استودیو Dontnod Entertainment پیشتر در ساخت فصل اول لایف ایز استرنج هم به سراغ ایدههایی ریسکی رفته بود و داستان زندگی نوجوانها و جوانهایی را روایت میکرد که از ایدهآلهای هالیوودی و زندگیهای رویایی فرسنگها فاصله دارد. اما این تیم فرانسوی در ساخت Life is Strange 2ِ، کاملا بیباک و جسورانه تمهایی را برای داستانش برگزیده که مخالفین کمی ندارد.
همانطور که در ستایش قسمتهای اول و دوم گفتم، این فصل موضوعات حساسی چون نژادپرستی و روابط خانوادگی را به شکلی نشانه میرود که حتی لحظهای القای آنها اجباری یا تحمیلی حس نمیشود. «برهوت» نیز به درستی همین روند را ادامه میدهد اما مشکل آنجاست که ناگهان تصمیم میگیرد چندین تم و موضوع دیگر را هم به لیستش اضافه کند؛ موضوعاتی که در قسمتهای قبلی به آنها چندان پرداخته نشد و حالا با اضافه شدن به قسمت سوم درختی پر شاخ و برگ اما کوتاه قامت میکارد که میوههایش به مقصدی که باید نمیرسند.
اپیزود سوم به سبک و سیاق یکی از قسمتهای تکرار نشدنی برکینگ بد یا Better Call Saul با فلشبکی به گذشته و قبل از آغاز شدن زندگی جدید و دشوار برادران دیاز شروع میشود. هدف سازندهها از ساخت این فلشبک هم دقیقا همان هدفی است که وینس گلیگان و تیمش در فیلمبرداری فلشبکهای این دو سریال داشتند؛ به تصویر کشیدن صحنهها، لحظات و مشکلاتی که روایت زمان حال را کاملتر میکنند و البته تاثیر بیشتری روی مخاطب میگذارند.
در این فلشبک، شان به خاطر اینکه برادر کوچکترش بدون اجازه به اتاقش آمده، قشقرق بزرگی به پا و از این ناله میکند که چرا دنیل هیچ وقت به حرفهایش گوش نمیدهد. استبان، پدر بچهها، با شنیدن صدای جر و بحث خودش را به سرعت میرساند و در یکی از مونولوگهای نسبتا تاثیرگذارش با شان، نصیحتش میکند که چرا همیشه باید مراقب برادر کوچکترش باشد و فراموش نکند که شیطنتهای دنیل اقتضای سنش است.
اما صحنههای بحث و جدل برادران دیاز در قسمت سوم نه تنها بیش از حد و خسته کننده است، بلکه کاملا در تضاد با قوس شخصیتی و پیشرفت آنها در این سه اپیزود قرار میگیرد. حتی در همان فلشبک نیز شان به برادرش توضیح میدهد که همیشه در کنارش است و هیچ کدام از دوستانش جای او را برایش نمیگیرند، ساعت مچی خودش را به او هدیه میدهد و این دو برادر در چند ماه آینده برخی از دردناکترین اتفاقات ممکن را در کنار یکدیگر سپری میکنند.
بعد از آنکه برادران دیاز در قسمت قبلی مجبور به ترک خانه مادربزرگشان شدند؛ همانطور که حدس زده بودیم و البته بعدها در تریلرها نیز مشخص شد، در قسمت سوم با کسیدی، فین (Finn) و گروهش همراه میشوند. آشنا شدن با این گروه جدید که همه آنها تقریبا هم سن شان هستند، زمینه ناراحتی و بداخلاقی دنیل را هم رقم میزند.
بر خلاف قسمتهای قبلی که خبری از شخصیتهای جدید و خاص نبود، در «برهوت» در چند دقیقه اول دو برابر کاراکترهای قبلی، شخصیتهای جدید معرفی میکند.
مکالمات با این کاراکترها هم همیشه به خوبی پیش نمیرود و ادای نه چندان خوب برخی از دیالوگها، مکالمات را از واقعی بودن دور میکند. در نتیجه بار دیگر Dontnod از پتانسیل کاراکترهایش استفاده نمیکند و باید اعتراف کرد تمام بار شخصیتپردازی این قسمت بر دوش شان و کسیدی قرار میگیرد که البته به خوبی از عهده آن بر آمده و تا حدودی اپیزود را نجات میدهند.
شان در قسمت سوم از قالب یک قیم، پدر و برادر بزرگتر خارج شده و شخصیت مستقل خودش را پیدا میکند، برای اولین بار به صورت جدی با بزرگترین سوالهایش رو به رو میشود و برای پیدا کردن پاسخ دست و پا میزند. در رابطهاش با کسیدی خودش، تمایلاتش و شخصیتش را بهتر میشناسد و تنها افسوس این است که این تحولات شخصیتی احتمالا تنها به همین قسمت محدود خواهد شد.
کسیدی در تقریبا کل اپیزود دختری مهربان و خوش برخورد است که البته انگار راز تاریک و دردناکی را هم با خود به دوش میکشد. بنابراین امیدواریم در دو قسمت بعدی هم شاهد حضور او و برداشته شدن لایههای بیشتری از شخصیتش باشیم.[/cloux_character_box_item][cloux_character_box_item image="12996" name="فین"]
فین (Finn) یکی دیگر از شخصیتهای مهم این قسمت و در اصل رهبر گروه فراریها و خانه بهدوشهایی است که شان و دنیل در این قسمت به آنها محلق میشوند. او همچنین برای قاچاقچیای به نام مریل کار میکند و در نتیجه هر روز گروه خود را به مزرعههای ماریجوانا مریل میبرد؛ برادران دیاز هم میخواهند با کار کردن در همین مزرعه پول لازم برای سفر مکزیک را جمعاوری کنند.
فین کاراکتری آرام و دوستانه به نظر میرسد و البته در طول اپیزود با دنیل هم بسیار صمیمی میشود. اما اینکه شان چه رفتاری با او داتشه باشد، تقریبا تا حد زیادی در اختیار شماست که البته در این راه باید تصمیمات مهمی هم بگیرید.[/cloux_character_box_item][cloux_character_box_item name="مریل" image="13012"]مریل اولین و اصلیترین آنتاگونیست یا شخصیت منفی این فصل است که برای اولین بار در همین اپیزود هم معرفی میشود. در واقع او صاحب مزرعه علف یا ماریجوانایی است که فین، کسیدی، شان، دنیل و گروهش در آنجا کار میکنند. خوشبختانه در همان نگاه اول و یکی دو ساعتی که با مریل آشنا میشویم، او با شخصیتهای منفی و قاچاقچیهای روتین دیگر بازیها و فیلمهای سینمایی متفاوت است.
مریل در یکی از مکالمههای غیرقابل انتظارش با شان از این میگوید که وظیفه شان در مراقبت از دنیل را درک میکند و خودش نیز دختر بچه 12 سالهای در نیویورک دارد که کمتر پیش میآید شانس دیدنش را داشته باشد. البته اگر این صحبتهای نسبتا دوستانهاش را فراموش کنیم، مریل به شدت جدی و قاطع است و هیچ اشتباهی را نمیبخشد. هر چند به نظر میرسد کسانی که برایش کار میکنند، از او هم خطرناکتر هستند.[/cloux_character_box_item][/cloux_character_box]
مشکل جدی دیگر همان معضلی است که در نقد قسمت قبلی از آن گفتم که در بهترین حالتش بینظیر بوده و در غیر این صورت به روایت و نقش مخاطب در آن آسیب جدی میزند. فارغ از تصمیمات شما، کاراکترها همگی قدرت انتخاب و اختیار دارند؛ چنین رویکردی در قسمت دوم بینقص پیاده شده اما این بار دنیل نشان میدهد که هر کاری کنید، او همچنان برخی از احمقانهترین تصمیمات را میگیرد.
داستان اصلی: 3 ساعت
داستان و ماموریت فرعی: 4 ساعت
صد در صد کردن بازی: 4 ساعت
خوشبختانه برخی از این اتفاقات به یک اپیزود هم محدود نشده و تصمیمهای شما در دو قسمت قبلی هم تاثیرات مشخص خود را میگذارد. تنها کافیست تا به نحوی این مسیرهای مختلف و نتایجشان در پایانبندی هم تاثیر داشته باشند تا Life is Strange 2 را به نحوی تنها بازی چند قسمتی بنامیم که تصمیمات شما واقعا در آن اهمیت دارند.
«برهوت» داستان ماجراجویی و زندگی جدید گرگها را از مسیر اصلیش خارج میکند اما خوشبختانه بر خلاف تصورمان، سازندگان آن قدری هم بیراهه نرفتند که برگشتن به جاده اصلی در دو قسمت بعدی کار غیر ممکنی باشد.
قسمت سوم Life is Strange 2 یا «برهوت» ضعیفترین اپیزود این بازی است. رابطه بین شان و دنیل بزرگترین نقطه ضعف این قسمت بوده و البته کاراکترهای جدید هم مجال چندانی برای نشان دادن خودشان ندارند. اما Wastelands به هیچ وجه قسمت بدی نیست و اگر از تجربه قسمت اول و دوم لذت بردید، «برهوت» آنقدر ضعیف نیست که بخواهید از دنبال کردن زندگی برادران دیاز پشیمان شوید. اما اگر Life is Strange 2 هم میخواهد مانند فصل اول ماندگار شود و زیر سایه آن قرار نگیرد، حتما باید در دو اپیزود بعدی به سرعت به مسیر درست بازگشته و تجربهای کمنقصتر ارائه کند.
اگر از طرفداران Life is Strange هستید یا از تجربه قسمت اول و دوم این فصل لذت بردید، هنوز لازم نیست زیاد نگران مشکلات «برهوت» باشید. ایرادات قسمت سوم بیشتر به روایت و دنیای خاص خود همان قسمت محدود شده و دلیلی ندارد که لزوما در آینده هم ادامه داشته باشند. همچنین نقاط مثبت زیادی هم هستند که تا حدی برایشان هیجانزده هم هستیم، مثل تاثیر انتخابها تو طول اپیزود که در قسمت سوم به اوج خودش میرسد.
اگر دل خوشی از بازیهای تعاملی و چند قسمتی ندارید و از ژانرهای مورد علاقهتان نیست، Life is Strange 2 و قسمت سومش هم استثنایی نیستند که بخواهید به تجربهاش فکر کنید. همچنین از آنجایی که بازی به صورت کامل منتشر نشده، به هیچ وجه نمیتوان آینده و پایانبندی را به درستی پیشبینی کرد و بنابراین منطقی است اگر بخواهید تا به پایان رسیدن فصل دوم و انتشار تمامی قسمتها منتظر باقی بمانید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.