ی آرتور مرد واقعلا تا یه هفته حالم بد بود
منم همین طور بودم چون آخه آرتور کجا وجان مارستن کجا؟
حالا دیگه در حد گریه نبوده ولی خب ناراحت شدن چرا. زمانی که آرتور مرد، اولین چیزی که تو ذهنم اومد مرور زندگی آرتور و اون تنهایی و فدا کردن خودش برای جمع بود. دلم خیلی گرفت. متاسفانه دیگه نتونستم بازی کنم و هیچ وقت دیگه هم این رو بازی نخواهم کرد. همین جوری داره خاک میخوره. بخش آنلاینش رو دوست داشتم ولی خب حس خوبی دیگه نداشتم.
ولی من داستان cod:bo1 رو هم خیلی دوست داشتم . غم انگیز نبود ولی خیلی قشنگ بود
کاملا موافقم
رد دد و د لست و واکینگ دد عالی بودن
واقعا از همه بدتر و گریه آور تر red dead بودش
دردناک فقط پایان life is strange 1 ... خیلی انتخاب نهایی سختی برای آدم باقی میذاشت
من که رفیقمو انتخاب کردم،به درک که کل شهر می میرن.
یادم میاد بعد از پایان بازی inside یه چهار پنج دیقهای همینجوری به مانیتور خیره مونده بودم!
مافیا ۱ و ۲ رو یادت نره
فقط یه گیمر میتونه حال منو وقتی ghost افتاد رو زمینو درک کنه :)
وای که من اعصابم خورد شد وقتی شپرد لعنتیGHOSTرو کشت. گریم گرفت.
واقعا . اصلا من یادم نبود
رو دست ردد۲ داستان ندیدم
واقعا با روح و روانم بازی کرد
وقتی تمومش کردم دیگه حوصله هیچ بازی ندارم
فقط منتظرم لست ۲ بیاد
غم انگیز تر و دپرس تر از لیمبو هم داریم؟
مکس پین کووو؟
عالی بود مقاله دمتگرم
مکس پین ۲
خود این لیست به عنوان داستان اشک در بیار بیشتر خنده داره !
تنها بازی قابل تامل این لیست مردگان متحرک هست که خط داستانی سالمی داره و درست رو مخاطب تاثیر میزاره
عزیزان GameRanx بدانند هر لیستی از برانگیختگی احساسات تهیه میکنند باید آثار دیوید کیج و کوجیما بخش مهم داشته باشند
هشتاد درصد دث استرندینگ بازی با احساسات هست اونم منطقی نه هالیوودی
اینکه زیادی روی اشک درآر بودن این بازی ها توی این لیست تاکید شده موافقم واقعا ظاهر جالبی نداره اما من این لیست رو بازی هایی که معرفی شده رو واقعا قبول دارم دلیل نمیشه چون شما این سبک بازی هارو دوست ندارین یا تجربه نکردین دلیل بر رد کردن این لیست باشه
البته بازم کامنتم رو اصلاح میکنم چون تاحدودی با کامنت شما موافقم و نظرم این بود که آثاری که بالاتر ازش نام برده شد هم آثار قابل قبولی هستن
با اینکه متاسفانه نتونستم هیچ کدوم از این بازیا رو بازی کنم ولی متن رو که خوندم بغضم گرفت???
The Walking Dead و Brothers: A Tale of Two Sons خیلی قشنگ بودند
ویچر 3 پایان بدش با اختلاف غم انگیزتر از همه این لیسته
سه گانه مدرن وارفر پس کجاست ؟! خود مرگ soup به تنهایی میتونه اشک آدمو دربیاره و تا چند روز اعصابتو خورد کنه . چه برسه به مرگ Ghost و Roach یا آخر mw1 که Griggs و Gaz می میرند .
آخ آخ گفتی فقط لحظه ای که شپرد زد گوست کشت اشکم در اومد عوضی??
یعنی شپرد تف تو روت. YOU SHEPERD ...................
با اینکه مرگ گوست توسط شپرد اخر بازی نبود اما باز هم ناراحت کننده بود.
عجیبه؟اصلا کارای david cage تو لیست تون نیست
مخصوصا آخرین کار استاد detroit: become human
آره بنظرم باید جای Life is Strange میزاشتن هر سه تا بازی کیج داستان غمناکی داشتن ولی غمناک ترینشون بیاند تو سولز بود...
لیستی که کرایسیس کور توش نباشه ناقصه
The last of us فوق العاده است
یه بازی با گیم پلی جذاب و البته داستان خیره کننده
مکس پین کو؟
آخ گفتی داداچ. مکس پین چه حال و هوایی داشت ولی . واقعن درگیر می کرد آدمو
آخ گفتی The Walking Dead که سر فصل اولش هنوز ناراحتم موقع بازی کردنش به زور جلو گریه مو میگرفتم:))
اصن خیلی داستان غم انگیز و در عین حال فوق العاده ای داشت
رد دد یک که غمگین تر بود . حداقل مث رد دد ۲ به زور نمیخواست اشکتو در بیاره
واقعا رد دد ردمشن خیلی داستانش چرته کلی باگ داره و اصلا ارزش بازی کردن نداره کلا وقت تلف کردنه
پس معلومه اصلا بازی نکردی فقط خواستی اظهار وجود کنی
هر وقت بازی کردی با هم صحبت میکنیم
برو بتل رویالتو بازی کن.
Heavy Rain پس چی؟!
اولین جمله بازی بعد اون اتفاقات:
Heavy rain... It's always like this in the autumn...
و همینطور Final Fantasy 7 و صحنه کشته شدن zack
اسپویلر؟!
اسپویل نکن دیگه باو ادمین سایت اینجور کامنت ها رو تایید نکن!
جای گاد اف وار خالی بود مخصوصا اخر قسمت 3
والا من کریتوس رو که میدیدم یاد جانی میافتادم تا که بخوام سرش گریه کنم.