دو دهه از زمانی که برای اولین بار Metal Gear Solid 2 با جادوی خود تمام دنیا را در بر گرفت میگذرد. هنوز هم بزرگترین شگفتی نسخه دوم متال گیر سالید، توانایی فوقالعاده کوجیما در به بازی گرفتن انتظارات طرفداران و فریب دادن آنها در بهترین حالت آن است. لطفا کمی از قوه تخیل خود استفاده کنید و صحنه را تصور کنید. در آغاز قرن جدید و هزاره جدید قرار گرفتهایم، E3 2000 در اوج خود است، و تنها بازی که تمام توجهات را در آن رویداد به خود جلب کرده، Metal Gear Solid 2: Sons of Liberty است.
نسخه اول بازی به کارگردانی کوجیما که آن هم برای شروع این فرانچایز یک عنوان برجسته بود که در سال ۱۹۹۸ برای PS1 عرضه شد. هیدئو کوجیما در نسخه دوم، دوباره به عنوان کارگردان بازی حاضر شد و با همکاری کونامی بعنوان ناشر بازی، با هم یک تریلر بازی را معرفی کردند که پس از تمام شدنش همه سالن و کنفرانس جذب آن شده بودند و از آن صحبت میکردند.
نه دقیقه از گیمپلی نسخه دوم روی PS2 نمایش خیرهکنندهای داشت. صحنههای تحسینبرانگیز سینمایی، روی کنسول آینده سونی که Solid Snake را در حال انجام اقدامات جاسوسی تاکتیکی نشان میداد، در آن زمان چیز به خصوصی بود. اسنیک در حالی که توسط مزدوران در یک کشتی باری و در یک هوای بارانی شکار میشد، تواناییهای منحصر به فرد خود را در مخفی کاری نشان میداد. هایپ درحال افزایش بود، طرفداران هم انتظارات خود را برای بازگشت سالید اسنیک به بالای ۱۰۰ افزایش دادند. دمویی هم از بازی که با Zone of the Enders هیدئو کوجیما ارائه شد، نشان داد که دیوانگی Metal Gear Solid 2 در داستان سرایی به حجم بحرانی رسیده است.
سرانجام، زمانی که بازی در دستان مردم قرار گرفت، در عرض چند ساعت پس از شروع بازی توانست گیمرها را وارد دنیای جدیدی کند. این استعداد کوجیما برای فریفتن گیمرها در بهترین حالت خود بود. کوجیما بازیکنان را فریب داد تا باور کنند که شخصیت اصلی نسخه دوم از بازی نیز اسنیک است و در DVD بازی چیزی جز قرار گرفتن در کالبد اسنیک برای انجام مبارزات بازی قرار ندارد. در عوض ماموریت قابل بازی اسنیک با ربودن نمونه اولیه متال گیر ری و غرق شدن نفتکشی که او در آن نفوذ کرده بود، به پایان رسید. بنظر میرسید که سرباز افسانهای و محبوب بازی قرار است با کشتی غرق شود، اما هیچ راهی وجود نداشت که کوجیما قرار باشد ستاره فرنچایز متال گیر را بکشد. درست نمیگویم؟
شروع وقایع MGS2 چند سال بعد اتفاقات اولیه اتفاق میافتاد. طوریکه بازیکنان متعجب، خود را در قالب یک شخصیت جدید یافتند. این شخصیت جدید کسی نبود جز رایدن (Raiden). حتی زمانی که حقه کوجیما به بهترین حالت اجرا شد و در نهایت چهره رایدن را برای بازیکنان نشان داد، برخی از گیمرها ممکن بود هنوز باور داشته باشند که این فقط یک تغییر موقت از سوی اسنیک باشد.
شاید قرار است اسنیک چند مأموریت بعنوان یک مامور تازه کار انجام دهد و یا حتی دیوانه وار تر این که اسنیک به رایدن اجازه داده تا همه توجهها را به خود جلب کند و خودش در پشت صحنه در یک هویت دیگر مخفی شده است. دیری نمیپاید که اسنیک خود را بعنوان یک سرباز تصادفی به نام ایروکوی پلیسکین معرفی میکرد. لباس مبدل خود را کنار میگذاشت، هدبند مخصوص خود را به سر میزد و به رایدن نشان میداد که چگونه باید ماموریتها را انجام دهد. اما این اتفاق هرگز نیافتاد، زیرا اسنیک در همان پشت صحنه ماند. درحالی که این بدون شک برای بسیاری از گیمرها شوکهکننده بود. درست است که این حرف کمی در بین طرفداران بازی مناقشهبرانگیز است. اما به نظر من نقش اصلی رایدن در Metal Gear Solid 2 بطور کلی باعث شد که با بازی بهتری طرف باشیم.
بعد از عرضه بازی، معلوم شد که رایدن بین طرفداران بازی تفرقه افکنده است. حتی تیم سازنده نیز در مورد کنار گذاشتن Solid Snake در طول کمپین Big Shell تردیدهایی داشتند. طبق مستندی که از پروسه طراحی Metal Gear Solid 2 منتشر شد، رایدن به عنوان شخصیتی ساخته شد که میتوانست افرادی را به طرف بازی جذب کند که هرگز بازی اصلی Metal Gear Solid را تجربه نکردهاند. در حالی که تیم طراحی از رایدن بعنوان طعمهای برای جذب گیمرهای زن نیز استفاده کرده بود. الگو در طراحی رایدن دقیقاً برعکس Solid Snake بود و در واقع هرچیزی که اسنیک است رایدن باید برعکس آن باشد.
در مستند طراحی آمده است: «ما از بازیکنان میخواهیم که یک شخصیت متفاوت از Snake را کنترل کنند تا بتوانند از داستان بازی لذت ببرند، حتی اگر بازی قبلی را انجام نداده باشند. آنها میتوانند با این شخصیت بدون در نظر گرفتن اینکه برای اولین بار است متال گیر بازی میکنند و با این سری از بازیها ناآشنا هستند، همدلی کنند. رایدن (کسی که برای زنان جذاب است) به جای اسنیک (که سمبل مردانگی است) بعنوان شخصیت اصلی. در واقع ما شخصیتی خواهیم داشت که زنان راحتتر میتوانند در آن حضور داشته باشند، همدردی کنند و خود را جای آن قرار دهند. او نقطه مقابل تصویر قدیمیتر و سرسختتر و مردانهتر اسنیک است.»
در طول مستند جف کیلی از بازی با اسم The Final Hours of Metal Gear Solid 2، او متوجه شد که چگونه موضوع دوست داشتن و دوست نداشتن موضوع اصلی بحث در میان تیم اصلی بوده است و حتی یوشیکازو ماتسوهانا دستیار کارگردان بازی نیز در این مورد ملاحظاتی داشت. ماتسوهانا در آن زمان معتقد بوده است که: «مطمئن نبودم که این مرد ضعیف با ظاهر ضعیف و ظریف زنانه مورد استقبال هواداران قرار گیرد یا خیر؟ اما همه ما به آقای کوجیما اعتماد داریم. زیرا او ترفندهای زیادی در آستین خود دارد. او اساساً مجاز است آنچه را که میخواهد انجام دهد.»
یکی از منابع الهام جالب برای ترفند کوجیما، ترمیناتور ۲ بود. کارگردان بازی توضیح میدهد که تغییر نقش آرنولد شوارتزنگر در دنبالهی پرفروش فیلم، باعث شد تا کوجیما یک طرح داستانی برای بازی بسازد که به او اجازه میداد بازیکنان را به همان شیوه با معرفی رایدن غافلگیر کند.
کوجیما توضیح میدهد: «من واقعاً عاشق فیلم ترمیناتور ۲ هستم. آن فیلم خیلی عالی بود، زیرا شما هرگز نمیدانستید که آرنولد شوارتزنگر، سایبورگ خوبی در زمان شروع فیلم است. وقتی او در ابتدا ظاهر میشود، تصور میکنید که او مانند فیلم اول نقش منفی و بد داستان است. اما بعد معلوم میشود که او نقش مثبت فیلم است. خیلی خوب یادم میآید که خیلی از این چرخش وقایع شگفتزده شده بودم. در حقیقت چیزی که من در ذهن خود داشتم این بود که وقتی گیمرها به چپتر پلنت بازی رسیدند، کاملا سردرگم شوند و از خود بپرسند چه اتفاقی دارد میافتد؟ سپس آنها با این شخصیت جالب به نام پلیسکین که ظاهر و صدایی شبیه به اسنیک دارد، ملاقات خواهند کرد. این در حالی است که مدام در ذهن خود میپرسند که آیا او اسنیک است؟»
در نهایت هدف کوجیما این بود که با انتظارات طرفدارانش بازی کند و با فریبهای زیرکانه آنها را غافلگیر کند. کوجیما توضیح داد: «در یک دنباله باید انتظارات مردم را برآورده کنید، اما به نظر من باید به نوعی کمی هم با انتظارات آنها بازی کنید و برخلاف آنها بروید و آنها را فریب دهید. این نسخه از متال گیر بر اساس تفکرات من است و اگر بخواهم میتوانم آن را نابود کنم.»
دو دهه بعد، طرفداران هنوز درمورد موضوعات و ایدههای مختلف Metal Gear Solid 2، طرحهای پیشبینیکننده و پیشبینیهای شگفتآور دقیق درباره چگونگی شکلدهی یک دنیای آنلاین به جامعه صحبت میکنند. Metal Gear Solid 2 یک کاوش در کنترل ذهن، انبوه اطلاعات، انبوهی از دانش بیاهمیت بدون هیچ زمینهای برای هدایت آن قبل از بروز واکنشهای تند و تیز است. داستان رایدن حتی مسیری مشابه با ماجراجویی سالید اسنیک در سال 1998 را دنبال میکند و در انجام این کار، تفسیر فوقالعاده روشنگری را ارائه میکند. در عین حال گاهی دیوار چهارم را نیز میشکند، که همه این کارها با دقتی نظیر دقت برش های جراحی، تیز و عمیق و دقیق انجام میشوند.
سرگذشت رایدن در این فرانچایز از آن زمان تا کنون فراز و نشیبهای خود را داشته است. در پیش درآمد Metal Gear Solid 3، شخصیت Ivan Raidenovitch Raikov بیش از یک شباهت گذرا به رایدن دارد. زیرا در پاسخ به واکنش شدید طرفداران Metal Gear Solid 2 بعنوان یک شوخی عمل میکند. رایدن پس از دستگیری توسط میهن پرستان، به یک شخصیت تراژیکتر تبدیل شد و بعنوان یک سوژه آزمایشی برای آزمایشها مورد استفاده قرار گرفت، که او را به یک سایبورگ تبدیل کرد.
نقش اصلی در عنوان Metal Gear Rising: Revengeance، رایدن را دوباره در کانون توجه قرار داد و به او این امکان را داد که دوباره در نقش یک ناجی وارد شود. در نتیجه دنیا را یک بار دیگر از دست یک سناتور سرکش ایالات متحده و مزدوران سایبورگ تحت امرش نجات دهد. در پایان با اضافه کردن اندکی چاشنی دراماتیک به داستان و رساندن دوباره رایدن به عشق زندگی خود یعنی رز، داستان را خاتمه مییابد.
میراث رایدن ذاتاً به Metal Gear Solid 2 گره خورده است. زیرا پیچش داستانی بینظیر آن و صرفنظر کردن از سالید اسنیک و تکیه به کاراکتر جدیدی که اجازه میدهد تا قدرت را به جای اسنیک محبوب در دست بگیرد تا امروز بی نظیر بوده است. احتمالاً در آینده هم شاهد همچین موردی نباشیم و اگر هم استودیویی شهامت انجام چنین کاری را داشته باشد، احتمالا تاثیری که در سال ۲۰۰۱ داشته است را امروزه نداشته باشد. در عصر ارتباطات، رسانهها، اطلاع رسانی لحظه به لحظه و لایو استریمهای ۲۴ ساعته، پیچش داستانی بزرگ Metal Gear Solid 2 احتمالاً در عرض چند دقیقه پس از انتشار بازی در خیابانها اسپویل میشد و دیگر لذت گذشته آن را نداشت.
با این حال ۲۰ سال بعد، حرکت غیرمنتظره کوجیما برای رشد طرفداران Metal Gear Solid هنوز هم به عنوان یک شاهکار در جهت هدایت نادرست بازی با انتظارات و فریب دادن گیمرها مطرح است.
الان متاسفانه معیار تعداد قابل توجهی از گیمرا شده گرافیک برا همین خیلی از شرکت ها دارن داستان و گیم پلی رو فدای گرافیک میکنن خلاقیت هم ته کشیده (در اینکه بازی هایی هستن که هم گرافیک و کلن بازی خفنی باشن شکی نیست مثل رددد۲ ولی همین رددد۲ نواوری نداره صرفا المان های خیلی بهبود یافته قبله) البته هنوز بازی های ایندی و بعضی شرکت ها مثل نینتندو از این سیاست استفاده نمیکنن
باور کنید یه گیمر نسل هشتمی دیدم میگفت کرافیکش به فورت نمیرسه
بازی های قدیمی زیاد هستند که هنوز بازی کردنشون جذاب
مثل: dmc1و۳،igi،warcraft3 و …
مکانیک بیشتر بازی ها شده گرافیک اصلا به فیزیک بازی دقت نمیکنن عین افتضاح ریمستر جی تی ای سایبر باگ
بیشترشون فقط فکر میکنن مردم به گرافیک فقط اهمیت میدن کلا سمت بازی های جدید فعلا نمیرم سعی میکنم بازی های قدیمی تجربه کنم ?
نمیدونم چرا از مخفی کاری حوصله ام سر میره?
همشو عین کانتر میرم.
فعلا میخوام اسپلینترسل کی اس تئوری رو دانلود کنم بعد شاید این هم دانلود کردم?
میریزم فقط بزارین فارکرای چهار و بتمن رو تموم کنم که اختلال تو دکمه ها نباشه
بحث سایت دوستان به شدت مزخرفه چون تا انتقاد میدیم به بازی بهت دیسلایک میدم اونی به من دیسلایک میده آخه نه لطفا بیا رو پی سی بازی کن
دوماً اگه بازی کردی به من هم بگو دکمه هاشو
چرا انقد سر گرافیک بحث میکنید
خداروشکر این گیم رو ذغال هم اجرا میشه
یه ماد گرافیکی نصب میکنی روش بعد گرافیکشم اوکی میشه دیگه
کلا یه سریا دنبال بهانه ان به گیم گیر بدن
با شبیه ساز باید رو پی سی بازیش بکنم
متاسفانه معیار گیمر های الان( حالا خودمون اونقدر بزرگ نیستیم! ) گرافیک هست.
بخاطر همین هم استودیو ها میرن گرافیک رو بالا میبرن و محتوا رو نابود میکنن 🙁
در صورتی که همون قدیمی ها از هزار تا بازی جدید بهتره!
هعی میبینم که بعضی از تازه گیمر های سایت زیاد نمی تونن باهاش ارتباط برقرار کنن و دلیلش هم ساده است.
این حس عادیه چون تا الان دیگه ما یه عالمه بازی فوق العاده با گرافیک و گیم پلی بی نظیر داریم اما اون موقع که ما با پی اس وان و اینجور چیزا بازی های قدیمی رو می کردیم خیلی حال میداد.
اون موقع گیم پلی سخت و گرافیک خیلی پایین یع چیز عادی بود و بازی های متال گیر تو اون دوره بی نظیر بودن.
من خودم یادمه از وقتی ۴ سالم بوده درایور بازی می کردم و خیلی هم لذت بخش بود اما چون ما الان دیگه فقط بازی های با گرافیک و گیم پلی راحت زیاد کردیم این چیزا برامون یکم عجیب هستن یه جوری هستن برامون که توصیف این حس یکم سخته اما این چیزا باعث نمیشه که چیزی از ارزش هاشون کم بشه.??
من متاسفانه بازی هایی که خیلی قدیمی هستن رو اصلا نمیتونم تحمل کنم .نمیتونم از گیمپلی خشکشون لذت ببرم . میدونم خیلی هاشون ارزش بازی کردن همین الان هم دارن ولی برام من یکی که سخته
گیمرهای قدیمی اینو میفهمند
من الان با شبیهساز روی موبایل silent hill origins رو پلی میدم با اینکه بعضی مشکلات فنی داره و زاویه دوربین هم که خیلی رومخه
و صدا بعضی جاها خشخش میکنه
ولی بازم دارم لذت میبرم
من ریختم ولی ارتباط برقرار نکردم حرکت بازی به شدت رو مخ بود و به طور عجیب رو تنظیمات من کنترل رو ندیدم دسته هم بدتر آدم باید چهار تا دست داشت
ولی وقتی دشمن میدیدت و علامت تعجب می کرد خیلی باحال بود
مگه میشه شاهکار های قدیمی تکرار بشن
کراش ماشینی
ماشین جنگی
هاروست مون
کراش باندیکوت
جی تی ای سن آندرس
نصف عمرمو با اینا گذروندم
قیافه هاش تو بعضی جاها از gta trilogy بهتره
اون حجم از جزیئات رو بازی هایه کمی مثل جی تی ای ۳ داشتن از بعد داستانی هم که نگم براتون خیلی خوبه اگه تجربه اش نکردید همین الان برید رو شبیه ساز پلی کنید
ای کاش یه ریمستر از نسخه پنجم این بازی میومد که توش گرافیکو نسل نهمی کرده باشن و چپتر ۳ رو ساخته باشن یا اینکه نسخه ششم رو بدن تا بفهمیم چه بلایی سر سالید اسنیک اومده .