داستان کامل بازی God of War: Ascension
فهرست محتوا 1 مقدمه 2 پیش درآمد بازی 3 روایت اصلی بازی 4 صحنه پایانی مقدمه سری خدای جنگ (God of War) که با الهام از افسانه خدایان یونان تولید شده است، یکی از مهمترین ...
مقدمه
سری خدای جنگ (God of War) که با الهام از افسانه خدایان یونان تولید شده است، یکی از مهمترین فرنچایزای سونی میباشد که اولین بار در سال ۲۰۰۵ منتشر شد. کل پروسهی تولید این مجموعه نیز با استودیو سانتا مونیکا (Santa Monica) سونی بوده است. این قسمت که در واقع هفتمین نسخه سری است، در واقع ابتدای سری داستانی محسوب میشود که اولین بار برای کنسولهای پلی استیشن 3 عرضه شده است.
این قسمت روایت شش ماه پس از کشته شدن همسر و دختر کریتوس به دست خودش را بازگو میکند. بازی، بازی با وجود تلاشهای سونی نسبت به باقی قسمتهای این سری کمتر دیده شده است و بسیاری این قسمت را تجربه نکردهاند. از این رو در این مقاله قصد داریم به تفضیل این قسمت را برای شما بازگو کنیم. لازم به ذکر است که شما همچنین میتوانید نسخهی ویدئویی این سری را نیز از کانال یوتیوب ویجیاتو تماشا کنید.
پیش درآمد بازی
در ابتدا باید به پیشینه اساطیر یونیان نگاهی داشته باشیم. قبل از خدایان و تایتانها، از خشم و جنگ ابدی میان موجودات نامیرایی به اسم پرایموردیالها (Primordial)، خواهران فیوری (Fury) زاده شدند. موجوداتی بسیار قدرتمند که محافظین شرافت بودند و وظیفه مجازات گناهکاران و خیانتکاران را بر عهده داشتند.
هریک ازین سه خواهر تواناییهای خاص خود را داشت. برای مثال الکتو (Alecto) که به عنوان ملکه سه تا خواهر نیز شناخته میشد، قادر بود تا به یک هیولای دریایی غول آسا تغییر فرم دهد. تیسای فون (Tisiphone) میتوانست با فراخواندن یه ققنوس طعمههایش رو وارد توهمی بیپایان کند. و در نهایت مجیرا (Megaera) که میتونست با تولید انگلهایی از بدنش به طعمههای خود حمله کنه.
با گذشت زمان خواهران فیوری به خدمت به زئوس (Zeus) خدای خدایان که تایتانها رو شکست داده، ایاجین (Aegaeon) یکی از هکاتونکایرها یا صد دستها رو به عنوان اولین قربان خود مجازات میکنند. ایاجیین که یکی از سه صد دست غول آسا بود، پیمان خونی خود را با زئوس رو میشکند. در نتیجه سه خواهر برای وی مجازاتی بدتر از مرگ تدارک میبینند. آنها ایاجیین را در بدنی سنگی زندانی میکنند، تا عبرتی برای همگان باشد.
روایت اصلی بازی
زمان حال: داستان بازی از جایی شروع میشود که کریتوس، شخصیت اصلی داستان ما به دستور ایریس (Ares)، خدای جنگ توسط خواهران فیوری زندانی شده است. در پلات ابتدایی میبینیم که مجیرا، خواهر سوم بخاطر دست قطع شده خود در حال شکنجه کریتوس است. در این پروسه کریتوس با چابکی موفق به از بند آزاد کردن خود میشود. با فرار کریتوس، مجیرا به کمک انگلهایی که بدنش تولید میکردن، ایاجیین یا همان غول صد دست را بیدار میکند تا کریتوس را از بین ببرد.
با فرار کریتوس، تیسای فون خواهر دیگر، کریتوس را وارد توهم میکند. با این حال کریتوس با حمله به تیسای فون، از توهم خارج میشود. و در ادامه وارد درگیری طولانی با ایاجیین و مجیرا، میشود. کریتوس با شکست دادن و سپس کشتن مجیرا، موفق به تصاحب سنگ طلسم اوربوروس (Amulet of Uroborus) که پیش از این نزد خود کریتوس بوده است، میشود.
زمان گذشته: بازی کات خورده و به گذشته برمیگردیم. سه هفته قبل، پیش از اینکه کریتوس پیمانش رو با ایریس (Ares) شکسته و به دست فیوریها دستگیر شود. اورکاس (Orkos) فرزند مشترک ایریس و الکتو که در حال حاضر به عنوان نگهدارنده عهد شناخته میشود، متوجه نقشه ایریس و خواهران فیوری برای سقوط المپیوس میشود برای همین نیز تصمیم میگیرد به کمک کریتوس مانع آنها شود.
پس به خواهرای فیوری خیانت کرده و به کریتوس برای پیدا کردن مسیر آزادی بدن و روحش از دست ایریس کمک میکند. او به کریتوس میگوید که باید به دنبال پیشگو آلتیا (aletheia) راهی دلفی (Delphi) شود. آلتیا در فرهنگ یونانی روح صداقت است که به عنوان پیشگوی دلفی هم شناخته میشود. کریتوس هم که بخاطر بلایی که ایریس بر سرش آورده قبول میکند.
در ادامه کریتوس راهی دلفی میشود و بعد از رویارویی با چالشها و پازلهای بازی بالاخره موفق به باز کردن دروازهی دلفی میشود. اما ورود به دلفی به همین سادگی نیست چرا که نگهبان دلفی کستور و پولوکس (Castor and Pollux) دو تا پسرای دوقلو و بهم چسبیدهی زئوس و لدا هستند که فقط در ازای هدایا و قربانی به هرشخص اجازهی ورود میدهند.
قاعدتا کریتوس هم چیزی برای ارائه به این دو برادر ندارد، به همین علت با این دو برادر وارد مبارزه میشود. پس از یک باس فایت فوق العاده سخت کریتوس موفق به شکست برادرها و کشتن آنها میشود. او همچنین طلسم اوربوروس را نیز از این دو برادر دزدیده و به مسیر خود ادامه میدهد تا آلتیا را پیدا کند.
اما خواهران فیوری در این مدت بیکار نماندهاند و به قصد کشت چشمهای التیای پیشگو را که به وسیله آن حقیقت را میدید، از حدقه بیرون کشیدند. کریتوس، آلتیا رو زخمی و نیمه جان پیدا میکند. آلتیا به کریتوس میگوید که صداقت بهایی دارد؛ آیا حاضر به پرداخت آن هستی؟ اون در ادامه دست کریتوس رو گرفته و صحنهها از سه هفتهی آینده که به بند کشید خواهد شد، به او نشان میدهد.
آلتیا در لحظات آخر پیش از مرگش به کریتوس میگوید که خواهران فیوری بخاطر فرار او از عهد ایریس، ذهنش را مسموم کردهند. برای همین هم اگر قصد فرار از این دیوانگی را داشته باشد، بایستی پیوندهای عهدش با ایریس را بشکند. این کار تنها با کشتن فیوریها، یعنی صاحبین عهد ممکن است. او ادامه میدهد که چراغ دلوس (Lantern of Delos) چشمت را به واقعیت باز نگه خواهد داشت. چشمها را پیدا کن و آنها به تو مسیر آزادی رو نشان خواهند داد.
کریتوس مسیر دلوس را در پیش میگیرد که مجددا ارکاس جلوی او ظاهر میشود. کریتوس از او میپرسد چه چیزی باعث خیانتش به هم نوع خودش شده و ارکاس در پاسخ جواب میدهد که بیعدالتی نسبت به عهد تو باعث شده که من خیانت کنم. در در ادامه توضیح میدهد که سالها قبل خواهران فیوری تحت راهنماییهای ایریس خدای جنگ، به موجوداتی بیرحم تبدیل شدند و تصمیم میگیرند تا به همراهی ایریس، المپیوس را تصرف کرده و زئوس، خدای خدایان را از بین ببرند.
اما این کار نیازمند همراهی جنگجوی قدرتمندی بوده است تا با خدایان المپ به صورت تن به تن مبارزه کند. برای همین هم خدای جنگ و ملکه فیوریها یعنی الکتو با یکدیگر همبستر میشوند تا فرزندی را خلق کنند که قدرت هردوی آنها را داشته باشد. اما همه چیز طبق برنامه پیش نرفت و پسر آنها یعنی اورکاس (Orkos)، نتوانست به استاندارهای ایریس نزدیک شده و یا حتی مبارز خوبی باشد. در نتیجه ایریس او را طرد میکند. اما فیوریها که تواناییهایی در اورکاس میدیدند، اون رو به مقام نگهدارندهی عهد یا oath-keeper منصوب میکنند.
اورکاس ادامه میدهد، "جستجوی ایریس برای پیدا کردن جنگجوی مناسب به تو میرسد کریتوس". اما برای تکمیل پیوند تو با خدای جنگ نیاز بود تا خونهایی ریخته شوند. سه خون؛ خون دشمنان تو، خون بیگناهان و در نهایت خون نزدیکترینهای تو. اگر نمیدانید در واقع ایریس، کریتوس را فریب میدهد تا به یک روستا حمله کند. بعد از کشتن مردم بیگناه، کریتوس میخواهد تا برای قتل عام سایرین وارد معبد روستا شود، که پیرزن جادوگری مانع او میشود.
با این حال کریتوس او را کنار زده و وارد معبد میشود. در ادامه ناخواسته همسر و دخترش را هم که در معبد پناه گرفته بودند میکشد. به همین علت آن جادوگر کریتوس را طلسم کرده و با خاکستر دختر و همسرش بدن او را میپوشاند تا همیشه این ننگ با وی بماند. علت رنگ عجیب پوست بدن کریتوس هم همین موضوع است.
زمان حال: مجددا به زمان حال باز میگردیم. جایی که کریتوس مجیرا شکست داده و سنگ طلسم اوربورس را از او پس گرفته است. این طلسم قادر به کنترل حدودی زمان است. کریتوس هم به کمک این طلسم مسیر تخریب شده را بازسازی کرده تا دوتا خواهر دیگر را پیدا کند. کریتوس در ادامه مسیر و با ورود به یکی از ساختمانها، خودش را در تالار اسپارتا میبیند.
پادشاه اسپارتا جلو آمده و از کریتوس بابت شجاعت و از خود گذشتگیش قدردانی میکند. اما باز هم یک چیزی درست نیست. با دیدن انگشتر همسرش بر دست پادشاه اسپارتا، کریتوس متوجه میشود که این نیز یکی از توهمهای تیسای فون است. پس به پادشاه حمله میکند تا از توهم خارج شود.با خروج از توهم، تیسای فون به سرعت فرار میکند.
در ادامه کریتوس در زندان خواهران فیوری به پیرمردی برمیخورد که به گفته خودش از اولین کسانی بود که خواهران زندانیش کردند و برای همین هم همه چیز رو با نوشتن ثبت میکند. اوتعریف میکند که خواهران فیوری در گذشته بیرحم اما منصف بودند. ولی رابطهی آنها با ایریس، آنها را به موجوداتی این چنین پلید تبدیل کرده است.
با پیش رفتن در مسیر کریتوس، به تیسای فون میرسد و با ققنوس او یعنی دایمن (Daimon) درگیر میشود و در نهایت هم موفق میشه سنگ پیمان اورکاس (Oath Stone of Orkos) را از درون تن ققنوس بیرون بکشد. در نتیجه تیسای فون باز هم فرار کرده و وارد تالار الکتو میشود.
زمان گذشته: مجددا فلش بکی به گذشته داریم و به دو هفته قبل باز میگردیم. زمانی که کریتوس با کشتی در مسیر شهر دلوس است. کشتی به جزیره مخروبه دلوس رسیده و کریتوس را پیاده میکند. اما خیلی زود پس از حرکت مجدد، کشتی طعمه یک هیولای دریایی غول آسا میشود. این هیولا همون الکتو، ملکهی خواهران فیوری است که به فرم هیولایی خود درآمده.
الکتو سپس به جزیره حمله میکند تا مانع کریتوس شود موفق نمیشود تا جلوی حرکت او را به سمت مجسمهی آپولو را بگیرد. در نتیجه دو خواهر دیگر وارد میشوند. تیسای فون ابتدا با ساختن توهمی از ارتش اسپارتا، برای مدتی کریتوس را درگیر مبارزه میکند. سپس درگیری تن به تن با مجیرا شروع میشود.
کریتوس در درگیری تن به تن موفق میشود تا با خنجرش دست مجیرا رو قطع کند. اما قبل از اینکه فرصت کشتن وی را بدست آورد، دایمن ققنوس تیسای فون به او حمله ور میشود. درگیری با دو خواهر ادامه پیدا میکند تا در نهایت کریتوس میتواند مجیرا را به پایین مجسمه پرتاب کرده و تیسای فون را هم با کشاندن به لبه دیوار بکشد. در همین لحظه الکتو با ظاهر انسانی وارد میشود و به کریتوس حمله میکند. از طرفی تیسای فون هم که تنها چند لحظه قبل کشته شده ظاهر شده و کریتوس متوجه میشود که باز هم فریب توهمای تیسای فون رو خورده است.
حالا سه خواهر در مقابل کریتوس قرار میگیرند. آن سه خیلی زود موفق به دستگیر کردن کریتوس میشوند. در همین لحظه هم ارکاس ظاهر میشود تا به کریتوس کمک کند. او موفق میشود تا خودش و کریتوس ر به نقطهی دیگری از جزیره تله پورت کند. در ادامه ارکاس برای کمک به کریتوس سنگ پیمان خودش را نیز به کریتوس هدیه میکند تا مسیر را ادامه دهد.
کریتوس به کمک سنگ طلسم اوربوروس، مجسمه آپولو رو بازسازی میکند تا به چراغی که آلتیا گفته بود، دسترسی پیدا کند. مجسمه کامل میشود و آپولو با چشمهاش به چراغی که در دست داره نگاه میکند. کریتوس و ارکاس خود را به نزدیکی چراغ وعده داده میرساندد. داخل چراغ چشمهای حقیقت قرار دارند. همان چشمهایی که خواهران فیوری از آلتیا بیرون کشیده بودند. چشمهای یک پیشگو.
ارکاس تعریف میکند که آلتیا با همین چشمها به او حقیقت ایریس و خواهران فیوری را نشان داد و پیش بینی کرد که من در کنار تو جلوی آنها را خواهم گرفت. او ادامه میده که او و آلتیا تصمیم داشتند با رفتن به المپیوس زئوس را از خطر در پیش آگاه کنند. اما ایریس خواهران فیوری را میفرستد تا مانع آنها شوند. خواهران فیوری هم چشمان آلتیا رو بیرون کشیدند و اونا رو تو چراغ مجسمه آپولو تو دلوس مخفی کردند.
کریتوس مسیرش را به سمت چشمها ادامه میدهد. اما قبل از اینکه فرصت رسیدن به چشمها را پیدا کند، خواهران فیوری ظاهر میشوند. آنها به سرعت ارکاس را دستگیر میکنند. ققنوس تیسای فون نیز با چابکی سنگ پیمان ارکاس را قلپیده و میبلعد. کریتوس نیز خیلی زود اسیر شده و همراه خواهران راهی زندان ایاجیین میشوند. آنها کریتوس را زنجیر کرده و مجیرا نیز سنگ طلسم اوربروس را از کریتوس میگیرد. حالا میرسیم به نقطهای که بازی از آن شروع شد. یعنی همان جایی که مجیرا در حال شکنجه کریتوس بخاطر دست قطع شدهاش بود.
زمان حال: تا اینجا پیش آمده بودیم که تیسای فون به داخل تالار الکتو فرار میکند. کریتوس تیسای فون را دنبال میکند اما با ورود به تالار خود را در خانهی قدیمیش میبیند. کریتوس متوجه میشود که پوستش به رنگ سابق برگشته و در ادامه توهمی از دخترش کلایوپی (Calliope) و همسرش لیساندرا (Lysandra) را میبیند. انگشتر همسرش باعث میشود متوجه توهم شده و الکتو را میبیند که در توهم تیسای فون به ظاهر همسرش قرار گرفته است.
الکتو به کریتوس میگوید که اگر بندگی ایریس را بکند، میتواند کاری کند که تا همیشه در این توهم با خانوادهش زندگی کند. اما کریتوس به الکتو حمله میکند. او به کمک سنگ پیمان ارکاس، میتواند چشمان حقیقت آلتیا را از الکتو بدزدد. با این کار خون جلوی چشم خواهران را گرفته و مبارزه نهایی بازی در مقابل الکتو و تیسای فون آغاز میشود. تیسای فون با قدرتهاش توهمی از گرداب ساخته و الکتو هم به فرم هیولایی خودش درمیآید.
کریتوس روی یک کشتی و در گردابی که تیسای فون ساخته است ابتدا باید با توهمات او و سپس با خودش مبارزه کند. کریتوس در نهایت بعد از چندین مبارزهی طولانی میتواند به کمک طلسمها با شکافتن جمجمه الکتو او را زخمی کند تا مجبور شود به فرم انسانی خود بازگردد. اما قبل از اینکه بتواند کارش را تمام کند، تیسای فون وارد میشود.
در ادامه با تیسای فون و ققنوسش درگیر میشود و کریتوس به کمک چشمان حقیقت میتواند ققنوس را از بین ببرد تا به تیسای فون حمله کند. در این حین تیسای فون از آخرین سلاحش یعنی توهم استفاده میکند و به اشکال زیادی درمیآید؛ از پادشاه اسپارتا گرفته تا تصویری از خود کریتوس و همسرش لیساندرا. اما این موضوع مانع از کریتوس نمیشود تا در نهایت تیسای فون رو خفه میکند. آخرین مبارزه بازی با الکتو است. کریتوس خنجرهایش را در بدن الکتو فرو میکند و با مردن آخرین خواهر، توهم و زندانی که برای کریتوس ساخته شده بود فرو میریزد.
صحنه پایانی
در سکانس آخر کریتوس را به همراه ارکاس در خانه سابقش میبینم. ارکاس به کریتوس میگوید که متاسفانه پیوند خونی کریتوس با ایریس همچنان پایدار است. او ادامه میدهد که خواهران فیوری پیش از مرگشان، او را به نگهدارندهی پیمان ایریس و کریتوس تبدیل کردند و بدنش را که نشان عهد بر آن نقش بسته، به کریتوس نشان میدهد.
او در ادامه میگوید: "برای اینکه تو آزاد باشی، من باید بمیرم." و از کریتوس خواهش میکند از آن جایی که پدرش ایریس همیشه آرزوی یک جنگجو را داشته، کریتوس نیز او را مثل یک جنگجو بکشد. کریتوس بابت خون بیگناهانی که پیش از این ریخته در ابتدا این امر را قبول نمیکند.
ارکاس به کریتوس نگاهی کرده و میگوید که با کشتن او و شکستن عهد، انتقام خود را از ایریس بگیرد و باز هم از کریتوس یک مرگ شرافتمندانه طلب میکند. در نهایت کریتوس با فرود بردن شمشیر ارکاس در تنش او را میکشد تا عهد شکسته شده و کریتوس از دام ذهنی ایریس آزاد شود. بدین ترتیب واقعیت بر کریتوس آشکار میشود. واقعیت خون بیگناهانی که ریخته، واقعیت کشتن همسر و دخترش، واقعیتی که ازین به بعد بایستی با رنج متمدد بهای آن را بپردازد. کریتوس در صحنه آخر بازی تنها خانهای که میشناسد را همراه با جسد ارکاس آتش زده و قدم در مسیر انتقام برمیدارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اگه میشه داستان هورایزن زیرو داون رو هم تعریف کنید.همینجوری متنی خیلی خوبه اگه هم نیما ویدئویی برامون توضیح بده چه بهتر
عالی بود و این مطلب اقای نیما فرشین تو یه ویدیو یوتیوب ساخته بود خیلی ممنون
درود و سپاس
آقای فرشین از روی این قسمت ویدیو ساخته بود .
بله تو یوتیوب منتشرش کردیم با همین متن
دستتون درد نکنه عالی بود