ساختار کلی این ژانر از نامش پیداست: لوت و شوت. شلیک کن، پاداش بگیر و باز با سلاحهای بهتر و قویتر شلیک کن... در بوردرلندز برای مثال، هزاران هزار سلاح مختلف پیدا میشود که بازیکنان میتوانند آنها را جمعآوری کنند. هدف غایی این بازیها، علاوه بر به اتمام رساندن بخش داستانیشان، ارتقا قدرت است. بازیکن باید به دنبال سلاحها و تجهیزات بهتر باشد و همواره در راستای قویتر کردن خود در بازی قدم بردارد.
بازی Borderlands 3 که بعد از هفت سال (اگر نسخه فرعی Pre-Sequel را حساب کنیم ۵ سال) عرضه شده، ابدا ریسک نمیکند و دقیقا همان ساختار و محتوایی را ارائه میدهد که پیشینیاناش عرضه کرده بودند. به این خاطر گیرباکس، سازنده سری اعتقاد دارد بوردرلندز نیازی ندارد که خود را همراستای دستینی و دیویژن کند و همان مسیری را برود که آنها در پیش گرفتهاند. اما این عقیده گیرباکس چه تاثیری روی بازی Borderlands 3 گذاشته و عملکرد این بازی در برابر رقیبانش چگونه است؟
پیش از بررسی کامل بازی باید تاکید کنیم که Borderlands 3 عنوانی است که طراحی شده تا سالهای سال بازی شود. قرار نیست بازیکنان یک بار بخش داستانی را به اتمام برسانند و بازی را کنار بگذارند. المانهای بازی باید به گونهای طراحی شوند که برای مدتی طولانی بازیکنان را سرگرم و آنها را همواره به بازگشت مجدد به بازی ترغیب کنند. پس معیار بررسی ما هم توانایی رسیدن بوردرلندز به این هدفش است.
اگر در مورد بوردرلندز قرار است حرف بزنیم، قبل از هر چیزی باید به سلاحها و تنوعشان اشاره کنیم. Borderlands 3 هزاران هزار سلاح دارد که بر اساس کمیابیشان در ۵ دسته قرار میگیرند. سلاحهای معمولیتر که در ساعات اولیه بازی به وفور یافت میشوند، خیلی هیجانانگیز نیستند. اما بازی Borderlands 3 از اواسط خط داستانیاش شروع میکند به رو کردن گوهرهایش.
اما سلاحهای متنوع و چشمگیر ویژگی مشترک تمام بازیهای این سری بودهاند. اصلا نخستین بوردرلندز را برخی یک دموی تکنیکی میشمارند که هدفش فقط و فقط نشان دادن تنوع سلاحها بوده. بازی کردن با این سلاحها چه تغییری نسبت به قبل داشته؟
اجازه دهید به این اشاره کنیم که نسخه سوم گرچه اساسا تغییر ساختارشکن و نوآوری خاصی به خود ندیده، اما تقریبا تکتک المانهایش نسبت به نسخههای قبلی پیشرفت چشمگیری کردهاند. اگر امروز به سراغ نسخههای قبلی بروید، میبینید که این بازی ها بهشدت سال خورده شدهاند و در تمامی ابعاد و خصوصا گیمپلی نسبت به بازیهای امروزی سالخورده و قدیمی به نظر میرسند.
گیرباکس اما به خوبی بازی Borderlands 3 را به روز کرده، تا حدی که این بازی میتواند در برابر بهترین بازیهای اولشخص امروزی قد علم کند. گیمپلی بازی به شکل قابل ملاحظهای پیشرفت کرده، چرا که گیرباکس هم مکانیزمهای تیراندازی را بهبود داده و هم فیدبکی که بازیکنان از شلیک به دشمنان دریافت میکنند را ارتقا بخشیده.
شوتینگ بازی به مراتب دقیقتر و سنگینتر شده، لگد سلاحها به درستی حس سنگینی شوتینگ بازی را به بازیکنان منتقل میکند و صدای حاصل از برخورد تیرهای بازیکنان به هدف و واکنش سیستم فیزیک بازی در مجموع حس بسیار خوب و لذتبخشی به بازیکن میدهد.
اما فقط بهبود سیستم شوتینگ بازی نیست که گیمپلی را بهتر و لذتبخشتر کرده. Borderlands 3 حرکات جدیدی را هم در اختیار بازیکنان قرار داده و به آنها اجازه میدهد که در خلال مبارزات و گشتوگذارهای خود از آنها بهره ببرند. برای مثال شخصیتهای قابل بازی بر خلاف نسخههای قبل حالا قادر به بالا رفتن از دیوارهای کوتاه هستند و این باعث شده که بازیکن جای بیشتری برای مانور در درگیریها داشته باشد.
مبارزات هم طراحی قابل قبولی دارند و مهارت بازیکنان را به چالش میکشند. از مهمترین تغییرات بوردرلندز نسبت به گذشته، افزایش چشمگیر دشمنان چه در طراحی ظاهریشان و چه در تواناییهایشان است که باعث شده مبارزات دیرتر ملالآور شوند. در جریان بازی بازیکنان به باسهای متعددی برخورد میکنند که مبارزه با تعداد اندکی از آنها بسیار جالب و ماندگار است، اما پیروزی بر بیشتر آنها نیاز چندانی به تسلط بر مکانیزمهای منحصربهفرد بازی ندارد و صرفا باید با خالی کردن خشابهایتان بر آنها فائق آیید.
یکی دیگر از ویژگیهای کلیدی سری بوردرلندز، شخصیتهای قابل بازیاش هستند. در هر نسخه بازیکنان میتوانند شخصیت خود را از بین چند کاراکتر پیشفرض انتخاب کنند، اما از آن جایی که این کاراکترها هر کدام چند درخت مهارت (Skill Tree) مختلف دارند و انتخاب این مهارتها و تواناییها به عهده بازیکنان است، هر بازیکن قادر است کاراکتر خود را همانطور که دوست دارد به مرور زمان توسعه دهد و شیوه و سبک بازی مورد نظرش را به کار بگیرد.
در بازی Borderlands 3 این کاراکترها و مهارتهایشان به درستی طراحی شدهاند، به گونهای که تنوع انتخابهایی که در اختیار بازیکنان قرار گرفته دیوانهکننده است. البته بازی در این بخش خالی از مشکل نیست و یکی از بارزترین ایرادهای آن، عدم توازن در قدرت شخصیتهاست. برخی کاراکترها به مراتب قویتر از دیگران هستند و برخی آنقدر مشکل ضعف قدرت دارند که در برابر درجههای سختی بالاتر، هر چقدر هم که خود بازیکن سماجت بورزد، سر خم میکنند.
Borderlands 3 از آن بازیهایی است که بازیکنان قرار است سالها تجربهاش کنند؛ حتی پس از به اتمام رساندن بخش داستانی، برای چندین و چند بار و با کاراکترهای مختلف. و خوشبختانه گیمپلی بازی آنقدر خوب و لذتبخش شده که بازیکنان به این زودیها خسته نشوند.
از جمله مشکلات بوردرلندزهای پیشین، صداگذاری ضعیف سلاحها بود. برای بازیای که سلاحهای متنوع و متعدد در آن حرف اول و آخر را میزنند، صدای ضعیف و زیر سلاحها بسیار زننده است. این مشکل هم در بوردرلندز ۳ تا حد خوبی بر طرف شده. صدای سلاحها حالا واضح و شفاف است که باعث میشود بازیکنان از استفاده از سلاحها و در نهایت از گیمپلی بازی بیشتر لذت ببرند.
البته از آن جایی که بوردرلندز از سرورهای اختصاصی پشتیبانی نمیکند و یکی از بازیکنان به عنوان میزبان شبکه انتخاب میشود، ممکن است که بخش کوآپ بازی با مشکلات متعددی از قبیل لگ و قطعی همراه باشد.
گیرباکس برای ساخت موسیقی بازی از پنج آهنگساز برجسته کمک گرفته و در نتیجه Borderlands 3 پر است از موسیقیهای متن ماندگار. حتی آنهایی که المان ماندگاری با خود به همراه نمیآورند، همگی یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که بر اتمسفر حاکم بر بازی بسیار خوب سوار میشوند و حس هیجان را القا میکنند.
به شرایط حاکم بر بازی گریزی زدیم، پس بگذارید کامل در موردش حرف بزنیم. بر خلاف نسخه قبل که محیط بازی فقط به سیارهای به نام پاندورا محدود میشد، بازیکنان حالا میتوانند به پنج سیاره سفر کنند. نتیجه این شده که بازی Borderlands 3 تنوع محیطی چشمگیری دارد. هر کدام از این سیارهها به نوبه خود گرافیک و سبک هنری و تم موسیقی خاصشان را دارند و بازی با گرفتن دست بازیکنان و بردنشان به سیارهای دیگر، از خسته شدن آن ها ممانعت میکند و تنوع همیشگی خود را حفظ.
گرافیک فنی Borderlands 3 آن را در زمره بازیهای خوب نسل هشتم قرار میدهد. کیفیت بافتها و نورپردازی اغلب بسیار خوب است و بازی قادر بوده که با حفظ سبک گرافیک هنری خاص خود، گرافیک تکنیکی بسیار خوبی ارائه دهد. پرفورمنس بازی از سوی دیگر بسیار ضعیف و با مشکلات متعدد همراه است. بازی روی کنسولهای پایه این نسل و پیسیهای قدیمیتر اما همچنان قدرتمند، افت فریم بسیار دارد.
تا اینجا بیشتر حرفهایمان در مورد خوبیهای Borderlands 3 بود، اما شرایط وقتی که حرف داستان بازی به میان آید، به یکباره عوض میشود. پیش از حرف زدن در مورد داستان بازی باید کمی راجع به دو موضوع کلیدی صحبت کنیم: ساختار روایت بازی و تم داستان.
بوردرلندز ۳ یک داستان اصلی و یک هدف مشخص دارد: دوقلوهای کالیپسو، شخصیتهای منفی اصلی بازی به دنبال نابود کردن دنیا هستند و وظیفه ما اینست که در برابر آنها بایستیم. در راه رسیدن به این هدف اما داستان بازی انشعابات متعددی پیدا میکند. وقتی بازیکن به سیارههای مختلف سفر می کند، تقریبا هر سیارهای داستان خود را برای گفتن دارد که گرچه همراستای این داستان اصلی است، اما شخصیتهای جدیدی را معرفی می کند که به دنبال رسیدن به خواستههای خود هستند.
نوشتن داستانهایی که ساختاری این چنینی دارند نیازمند دقت و توجه زیادی است. روایتهایی که زیرمجموعه داستان اصلی بازی هستند، نباید آن قدر کش پیدا کنند که بازیکن را از هدف اصلی خود منحرف کنند و از سوی دیگر باید آنقدر جذاب و درگیرکننده هم باشند که بازیکن اشتیاق خود را از دست ندهد.
نویسندگان بازی Borderlands 3 در نوشتن داستانهای خاص هر سیاره کار قابل توجهی ارائه دادهاند. شخصیتهایی که در این سیارهها معرفی میشوند اغلب خوب نوشته شدهاند و بازیکنان را با خود و برای رسیدن به هدفشان همراه میکنند. این روایتها هم همواره در راستای داستان اصلی بازی هستند و بازیکن هیچگاه بیش از حد از مسیر اصلی خود منحرف نمیشود.
حتی اغلب ماموریتهای فرعی و خارج از خط داستانی اصلی هم جالب و قابل قبول هستند، شخصیت های خوبی دارند و همان معدود لحظات خندهداری که حرفشان را زدیم در آنها پیدا می شوند، به همین دلیل هم بازیکنان به کامل کردن محتویات فرع علاقه نشان خواهند داد.
اما مشکل اصلی Borderlands 3 این است که داستان اصلی بازی، آن چیزی که همه روایتهای دیگر زیر سایهاش قرار میگیرند، بسیار ضعیف کار شده و این ضعف آنقدر به بدنه داستان بازی ضربه میزند که بازیکنان در نهایت با ناامیدی بازی را به پایان میرسانند.
ضعف بزرگ دیگر روایت بازی این است که شخصیت اصلی، یعنی خود بازیکن، که عملا در خلال روایت داستان مهمترین کارها را انجام می دهد، همواره نادیده گرفته میشود و با او دقیقا مشابه یک سری سرباز درجه پایین برخورد میشود، نه قهرمانی که بار نجات دنیا را بر دوش کشیده. کاراکتر بازیکن حتی در میانپردهها هم حضور ندارد و بازی به کل او را نادیده میگیرد. در عوض هم افتخار نصیب کسانی میشود که نهتنها کمکی به هدف بازیکن نکردهاند، بلکه در مسیر او سنگ هم انداختهاند.
تمامی این عوامل باعث شده که تمامی نکات خوب روایتهای فرعی و جذاب بازی به کل فراموش شود، بازیکن با حس ناامیدی و حتی علم به اینکه داستان بازی مستقیما او را خفیف میشمارد بازی را به اتمام برساند و حس پوچی سنگینی در نهایت بر او سنگینی کند. با این که پایان خط داستانی بازی لزوما به معنی پایان کار بازیکنان با بازی Borderlands 3 نیست، اما نهایتا داستان اصلی بازی به قدری ضعیف ظاهر میشود که اگر بازیکنان در لحظه پایانی تصمیم بگیرند Borderlands 3 را برای همیشه کنار بگذارند، هیچ ایرادی بر تصمیمشان وارد نیست.
اما به هر حال، بازیکنان اگر تلخی داستان بازی را فراموش کنند و برای پیدا کردن سلاحهای بهتر و بیشتر به بازی کردن ادامه دهند، ساخته گیرباکس همچنان محتویات قابل توجه و سرگرمکنندهای ارائه میکند. بازیکنان قادر هستند به سیارههای قبلی سر بزنند، مجددا با دشمنان و باسها درگیر شوند و با کشتن آنها این شانس را داشته باشند که تجهیزات جدید به دست آورند.
آنها همچنان میتوانند مجددا و با حفظ تمامی سلاحهای پیشینشان بخش داستانی را روی درجه سختی بالاتری به اتمام برسانند، در آرناهای مختلف در برابر موجهای متنوعی از دشمنان بایستند و یا در مراحل مخصوصی که در انتهای بازی در دسترس قرار میگیرند شرکت کنند.
معدود نوآوری جدید بازی Borderlands 3 در انتهای بازی هویدا میشود و آن هم سیستمی است به نام Mayhem. میهم همانند لایه دیگری از درجه سختی است که سه سطح مختلف دارد. این سیستم به این گونه عمل میکند که هر گاه بازیکنان وارد منطقه جدیدی میشوند، به شکل تصادفی یک سری از ویژگیهای جهان بازی به وسیله یک سری مودیفایر دستخوش تغییر میشوند. مثلا دمیج سلاحهای خاصی افزایش و سلاحهای دیگر کاهش مییابد، و یا قدرت دشمنان به طرز قابل ملاحظهای باف میشود.
داستان اصلی: ۱۵ ساعت
داستان و ماموریت فرعی: ۲۵ ساعت
صد در صد کردن بازی: ۵۰ ساعت
سیستم میهم در تئوری جالب است و حتی زمانهایی که کار میکند، واقعا خوب کار میکند و به بازی شادابی میبخشد؛ اما مشکلات خاص خود را هم دارد. برخی از مودیفایرها بیش از این که جذاب باشند و باعث شوند بازیکنان در شیوه بازی کردن خود تغییر ایجاد کنند، مایه اذیت و آزار بازیکنان هستند. به این خاطر که هیچ راهی برای مقابله با آنها نیست و بازیکنان اصلا نمیتوانند خود را با آنها تطبیق بدهند. بالانس بد بازی و تصادفی بودن این مودیفایرها در میهم باعث میشود که خیلی از بازیکنان با اکراه به این سیستم نگاه کنند و یا حتی از بازی دست بکشند.
انتخابهای بازیکنان در بخش اندگیم Borderlands 3 که یکی از مهمترین بخشهای عناوین لوتر-شوتر است، با این که چندان زیاد نیست و حتی کاستیها و مشکلاتی هم دارد، اما به دلیل تنوع بسیار بالای سلاحها و گیمپلی خوب، قابل قبول ظاهر میشود و حداقل تا آمدن بستههای الحاقی که بخش مهمی از پشتیبانی بعد از عرضه عناوین این سری به شمار میروند، میتوانید گیمر را سرگرم نگه دارند.
بازی Borderlands 3 عنوان خوب و خوشساختی است و گیمپلی جذاب و لذتبخشاش بازیکنان را برای مدتی طولانی با خود همراه میکند. مشکلاتی دارد که قطعا در ادامه و با گذر زمان بهتر میشوند، اما انتقاداتی بنیادین و نابخشودنی هم بر آن وارد است که همیشه بر این بازی و بر این سری سایه خواهند انداخت.
بازی Borderlands 3 شروعی سخت دارد اما به مرور زمان نشان میدهد که هنوز هم لیاقت جایگاهش به عنوان پدرخوانده بازیهای شوتر-لوتر را دارد. البته که این عملکرد بازی در سراسر گیمپلی یکپارچه نیست و به ازای ماموریتهای جذاب و گانپلی بهبودیافته، باید منتظر روایت عجیب داستان و ضعفهایی در مکانیزمهای مختلف باشید. اما کماکان بازی یکی از بهترینهای ژانری است که خود بنیانگذاریاش کرده است.
بوردرلندز قطعا یکی از بهترین عناوین سبک خود است و آن دسته از بازیکنانی را که به دنبال یک لوتر-شوتر و یا حتی یک شوتر اول شخص خوب هستند را به راحتی مجذوب خود می کند. اگر از طرفداران نسخههای پیشین یا علاقهمندان به این سبک هستید و یا به دنبال یک بازی کوآپ خوب برای بازی کردن با دوستانتان می گردید، قطعا بوردرلندز ۳ نظر شما را به خود جلب میکند.
اگر انتظار یک روایت داستانی خوب و کاراکترهایی با شخصیتپردازی عمیق را دارید، شک نکنید بوردرلندز ۳ شما را ناامید میکند. اگر به نسخههای پیشین این سری علاقهای نداشتید، این بازی هم نظر شما را عوض نخواهد کرد زیرا که بوردرلندز ۳ عملا هیچ تغییر شگرف و ساختارشکنی نسبت به نسخههای پیشین به خود ندیده و حرف جدیدی برای گفتن ندارد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
borderlands بهترین بازی کو اپ تاریخ
عالی بود دمتون گرم
مقاله جذابی بود