پسر در برابر پسر: بررسی قسمت اول از فصل دوم خاندان اژدها
در قسمت اول از فصل دوم House of the Dragon چه اتفاقی میافتد؟
با شروع فصل دوم سریال «House of the Dragon» ما شاهد یک قسمت تکان دهنده بودیم که با «بازی تاج و تخت» مرتبط میشود و آینده تاریکی را برای تارگرینها نوید میدهد. در ادامه با بررسی قسمت اول از فصل دوم خاندان اژدها همراه ویجیاتو باشید.
سرانجام انتظاری دو ساله به پایان رسید زیرا HBO اولین قسمت از فصل دوم House of the Dragon را بر اساس مجموعه رمان جورج آر.آر. مارتین و پیش درآمد سریال بازی تاج و تخت روانه خانه مخاطبان خود کرد. اولین قسمت فصل دوم خاندان اژدها «یک پسر در برابر یک پسر» نام دارد؛ و ما در این بررسی به شما میگوییم که داستان این بازی قدرت اکنون چگونه پیش خواهد رفت. (هشدار: اسپویل در راه است)
برداشت کلی از قسمت اول سریال خاندان اژدها
آلن تیلور باتجربه که اپیزودهای مهم و فراوانی را در فصلهای اول سریال Game of Thrones کارگردانی کرده بود، در این اپیزود خاندان اژدها به صندلی کارگردانی بازگشته است. باید بدانید «یک پسر در برابر یک پسر» از نظر ریتم یک اپیزود نسبتاً سنجیده است؛ این یعنی هیچ جهش شدیدی در زمان وجود ندارد (مانند فصل اول) ، اما در عین حال اتفاقات کافی در یک ساعت رخ میدهد تا بیننده سوال جدی و عجیبی نداشته باشد.
البته مخاطبی که در فصل اول نیز به دلیل گفتوگو محور بودن سریال صدایش بلند بود، بازهم از دیدن این بازی قدرت در دالانهای تاریک خسته خواهد شد. اما چرا؟ چون در اینجا هیچ صحنه اکشنی وجود ندارد و حتی اژدهایان معروف نیز در چند لحظه کوتاه در پسزمینه با جلوههایویژه به ظاهر معمولی نمایش داده میشوند، اما شخصیتها بلافاصله انگیزههای مهمی برای ادامه کار خود در این معمای سیاستبازی دریافت میکنند. به طور کلی در این اپیزود توازن قدرت به وضوح ترسیم شده است، و درام کلی برای موضوع اصلی فصل یعنی وقایع جنگ داخلی، به خوبی کار میکند.
این اپیزود همچنین از نظر فنی نیز بسیار زیبا فیلمبرداری و کارگردانی شده است. بسیاری از لوکیشنهای بصری معتبر (زیباترین، مثل همیشه، در صحنههای رنیرا)، یک پالت رنگی دلپذیر بدون صحنههای بیش از حد تاریک و کارگردانی مطمئن به مخاطب نشان میدهد. بهویژه در صحنهای که مزدوران در قلعه نفوذ میکنند، جایی که تیلور و آهنگساز رامین جوادی در ایجاد تعلیق کار مناسبی انجام میدهند. در نتیجه این اپیزود شروعی محکم است که با موفقیت عطش طرفداران را فرو مینشاند، در واقع این اپیزود تنها با نمایش شخصیتها پر نمیشود و داستان را با یک گام دارای اعتماد به نفس به جلو میبرد، آن هم به معنای واقعی کلمه یک دقیقه قبل از تیتراژ پایانی.
همچنین لازم به بیان این نکته است که علیرغم و اندوه آشکار رینیرا برای پسر کشته شدهاش، این آلیسنت است که از نظر درام و روانشناسی بیشترین توجه را در این اپیزود به خود جلب میکند. او برای همیشه با دوست دوران کودکی خود رینیرا نزاع دارد و از خطوط بسیاری عبور میکند، اما هنوز به طور کامل از عواقب اعمال خود آگاه نیست.
کوک در این اپیزود شخصیت خود را از چند جهت آشکار میکند: مادری، سیاسی، رهایی بخشی. آلیسنت به دنبال رینیرا، عذاب انتقام را تجربه میکند، به یک دولتمرد باتجربه تبدیل میشود و مسیر سرسی لنیستر را تکرار میکند. بحثهای جنگ با روابط عاشقانه آلیسنت در همراهی شوالیه گارد سلطنتی، نصیحتهای پدرش (ریس ایفانس) و رابطه مخفیانه با جاسوس لاریس استرانگ (متیو نیدهام) سیر شخصیتی آلیسنت در این اپیزود هستند.
زمستان نزدیک است
اگر بخواهیم فصل قبل را خلاصه کنیم، باید گفت طرح اصلی حول رویارویی دو شاخه از یک سلسله حاکم است که هر کدام میخواهند بر وستروس و همه هفت پادشاهی حکومت کنند. در یک طرف، رینیرا تارگرین (اما دارسی)، وارث قانونی تاج و تخت و دختر پادشاه ویسریس (پدی کانسیداین) قرار دارد که در پایان فصل گذشته درگذشت. از سوی دیگر، آلیسنت هایتاور (اولیویا کوک)، همسر پادشاه متوفی، و پسر ارشدش اگون تارگرین (تام گلین-کارنی)، که در پایان پس از کودتای کاخ به عنوان پادشاه جدید معرفی شد.
در نتیجه این حوادث در فصل اول سریال خاندان اژدها، دو جناح تشکیل شده است: یک «سیاهها» که از ملکه واقعی رینیرا حمایت میکنند که اکنون در دراگون استون در تبعید است و دوم «سبزها» که با پادشاهی اگون وفاداری کردند. هر یک از طرفین در تلاش برای جلب حمایت خانهدانهای تاثیرگذار دیگر هستند. بنابراین ما در ابتدای قسمت اول در فصل دوم، شاهد این هستیم که پسر رینیرا، جاکریس (هری کولت) به وینترفل در کنار دیوار میرسد، جایی که سلسله استارک، که از بازی تاج و تخت معروف شده بودند، در آن ساکن هستند و از صلح وستروس محافظت میکنند.
استارکها به یک سوگند دیرینه مقید هستند، بنابراین آنها همیشه آمادهاند تا بدون تردید از تارگرینهای واقعی حمایت کنند؛ در نتیجه جاکریس با جلب حمایت دو هزار سرباز شمالی «ریش خاکستری» از مذاکرات بازمیگردد، اما با دلی سنگین و غمگین از خبر مرگ بردارش.
جبهه «سیاهان» در عزاداری
در فصل اول، تا قسمت آخر، این امید شبحآلود وجود داشت که بتوان از جنگ جلوگیری کرد. رینیرا آماده بود تا غرورش را قربانی کند و از ادعای تاج و تخت در ازای مناصب بالا برای پسرانش چشم پوشی کند. با این حال، وقتی پسر مغرور و خودپسند آلیسنت، ایموند (ایون میچل)، به طور تصادفی پسر رینیرا، لوسریس (الیوت گریهو) را طی یک درگیری بین دو اژدها میکشد، جنگ تنها راهحل نهایی میشود.
در این اپیزود یکی از احساسی ترین لحظات سریال وداع با لوسریس است. رینیرا غمگین است، او به تازگی پدرش و حالا پسرش را به خاک سپرده است. اما همانطور که از عنوان اپیزود پیداست، مرگ لوسریس به همین شکل از بین نخواهد رفت: دیمون (مت اسمیت)، عموی حیله گر و شوهر پاره وقت رینیرا، نقشهای برای انتقام دارد؛ و این شروع یک داستان پر تنش خواهد بود.
سبزها بر تخت آهنین
در همین حال و در مرکز فرماندهی هفت پادشاهی، اگون که به عنوان پادشاه معرفی شده است، سعی میکند از حرفه جدید خود که پادشاهی است استفاده کند. در اتاق تاج و تخت، اتو هایتاور به عنوان دست پادشاه و مشاور او فرمانروای جوان را با مردم تماشا میکند و سعی دارد حرف خود را به کرسی بنشاند.
برای مثال یکی شکایت میکند که همه گوسفندانش را برای تغذیه اژدها بردهاند، دیگری از کمبود نمک خبر میدهد، سومی خواهان افزایش حقوق آهنگران است تا بتوانند دفاع هوایی ضد اژدها را به طور موثرتری طراحی کنند. در ابتدا، به دور از نکات ظریف اقتصاد دولتی، پادشاه موافقت میکند که گوسفندان خود را به دهقان فقیر بازگرداند، اما بلافاصله با یک اظهارنظر محکوم کننده از دست راست خود مواجه میشود: اتو میگوید، اگر پادشاه اکنون گوسفندان را به یکی برگرداند، پس در ادامه همه همان را خواهند خواست، و این به به سود پادشاهی نیست.
در نتیجه این سکانس جالب اگون پس از گذراندن دوره کوتاه سلطنت تحت شرایط یک محاصره ژئوپلیتیکی، تصمیم میگیرد از کمک همه به جز اسلحه سازها خودداری کند، زیرا اژدهایان هنوز هم قدرت اصلی جبهه «سیاهان» هستند.
پسر در برابر پسر
اما شخص دیمون، همانطور که در فصل اول فهمیدیم، اهل نشستن نیست. او مخفیانه از همه و در پوشش تاریکی به دو قاتل اجیر شده رشوه میدهد که باید ایموند را با عبارت «پسر در مقابل پسر» بکشند. این دو آدمکش به راحتی به قلعه نفوذ میکنند، اما با دیدن پادشاه که توسط همراهانش احاطه شده است، مزدوران که عاجزانه وعده پول برای پرداخت بدهیهای خود دریافت کرده بودند، نقشه را کمی تغییر میدهند.
این یعنی آنها با یافتن خود در اتاقهای هلاین (فیا سابان)، خواهر و همسر پاره وقت اگان، دو فرزند پادشاه (دوقلوهای همسان) را میبینند. مزدوران تحت تهدید تلافی جویانه، از زیر زبان هلاین این نکته را که کدام یک از آنها پسر است بیرون میآورند و کودک را میکشند (قتل خارج از صفحه نمایش باقی میماند، اما طراحی صدای رسا این صحنه شما را با یک رخداد دردناک روبرو میکند). در وستروس هنوز با مفهوم انسانیت آشنا نیستند، فقط دشمنی کور و دردی غیرقابل توصیف وجود دارد که بقایای عقل را در طول راه میسوزاند.
سرانجام این اپیزود با این که چگونه هلاین غمگین با دخترش در آغوشش به اتاق آلیسنت نفوذ میکند و گزارش میدهد که نوهاش مرده به پایان میرسد. اتفاقاً صحنه پایانی سریال با صحنهای که در کتابها وجود دارد متفاوت است. در کتابِ مارتین اگون سه فرزند داشت و هلاین بین پسر کوچکتر و بزرگتر انتخاب میکرد.
در اینجا نویسندگان تصمیم گرفتند با محروم کردن اگون از یک وارث مستقیم، درجه درام را افزایش دهند، که مطمئناً کاتالیزوری برای طرفهای متخاصم برای انتقال به درگیری نظامی آشکار در قسمتهای آینده خواهد بود. در نتیجه اژدهایان حداقل در حال حاضر منتظر دستور حمله هستند. باید گفت فاصله دو ساله بین فصلها اصلا احساس نمیشود. ما همچنان همان خاندان اژدها را تماشا میکنیم، که در آن همان شخصیتهای جذاب همان دسیسههای سرگرم کننده فصل اول را میسازند.
البته درست است اگر بگوییم که پس از پایان احساسی فصل اول، ادامه بسیار تهاجمی تری انتظار میرفت و به نظر میرسید که سریال نفس عمیقی میکشد و سپس بی سر و صدا بازدم میکند. اما شروع سریال خیلی آرام در حال چیدن مهرهها روی میز بازی است. هرچند تنش همچنان ادامه دارد، و گردانندگان این سریال واقعاً چیزهای زیادی برای نشان دادن و گفتن خواهند داشت، اما در حال حاضر آنها فقط میتوانند قول بدهند که جنگ در راه است.
اکنون شما به ما بگویید که نظرتان در مورد این اپیزود چه بود؟!
سلسله تارگرین با یکی از وحشیانه ترین اپیزودهای دنیای Game of Thrones بازگشته است؛ اپیزود «یک پسر در برابر یک پسر» شروعی جذاب برای مخاطبان سریال خاندان اژدها بود. خوشبختانه، هیچ جهش زمانی یا قهرمانان جدیدی وجود نداشت، این یعنی گردانندگان سریال با دقت موقعیتهایی را با شخصیتهای از قبل آشنا مرور میکنند و نشان میدهند که در لحظه فعلی چه اتفاقی برای آنها میافتد. اینجا رینیرا است، او دلشکسته و بیشتر ساکت است، اینجا دیمون است، او مشتاق مبارزه است و از روشهای کثیف استفاده میکند، همانطور که شایسته شخصیتش است، اما اینجا آلیسنت است، او برای لوسریس شمعی روشن میکند و در اعماق روحش هنوز امیدوار است با دوست سابقش صلح کند. تمام این نکات میگویند جنگ در راه است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
عالی
خودم خیلی خوشم اومد