چرا بسیاری از اقتباسهای استیون کینگ شکست میخورند؟
علیرغم وجود اقتباسهای عالی از آثار او، بسیاری از اقتباسهای استیون کینگ (مانند فیلم Firestarter اخیر) به یک دلیل قاطع شکست خوردهاند. استیون کینگ بدون شک پرکارترین نویسنده دوران مدرن است. حجم وسیع نوشتههایش او ...
علیرغم وجود اقتباسهای عالی از آثار او، بسیاری از اقتباسهای استیون کینگ (مانند فیلم Firestarter اخیر) به یک دلیل قاطع شکست خوردهاند. استیون کینگ بدون شک پرکارترین نویسنده دوران مدرن است. حجم وسیع نوشتههایش او را به نویسندهای تبدیل میکند که آثارش بیش از هر نویسندهی زنده و معاصر دیگری مورد اقتباس قرار میگیرد. وضعیت طوری است که نویسندهی جایگاه دوم حالا حالاها باید بنویسد.
متأسفانه جدیدترین اقتباس از کتاب او نتوانست اثری مثبت از خود به جای بگذارد. Firestarter به کارگردانی کیث توماس (Keith Thomas) بدترین اقتباس از استیون کینگ نیست. اولین اقتباسی هم نیست که در درک دلیل موفقیت تمامی داستانهای این نویسنده عاجز است.
مطمئناً اقتباسهای بسیار خوبی از استفن کینگ، مانند مه (The Mist) به کارگردانی فرانک دارابونت (Frank Darabont) یا It اثر اندی موسکیتی (Andy Muschietti) ساخته شده است. اما تعداد زیادی از دیگر اقتباسها در درک ایده اصلی موجود در قلب همه آثار این نویسنده ناتوان بودهاند. تمرکز همیشه بر روی موضوعی اشتباه است و نتیجه معمولاً بسیار ضعیف.
نکتهای که بسیاری از اقتباسها از آثار استیون کینگ در درک آن عاجزند این است که داستان اصلی راجع به هیولاها نیست، راجع به عکس العمل مردم معمولی به هیولاهاست. Firestarter، مانند بسیاری از اقتباسهای شکست خورده دیگر، نیروی انسانی و مهم موجود در قلب داستان را رها کرد و تنها روی بخش ترسناک آن تمرکز کرد. نتیجه این کار هم داستانی آشفته بود که نمیدانست میخواهد یک درام خانوادگی باشد یا بازگشتی به فیلمهای ترسناک دهه ۸۰ میلادی.
چیزی که باعث میشود داستانهای کینگ تاثیر گذار و قابل درک باشند، عناصر وحشت نیست، بلکه این موضوع است که این اتفاقهای ترسناک برای افراد عادی رخ میدهد که فقط دارند زندگی معمولی خود را میگذرانند.
این چیزها در شهرهای کوچک، برای خانوادههای خسته کننده و مردم عادی اتفاق میافتد. بچههای جسور، کشیشهای درگیر با ایمان خود و نویسندگان پریشان حال در دهکدهها و روستاهای کوچک، صفحات داستانهای کینگ را پر میکنند و آنها کسانی هستند که داستانهای او را جذاب میکنند، نه هیولاها.
داستان استیون کینگ همیشه تاکید میکند که اتفاقات وحشتناکی که برای شخصیتهای او میافتد ممکن است برای هر کسی اتفاق بیفتد. کاراکترهایی از طبقه کارگر، با عیب و ایرادات، و پیچیدگیهای خاص خود. این شخصیتها تلاش میکنند بفهمند چگونه میتوانند با ترسهایی فراتر از حد تصورشان – یا حتی فراتر از درک مغز انسان – مقابله کنند. در نهایت این همان چیزی است که به زیر پوست خواننده نفوذ و او را جذب میکند.
عنصر وحشت در آثار کینگ با جامپ اسکرهای توخالی به بیننده حمله نمیکند. درعوض، به آرامی و پیوسته به شخصیتهای او (و خواننده) نفوذ میکند، ترسی خزنده و غیرقابل انکار. مسلماً، اقتباس داستانهای استیون کینگ به رسانهای تصویری و در عین حال دستنخورده نگهداشتن هسته اصلی آنها، میتواند به طرز شگفتآوری دشوار باشد. چون بسیاری از داستانهای او راجع به کلنجار رفتن با وحشت وجودی و درونی است.
بسیاری از نویسندگان و کارگردانان فیلمهای استیون کینگ و همینطور اقتباسهای تلویزیونی آثار او این موضوع را درک نمیکنند. آنها فقط ظاهر ماجرا را در نظر میگیرند و برای روایت داستان به وحشت سطحی و آشکار تکیه میکنند. به جای اینکه به دنبال ایجاد تضاد درونی هر شخصیت باشند.
اقتباسهای شکست خورده از آثار ترسناک استیون کینگ، تنها به عناصر ترس، صحنههای مشمئز کننده و جلوههای ویژه برای ایجاد هیولاها تمرکز میکنند. با اینکه در کتابهای کینگ، همیشه به انسانها ارجعیت داده شده و هیولاها در درجه دوم قرار میگیرند.
دیدگاه بنیادین استیون کینگ در ایجاد وحشت را میتوان با یک جمله در درخشش (The Shining) خلاصه کرد: «هیولاها واقعی هستند، ارواح نیز واقعیاند، آنها درون ما زندگی میکنند، و گاهی بر ما غلبه میکنند.» بهترین کارگردانان برای اقتباس از استیون کینگ، مانند فرانک دارابونت، مایک فلنگن (Mike Flanagan) و اندی موسکیتی، این نکته را درک میکنند.
انسانها جالبترین بخش داستانهای او هستند که از گذشته، آسیبهای روحی و کشمکشهای درونیشان تسخیر شدهاند. بزرگترین چالشی که شخصیتهای کینگ با آن رو در رو میشوند، دست و پنجه نرم کردن با هیولاهای استعاری است که در درون آنها زندگی می کنند، نه هیولاهای واقعی بیرونی. در «The Jaunt»، که از نظر لشکری از خوانندگان به عنوان ترسناکترین داستان کوتاه استیون کینگ شناخته میشود، اصلاً هیولایی وجود ندارد.
شاید لقب این نویسنده به عنوان «پادشاه وحشت» بسیاری را گمراه میکند که هنگام اقتباس از کتابهایش صرفاً بر روی ترساندن تمرکز کنند و نه چیزی دیگر. اما در حالی که ممکن است این لقب برای کینگ تازه کار مناسب بوده باشد، مطمئناً یکی از مواردی است که او در دهههای پس از آن با موفقیت از آن عبور کرده. کینگ ثابت کرده است که در تعدادی از ژانرهای دیگر به اندازه ترسناک مهارت دارد.
اما عنصر انسان گرایانه از همان ابتدا تمامی کارهای او را به هم متصل میکند. چیزی که او را در طول سالها تاثیر گذار کرده است، کشمکشهای درونی و افکار عمیق در قلب انسانهاست که در میان ترسها قرار میگیرد. متأسفانه، Firestarter تنها نمونهای دیگر از یک اقتباس بد است که نتوانسته مهمترین نکات موجود در آثار این نویسنده را درک کند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
درخشش فیلم خوبی بود اما خود استیون کینگ ازش متنفره
جالبه بدونید خود استیون کینگ یه فیلم از داستان های خودش ساخته به اسم maximum overdrive، که تبدیل شد به یک فاجعه تمام عیار