۱۰ لحظهای که بازیهای خیلی خوب را نابود کردند
به قول معروف آب ریخته را نمیشود جمع کرد. برخی اشتباهات قابل جبران نیستند و در ذهن همه برای مدتها باقی میمانند. در صنعت بازیهای ویدیویی نیز از این مدل اتفاقات کم رخ نداده. بازیهای ...
به قول معروف آب ریخته را نمیشود جمع کرد. برخی اشتباهات قابل جبران نیستند و در ذهن همه برای مدتها باقی میمانند. در صنعت بازیهای ویدیویی نیز از این مدل اتفاقات کم رخ نداده. بازیهای خیلی خوبی را در طول این سالها تجربه کردیم که به خاطر یک اشتباه، رنگ و بویی متفاوت به خود گرفتند و باعث شدند که نظرمان نسبت به آنها تغییر کند. در این مقاله به سراغ همین اشتباهات رفتیم و از ۱۰ لحظهای برایتان گفتیم که سرنوشت بازیهای خوب را تغییر دادند.
- 1 ۱۰) پروندههای آرسن - L.A. Noire
- 2 ۹) بلایت تاون - Dark Souls
- 3 ۸) مبارزه با مارودرها - Doom Eternal
- 4 ۷) مراحل زِن - Half Life
- 5 ۶) مرکز خرید - Heavy Rain
- 6 ۵) ستون پر از تیغ - God of War
- 7 ۴) بخش پایانی - Resident Evil 5
- 8 ۳) بتموبیل سواری - Batman Arkham Knight
- 9 ۲) بخش داستانی بیگ - Sonic Adventure
- 10 ۱) پایان بندی - Mass Effect 3
۱۰) پروندههای آرسن - L.A. Noire
L.A. Noire تجربه جالب و متفاوتی بود. البته بهتر است بگویم که این توصیف بیشتر در مورد سه چهارم بازی صدق میکند. بله، دنبال کردن سرنخ و پرده برداشتن از پروندههایی که L.A. Noire جلویتان میگذاشت تا جایی جذاب بود که کول فلپس به دپارتمان آرسن منتقل میشد. در اینجا دیگر باید حل معمای قتلها و گرفتن مجرمان بزرگ را میبوسیدیم و میگذاشتیم کنار و به سراغ پروندههایی میرفتیم که حتی یک کودک خردسال هم میتوانست حلشان کند. L.A. Noire از این نقطه به بعد به یک بازی کاملا معمولی و خسته کننده تبدیل شد و تنها کاری که در مقابلش از دستمان برمیآمد تحمل کردن بود.
۹) بلایت تاون - Dark Souls
سری بازیهای دارک سولز ارزش تکرار بالایی دارند و افرادی که جرات کردند و پای این آثار نشستند، این را خیلی خوب میدانند. با این حال، وقتی اسم بلایت تاون بیاید، حتی سرسختترین طرفداران بازی هم حاضر نیستند به این مرحله از قسمت اول Dark Souls برگردند و آن را دوباره تجربه کنند. چراکه مشکلات فنی بازی، عملا تجربه این مرحله را غیرممکن میکردند. به محض رسیدن به بلایت تاون، نرخ فریمدهی بازی به میزان قابل توجهی افت میکرد و زمانبندی برای جاخالی دادن یا ضربه زدن به شدت سخت میشد. از آن جایی هم که رمز پیشروی در سولز بورنها، همین زمانبندی دقیق است، هر کسی نمیتوانست از بلایت تاون جان سالم به در ببرد و خیلیها در همان نقطه مجبور به خداحافظی با بازی شدند. البته فرامسافتور در نهایت مشکل بازی را حل کرد؛ فقط ۶ سال بعد.
۸) مبارزه با مارودرها - Doom Eternal
در اینکه Doom Eternal با آن گیمپلی سریع و درگیر کنندهاش یکی از بهترین بازیهای سال ۲۰۲۰ است شکی نیست. Doom Eternal از هر نظر یک بازی فوقالعاده برای تجربه است؛ البته به شرطی که فقط بتوانید از سد مارودرهایش عبور کنید. مارودرها در اصل یک سری مینیباس سرسختند که کشتن آنها ممکن نیست مگر اینکه قلق شلیک کردن به سمتشان دستتان بیاید. به مارودرها فقط میتوان از فاصله مشخصی شلیک کرد و اگر این فاصله را رعایت نکنید، یا ضربات مهلکی دریافت خواهید کرد یا گلولههایتان بیخودی به هدر میروند. با این حال، پیدا کردن این فاصله درست، آن هم در وسط کلی جانور عجیب و غریب کار آسانی نیست و عملا رویارویی با مارودرها در محیطهای شلوغ یک عذاب الهی است. برای همین، خیلی از خریداران بازی درخواست این را داشتند که این موجودات از بازی حذف شوند. اما خب هنوز هم مارودرها دارند جهنم را جلوی چشمان گیمرها میآورند.
۷) مراحل زِن - Half Life
قسمت اول هفلایف، انقلابی، فوقالعاده، بینظیر و در یک کلام سکوی پرتابی برای شوترهای اول شخص به سطوح بالاتر بود. با این حال، همه اینها تا وقتی صادق بود که به منطقه زن میرسیدیم. زن نه تنها ظاهر جذاب و زیبایی نداشت، بلکه عملا جهانی از هم گسیخته بود که گیمر باید با پرشهای دقیق خودش را از یک نقطه به نقطه دیگر میرساند. یعنی با رسیدن به زن، بازی تبدیل میشد به یک بازی پلتفرمر اول شخص. دو مشخصهای که سازش خیلی خوبی با هم ندارند و نتیجه ترکیب آنها در اکثر اوقات خیلی چیز جالبی از آب در نمیآید. برای همین، حتی طرفداران دو آتشه هفلایفها نیز وقتی صحبت از زن میشود، عقب میکشند و اصلا دلشان نمیخواهد در موردش صحبت کنند.
۶) مرکز خرید - Heavy Rain
Heavy Rain در زمان خودش یکی از بهترین بازیهای داستان محوری بود که میشد تجربه کرد و هنوز هم بسیاری آن را بهترین کار دیوید کیج تا به امروز میدانند. با این حال، Heavy Rain در همان ساعات ابتدایی و با سکانس گمشدن جیسون در مرکز خرید، میتوانست کاری کند که بیخیال بازی بشوید. در این لحظات شما باید در پاساژی بزرگ جیسون جیسون کنان به دنبال فرزند خود میگشتید. مثلا قرار بود در این لحظه، شاهد عواطف انسانی عمیق یک پدر برای درک بهتر یک تراژدی باشیم. اما این لحظات آنقدر مصنوعی و بد به نظر میرسیدند که بیشتر خندهدار بودند تا تاثیرگذار و غمانگیز. حتی با اینکه Heavy Rain در ادامه این قضیه را جبران میکرد، اما واقعا هنوز هم وقتی یادش میافتیم خندهمان میگیرد.
۵) ستون پر از تیغ - God of War
در قسمت اول God of War، یک ستون بلند وجود داشت که باید از آن بالا میرفتید. البته چون تیم طراح مراحل نمیخواست که کارتان ساده باشد، به این ستون ویژگی چرخیدن اضافه کرد و رویش را با تیغهای برنده و تیزی تزئین کرد. متاسفانه ترتیب چینش تیغها با سرعت گردش ستون، به هیچ وجه جور در نمیآمد و بالا رفتن از آن باعث میشد سر درد بگیرید. چون کافی بود که یک لحظه اشتباه میکردید تا تمام تلاشهایتان به باد برود و به نقطه شروع خود برگردید. البته در هر صورت مشکل از ما گیمرها نبود و کسی نمیتوانست به خاطر اینکه نمیشد از این ستون بالا رفت مسخرهمان کند. در اصل مشکل از خود سانتامونیکا بود. دیوید جفی بعدا در طی مصاحبهای اعلام کرد که این بخش از بازی هیچ وقت مورد از آزمایش قرار نگرفته بوده و تیم سازنده فقط فکر میکرده اوضاع خوب است. اما با همین فکر کردنهایشان ساعتها عمر ما را تلف کردند.
۴) بخش پایانی - Resident Evil 5
با اینکه هنوز هم طرفداران قدیمی رزیدنت اویلهای کلاسیک، قسمت پنجم و ساختار شکن آن را قبول ندارند، اما نمیتوان منکر این شد که بازی در بسیاری بخشها کیفیت قابل قبولی ارائه میکرد. با این حال، قطعا بخش پایانی بازی جزو این بخشها نیست. Resident Evil 5 در آخرین دقایق خود، آبروی هر کسی را که میتوانست برد. اول اینکه تیم سازنده، آلبرت وسکری را که برای سالها از او به عنوان یکی از بهترین ویلنهای تاریخ ویدیو گیم یاد میشد، تبدیل به یک هیولای جاذب آشغال کرد. بعد هم که به وضوح نشان دادند دلیل بزرگ شدن بیش از حد بازوهای کریس، به خاطر تمرین مشتزنی به تخته سنگهای بزرگ بوده. دیگر پایانبندی از این فاجعهتر نمیشد.
۳) بتموبیل سواری - Batman Arkham Knight
برای مدتها طرفداران دنیای بتمن از راکاستدی میخواستند که به آنها اجازه نشستن پشت فرمان بتموبیل را بدهد. خب آنها این آروزی دیرینه را در قسمت سوم بازی خود برآورده کردند اما به شکلی که هیچکس انتظارش را نداشت. گیمپلی آرکام نایت بیش از حد به استفاده از بتموبیل وابسته بود. تا حدی که حتی باسفایتهای خوبی که در طول سری تجربه کرده بودیم نیز به خاطر این موضوع نادیده گرفته شدند و جایشان را به نبردهای تانک در برابر تانک دادند. تازه اگر بشود از این مورد گذشت، از سنخیت نداشتن منطق رانندگی بتمن با فلسفه زندگی او نمیتوان گذشت. چراکه شما میتوانستید با بتموبیل هر کسی را زیر بگیرید و عملا این را از بتمنی که حتی حاضر به کشتن دشمنان دیرینهاش هم نیست، نمیتوان پذیرفت.
۲) بخش داستانی بیگ - Sonic Adventure
بسیاری از ما سونیک ادونچر را با گیمپلی خوب و گرافیک پر جزئیاتی که آن زمان داشت، به یاد داریم. حتی خیلیها بر این باورند که Sonic Adventure، بهترین اثری است که بر پایه شخصیت سونیک و دوستانش ساخته شده. حقیقتش را بخواهید میشد این ادعا را تایید کرد اگر بخش داستانی بیگ در بازی وجود نداشت. بخش نسبتا مختصری از داستان سونیک ادونچر به کاراکتر بیگ اختصاص داشت و باید همراه او به ماهیگیری میرفتید. جدا از اینکه هیچکس دوست نداشت با بیگ بازی کند، کنترل قلاب ماهیگیری او نیز به قدری سخت و احمقانه بود که گیمرها فقط از خدا میخواستند که این بخش زودتر تمام شود و گیمپلی بازی به نقاط هیجانانگیزترش برسد.
۱) پایان بندی - Mass Effect 3
قطعا میتوان درک کرد که تمام کردن قصه یک مجموعه محبوب کار آسانی نیست. اما پایان بندی بازی مورد انتظار Mass Effect 3 آنقدر بد بود که هیچکس آن را قبول نمیکرد. همه چیز Mass Effect 3 جذاب و فوقالعاده به نظر میرسید اما آن پایان بندی بد و پر از ایراد کار را خراب کرده بود. طوری که هم منتقدین از این قضیه شاکی بودند، هم طرفداران بازی. این شکایتهای بیش از حد، بایوور را در نهایت مجبور به انتشار یک بستهالحاقی برای سر و سامان دادن به وضعیت پایانبندی بازی کرد. طبیعتا اوضاع برای کسانی که بازی را در آن زمان اورجینال خریده بودند و دسترسی به اینترنت پر سرعت داشتند، بهتر شد. اما من و شمایی که در آن زمان روی ایکس باکسهای ۳۶۰ هکی بازی میخریدیم و اینترنت خوبی هم در دسترسمان نبود، چارهای نداشتیم جز سوختن و ساختن به پای آن اندینگ بد و ناراحت کننده.
منبع: Watchmojo
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
دارکسولز کل بازیش
وای فقط بلیت تاون دارک سولز افتضااااااااح بود یادش میوفتم میمیرم
من فقط سر اون برا اون گاد اف وار گیر کردم
چرا رزیدنت ایول ۴ رو هارد نمیگین که دستت تاول میزد
بت موبیل موقع زیر گرفتن آدمارو نمیکشه stun میکنه.یکم از متطق خارجه ولی خب تلاششونو کردن که خلاف قواعد بتمن عمل نکنن
sonic adventure مزخرف به معنای واقعی کلمه
بتلفیلد ۴ هم افتضاحه
میزدی ۲۰ دقیقه تا نیم ساعت آدم میکشتی ، کافی بود یه نفرو نبینی تا بهت شلیک میکرد ، اونوقت روز از نو روزی از نو
بتلفیلد ۳ بازم قابل تحملتر بود
گاد آف وار واقعا سخت بود ، پدر آدمو در میاورد تا بالا میرسیدی? ، کلا همون منطقه سخت بود
یاد بلایت تاون میوفتم تن و بدنم می لرزه. افت فریم به کنار چقدررررررررررررر سخت بود. یه دریاچه سمی جلوت دو سمتش راه به دو مکان مهم. از اون بدتر چند تا غول بی شاخو دمی که به طرز اسنایپر واری سنگ پرت می کردن از فاصله خیلی دور. اشکم دراومد تا تونستم رد کنم. از تمام باس های بازی سخت تر بود لامصب.
منبع هم میزدین Watchmojo هست
زده اون پایین
بله بعد اینکه من گفتم اضافه کردن
جالب بود
به نظرم پایان بندی دد اسپیس 3 هم میشد بد در نظر گرفت حتی با وجود dlc ش
من توبتمن دلم میخواست مثل اوریجینز با دث استرک یه مبارزه تن ب تن کنم اما تانک بازیا کارو خراب کرد ??♂️کاش مافیا 2 رو هم میاوردی که جو اخرش کشته شد و خیلی ناراحت کننده بود.
مرسی!
گاد او وار ??♂️
فکر میکردم من نمیتونستم بالا برم ازش، بعد 20 بار به سختی رد شد
روایت و شخصیت پردازی افتضاح و تناقضات داستلنی:devil may cry5
پرونده های آرسن که سخت بودند.
کاملا با مورد سوم موافقم . تجربه بتموبیل در حالت عادی واقعا لذت بخش بود ولی از اینکه باس فایت های بازی تانک در مقابل تانک شده بود اصلا خوشم نیومد .