با 10 مورد از بهترین کاراکترهای منفی انیمیشنهای دیزنی آشنا شوید
از زمان انتشار سفید برفی و هفت کوتوله در سال 1937 ، زمان زیادی میگذرد. استودیوی انیمیشن والت دیزنی در این مدت، بیش از 60 انیمیشن سینمایی، منتشر کرده است. تعداد زیادی از آنها محبوبیت زیادی ...
از زمان انتشار سفید برفی و هفت کوتوله در سال 1937 ، زمان زیادی میگذرد. استودیوی انیمیشن والت دیزنی در این مدت، بیش از 60 انیمیشن سینمایی، منتشر کرده است. تعداد زیادی از آنها محبوبیت زیادی کسب کردند و بسیاری از آنها، هم اکنون از الگوهای کلاسیک عرصه انیمیشن سازی محسوب میشوند. از همان ابتدا ، فیلم های دیزنی، خانوادهها را به عنوان مخاطب خود در نظر گرفتند و مضمون اصلی آنها مطابق انتظار چیزی نبود جز خوب در مقابل بد. این بدان معناست که ما در طول این سالها با قهرمانان به یادماندنی و پرنسس های زیبایی از دیزنی آشنا شدهایم. اما طبق معمول هر جا سخن از پرنسس و قهرمان باشد، سر و کله شخصیتهای شرور نیز پیدا میشود. میخواهد جادوگری شیطانی باشد، شیادان سلطنتی که چشم به قدرت دارند یا فقط شخصیت شروری که میخواهد همه چیز را برای بچههای خوب خراب کند، تفاوتی ندارد، دیزنی همانطور که برای پرنسس و قهرمانهایش رد پای خاصی را دنبال میکند، برای خلق کاراکترهای شرورش نیز سنت ویژهای را حفظ میکند. برای آشنایی با 10 از بزرگترین شرورهای دیزنی با ما همراه باشید.
The Headless Horseman
استودیو انیمیشن سازی والت دیزنی پس از موفقیت در دهه 1930، تصمیم گرفت در دهه 1940 تمرکز خود را بیشتر روی اثار ادبی بگذارد. برای مثال در دو انیمیشن Mr.Toad و Adventures of lchabod، دو قطعه از ادبیات کلاسیک را در یک فیلم ادغام میکند که همچین قالبی در سینما مدرن کمتر دیده میشود.
سوار بیسر، کاراکتر شرور انیمیشن ایچابود، تنها در اواخر فیلم حضور پیدا میکند، زمانی که ایچابود کرین را در میان جنگل دنبال میکند. اسب سوار هرگز حرف نمیزند، او تنها میخندد و تنها چیزی که درباره او میدانیم، از ترانهای نشأت میگیرد که پیش از این کاراکتر شرور دیگر فیلم، قسمتی از آن را خوانده بود. همچنین آخرین سکانس حضور او، زمانی که اسب سوار بر روی پل یک کدو هالووینی به سمت ایچابود پرتاب میکند از مخوفترین سکانسهای دیزنی در آن زمان به حساب میآید.
Captain Hook
پیتر پن فیلمی است درباره پسری که نمیخواهد بزرگ شود. پیترپن یک انیمیشن ماجراجویی خیره کننده، مملو از لحظات به یادماندنی است، اما یکی از برجستهترین لحظات آن هنگام مواجه شدن پیترپن با کاپیتان هوک شرور، رقم میخورد. کاپیتان هوک به ظاهر شرور بزرگسالی است که بازیهای کودکانه پیترپن را دوست ندارد و تصمیم دارد یک بار برای همیشه به آنها پایان دهد، با این حال هوک از نشان دادن نقاط ضعف خود بسیار وحشت دارد. این نمایش سرگرم کننده و جادویی، کاپیتان هوک را به شرور بینظیری برای نوجوانان تبدیل میکند (تمام قواعد و چهارچوبهای بزرگسالانه که با جادو و عزم کوکی به زانو در میآید.)
Maleficent
انیمیشن زیبای خفته شخصیتهای بیاد ماندنی بسیار زیادی دارد و از نظر بصری از کیفیت بالایی برخوردار است. این انیمیشن دیزنی، از شناخته شدهترین اثار این عرصه به حساب میآید اما به نظر میرسد به اندازه دیگر اثار شاه و پری دیزنی، محبوب نباشد زیرا عده زیادی نیستند که از آرورا به عنوان پرنسس مورد علاقه خود نام ببرند.
زمانی که دیزنی تصمیم گرفت اقتباسی از این داستان در قالب فیلم بسازد، آنها تمرکز خود را بیشتر روی مالفیسنت گذاشتند تا کاراکترهای دیگر، اما این تصمیم برای هرکسی که این فیلم را تماشا کرده است منطقی است زیرا مالفیسنت به نحوی، حاکم است.
از زمانی که برای اولین بار مالفیسنت را میبینید، احتمالا متوجه میشوید که این جادوگر شیطانی در قلب داستان جای دارد. نحوه نگاه او، هنوز که هنوز است از مخوفترین ویژگیهای کاراکترهای شرور دیزنی به حساب میآید، از پوست مایل به سبز وشنل سیاه و بنفش گرفته تا شاخهای افسانهای که از بالای آن گونههای تیز بیرون زده اند، به همین خاطر است که مطمئنا مالفیسنت باید در این لیست جایگاهی داشته باشد.
Cruella de Vil
صد و یک سگ خالدار در میان دو انیمیشن فانتزی و عظیم، زیبای خفته و شمشیر در سنگ به نمایش درآمد و توانست به فروش هنگفتی در زمان خود دست پیدا کند. این انیمیشن درباره گروه عظیمی از توله سگها است که باید از چنگ کسی که میخواهد از آنها کت خزدار بدست بیاورد، فرار کنند.
بنظر شما در همچین داستانی چگونه میتوانیم آنرا برای مخاطبان ژانر فانتزی هیجان انگیز کنیم؟ واضح است، با خلق کردن شخصیتی مانند کروئلا دویل.
برای اثبات پتانسیل این کاراکتر، همین کافی است که بدانید او قرار است امسال فیلم مخصوص خودش را با نقشآفرینی اما استون داشته باشد. شخصیت مرموز کروئلا با لباس و موهای عجیب غریبش به گونهای در ذهن هر شخص تداعی میشود که دیگر نیازی به سرودن ترانه شیطانی خودش ندارد.
Ratigan
اگر بخواهیم دهه 1980 دیزنی را با عصر پر رونق این شرکت انیمیشن سازی که به گونهای دوره رنسانسی دیزنی بود، مقایسه کنیم، این دهه در جایگاه کیفی پایین تری نسبت به دوران اوج دیزنی قرار میگیرد ( اگرچه دیزنی در این دهه با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکرد)، اما با این حال این دهه نیز خالی از لطف نبود.
از موفقیتهای دیزنی در این دهه میتوان به انیمیشن کارآگاه موش زبل اشاره کرد که در سال 1986 منتشر شد. این انیمیشن ماجراهای باسیل را دنبال میکنند که همانند شرلوک هولمز در راستای خنثی کردن نقشههای شوم افراد شرور تلاش میکند. اما در مرکز تمامی این نقشههای دردسرساز، پروفسور راتیگان حضور دارد. شاید راتیگان به اندازه دیگر شروران دیزنی مانند اورسولان یا اسکار به یادماندنی نباشد اما مطمئنا به همان اندازه مورد توجه قرار گرفت و باید آن را خطرناک توصیف کرد.
همچنین تنها ظاهر راتیگان با شنل و کلاه و کراوات نیست که او را بیمناک میکند بلکه او صاحب سبک است و از قالب تنها یک شرور با نقشههای پلید فراتر میرود. از دیگر جذابیتهای این شخصیت شرور میتوان به صداپیشگی فوقالعاده وینسنت پرایس اشاره کرد که سبک و سیاق متفاوتی به این کاراکتر میبخشد.
Ursula
همانطور که پیش از این به آن اشاره کردیم دورانی که معمولا به عنوان دوران رنسانس دیزنی شناخته میشود، تجدید حیات این شرکت در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 با انیمیشن پری دریایی کوچک آغاز میشود. اگر این انیمیشن را تماشا کرده باشید به راحتی میتوانید دلیل موفقیت این اثر را بیابید. آهنگهای خارقالعاده، انیمیشن بینقص و شخصیتهای فراموش نشدنی همچون آریل، فلاور، سباستین، دستاورد چشمگیری را برای دیزنی رقم زدند، اما هیچ کدام از این کاراکترهای به یادماندنی نمیتواند جای اورسولا، جادوگر دریا را بگیرند.
مانند دیگر کاراکترهای شرور دیزنی، اورسولا از نگاهی پلیدآمیز بهره میبرد که در کنار موهای شبح مانند و زائدههای هشتپا مانندش، ترکیب بسیار خبیثی را به وجود میآورد. اورسولا در آخر به معنای واقعی کلمه فراتر از تنها یک شرور میان رده است و ما به قدری مجذوب حضور با شکوهش شدیم که نمیتوانیم تشخیص دهیم دقیقا چه ویژگیهایی او را انقدر پلید جلوه میدهد که این مقوله نشان از طراحی عالی دیزنی دارد.
Gaston
بسیاری از شخصیتهای شرور انیمیشنهای دیزنی ریشه در ماوراالطبیعه دارند، در حالی که انیمیشن دیو و دلبر، خلاف این راهکار را به تصویر میکشد. در این اثر موجودات غیر طبیعی، انسانهای خوبی بنظر میرسند، در حالی که شخصیت شرور انسانی است شوخ طبع به نام گستون که در دهکدهای زندگی میکند.
گستون در این اثر همانند کاریکاتوری است از شاهزادههای کلاسیک دیزنی. صورت و بدن او تا حدی پوچ اغراق شده است، اما ریشه آنها در ایدههای ما درباره شکل ظاهری یک قهرمان نهفته است. همچین مقولهای درباره شخصیت او نیز صدق میکند، گستون در انجام دادن هرکاری عالی است، از نوشیدن گرفته تا شکار، او از کسی عقب نمیماند! بدون شک گستون از بهیاد ماندنیترین شخصیت های والت دیزنی به حساب میآید.
Jafar
شاید جعفر هیچ گاه به اندازه اورسولا، گستون یا اسکار در مرکز توجه قرار نگرفت، اما او همچنان از مهمترین شروران دیزنی به حساب میآید. ظاهر قرمز و سیاه جعفر حتی در زمان رژه لباسهای پر زرق و برق نیز، چشم بیننده را به خود میدزد اما آنچه او را از نظر ظاهری متمایز میکند، موهای نازک صورت و عصا مار کبرایش است.
همچنین صداگذاری جذاب جاناتان فریمن در نقش جعفر به نرمی ابریشم است، بخصوص زمانی که در کنار طوطی قرمز رنگ، یاگو باشد. جعفر یک شرور کلاهبردار متقلب است که با ویژگیهای بخصوص خود برای همیشه در ذهنمان میماند.
Scar
هنگامی که شیر شاه در سال 1994 به اکران در آمد، با فروش فوق العادهای مواجه شد که این انیمیشن را به موفقترین اثر دیزنی تا آن زمان تبدیل کرد. این موفقیت دیزنی، میتواند دلایل متعددی داشته باشد اما مطمئنا یکی از آنها حضور اسکار است.
اسکار با یال سیاه و صدا بی تردید جرمی آیرونز، بلافاصله پس از شروع فیلم از شیرهای دیگر متمایز میشود. همانند دیگر کاراکترهای شرور دیزنی اسکار نیز زمانی که آهنگ خودش را میخواند (be prepared) به چهرهای فراموش نشدنی در ذهن مخاطبین تبدیل میگردد، به قدری که در نیمه دوم انیمیشن، از اینکه او را از اول دوست داشتیم احساس بسیار بدی پیدا میکنیم. اسکار دقیقا همان شخصیت پلیدی است که انیمیشنی مانند شیر شاه، برای تبدیل شدن به حماسه فراموش نشدنی دیزنی در دهه 1990، به آن نیاز داشت.
Hades
همانطور که دهه 1990 ادامه پیدا میکرد، دیزنی مجبور بود برای هموار کردن راه خود، روشهای خلاقانهتری ابداع کند. کاراکترهای منفی نیز باید همانند قهرمانان داستان تکامل پیدا کنند. هرکول، نمونهای از تلاشهای دیزنی است که قدم بزرگی در این راستا بر میدارد.
از انجا که هرکول یک افسانه نیست بلکه حماسهای یونانی است، تقریبا هر کارکتری میتواند مانند زئوس و هرکول بینهایت قدرتمند باشد. به عبارت دیگر هادس میتوانست روحی بسیار عظیم الجثه و وحشتناکی باشد که جز تاریکی چیز دیگری در خودش نداشته باشد، در عوض ما با شخصیتی با موهای شعلهور رو به رو میشویم که بسیار کنایه آمیز، شوخ طبع و بدجنس است که با هنرنمایی جیمز وودز به کمال میرسد.
مطمئنا هادس کاراکتر بسیار احمقی است که در کنار رفتار مضحکانه و دلسوزانه او، شخصیت شروری را به ارمغان میآورد که هیچ کسی حاضر نیست از وقت گذراندن با او غافل شود!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
سلام، ممنون از مقاله جالبتون. برای من هادس و مالفیسنت خیلی شخصیتهای منفی اثرگذاری بودند، البته به نظرم هادس در برابر مالفیسنت بیشتر یه جوکه تا شرور. شخصیت منفی صد و یک سگ خالدار هم خیلی رو مخ بود با اون هیکل لاغر و موهای سیاه و سفید?. اسکار شیر شاه هم طراحی جذابی داره، مخصوصا انتخاب رنگ یال، وجود ریش نوک تیز و حالت چشم و ابروها. شاید براتون جالب باشه که طبق کتاب «اربابان سینما:پول و قدرت در هالیوود» از انتشارات سایان شیرشاه بر اساس زندگی پیامبران طبق کتاب مقدس ساخته شده.
فقط یه نکته: نامادری سیندرلا چرا تو لیست نبود؟ واقعا مزخرف تر از اون هم تو انیمیشنهای دیزنی داریم؟ ?
ممنون
خاطراتم زنده شدن مخصوصا اون جعفر با اون طوطی سخنگوش
طوطی از خودش جذابتر بود
فقط جعفر
و فقط گود بای پارتی اون xD
(میدونم ربطی نداره...از موتوری گرفتم)
قیافه شخصیت منفی های دیزنی،از شخصیتای مثبت ما خوشگل تره???
همشون عالین .
ولی این Hades یه چیز دیگست . خیلی باحاله .
عالی بود خدا قوت?