نگاهی نزدیک به سریال Outsider : خراشهای مرموز
سریال Outsider شبکه اچ بی او (اقتباسی از رمان استیفن کینگ) با پخش هر اپیزود و نزدیک شدن به حل معما بهتر و جذابتر میشود. چهارمین اپیزود این مجموعه با عنوان «Que Viene El Coco» ...
سریال Outsider شبکه اچ بی او (اقتباسی از رمان استیفن کینگ) با پخش هر اپیزود و نزدیک شدن به حل معما بهتر و جذابتر میشود. چهارمین اپیزود این مجموعه با عنوان «Que Viene El Coco» هفته گذشته پخش شد. وقایع رخداده در این مجموعه سؤال های بسیاری را ایجاد کرده اما این هفته من میخواهم از جدی فکر کردن بر روی آن دست بکشم و چیزی کاملاً عجیب را ردهبندی کنم.
معمای قتل بیگانه با عناصر ماورای طبیعی که کینگ به خلق آنها شهره است ارتباط دارد. ما استیصال کارآگاه رالف اندرسون را پس از شکست بزرگش در دستگیری تری میتلند دیدیم و بدتر از آن سپس متوجه جزئیات گیجکننده قتل فرانکی پیترسون شدیم. رالف هنوز درگیر کنار هم قرار دادن دو مدرک متفاوت است کهتری را در دو مکان متفاوت از هم در یک زمان قرار میدهد.
و واضح است که تری نمیتواند از بیگناهی خود پس از تیر خوردن و مردن دفاع کند، پس فکر میکنم همه تا الان پذیرفتهاند که او بهاحتمالزیاد گناهکار نبوده است. در همین حال، شخصیت موردعلاقه کینگ، هالی گیبنی بر روی تئوری همزاد متمرکز است و هنوز بهجایی نرسیده است. (لازم به ذکر است که فیلمنامه نویس ریچارد پرایس تغییرات جالبی بر روی منبع اقتباس خود رمان کینگ ایجاد کرده که در این مقاله دربارهشان صحبت خواهیم کرد)
این هفته، گیبنی از دو مورد قتل دیگر پردهبرداری کرد که در آن به نظر میرسید مظنونین در یک زمان در دو مکان متفاوت ظاهرشدهاند. هنوز جوابی برای این معما پیدا نشده است اما این اپیزود با اشاراتی به برداشت کینگ از کوکوی افسانهای بهپایان رسید. کوکو یک هیولای روحی است که میتوان آن را معادل لولوخورخوره در نظر گرفت.
اگر عنوان این اپیزود را در گوگل ترنسلیت قرار دهید، با جمله «چه خبر، نارگیل؟» روبهرو میشوید که اصلاً کمکی به قضیه نمیکند پس باید تصور کنیم که مجموعه تلویزیونی میخواهد ما به نقاشی گویا فکر کنیم. (که در سکانس جستجوی هالی در وان حمام بر روی صفحه ظاهر میشود) این نقاشی دقیقاً نام اپیزود چهارم را یدک میکشد.
احتمالاً این سادهترین سرنخی است که مجموعه در اختیار ما قرار خواهد داد و همین مورد ساده هم پسازآنکه هالی درباره روحی به نام «خورنده سوگ» میشنود نمایش داده میشود. شاید بتوان او را بتوان به مرد سوئی شرت پوش ربط داد.
باید اذعان کنم که تماشای این مجموعه کمی استرسآور و کلافه کننده است ازآنجاییکه دست یافتن به جواب سؤال ها بیشازحد طول میکشد و به نظرم برای گذر از این چالش نیز یک انحراف در پیش خواهیم داشت. بسیاری از شخصیتهای این سریال خراشهایی بر روی خود دارند و قصد داریم آنها را از خراش کمتر مرموز به مرموزترین خراش ردهبندی کنیم.
5- تری میتلند، متهم
این خراش در پایینترین رده قرار میگیرد چراکه صادقانه بگویم بیش از بقیه روی آن مانور دادهشده است. تزویر و ریای شدید و ابهامات بسیاری پیرامون آن را فراگرفته است و متوجه هستم که مخمصهای کهتری در آن گرفتارشده به معمای اصلی داستان وصل است اما فکر میکنم ما پیش از آنکه خراشیده شدن او را ببینیم بیشازحد دربارهاش شنیدهایم.
خراشی او، خراشی بود که نوید داستانهای هیجانانگیز بسیاری را داد اما نتیجه درخوری در پی نداشت. گلوری اصرار داشت که خراش رالف تنها یک خراش است اما یکی از دختران میتلند به نظر میرسید باور داشت که این خراش ارزش اشاره آن به رالف را دارد.
بااینحال، تری (حداقل آن تری که دستگیر شد) هرگز درباره این خراش حرفی نزد و ما هرگز تری-قتل را با خراش ندیدیم. شاید پنهان بوده است چه کسی میداند. تنها چیزی که میدانیم این است کهتری احتمالاً توسط هیث (یک مستخدم یا پرستار در مرکز درمانی پدرش) هنگامی هردوی آنها در راهرو «سر خوردند» خراش برداشته است.
ما مطمئن نیستیم که آیا این رویارویی و سرخوردن تصادفی (واضح بود که راهرو بهتازگی تی کشیده شده است) بوده یا قصد و غرض شومی پشت آن بوده است. شاید تمامی این موارد درست باشد. همکاران هیث گفتند که او آن روز مثل همیشه رفتار نمیکرده و بسیار خصمانه رفتار میکرده است. پس این احتمالاً "همزاد" هیث بوده است؟ این پرسشهای بیجواب کلافه کننده است و ممکن است در آینده به نقاط ضعف داستان بدل شود.
بهعبارتدیگر، من خیلی از این خراش خوشم نمیآید چراکه مبالغه شده به نظر میرسد. ما باید خیلی به آن اهمیت دهیم اما برای من اهمیت چندانی ندارد.
4- کلاد بولتون، مدیر استریپ کلاب
کلاد تنها کسی است که سعی دارد سرش بهکار خودش باشد و نمیداند درباره ملاقاتهای "دوستانه" بیپایان رالف چه فکری کند. منطقی است. هیچوقت نشانه خوبی نیست وقتی یک افسر پلیس بهصورت متناوب از یک کلاب شبانه دیدن میکند.
هرچند، دسیسهای در این باشگاه جریان دارد پس عجیب نیست که رالف نسبت به آن کنجکاو است. تا الآن، به ما چندین بار یادآوری شده که تری-قتل به بار رفته (فکر کنم تنها کلاب در شهر است چراکه همه به آنجا میروند) تا لباسهایش را بعد از "خونریزی بینیاش" تعویض کند. رالف که سرنخ دیگری در اختیار نداشت، ویدیوهای دوربینهای مداربسته را به دنبال سرنخی مهم مشاهده میکند و بالاخره آن را پیدا میکند.
او قانع میشود کهتری کلاد را زخم کرده و دراینباره چیزی به رالف نگفته است و وقتی رالف درباره این واقعه از او سؤال میکند کاملاً شوکه به نظر میرسد. هرچند نه کلاد و نه همزاد کلاد مرتکب قتلی نشدند (تا جایی که میدانیم). این سرنخ باید بهجایی برسد چون رالف ممکن است عقلش را از دست بدهد اگر این سرنخ نتیجهای در برنداشته باشد.
3- هیث هافستدر(هیث هلمز در رمان کینگ)، پرستار مشکوک
مدارک موجود درباره این خراش به حدی غیرمعمول است که به جذابیت آن افزوده است. در حقیقت ما مطمئن نیستیم این زخم چطور ایجاد شد. ظاهراً هیث صبحانهای عاشقانه با زنی به نام ماریا صرف کرده است.
کمر هیث در حین رابطه جنسی در حال خونریزی بود و به نظر میرسد که او به این خون به طریقی برخورد داشته است. یا شاید هیث زخمی با عمق کافی برای خونریزی روی بدن او ایجاد کرده است؟ اگر اینطور باشد پیچش داستانی جالبی خواهد بود. درنتیجه این وقایع، ماریا و هیث هردو متهم به قتل در پروندههایی مشابه به پرونده تری میشوند.
تا الآن دیگر همه به روند پروسه آشناییم: بررسی صحنه جرم، شاهدان عینی و فیلمهای دوربینهای مداربسته، تمامی مدارک سه مظنون را در دو مکان جغرافیایی متفاوت در روزهای ارتکاب جرم نشان میدهند. تمام اینها کاملاً گیجکننده است و آدم را به یاد کلیشه نامیرای ژانر وحشت که رابطه جنسی بد است میاندازد.
بااینحال، میتوانیم با اطمینان بگوییم که خط داستانی ماریا مانند داستان هیث و تری است و او احتمالاً نیز همزاد دارد که منطقی است چراکه او ادعا میکند که با هیث ارتباطی نداشته است.
خیلی عجیب نیست که هالی خودش را همصحبت با یک متصدی بار درباره پرونده دید. در پی این گفتگو، وی پیشنهادی محیرالعقول درباره پرونده میدهد که هالی در جواب آن میگوید: «نمیتوانی آلوده به قتل شوی، ویروس نیست.» خوب شاید آدمکشی یک باکتری باشد؟ هر چیزی محتمل است.
2- اد، مشتری دائم استریپ کلاب
باور کنید یا نه، قصد ندارم درباره بیرحمانه ترین کشیده شدن لباسزیر تمام تاریخ دوباره صحبت کنم اما نمیتوانم بهسادگی از آن نیز بگذرم چون در کتاب کینگ این اتفاق رخ نداد.
به دلایلی نامعلوم، ریچارد پرایس تصمیم گرفت که این کشیدن لباسزیر چیزی را دربارهی شخصیت جک به ما نشان میدهد و من کنجکاوم بدانم که به کجا میرسد.
این رویداد آنقدر برایم آزاردهنده است که دارم آن را بهعنوان "خراش" حساب میکنم تا بتوانم دوباره دربارهاش صحبت کنم. اما تمام این مسائل به کنار، نمیتوانید من را قانع کنید که این حرکت منجر به ایجاد زخم پوستی نشده است. علیرغم استقبال نه چندان چشمگیر از بیگانه مردم از روی دادن این واقعه باخبر شدند.
بهطورکلی دربارهاش صحبت شده و آن را "اتمی" تشریح کردهاند و من هنوز در این فکرم که هدف نشان دادنش چه بوده است. جک هاسکینز این حرکت تحقیرآمیز را پس از خراشیده شدن انجام نداد پس ما نمیتوانیم همزاد را مقصر بدانیم، یا یک ویروس. ما تنها میدانیم که جک عصبانی بود چون تعطیلاتش به هم خورد. به نظرم ما به توضیح بیشتری دراینباره احتیاج داریم.
بله ما باید بیشتر درباره جک ترسناک صحبت کنم. در آن سکانس به نظر میرسد که او دارد از کاری که انجام میدهد لذت میبرد اما بگذارید به شما اطمینان دهم که این لحظه به صداهای زوزه مانند منتهی میشود بااینکه تصاویر به خاطر نورپردازی نه چندان جالب این مجموعه به خوبی قابلمشاهده نیست.
1- جک هاسکینز، کارآگاه "سرسخت"
این خراشیدگی که به سوختگی شدیدی منجر میشود در انباری رخ داد که مسئولین چندین مدرک جرم مرتبط به قتل فرانکی پیدا کردند. همچنین در این انبار، جک مانند یک فرد مجنون زوزه کشید و این رویداد بهشدت خشن به تصویر کشیده شد اما در کتاب، کینگ این بخش را بهگونهای دیگر نوشته است.
در کتاب، به نظر میرسد که جک حس میکند کسی "با سرانگشتانش او را لمس کرده است". ریچارد پرایس احتمالاً برای دراماتیکتر و اغراقآمیزتر جلوه دادن این سکانس برای تلویزیون تغییر داده است. مطمئن نیستم که او به نتیجه دلخواه خود رسیده باشد اما تابهحال، طبیعت تهدیدآمیز رفتار جک به کشش داستان کمک کرده است. به غیر از هالی او از جالبترین شخصیتهای داستان است.
اما یک مورد دیگر: در کتاب (برخلاف سکانس مذکور) جک به آینه دستشویی نگاه میکند و سپس خواننده شاهد نشانهای از یک وجود دگر جهانی است. این موجود به جک میگوید که به سرطان مبتلاست و برای درمان آن باید از فرمانهای او پیروی کند. در مجموعه اچ بی او ما تنها جک را میبینیم که زمزمه میکند: «هر کاری که بخواهی انجام میدهم». ظاهراً هر کاری مساوی است با قتل و جنایت!
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.