سینمای علمی تخیلی: بررسی فیلم Ex Machina ؛ پینوکیوی قاتل
لابد داستان گولِم، غول گلی که توسط یک خاخام یهودی ساخته شد به گوشتان خورده است و شاید ده ها فیلم از ماجرای فرانکشتاین را دیده باشید. بیشتر از همه این ها، فیلم فراماشین شبیه ...
لابد داستان گولِم، غول گلی که توسط یک خاخام یهودی ساخته شد به گوشتان خورده است و شاید ده ها فیلم از ماجرای فرانکشتاین را دیده باشید. بیشتر از همه این ها، فیلم فراماشین شبیه به نمایشنامه کارخانه روبات سازی روسوم (1920) نوشته کارل چاپک است که به سرعت به سی و سه زبان منتشر شد؛ نمایشنامه ای درباره طغیان روبات ها علیه انسان ها، روبات هایی که حتی عاشق هم می شوند. این قصه صد و چند ساله ای که فیلمسازان زیادی از دوران سینمای صامت تا به امروز ، به ساخت آن علاقه نشان داده اند، در فیلم فراماشین جان تازه ای می گیرد و شکل جدیدی پیدا می کند. ویجیاتو را در بررسی فیلم Ex Machina همراهی کنید.
- نویسنده و کارگردان: Alex Garland
- بازیگران: Alicia Vikander ,Domhnall Gleeson ,Oscar Isaac
- کمپانی توزیع کننده: A24 Films
- هزینه تولید: 15 میلیون دلار
فکر می کنم به یک وکیل نیاز دارم
چه کسی بدش می آید برای یک هفته به خانه حیرت انگیزِ مدیرِ (ناتان) یکی از بزرگترین شرکت های جهان دعوت شود و پیشرفته ترین اختراع او (یک زنِ ماشینی به نام ایوا) را تست کند و حتی به آن نمره کیفی بدهد. ما همراه با کِیلب، برنامه نویسِ باهوشِ فیلم به چنین سفری می رویم و قرار است پابه پای او ببینیم، سوال کنیم، مقداری حیرت زده شویم، به خودمان و رئیسمان شک کنیم، نقشه بکشیم و در نهایت، به این نتیجه برسیم که کلاه گشادی سرمان رفته است.
عامل اصلی جذابیت فیلم فراماشین دقیقا همین است؛ «کیلبِ درون ما» که شدیدا زودباور و احساساتی ست توسط کیلبِ ساده دل و معصومِ فیلم، فراخوانده می شود. جاهایی دوست داریم وکیلش باشیم و بخاطرش حرص بخوریم چون او بیش از اینکه باهوش باشد یک احمق است. وقتی جریان قتل نصاب های سیستم برق را توسط ناتان می شنویم، تعجب می کنیم از اینکه کیلب هنوز از ایوا می پرسد "چرا نباید به ناتان اعتماد کند". وقتی نصاب ها بخاطر کوچکترین اطلاعاتی کشته می شوند چرا نباید کیلب با انبوهی از اطلاعات جدید از ساخت ایوا، زنده بماند. با وجود این سرنخ ها، کیلب خیلی دیر به خودش می آید و جاهایی هم که فیلمساز به نفع ناتان، از ما "اطلاعات دزدی" می کند، کاری از دستمان برنمی آید جز غافلگیر شدن. اما باید اقرار کنیم که ما هم مانند کیلب، ابراز علاقه های ایوا را باور کردیم. فیلم، صحنه ای دلخراش و تاثیرگذار دارد که از نقاط عطف مهمش به شمار می آید؛ صحنه کیلب و آینه. او آنقدر ترسیده که حتی میان پارگی دست و خون ها نیز به دنبال پیچ و مهره می گردد. فیلمساز در پی این است که به ما بفهماند احتمالا ماشین های هوشمندی بسیار شبیه به ما، در کنار ما زندگی می کنند و از وجودشان بی خبریم.
دامنل گلیسونِ ایرلندی، با داشتن چهره ای بیش اندازه سفید و رنگ و رو رفته و جسمی نحیف و لباس هایی معمولی، جزو بهترین انتخاب ها برای بازی در چنین نقشی به حساب می آید.
دانشمندی بدون روتوش
شاید عده ای بگویند که ناتان (اسکار آیزاک) -سازنده ماشین های پیشرفته با ریشی بلند و بدنی ورزیده- اصلا شبیه دانشمندها نیست. البته که شمایلش بیش از اینکه به یک مخترع نزدیک باشد، به خواننده های رپ شبیه است ولی مگر نمی شود دانشمندی همچون او را تصور کرد؟
رابرت اوپنهایمر، پدر بمب اتم، با ظاهری رسمی و کت و شلوار پوشیده اما در واقع یک دیوانه ی نژادپرست بود که آرزوی نابودی خیلی از انسان ها را در سر داشت. پس جای تعجبی ندارد که یک بد مستِ قاتلِ دروغگو، که به شیوه کثیفی نیازهای جنسی اش را رفع می کند، دانشمندِ فیلم باشد. جهان، دانشمندان بی عقل و شیطان صفت زیادی به خود دیده است.
نویسنده با هوشمندی، کلیشه "دانشمند اتو کشیده" را کنار می گذارد و گلسون با بازی لوندگونه و سرخوشش ما را متقاعد می کند که می شود دانشمندی رقاص و عوضی بود و حتی از نقاشی جکسون پولاک هم سر در آورد. گرچه به نظر می آید حجم زیادی از صحنه های مربوط به ناتان، با مشروب خوری و ورزش کردن پر شده و آن وجهی از او که به یک مخترعِ دستِ بالا مربوط می شود خیلی کمتر پرداخت شده که باعث می شود چندان او را به عنوان یک دانشمند باور نکنیم؛ نه بخاطر ظاهرش که بخاطر پرداختِ شخصیتش. در هر صورت انتخاب آیزاک با سر کچل و ریش بلند، از تصمیم های جذاب دیگرِ الکس گارلند است.
بازی باخت- باخت
رابطه خرچنگی میان کیلب و ناتان یکی دیگر از جذابیت های فیلم است. ابتدا همه چیز خوب و طبق روال پیش می رود. کیلب از ناتان درباره چگونگی خلقت ایوا (حوا در زبان عبری) سوال می کند و حتی او را یک خدا می نامد و ناتان نیز از این موضوع کاملا راضی ست و شبیه آنچه را که خداوند از حضرت آدم درباره حوا سوال می کند، از کیلب می پرسد:
-چه احساسی درباره اون (ایوا) داری؟
- اون فوق العاده ست.
اما این رابطه کم کم از حالت استاد و مرید خارج شده و به جان هم افتادن ها شروع می شود غافل از اینکه اسب تروایی در داخل خانه حضور دارد و باید در برابرش متحد باشند. طراحی خانه نیز نقش مهمی در بازی های از قبل طراحی شده آدم های فیلم دارد. در ابتدای فیلم، معماری و دکوراسیون مدرن خانه ناتان که دستگاه های پیشرفته در کنار اجزای دست نخورده طبیعت قرار گرفته اند، بسیار دیدنی به نظر می آید اما رفته رفته با ابعاد جدیدی از خانه روبرو می شویم که ما را می ترساند. خانه ای که خروج از اتاق هایش کار سختی ست و از نیمه فیلم به بعد ماهیت زندان مانند خودش را بیشتر به ما نشان می دهد. این طراحی مهندسی شده و دقیق صحنه و دکور، ما را یاد صحنه پردازی های به یادماندنی فیلمی هم چون درخشش می اندازد که حس دوگانه زیبایی و ترس را با بهره گیری استادانه از جغرافیای فیلم به ما منتقل می کند.
یک خروجِ لعنتی
کیلب از ماری- زنی از جنس کامپیوتر- برای ایوا حرف می زند که روی رنگ ها مطالعه می کرد با اینکه در اتاقی سیاه و سفید روزگار می گذراند. تا اینکه روزی در باز می شود و او می تواند به بیرون برود و تبدیل به انسان شود. ایوا نیز به محض قرار دادن پوست های مصنوعی روی خود و بیرون رفتن از اتاقش، می تواند انسان شدن را همچون ماری تجربه کند.
انگار چشم و گوش ایوا با آمدن به اتاق های دیگر و دیدن ماسک های روی شیشه باز می شود؛ شبیه آن ایده ی عجیب و غریبِ یهودیان که معتقدند خداوند دلش نمی خواست آدم و حوا دارای شعور و علم شوند بنابراین خوردن میوه های درخت علم را بر آنها ممنوع کرده بود. یادمان بیاید که چطور ناتان از خروجِ ایوا از اتاقش به وحشت افتاده بود. اینکه مجبور به تفسیر کردن چنین صحنه ای بر اساس تفکراتِ بیرون از فیلم هستیم دقیقا برمی گردد به اینکه فیلم خودش چنین تقاضایی از ما دارد چراکه استراتژی خاصی برای پاسخ به سوالات دراماتیک ما از فیلم نداشته و در پی تصویری کردنِ ایده های متون یهودی با کمک نشانه ها بوده است. نه معلوم است که چرا با این خروج، ایوا تبدیل به انسانی آگاه می شود و نه ترسِ ناتان قابل درک است. مگر دیوانه بود آنها را خواستارِ فرار برنامه ریزی کند که بعدش بخواهد مدام از این موضوع در وحشت باشد. آلیسیا ویکاندر از ریزنقشی و صورت استخوانی اش به خوبی برای درست از کار درآمدنِ یک زن ماشینی بهره می گیرد.
تراژدیِ عصر ماشین
تصاویر زنان برهنه ای که همچون عروسک در کمد نگهداری می شوند و همچنین صحنه آزار زنان ماشینی توسط ناتان و لذت جویی اش از ماشین آسیایی به عنوان رقاص و همخواب و خدمتکاری بی جیره و مواجیب، احتمالا رقت انگیزترین حس ها را به مخاطبش منتقل می کند و ما را یاد شرکت های هرزه ساز فرانسوی می اندازد که در ارسال کردن زنان مصنوعی حتی برای رفع شهوتِ تروریست ها یا دیوانه های جنسی، از همه مشهورترند.
خنجری از پشت
چرا فیلم های زیادی درباره این "آینده نگران کننده" ساخته می شود؟ فقط محض سرگرمی یا چیز دیگر؟ در لحظاتی از فیلم اودیسه فضایی 2001 ترسیدیم نکند ماشین بر انسان غلبه کند که خوشبختانه اینطور نمی شود. حتی فریتس لانگ در فیلم متروپلیس می خواهد به تسلط ماشین بر انسان ها هشدار دهد. اما فیلم فراماشین به طغیان ماشین علیه انسان می بالد و همین موضوع احتمالا باعث خشم پنهانی و ناخودآگاه ما از فیلم و حتی کاراکترِ ایوا می شود.
ناتان با تمام شگردهای هکری و هوش سایبری اش، ناگهان به کودنی تمام عیار در پایان فیلم تبدیل می شود تا جایی که با همه زور بازویش، حتی قادر به کنار زدن یک چاقو از سینه خود نیست. البته ناباوری بیش از اندازه ناتان که جلوی هر حرکتی برای دفاع از او را می گیرد، کاملا قابل درک است. فیلمساز به او هم حقه زده و برای تحقیر انسان در برابر ماشین، سنگ تمام گذاشته است. گرچه انسان نامیدن ناتان بی مورد است و منظورمان در اینجا نوعِ انسان است نه ناتانی که همچون بیماران روانی از شکنجه دیگران لذت می برد. به یاد داشته باشیم که شورش ایوا علیه یک خالقِ ظالم نبود که اگر این بود کیلبِ بی گناه نباید همچون ناتان در خانه حبس می شد. از طرف دیگر، کیلب با وجود هشدارهای ناتان، بجای جویا شدن از حالِ او و خروج از خانه، با بی دست و پایی کامل، در جایی که ایوا گفته می ماند و از پشت شیشه به تک تک حرکات او نگاه می کند.
فیلمساز با دوربینِ آرام و دنبال کننده اش از تمام حرکات ایوا که گویی موجودی مقدس است، ما را بیش از پیش یاد چاقوی فرو رفته در پهلوی ناتان می اندازد. مگر می شود که هنگام جدال انسان و ماشین طرفدار ماشین باشیم؟
هیتلر همچنان زنده است
اگر عده ای تقابل اصلی فیلم را طبق استعاره و نشانه، جدالی بین خدا و انسان دریافت کرده اند، قطعا به اشتباه رفته اند. تقابل واقعی حتی میان انسان و ماشینِ ساخته شده از پیچ و مهره هم نیست که ممکن است بسیاری این نظر را داشته باشند. کافی ست کمی روحیه ماجراجویانه خود را احضار کنیم و پنِ سریعی بر کلیدی ترین دیالوگ های فیلم داشته باشیم.
طبق آنچه که ناتان از جایگزینی انسان بجای شامپانزه- همان فرضیه اثبات نشده داروین و تکامل جبری اش- برای کیلب سخنرانی می کند، پس انسان ها نژاد پست تر هستند که باید کنار بروند تا کم کم ماشین های پیشرفته تر جایشان را بگیرند- آن هم روباتی اروپایی-امریکایی نه روباتی از آسیای شرقی که تنها برای بهره جنسی ساخته شده و طغیان کردن را نیز از ایوا که در گوشش زمزمه می کند، الهام گرفته است.
اما نکته مهم اینجاست که کدام یک از معتقدانِ چنین تکامل جبری - اگر بتوان اسمش را تکامل گذاشت- حاضر می شوند در اتاق های غیر قابل فرار حبس شوند و جایشان را به طور مسالمت آمیزی به ماشین ها بدهند؟ قطعا هیچ انسانی حتی سازندگان فیلم. فقط کافی ست بجای ماشینِ پیشرفته، عبارتِ "نژاد برتر" را قرار دهیم تا بتوانیم به جواب برسیم. البته فیلمنامه نویس هم تبدیل شدن ماشین ها به انسان را بارها گوشزد میکند تا مخاطبان واقعا فکر نکنند صحبت از قطعات یدکی پیشرفته است. عنوان فیلم با ترجمه دقیق تر می شود: سابقا – ماشین. حتی ناتان نیز به این موضوع اشاره می کند که خودشان هم برنامه ریزی شده هستند و گویا روزی شبیه ماشین بودند.
نام شرکت بلوبوک (یک موتور جست و جوی جهانی- نام کتابی که مرجع اصلی قانون در امریکاست) که ناتان مدیر آن است و "کتاب آبی" (نام پروژه ای در دست نیروهای هوایی امریکا برای شناسایی اشیای ناشناخته در فضا) که مغز ایوا از آن ساخته شده، را به خاطر بیاورید. درست است که ناتان نبضِ مردم جهان را بواسطه موتور قویِ جست و جو، در دست دارد و از تمام عقده ها و افکار کیلب باخبر است اما زمانِ حذف مدیرانِ زیردست هم فرا می رسد. اعتقاد به نژاد برتر و حکومت آنها بر انسان های دیگر، شما را یاد اندیشه چه کسانی در جهانِ امروز می اندازد؟
حتی اگر ماشین را همان قطعات یدکی پیشرفته به حساب بیاوریم و کاری با معنای واقعی اش در فیلم نداشته باشیم باید به کسانی که از پیروزی و تسلط ماشین بر انسان نگران شده اند بگوییم که جای نگرانی نیست. کم نیستند کسانی که معتقدند هوش مصنوعی قاتل جان انسان ها نخواهد شد. اما سوال کلیدی این است که آیا واقعا می توان از روزی حرف زد که انسان به خلق یک روباتِ «متفکر» و «صاحب اراده» دست پیدا کند؟ چه قاتل جانش بشود چه نه. پاسخ را به عهده خواننده این متن و تماشاگرِ فیلم می گذارم. تنها نکته ای که شاید یادآوری اش را لازم می دانم این است که انسان نه با اندام های خارجی و فیزیکی اش، بلکه توسط روحی مخصوص خودش تفکر می کند و نفرت/ عشق می ورزد. روحی که هیچگاه ، قابل شبیه سازی نیست. صحبت از جنسیتِ ماشین در فیلم که در علوم سایبری هیچ معنی ای ندارد، مصداق بارزی ست از اینکه یادمان بیاید با فیلمی علمی تخیلی طرف هستیم. شبیه به بعضی از کتابهای علمی آیزاک آسیموف. بیراه نیست که لقب «پدرِ داستان های علمی- تخیلی» را به او داده اند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مقاله عالی بود اقا ارش لطفا این سری مقالات رو ادامه بدید
یه تریلر جدید از نگهبانان کهکشان ویژه تعطیلات پخش شد از یوتیوب مارول