
سریال «آخرین بازمانده از ما» به سطح جدیدی رسید
قسمت دوم از فصل دوم یک نمایش تلویزیونی خیرهکننده است

خطر اسپویل یا لو رفتن داستان
با ورود به فصل دوم، سریال The Last of Us «آخرین بازمانده از ما» با چالشی دشوار روبهرو بود. این سریال اچبیاو نهتنها باید انتظارات فزایندهای را که پس از فصل اول موفقش به وجود آمده بود برآورده میکرد، بلکه باید لحظهای دردناک از بازی ویدیویی الهامبخشش را نیز به تصویر میکشید: مرگ جوئل.

در یکی از نمادینترین و بحثبرانگیزترین لحظات تاریخ بازیهای ویدیویی، جوئل در ساعت اولیههای «آخرین بازمانده از ما قسمت دوم» به شکلی وحشیانه به قتل میرسد. پیش از پخش قسمت اول فصل دوم، این پرسش ذهن هر بازیکنی را که اکنون بیننده شده بود درگیر کرده بود: این صحنه چهزمان و چگونه در نسخه لایو-اکشن بازسازی خواهد شد؟ و آیا سریال میتواند تمامی شکوه تراژیک این لحظه را منتقل کند؟ شب یکشنبه، «The Last of Us» نهتنها این کار را انجام داد، بلکه فراتر رفت و قسمتی خلق کرد که ممکن است به یکی از کلاسیکهای تلویزیون تبدیل شود.
اپیزود «در میان دره»، نوشته کریگ مازین و کارگردانی مارک مایلود، دستاوردی چشمگیر است. با توجه به ماهیت شوکآور رویدادها و مقیاس عظیم تولید، این همان نوع قسمتی است که اکثر سریالها آن را برای قسمت پایانی یا یکی مانده به آخر فصل نگه میدارند. مازین و نیل دراکمن، همکارگردان سریال، یک رویداد اجتنابناپذیر و محوری را با تغییر شرایط پیرامونی آن بازآفرینی کردند؛ به گونهای که هم به منبع اصلی احترام گذاشته شود و هم اقتباس هویت مستقل خود را حفظ کند.

در قسمت هفته گذشته، سریال بار دیگر فضای جکسون را به نمایش گذاشت و نگاهی عمیق به عملکرد این شهر به عنوان یکی از معدود جوامع شکوفا در پایان جهان ارائه داد. تمامی این مقدمهچینی، جکسون را به شخصیتی مستقل تبدیل کرد و خطرات پیش روی جوئل و اِلی را افزایش داد، چرا که آنها اکنون در خانهای سکنی گزیدهاند که ارزش جنگیدن دارد. «در میان دره» همه اینها را به خطر میاندازد، زمانی که گروهی از آلودهشدگان از خواب زمستانی در کوهستان بیدار میشوند و مستقیماً به سمت جکسون حرکت میکنند.
حمله آلودهشدگان به جکسون ابداع سریال اچبیاو است و بهعنوان همراهی برای مرگ جوئل به دست اَبی و گروه سابق فایرفلایها به خوبی عمل میکند. قسمت اول با اشاره به شبکه میسلیوم کوردیسپس در لولههای شهر به پایان رسید و در قسمت دوم، این شبکه از طریق رابطهای زیرزمینی هشداری ارسال میکند که ارتشی از هیولاهای قارچی را به دروازههای جکسون میکشاند. در نتیجه، تنشی فزاینده در طول قسمت به وجود میآید، چرا که تهدیدی دورادور به خطری آنی تبدیل میشود.

درگیری میان مدافعان جکسون و هجوم آلودهشدگان به خودیخود گیراست؛ ترکیبی استثنایی از جلوههای عملی، بصری و بدلکاری که صحنهای مهیج خلق میکند، حتی بزرگتر و بهتر از آخرین باری که آلودهشدگان با چنین قدرتی در قسمت پنجم فصل اول ظاهر شدند. حتی اگر رهبری جکسون نسبت به کشف اِلی از نژاد هوشمندتر و کمینکننده آلودهشدگان و نشانههای احتمالی از حضور گروهی از آنها در نزدیکی شهر بیتوجهی نشان داده بود، آمادگی و تلاشهای سازمانی جامعه زمانی که شهر با هجوم ناگهانی و عظیمی مواجه میشود، بهطور کامل به نمایش گذاشته میشود. تامی با استفاده از یک شعلهافکن از رویارویی حماسی خود با یک «بلوتر» جان سالم به در میبرد، در حالی که ماریا موفق میشود با شلیک راهی به سوی ایمنی خود باز کند و گروهی از سگها را برای کمک به تأمین امنیت جکسون رها کند. با این حال، شهر تلفات سنگینی متحمل میشود که ذهنیت آن را از توسعهطلبی به بازسازی و التیام کاملاً تغییر خواهد داد.
با اینکه تمامی اکشنهای جکسون نفسگیر هستند، رویداد اصلی قسمت همچنان پیدا شدن جوئل توسط اَبی و انتقامگیری او برای کاری است که با پدرش و باقی فایرفلایها انجام داد. با شروع از کابوس اَبی در ابتدای اپیزود «در میان دره»، که در آن روزی را تجربه میکند که جوئل پدرش را در بیمارستان سنت مری به ضرب گلوله کشت، حس شومی بر تمام قسمت سایه میافکند. و زمانی که اَبی از گروهش جدا میشود تا دو نفر از گشتزنان (جوئل و دینا) را تعقیب کند و در این فرآیند ناخواسته گروه آلودهشدگان را بیدار میکند، قسمت با سرعتی دیوانهوار پیش میرود که تنها پس از آخرین نفسهای جوئل آرام میگیرد.

پس از بازگشت اَبی به کلبه با دو غریبه، لحظهای درخشان وجود دارد که تمامی فایرفلایهای سابق، که قصد داشتند اَبی را متقاعد کنند تا آنجا را ترک کند، متوجه میشوند که رهبر بیباک و انتقامجویشان چه کرده است: او دقیقاً همان فردی را که به دنبالش بودند، یعنی ساکن خطرناک یک شهر کوچک که نفوذ و حرکت در آن بدون جلب توجه تقریباً غیرممکن بود، پیدا کرده و مستقیماً به نزدشان آورده است.
در حالی که جوئل سعی میکند از طریق رادیو با جکسون تماس بگیرد، اَبی تمام دوستانش را معرفی میکند و مِل (آریلا بارر) با مهربانی به سرمازدگی دینا رسیدگی میکند. اما تمامی این تعارفات با بیان نام جوئل به کنار گذاشته میشود. با شروع از مَنی (دنی رامیرز)، که بدون درنگ دینا را گرفته و زیر سلاح نگه میدارد، همه صف میکشند تا جوئل را برای اعدام آماده کنند و صحنه را به اَبی واگذار میکنند.

مرگ جوئل به همان اندازه بازی ویدیویی وحشیانه است. اَبی خطابهای طولانی برای اسیرش ایراد میکند و توضیح میدهد که آنها چه کسانی هستند و چطور از سیاتل او را دنبال کردهاند، در حالی که از هر لحظه لذت میبرد و کلماتش به خشونت تبدیل میشوند و به وعدهاش برای کشتن «آهسته» او عمل میکند.
«تو قویای،» اَبی میگوید، کمی پس از شلیک به پایش. «حدس میزنم مجبور بودی، به کشتن همه آن آدمها. میدونی اون روز چند نفر رو کشتی؟ موقع کشتن شمردی یا… شاید اصلاً مهم نبود؟ هجده سرباز. و یک دکتر. اون یکی رو یادت میاد. یه دکتر مسلح که به سرش شلیک کردی. آره. اون پدرم بود.»
کیتلین دِور در طول این سکانس خیرهکننده است و اقدامات اَبی را در غمی عظیم ریشهدار میکند، در حالی که خشم آشکاری بر او غلبه میکند که حتی برخی از دوستانش را نیز به وحشت میاندازد. یک شخصیت جدید، قهرمان محبوبی را میکشد که بینندگان از روزی که دختر در حال مرگش را در آغوش گرفت، با او همدردی کردهاند؛ به نظر میرسد این نوعی ازنقطه عطف است که ممکن است هواداران را بیزار کند. اما این صحنه بهخوبی کار میکند، چون مخاطب و حتی شاید خود جوئل درک میکند که اَبی ممکن است حق داشته باشد.

«مهم نیست که تو مثل من اصولی باشی یا مثل خودت یه آدم کثیف بیقانون،» اَبی با گفتن این جملات به دادگاهش ادامه میدهد. «یه چیزهایی هست… که همه موافقند کلاً اشتباهه.»
جوئل در طول مونولوگ اَبی تقریباً هیچ حرفی نمیزند و فقط به او میگوید که «دهنت رو ببند و همین الان کارم رو تموم کن.» حتی دردناکتر این که وقتی اِلی میرسد و مجبور میشود شاهد مرگ او باشد، جوئل تقریباً در آستانه مرگ است و نمیتواند صحبت کند. تنها زمانی که اُوِن (اسپنسر لرد) از اَبی میخواهد که «تمامش کن» و اِلی التماس میکند که جوئل بلند شود، اَبی به رنجش پایان میدهد: او ضربه نهایی را با انتهای چوب گلف شکستهای وارد میکند که با ضربات مکرر به بدن جوئل تکهتکه شده است. بازی دلخراش بلا رمزی این صحنه و کل قسمت را به اوج میرساند، زمانی که اِلی به سمت جسد جوئل خزیده و برای آخرین بار او را در آغوش میگیرد.

«در میان دره» با بازگرداندن اِلی، دینا و جسد جوئل به جکسون توسط جسی، که با پیامدهای محاصره آلودهشدگان دست و پنجه نرم میکند، و بازگشت گروه سالت لیک به سیاتل پس از انجام مأموریت به پایان میرسد. در طول این تصاویر، صدای آشنایی ترانهای را میخواند که عنوان این هفته را تشکیل میدهد: اشلی جانسون همان آهنگ شان جیمز در سال ۲۰۱۲ را بازخوانی میکند که در تیزر اولین معرفی «آخرین بازمانده از ما قسمت دوم» در اواخر ۲۰۱۶ اجرا کرده بود. جانسون، که در بازیها صداپیشه اِلی بود، در قسمت پایانی فصل اول نیز نقش آنا، مادر اِلی، را بازی کرد و به این انتخاب آهنگ معنایی جدید بخشید که پلی بین سریال و دنیای بازیها ایجاد میکند.
«در پایان، اِلی کوچک را داریم که به نفسنفس افتاده، با مردی که پدرش است، و صدای زنی را میشنویم که مادرش است،» مازین به ورایتی توضیح داد. «و این زیباست. گاهی جهانهای موازی به هم میرسند. نمیدانم چطور دیگری توصیفش کنم. ما کارهای متای زیادی انجام نمیدهیم، اما گاهی به هم میرسند. و اگر لحظهای باشد که جهانها آزادانه به هم برسند، این همان لحظه است، چون حالا این یک تجربه مشترک با همه است. انگار داریم میگوییم، همه کسانی که بازی را انجام دادند و حالا آنهایی که ندادند، ما از این لحظه گذر کردهایم.»

اَبی به آنچه عدالت برای پدرش میپنداشت دست یافته است. اما همانطور که «آخرین بازمانده از ما» در فصل گذشته از طریق شخصیتهایی مانند کاتلین به ما نشان داد — کسی که حاضر بود امنیت تمام گروهش در کانزاسسیتی را به خطر بیندازد تا انتقام برادرش را بگیرد — انتقام همیشه بهایی دارد. با کشتن جوئل، اَبی ناخواسته تکرار کرده است آنچه جوئل با او کرد، و مهمترین فرد باقیمانده در زندگی اِلی — کسی که تمام عزیزانش را از دست داده — را از او گرفته است. و با این کار، اَبی آنچه دراکمن «حادثه محرک» مینامد را به وجود آورده که بقیه سریال را شکل خواهد داد.
در ویجیاتو بخوانید: پدرو پاسکال: بازیگرِ با استعداد یا کراش اصلی اینترنت؟
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.