نقد فیلم Mank – دوران نچندان طلایی
دیوید فینچر از معدود کارگردانهای صاحبسبک حالوحاضر هالیوود است که به راحتی نمیتوان از فیلمهای جدیدش گذشت. Mank جدیدترین فیلم فینچر در مورد نحوه شکلگیری و نگارش فیلمنامه Citizen Kane به عنوان یکی از شاهکارهای ...
دیوید فینچر از معدود کارگردانهای صاحبسبک حالوحاضر هالیوود است که به راحتی نمیتوان از فیلمهای جدیدش گذشت. Mank جدیدترین فیلم فینچر در مورد نحوه شکلگیری و نگارش فیلمنامه Citizen Kane به عنوان یکی از شاهکارهای تاریخ سینما است که نه چیزی از سبک خاص فینچر در فیلمسازی را در آن میبینیم و نه اندازه فیلمهای مهم او میشود با آن ارتباط برقرار کرد و سرگرم شد.
منک همانطور که از اسمش هم مشخص است در مورد فیلمنامهنویسی به همین نام است که به عنوان یکی از دستیاران اورسون ولز فقید وظیفه نگارش فیلمنامه Citizen Kane را همراه با خود ولز برعهده داشت. اولین زاویهای که میتوان با منک گرفت هم از همینجا شروع میشود.
این فیلم که نوشته پدر فقید دیوید فینچر یعنی جک فینچر است، چندان به واقعیت تاریخی داستان نگارش فیلم Citizen Kane وفادار نیست. زمانی این تئوری مطرح شده بود که اورسون ولز نقش مهمی در نگارش شهروند کین نداشته و فیلمنامه منک هم برهمین تئوری استوار است. آنهم در حالی که تحقیقهای جدید نشان دادهاند که این تئوری چندان درست نیست و خود ولز هم نقشی کلیدی در نگارش این فیلم داشته است.
البته حداقل برای من راحت است که از چنین مشکلی عبور کنم اما این که فیلمی مثل منک که تنها یک کاراکتر مهم داشته و تمام فیلم هم تلاش در شناساندن این شخصیت واقعی به ما دارد، اصلا به واقعیت وفادار نیست. حالا رعایت نکردن واقعیت توسط برادر مرحوم دیوید فینچر و خودش هم فایده چندانی برای دراماتوژی کردن این اثر نداشته است.
به این معنا که فیلم منک هیچ وقت از یک فیلم بیوگرافی فراتر نمیرود و برخلاف اکثر فیلمهای دیوید فینچر حسوحال منحصربهفرد خودش را ندارد. فینچر تصمیم گرفت تا منک را سیاه و سفید بسازد تا بتواند نگاه دقیقتری از هالیوود در دهه ۳۰ قرن بیستم و آمریکا آن زمان به ما بدهد.
این فیلم سعی میکند با تمرکز ویژه رویا المان نور سینماتوگرافی سینمای نوآر را مجدد زنده کند و در همین راه هم خیلی موفق ظاهر میشود. صحنههای چشمنواز زیادی در این فیلم وجود دارند که به لطف میزان و جهت تابش نور بسیار دیدنی شدهاند و از تماشای آنها میتوان لذت زیادی برد.
منک به خاطرهای قابهای زیبایی که دارد و زوایه ثابت دوربین در اکثر صحنهها از نظر فیلمبرداری توانسته تا اندازه خوبی به فیلمهای کلاسیک شبیه باشد اما مشکل اینجاست که بقیه بخشهای فیلم تماما مدرن هستند. یکی از مهمترین ویژگیها در مورد فیلمهای کلاسیک هالیوود این بود که معمولا دیالوگهای سرراست، لوکشینهای محدود، داستانی نچندان پیچیده داشتند و روی قصهگویی تمرکز میکردند اما منک به جز سیاهوسفید بودنش کاملا یک فیلم مدرن است.
جز این موارد فیلم یک فیلم تاریخی مناسب نیست. بخشی از جذابیتهای هر فیلم سینمایی که در این دوران ساخته میشود و به دوران گذشته میپردازد در این است که بتواند یک تصویر مناسب از آنچه که در آن دوران اتقاق افتاده به ما بدهد. منک در بخشهایی که بحث در مورد موضوعات سینمایی و هالیوود آن زمان میشود بسیار دلنشینتر عمل میکند.
مثلا یک صحنه خیلی جالب است که شاهد ورود و منک دوستانش به استودیو پارامونت پیکچرز هستیم. این صحنه بهخوبی حالوهوای استودیوهای فیلمسازی هالیوود در دهه سی را تداعی میکند و حتی یک ارجاع خیلی جالب به فیلم سانست بلوار هم دارد. اما هر چقدر که فیلم سعی میکند تا به سمت مسائل اجتماعی آن دوران حرکت کند، درجا میزند.
بخشی از داستان فیلم مربوط به انتخابات بزرگ سال ۱۹۳۴ آمریکا، ورشکستگی بزرگ بانکها در آن سالها و سختیهایی بود که هر آمریکایی در آن سالها با آنها درگیر بود. فیلم اینگونه به ما میگوید که اتفاقات سیاسی آن دوران مهمترین منبع الهام ولز و مک در نگارش فیلمنامه Citizen Kane بوده اما فیلم Mank بازهم خیلی تصویر جدی و دقیقی از آن دوران به ما ارائه نمیدهد.
تحلیلهایی که منک در نقد از سیاست میکند خیلی پیش پا افتاده هستند و خود فیلم هم انگار نمیخواهد زیاد برای این که به این موضوعات پرداخته شود وقت بگذارد. حالا فیلم به جای وقت گذاشتن روی این موضوع چه کرده؟ دیوید فینچر به طور کامل در فیلم منک روی پرداخت کاراکتر منک تمرکز کرده و الحق هم که این کار را خیلی خوب انجام میدهد.
نوع روایت منک هم دیگر چیزی است که ممکن است اذیتتان کند. روایت فیلم به دو شکل دنبال میشود، یک بخش از فیلم به حادثههای مهمی اختصاص دارد که منک آنها را تجربه میکند و از آنها برای نوشتن همشهری کین الهام میگیرد. بخش دیگری هم روایت برای زمان حال (زمان حال در فیلم که زمان نگارش نهایی فیلمنامه همشهری کین است) است که در آن منک صرفا روی یک تخت دراز کشیده و سختیهای نگارش فیلمنامه و نویسندگی را برای ما شرح میدهد.
فینچر تقریبا هر چند دقیقه یک بار بین این روایتها و این دو تایملاین سوییچ میکند. خرده اتفاقاتی که برای منک رخ میدهند اکثر جذاب هستند و در واقع این داستانهای کوتاه بهم چسیبده هستند که در آنها منک میدرخشد و صحنهپردازی و فیلمبرداری خوب خود در کنار بازی عالی گری الدمن را به رخ میکشد. اما متاسفانه سوییچهای پیاپی به زمان حال که اتفاق خاصی در آنها رخ نمیدهد باعث میشود تا ریتم فیلم از دست شما خارج شود تا جایی که حتی ممکن است بخواهید کلا قید تماشای این اثر را بزنید.
طی مدت زمان نسبتا طولانی ۲ ساعت و ۲۰ دقیقهای فیلم، کمتر دیالوگی گفته میشود که زبان کاراکتری به جز منک خارج شده باشد و فیلم به جز کاراکتر لوئیس بی. میر که مدیرعامل کمپانی MGM و موسس آن بود به شخصیت دیگری آنچنان نمیپردازد.
البته گری الدمن آنقدر بازیگر توانمند و فوقالعادی هست که بتواند کاری تا شما از این کاراکتر طی دو ساعت و بیست دقیقه خسته نشوید. او خیلی خوب خستگی و رنجی که منک مثل هر نویسنده دیگری هنگام نگارش یک اثر ادبی تحمل میکند را برای شما به نمایش میگذارد و با وجود آن که بخشهای زیادی از فیلم او روی تخت خوابیده یا حال خوشی ندارد اما بازهم ظرافت بازیگری خودش را برای مخاطب به نمایش میگذارد.
شخصیت لوئیس میر که پیش از این در مورد آن صحبت کردم هم از معدود کاراکترهایی است که خوب به شما معرفی شود. او به عنوان موسس کمپانی MGM که بزرگترین کمپانی سینمایی آن زمان بود بهخوبی به شما نشان میدهد که پشت پرده هالیوود و اداره استودیوهای سینمایی در آن زمان چگونه بوده و این شخصیت برای دوام آوردن در آن دوران سخت اقتصادی چه ترفندهای جالبی را به کار برده است.
جدا از آن فیلم در مورد کاراکتر دیگری آنقدر صحبت نمیکند که بخواهد در ذهن شما بماند یا بخواهید به آن اهمیت دهید. البه Mank از صحنههای زیبا خالی نیست و به لطف موسیقی زیبایی که دارد (و پیشنهاد میکنم همین حالا آن را در اسپاتیفای گوش کنید)، لحظات احساسی جالبی را خلق میکند که هم روح شما را نوازش میکنند و هم لبخندی کوچک برایتان به ارمغان میآورند.
حالا که به جمع بندی رسیدهام کاملا درک میکنم که چرا با این فیلم مشکل دارم. فیلم Mank در هیچ کدام از بخشهای خود عالی نیست و هیچ نکته هیجانانگیزی ندارد که بخواهم به شما توصیه کنم تا بروید و در کوتاهترین زمان ممکن این اثر را تماشا کنید. پیش از این هم فیلمهای زیادی در مورد همشهری کین ساخته شده بودند و حالا همگی آنها فراموش شدند، منک هم به نظر از همین دست فیلمها است که بهزودی بین آثار جدیدتر فینچر گم خواهد شد زیرا نه نمونه خوبی برای آشنایی با سینمای کلاسیک هالیوود است و نه یک اثر سرگرمکننده که بخواهید بیشتر از دو ساعت برای آن وقت بذارید.
مهمتر از همه، اولین فیلم دیوید فینچر بعد از ۶ سال، اصلا فینچری نیست و همین کافی است که از دست او و منک حوصلهسربر عصبانی باشیم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
آقا اگه بخوایم موزیکا رو از جایی جز اسپاتیفای گوش بدیم تکلیف چیه؟ ?
pandora
بات تلگرام فقط
اسپاتیفای و پاندورا و این لوس بازیا نداریم
البته چند جا میگفتن باید قبلش فیلم همشهری کین ببینین تا با این فیلم ارتباط برقرار کنین.
دیدمش اما چون از اون دوران اطلاعات نداشتم ارتباط نگرفتم متاسفانه