انتخابهای به ظاهر درست به عواقب ناخوشایند میرسند، از دل تراژدیهای زندگیمان بهترین اتفاقات متولد میشوند و در یک کلام؛ دنیا آنقدری پیچیده است که نتوان برایش نسخهای کلی پیچید. حالا با تجربه اپیزود چهارم Life is Strange 2، مطمئن هستم فصل دوم این سری تعاملی بیشتر از هر چیز دیگری، در مورد انتخابها و تصمیمهایی است که میگیریم. انتخاباتی که نه درستاند و نه غلط، نه سیاهند و نه سفید؛ بلکه خاکستریاند یعنی رنگ واقعیت. برای بررسی قسمت چهارم با ویجیاتو همراه باشید.
جدا شدن دنیل و شان از یکدیگر آن هم تقریبا برای تمام اپیزود، همان لطمهای را به گیمپلی میزند که تمامی قسمتهای Before the Storm از آن رنج میبردند: از بین رفتن نقش مخاطب در بازی. در دنیایی که مکس (Max) میتوانست زمان را به عقب ببرد و دنیل هم از نعمت قدرت بزرگی چون دورجنبی بهره میبرد؛ شان یک نوجوان ۱۶-۱۷ ساله کاملا عادی است. در بررسی قسمتهای قبلی گفتیم این موضوع به هیچوجه ایراد نیست چرا که شما در قالب شان روی استفاده دنیل از قدرتش تاثیر میگذارید اما حالا در بخش اعظمی از قسمت چهارم نه دنیل حضور دارد و نه قدرتش. بازی هم مکانیزمی برای جایگزینی آن ندارد، نه حتی یک پازل ساده.
اما از طرفی دیگر وظیفه شخصیتپردازی این قسمت کامل روی دوش شان با گویندگی بینظیر گنزالو مارتین (Gonzalo Martin) قرار میگیرد و این بهترین ویژگی قسمت چهارم یا همان «ایمان» است. شان برای پیدا کردن برادرش راهی سفری طولانی و طاقتفرسا میشود؛ سفری که کاش سختیهایش به درازای مسیر و گرمای سوزان صحرای نوادا ختم میشد.
ناراحت کنندهترین لحظه «ایمان» برای من زمانی بود که دو مرد بزرگسال در ابتدا به شان برای پارک کردن ماشینش در زمین بزرگ و بیآب و علفشان گیر دادند اما خیلی زود قضیه بغرنجتر و دلیل این حجم از تنفر مشخص شد: نژادپرستی. بازی به زیرکی نحوه برخورد و کنترل اوضاع را کامل به شما میسپرد؛ حالا تصور کنید مردی متخاصم و عصبانی از شما میخواهد برایش به زبان خودتان آهنگ خوانده و از او عذرخواهی کنید. تصمیم شما چیست؟ پذیرفتن تحقیر و خواری یا سیاه و کبود شدن؟
تصمیمات و رفتار شما در نقش شان به جرات تاثیرات خاص و بسزای خودشان را دارند، بسیار بیشتر از فصل اول. اگر صرف مقایسه باشد، همین قسمت چهارم میتواند به ۵ شکل مختلف تمام شود که برخی از آنها کاملا به انتخابهای شما در قسمتهای قبلی وابسته است. اما دنیا حول شان دیاز نمیچرخد، همانطور که در واقعیت هم حول ما نمیچرخد. بیشتر تصمیماتی که میگیریم، خوب و بد نیستند و قرار هم نیست متغیرهای ثابتی را تغییر دهند.
فصل دوم به خوبی تناقض قدرت و ناتوانی ما در شکلگیری اتفاقات زندگیمان را نشان میدهد. برای مثال وقتی یکی از شخصیتهای مهم و جدید این قسمت (اسپویل نمیکنم) از مشکلات و چالشهای درونیاش برای شان میگوید؛ واکنش شما به این صحبتها قرار نیست زندگی آن شخص و رابطهتان با هم را دستخوش تغییر کند. چالش اصلی شما و طرز فکرتان است، اینکه میتوانید واقعا دیدگاههایی را بپذیرید که شاید مطابق نُرم و سنت نباشد؟
تقابل با این شخصیتهای منفی نیز دست کمی از خودشان ندارد و بیش از حد اغراق شده است. بهترین مثال را میتوان در پایانبندی این قسمت دید که در صورت اجرای درست میتوانست یکی از تاثیرگذارترین لحظات فصل دوم باشد اما به دلیل اغراق و زیادهروی بیشتر به نظر میرسد که از روی سکانس یک فیلم هندی کپی شده است.
داستان اصلی: ۲ ساعت
داستان و ماموریت فرعی: ۳ ساعت
صد در صد کردن بازی: ۴ ساعت
اما هر چه باشد، همچنان سازندگان سری میدانند چطوری از موسیقی درست و به جا استفاده کنند، با قابهای زیبا و هنری خودنمایی کرده و مشکلاتی بزرگ و در عین حال کمتر پرداخته شده را نشانه بروند. واقعا کنجکاو هستم ببینم زندگی جدید و همیشه در حال فرار برادران دیاز در قسمت بعدی به چه سرانجامی میرسد ولی باور دارم Life is Strange 2 با تمامی ضعفهایش تا همین جا به خواستههایی که داشته، رسیده است. این یک بازی انتخابمحور تعاملی در مورد روابط انسانی و تربیت است؛ بنابراین اگر از تجربه قسمتهای قبلی لذت برده باشید، خیالتان راحت باشد چرا که «ایمان» ناامیدتان نخواهد کرد.
قسمت چهارم بازی یا همان Faith با جدا کردن دو برابر از همدیگر، ضربه قابل توجهی به پیکره گیمپلی بازی میزند و در نتیجه تقریبا تمام طول این اپیزود به پیادهروی و صحبت با دیگران محدود میشود. اما در عوض شخصیتپردازی شان به اوج خودش میرسد و حالا بهتر از هر زمانی میتوان دید که فصل دوم واقعا در مورد چی است. فقط حیف شد که برخی از صحنههای اغراق شده و شخصیتهای منفی دو بعدی ارزش دیالوگهای قدرتمند این قسمت را کمرنگتر میکنند.
قسمت چهارم لایف ایز استرنج ۲ فرقی با اپیزودهای قبلی یا حتی فصل اول آن ندارد. اگر تا پیش از این طرفدار بازی و سبک آن بودید، «ایمان» نیز ناامیدتان نمیکند. ضعفهای این اپیزود هم اصلا به اندازهای نیستند که بخواهیم به خاطر آنها توصیه کنم از ادامه دادن بازی خودداری کنید به خصوص که حالا تنها دو قسمت تا پایان این فصل باقی مانده است.
همان توصیهای را که در نقد قسمتهای قبلی گفتیم، باید تکرار کنیم. فصل اول و دوم Life is Strange هر دو دارای سبکی هستند که برای همه گیمرها دوستداشتنی نیست. از طرفی لایف ایز استرنج عنوانی است که به صورت اپیزودی و قسمت به قسمت عرضه میشود، یعنی برای بازی کردن قسمت بعدی و عرضه آن باید مدت زمان مشخصی منتظر بمانید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سلام این بازی عالی هست حتما نصب کنید