مدتی نمیگذرد که شرکت، قدرت خود را مستحکم میکند و به نوعی حکومت دیکتاتوری خود را راه میاندازد و تمام منابع شهر را در اختیار میگیرد. حال این وظیفه قهرمانان داستان که Agent نامیده میشود است تا شهر را از زیر یوغ ترا نووا و رهبر شریر آن و زیر دستانش آزاد کنند.
با اینکه پیشزمینه داستان، تکراری و کلیشهای به نظر میرسد، میتوانست بستر مناسبی برای پیچشهای داستانی جذاب باشد. چیزی که در عوض نصیبمان میشود، داستانی بی روح و بدتر از آن روایتی افتضاح است که هیچ گونه خلاقیتی در پس آن نیست و بیشتر به بستری برای ورود به گیمپلی میماند. حتی قهرمانان پولادین ما نیز در حد تیپ شخصیتهای فیلمهای دهه 80 و 90 هالیوودی جلوتر نمیروند و در جریان بازی نیز مسئولیتی فراتر از بیان چند دیالوگ تکراری که بیشتر روی اعصاب گیمر میروند و کارکرد چندانی ندارند، نمیروند.
اما مگر غیر از این بود که از همان شمارهی اول، شعار بازی لذت بردن از تخریب و گشتن در شهر بود و داستان در مرحلهی آخر توجه قرار داشت؟ اما بازی حتی در قسمت گیمپلی هم فراتر از کلیشهها و طراحی مراحل و دنیای بازی در شماره اول خود نمیرود. بازی گویی از دل سالهای اولیه کنسولهای نسل هفتم بیرون آمده است. کرک داون 3 همان هستهی شماره اول خود را دارد، یعنی گرفتن سلاحهای متنوع، دنبال کردن ماموریتهای مختلف و در نهایت دیدن انفجارها و پریدن از ساختمانی به ساختمان دیگر.
در Crackdown 3 و در جای جای شهر، گویهایی آبی رنگ پخش شده است که حکم امتیاز تجربه را دارند و با گرفتن تعداد مشخصی از آنها میتوان قهرمان بازی را آپگرید کرد. مشکل اینجاست که بعد از قسمت معرفی و آموزشی بازی، میتوان به تمام قسمتهای شهر رفت و گویها را جمع کرد و عملا بعد از چند ساعت ابتدایی با قهرمان همه فن حریفی روبه روییم که هیچ چیزی جلودار او نیست؛ به این ترتیب بازی مدام به ورطه تکرار میافتد و چالشی برای بازیکن ایجاد نمیکند.
همان طور که در ابتدای کار گفتم، در پروسه ساخت بازی، تصمیم بر آن بود که از تخریب مبتنی بر کلاد فقط در قسمت چند نفره استفاده شود. شاید بتوان همین ویژگی را تنها نکته مثبت قسمت چندنفرهی بازی در نظر گرفت. قسمت چندنفره که با نام Wrecking Zone شناخته میشود فقط دو حالت دارد و پر است از باگهای بیشمار؛ از نداشتن لیدربرد تا برخورد نکردن گلولهها به دیگر بازیکنان و در مواردی نیز ثبت نشدن امتیازِ کشتن طرف مقابل. گاهی وقتها نیز علیرغم لذت ترکاندن ساختمانها، به نظر میرسد که پردازش ابری با تاخیر صورت میگیرد، کمی طول میکشد تا اعمال شود و احساس مصنوعی بودن را منتقل میکند.
داستان اصلی: ۶.۵ ساعت
داستان و ماموریت فرعی: ۱۰ ساعت
صد در صد کردن بازی: ۱۳.۵ ساعت
در نهایت، کرکداون 3 با تمام حواشیهایش و این مسیر پر دست اندازی که طی کرد تا عرضه شود، شکست سنگینی خورده و به نظر میرسد دیگر خبری از ادامهی این سری نباشد. بازی پکیجی کامل از شکستهای مختلف است که هر جای آن را نگاه کنید، نکتهای جدید در آن پیدا نمیشود. در بهترین حالت و اگر خیلی حوصله داشتید تا آخر بازی بروید، کرکداون 3 تجربهای متوسط و به شدت زودگذر خواهد بود.
بازی گویی از دل سالهای 2007 و 2008 بیرون آمده است و با داستانی کلیشهای و گیمپلیای خستهکننده، میرود که تبدیل به بزرگترین شکست مایکروسافت در میان انحصاریهای نسل هشتم شود.
Crackdown 3 یک ناامیدی بزرگ چه برای طرفدران و چه برای دیگر بازیکنانی است که فکر میکردند میتوانند ساعاتی را به تفریح و لذت بگذرانند. بازی نه داستان درست و حسابی دارد و نه گیمپلی خوبی؛ حتی وعدههایی هم که در خصوص پردازش ابری در قسمت چندنفره بازی داده شده بود هم برآورده نشده و این قسمت حتی از قسمت تکنفره بازی هم بیشتر اشکال و باگ دارد. تنها درصورتی که گیمپس دارید و وقتتان را میخواهید به بطالت بگذرانید، کرکداون 3 را دانلود و بازی کنید.
فقط و فقط اگر گیمپس دارید بازی را انجام دهید، وگرنه با وجود این همه بازی جهان-باز خوب مانند رد دد ردمپشن 2 و مردعنکبوتی، هیچ نیازی به تجربه کرکداون 3 احساس نمیشود.
بهترین و عاقلانهترین کار، همین نخریدن بازی است. وقتتان ارزش بیشتری دارد از اینکه آن را به تجربه یکی از ضعیفترین بازیهای جهار باز که حتی سادهترین استانداردها را رعایت نکرده اختصاص دهید. حتی نمیتوان دل به گرافیک بازی خوش کرد. خودتان تا آخرش را بخوانید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ارزش بازی کردن رو نداره