نقد سریال Mary & George – از فرش به عرش
Mary & George یک مینی سریال تلویزیونی در ژانر تاریخی و درام، محصول سال ۲۰۲۳ انگلستان است. خالق و شو رانر این اثر دی سی مور (D. C. Moore) و کارگردانی آن بر عهده الیور ...
Mary & George یک مینی سریال تلویزیونی در ژانر تاریخی و درام، محصول سال ۲۰۲۳ انگلستان است. خالق و شو رانر این اثر دی سی مور (D. C. Moore) و کارگردانی آن بر عهده الیور هرمانوس (Oliver Hermanus)، الکس وینکلر (Alex Winckler)، فلوریان کاسن (Florian Cossen) میباشد. مینی سریال Mary & George بر اساس یک کتاب نان فیکشن به نام قاتل پادشاه (The King's Assassin) نوشته بنجامین وولی (Benjamin Woolley) که در ۲۰۱۷ منتشر شده، ساخته شده و داستان رابطه جیمز ششم با جرج ویلرز، دوک باکینگهام، را روایت میکند.
نیکولاس گالیتزین (Nicholas Galitzine) در نقش جرج، معشوقه شاه، جولیان مور (Julianne Moore) به عنوان مری، مادر جرج، تونی کرن (Tony Curran) در نقش شاه جیمز، ترین دایرهولم (Trine Dyrholm)، لوری دیویدسن (Laurie Davidson)، نیام الگار (Niamh Algar)، ساموئل بلینکین (Samuel Blenkin) و چندی دیگر در Mary & George نقشآفرینی میکنند.
از خانه پدری تا تخت پادشاه
جورج به همراه مادرش مری و خواهر و برادرهایش در خانه پدری زندگی میکنند. او بعد از این که مادر قصد دارد برایش زنی در نظر بگیرد خود را حلقآویز میکند. در نهایت نجات داده میشود چرا که مادر قصد دارد او را برای تحصیلات و فراگیری رفتاری فاخر به فرانسه بفرستد. در این حین مری، همسر بد رفتارش را از پلهها به پایین هل میدهد و بعد از مرگ او میفهمد که چیزی از ارث نصیب او و فرزندانش نمیشود. بنابراین به پیشنهاد حسابدار خانواده تصمیم میگیرد دوباره با مردی ازدواج کند تا بتواند هزینه تحصیل جورج در فرانسه را بپردازد. جورج در فرانسه از اشراف رفتار درست را میآموزد و زمانی که برمیگردد مری نقشه خود را برای اغوای پادشاه جیمز به او میگوید.
مری با رو کردن دست سامرست، مشاور و معشوقه پادشاه، بساط اعدام او را میچیند و راه را برای پسرش جورج باز میکند. در این میان مری دلباخته یک فاحشه به نام سندی میشود و کارها و نقشههای خود را با همراهی او پیش میبرد. این دو با یکدیگر یکی از افراد دستگاه حکومتی را به دلیل این که راجع به مری به اطلاعات رسیده بود، به قتل میرسانند. رابطه جورج و شاه جیمز نیز اولین جرقههای جدی خود را تجربه میکند. جورج از خلق و خوی متزلزل شاه آگاه میشود و خودش نیز ناآگاهانه و کودکانه به لجبازی میپردازد.
با ارتباط نزدیک جرج و پادشاه، موقعیت اجتماعی مری و خانوادهاش نیز ارتقا پیدا میکند. اکنون او موظف است دیگران را از رازهای خانوادگی مثل دیوانه بودن پسر بزرگش دور نگه دارد. چرا که با لو رفتن گذشته این خانواده، همه چیز به بنبست میرسد. کم کم جرج با پیشنهاد مادرش به مسائل سیاسی کشور هم ورود میکند. به دلیل دمدمی مزاج بودن و تصمیمات نابالغانه و بر حسب احساس بودن جرج و بیکفایتی پادشاه و تحت تاثیر بودنش در کشور هرج و مرج و شورش راه میافتد. در این زمان تاثیرات مری به عنوان مادر در برابر جورج تخریب میشود.
در زمان آشوب مردم انگلستان ، ملکه میمیرد و کشور در تب و تاب است؛ با این وجود کاخ آنقدر بدهکار است که نمیتواند از پس هزینه تشییع عمومی ملکه برآید. شاه جیمز سر چشمه تمام این تغییرات را به این جمله وصل میکند که «عشق بیثبات است». او در اواخر عمر، فروپاشی را به چشم میبیند و مانند یک شاه دیوانه، آنی تر از هر وقت دیگری تصمیم میگیرد. در نهایت او در جنگل گناه جورج را محکوم میکند و حکم او را اعدام میخواند.
با این وجود مری و جرج تنها افراد شنونده حاضر بودند پس شاه را نیمهجان به بالین میبرند و جرج او را خفه میکند. بعد از به پادشاهی رسیدن پسر شاه جیمز ششم، جرج همچنان در دستگاه حکومتی با قدرت باقی میماند اما در استراحتگاه میان جنگ ( انگلستان با فرانسه) توسط یکی از سربازان سابقش با ضربه چاقو به دلیل جنگ طلب بودن دوک باکینگهام و رعایت نکردن صلح و خالی بودن از احساسات انسانی کشته میشود.
حاکم، محکوم به احساسات خود است!
بسیاری از منتقدان بر این باورند که Mary & George یک درام تاریخی بر حسب واقعیت اما کم محتوا است. با این وجود به شخصه بر این باورم که مینی سریال Mary & George نمایان کردن واضح یک فاجعه مصیبت بار از یک سیاست کم محتوا بر پایه احساس است. سازندگان پافشاری بر نشان دادن شهوترانی و تغییرمندی پادشاه یک مملکت بر حسب احساسات لحظهای نداشتند، بلکه پادشاه در حقیقت کار مهمتری نکرده است!
در واقع این پادشاه جزئی از کل است. درست پشت دیوارهای بلند حکام در تاریخ آنچه که در گذر است همان است که به تماشا در این مینیسریال نشستهایم. جیمز ششم بخش منطق را تنها در اتفاق افتادن موارد اضطراری رو میکند؛ جایی که دیر است! همه چیز از دست میرود هم در زندگی شخصی و هم در یک جامعه بزرگتر، مثل کشوری که او در آن حاکم است. مثلا در قسمتهای میانی میبینیم که حکم مرگ صادر کردن برای یک کاراکتر مشهور مردمی و منصرف شدن توسط معشوقهاش تنها در مدت کمی اتفاق میافتد! این یعنی حکم او برای طبقه محکوم فقط به احساسات عاطفی او وابسته است!
تازه کار به جاهای باریکتر نیز میرسد و از حکم آزادی این قهرمان مردمی که مورد تایید ملکه نیز هست، دوباره روی برمیگرداند و اعدام او را تایید میکند! شاه جیمز تمام این تصمیمات شورش برانگیز را فقط با سه الی چهار جمله و یک یا دو نوازش عاشقانه توسط جورج، دوک باکینگهام میگیرد. این بیثبات بودن بر هیجان سریال میافزاید اما در اصل فروپاشی یک خاندان را به تصویر میکشد. البته اگر دقیق باشیم، بیشتر از یک خاندان!
در سه قسمت ابتدایی بیکفایتی جیمز همانطور که باید، نشان داده میشود یا به نوعی حق مطلب را کامل ادا میکند. حتی جورج نیز با این که بر این باور دارد که شاه بدون معشوقههایش گم میشود، اما نتوانست کمکی به تصمیمات شاه بکند چون او یک نیازمند است. نیازمند به پشتوانهای از جنس پدر! بنابراین مسیر خودش هنوز کدر و نامعلوم است. پس او کسی نیست که در هدایت شاه یک مملکت موفق واقع شود! همچنین در مقابل شاه، ملکه را میبینیم که هر چند کمرنگ اما راه و چاه دوام آوردن ملکت را به خوبی بلد است. مهمتر از او مری قرار دارد که در مقابل جورج تلاش تمام و کمال خود را به کار میگیرد تا به بهبود یک شرایط در حال فروپاشی التیام ببخشد.
وقتی همه چیز کم است!
کاراکترها آنچه که نداشتند، یا انتظارش را داشتند و در زمان خود اتفاق نیافتاده بود را در آینده خود تداعی میکنند. بدون استثناء تمامی آنها عقدهمندیهای خود را زیست میکنند. مری دو سر طیف طبقه در جامعه را دیده است و حتی تجربه کرده است، بنابر این با ترس ایدهآل نبودن و حتی فلاکت فرزندانش ـــ هر چند به شیوه خودخواهانه ـــ برای آیندهای دور برنامهریزی میکند. نمیشود منکر شرارت برخی از این نقشهها شد اما چیزی که در این لذت شرورانه نهفته است، قدرت است. چیزی که مری هرگز آن را نداشته. در سکانس اول زایش او دردناک، خصمانه و قدرتمند است.
همانطور که دم گوش کودک تازه متولد شده میگوید که حضورش میتواند از بهر هیچ باشد، در بزرگسالی نیز در قبال یکایک فرزندانش صادق است. چرا که او تنها به قدرت و لمس قدرت اهمیت میدهد و راهش را به خوبی دریافته! تقریبا هر چه که میتواند را فراهم میکند، با هر دستآویزی تا جایی که پای خود و عزیزانش به مرگ کشیده نشود؛ حداقل به مرگ زود هنگام! در این میان مری برای رسیدن به قدرت هیچ مانعی را باور نمیکند!
برای جورج چیزی که کم است محبت بیقید و انتظار است! به طور واضح به زندگی گذشته او پرداخته میشود به چیزهایی که او از پدرش متحمل شده و در قبال مادرش محکوم! او از دو جهت یکی خشم و دیگری صداقت بیپرده، مورد فشار قرار گرفته؛ بنابراین نیاز او به یک پشتوانه بیقید و شرط منطقی به نظر میرسد. البته تا جایی که او با دید آگاه نیز همین انتخاب و مسیر را پیش میگیرد دیگر حق ندارد! چرا که او در این عقده دیرین چنان غرق میشود که به یک جسم خالی از عواطف بدل میشود.
از جورج، دوک باکینگهام و معشوقه پادشاه یک ظرف باوقار با زیبایی فاخر اما تو خالی میماند. او تا نفس آخر به خرد درستی نمیرسد. به انسان بالغی میماند که با ذهن یک کودک لجباز عمر را به پایان میرساند و تقدیر چنین انسانی همانطور که مادرش بازگو میکند، چیزی غیر از این نخواهد بود. جورج در عقده دیرینه بیپشتوانه بودن و تحقیر شدن در مقابل خانواده دست و پا میزند و در منجلاب نفهمیدن خود گم میشود. پایانی قابل انتظار!
جیمز نیز همانطور که همسرش ملکه بازگو میکند، توسط مردان بزرگ شده و هرگز به زنی اعتماد و اعتنا نکرده. این نیاز به مورد توجه مادر و زنی قرار گرفتن برای او آنقدر دور از ذهن است که حتی نمیتواند متصور شود! بنابراین مرگ ملکه، جیمز را دلتنگ کرده اما ذرهای احساس دوست داشتن و عشق را در قبال همسرش حس نکرده است. در واقع پادشاه یک حزب باد نیز به شمار میرود. چرا که او به دلیل ندیدن لطافت و توجه آن را از دیگر افرادی که حتی قابل اعتماد هم به شمار نمیروند، طلب میکند.
شاه آشفته که در انتخابهای ناگهانی و آنی خود غرق است پسری خواهد داشت که او نیز با عقدههای کودکی تا بزرگسالیاش دست و پنجه نرم میکند. دائما دچار اضطراب از آیندهای است که او در آن پادشاه میشود. این استرس آنقدر پیشروی میکند که شاهزاده از پس ادای چند جمله هم برنمیآید. چرا که شاهزاده دائما با ترس از پذیرفته نشدن و مورد افتخار قرار نگرفتن روبهرو است. بنابراین میشود مطمئن بود که تمام کاراکترها دست و پا میزنند تا بتوانند به آرزوهای نرسیده گذشته خود دست پیدا کنند و نداشتههاشان را یا با اعمال شوم و شرورانه به واقعیت تبدیل کنند و یا آن را تصور و تجسم کنند.
با این وجود برخی از افراد مثل مری ادعا میکنند که وقتی به خواستهها میرسد، همچنان نیازمندیها ادامه پیدا میکند. بنابراین هیچ وقت مسیر تلاش برای رسیدن به خواستههای بیشتر تمام نمیشود. این زیادخواهیهای مری و دیگر کاراکترها است که درام را چه در تاریخ و چه در قاب سینما ادامه میدهد و برای مخاطب کشش ایجاد میکند. پس میشود به این نتیجه رسید که تا فرا رسیدن مرگ و نابودی همیشه همهچیز دچار کم و کاستی میباشد و رسیدن را به یک مفهوم توخالی بدل میکند.
لذت شرورانه وحشیانه
این درام که یک تصویر جسورانه از امور جنسی، عیاشیهای متعدد و هنرمندانه و خلاقانه به همراه قتلها و کشتارهای خشن است، نمیتواند برای هر گروه سنی مناسب باشد. این مینی سریال بزرگسالانه هر آنچه که یک بدن احساس نیاز میکند را به شیوهای بیپرده نمایان میکند. برهنگیها در این مینی سریال به سکانسی هنرمندانه آمیخته با بازی و موسیقی تصویر میشوند. بدن انسان به مثابه ذهن او در Mary & George تجسم میشود. هر کجا که امپراطور در آرامش تخت خود فرو میرود یا یک تجربه لذتبخش همراه با وحشیگری دارد تصمیمات منطقیتری را برای زیست خود و حتی اطرافیانش میگیرد.
اما این موضوع به همین جا خاتمه نمییابد. چرا که احساسات در این لذت شروانه دخیل میشوند. به طوری که علایق گاهی بر آن پیشی میگیرند. نه تنها برای پادشاه بلکه برای اکثر کاراکترها، به ویژه مری! مری که از ابتدا تمام توان خود را به کار گرفته که تنها در پی کسب ثروت و قدرت باشد و بتواند آینده خود و فرزندانش را نیز تامین کند، در این بازی عاشقانه گم میشود. او با زنی آشنا میشود که احساساتش را برانگیخته میکند. کاراکتری شبیه مری که خود را از این گمراهیها دور نگاه داشته تا هیچ چیز او را از هدفش دور نکند، ناگاه در منجلاب عشقی گیر میکند که انتظارش را نداشته.
تمام نقشهها میتواند با این زن به بنبست بخورد. همینطور هم میشود. چرا که دشمنان مری برای انتقام از او در نهایت معشوقهاش را مورد عذاب قرار میدهند. در این نقطه که یک زن برای مری با اهمیت میشود انگار چیزی در مری را با تغییر روبهرو کرده است. زنی که همه چیز را در دست دارد و از هیچ نقشه و راهدررویی کناره نمیگیرد اکنون به احساسی نو دچار شده است. احساسی که از تمام آن لذتهای شرورانه وحشیانه جدا میشود و چیز بیشتری هم طلب نمیکند. بنابراین برخلاف احساسات عمیق جنسی و حسی شخصیتها، از شاه گرفته تا جرج، مری عشق و برهنگی را لطیفتر و ژرفتر از دیگران حس میکند.
در انتها باید گفت...
مخاطرات برای خانواده با هر قسمت بیشتر میشود. درست است که در قسمتهای ابتدایی ما جورج را در شرایط اسفناکی که خود را دار زده یا از فراق مینالد تماشا میکنیم و حتی مری را در شرایط بدی میبینیم که با مرگ همسرش قرار است همه چیز را از دست بدهد. اما هر چه در داستان پیشروی میکنیم خطرهای بالغانهتری به کاراکترها هجوم میآورد. خطراتی که علاوه بر ثروت و شهرت، سرشان را به باد میدهد. در مینی سریال Mary & George با خانوادهای روبهرو میشوید که از پلههای اجتماعی بالا میروند. به نظر میرسد همه چیز برای آنها حاضر و آماده است با این وجود محرکهایی وجود دارند که میتوانند شرایط را تغییر دهند!
مری یک کاراکتر سرد و سخت است که تقریبا همه چیز را راست و ریس میکند. از خطرات احتمالی زودتر آگاهی پیدا میکند و برای رسیدن به غایت خود دنیای دیگران را نیز تخریب میکند. سازندگان در پرداخت به کاراکترها درست عمل کردند و بازیگران نیز به خوبی هرچه تمامتر از پس ادای نقش خود برآمدند. حال و هوای کلی Mary & George میتواند یک کمدی تلخ از شیوه کشورداری باشد. دیدگاه مایوسانه دیگری نیز هست که انسان برای رسیدن به پیشرفت دست به هر کاری میزند!
این مینی سریال یک بیپایانی راجع به خنجر زدن از پشت و نارو زدن به دوستان و دشمنان است. با این وجود این مینی سریال سرگرم کننده حرفی برای گفتن دارد. علاوه بر این نوع غلیظی از اغواگری در هر قسمت وجود دارد که هیچکس از آن مصون نیست. Mary & George را به بزرگسالان دوستدار فیلمهای تاریخی و درام پیشنهاد میکنم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
یکی مثل جرج آر آر مارتین، دهن خودش رو صاف می کنه. عظیم ترین جهان تخیلی رو به تحریر در میاره. با منطق و دانش و خرد، داستانی برای نبرد تاج و تخت رو به نگارش در میاره.
با کلی محتوای اضافی، (مانند روایت افسانه ها و ارجاعات به اسطوره ها) داستان رو از کلیشه در میاره. اون وسط میان صد ها شخصیت اصلی و مکمل، چند تا فرد همجنس گرا رو به عنوان حمایت از اقلیت میذاره.
×
یکی هم مثل نویسنده این داستان، اول چند تا فیلم پ.رن مشاهده می کند. روی فانتزی های جنسیش زوم می کنه. بعد از اونجایی که بلد نیست یه داستان منطقی در مورد به قدرت رسیدن رعیت بنویسه، یه داستان شه.انی می نویسه و همون رو فیلم می کنه!
اول داستان مادر برای تامین مالی پسر، دست به تن فروشی می زند. بعد پسر را می برد برده جنسی پادشاه می کند. بعد خودش هوس رابطه همجنس بازی با یک روسپی می کند.
و همینقدر الکی و مضحک، یک رعیت به قدرت می رسد. خرسندم از اینکه این سریال را ندیدم و خلاصه آن را در ویکی پدیا خواندم و باورم نمی شود چگونه از رمان نغمه ی آتش و یخ به اینجا رسیده ایم.
و در آخر بد نیست در پایان نقد این سریال بنویسیم: اگر یک لحظه اندام های جنسی سه شخصیت اصلی را از داستان حذف کنیم، داستان پیش نمی رود و در این اثر ژانر پ.رنو اندام های جنسی نقش مهم تر و بیشتری از عقل و مغز افراد (و به طبع نویسنده و کارگردان) ایفا می کنند.
آقای جرج آر آر مارتین! ما طرفداران همچنان پس از ۱۳ سال همچنان منتظر باد های زمستان هستیم. چون چاره دیگری نداریم و به جز دنیای شما، مامن دیگری برای ذهن و روحمان نداریم.