نقد سریال WandaVision (قسمت اول تا سوم) – به وست ویو خوش آمدید
دیزنی در سالیان اخیر از شرکت مارول به درآمد قابل توجهی دست یافته است و همچنین در طول دهه گذشته با 23 فیلم بلند بیشتر از 22 میلیارد دلار درآمد کسب کرده و حُسن نیت ...
دیزنی در سالیان اخیر از شرکت مارول به درآمد قابل توجهی دست یافته است و همچنین در طول دهه گذشته با 23 فیلم بلند بیشتر از 22 میلیارد دلار درآمد کسب کرده و حُسن نیت بسیار خوبی را برای طرفداران مارول ایجاد کرده است. همین محبوبیت دلیلی است که مارول توانست «سریال WandaVision» را برای شبکه دیزنی پلاس، تولید کند. البته موفقیتهای گذشته مارول باعث شده، این شرکت در مدیوم جدید اثری پُر از ارجاع و کاملاً عجیب و لذت بخش بسازد که مخاطب را در طی سه قسمت اول خود به چالش بکشد.
اما طرفداران جهان سینمایی مارول بیصبرانه منتظر آغاز فاز چهارم MCU با انتشار Black Widow بودند که ناگهان کرونا همه چیز را نابود کرد. با این حال، بیماری همهگیر کرونا استودیو مارول را مجبور به تغییر چرخ دنده کرد و اکنون، آنها با سریال WandaVision وارد فاز جدید خود شدهاند. این سریالِ مخصوص دیزنی پلاس با بازی الیزابت اولسن و پل بتانی که نقشهای خود را به عنوان واندا و ویژن اجرا میکنند، داستانش را روایت میکند. البته گرچه نقشها آشنا به نظر میرسند، اما دنیای سریال WandaVision چندان آشنا نیست، حداقل برای طرفداران مارول که از طریق فیلمهای انتقام جویان با این شخصیتها روبرو شدهاند، آشنا نیست.
در نگاهی کلی به این اثر متوجه خواهیم شد سریال WandaVision سبک سیتکامهای کلاسیک را با فرمول MCU مخلوط کرده است که در آن Wanda Maximoff و Vision، دو موجود فوقالعاده قدرتمند زندگی ایده آل خود را در حومه یک شهر دارند؛ اما همه چیز آنطور که به نظر میرسد نیست؛ چرا که شخصیت بتانی توسط سوپر شروری به نام تانوس در «انتقام جویان: جنگ بی نهایت» سه سال پیش کشته شد. در ادامه با بررسی و نقد سه اپیزود ابتدایی سریال همراه ویجیاتو باشید.
سریال WandaVision در تریلری که قبلاً از آن منتشر شده بود، به بینندگان نوید چیزی متفاوت را داده بود. بنابراین سریال در سه اپیزود ابتدایی از تخریبها و هرج و مرجهایی که به انتقام جویان مرتبط بودهاند، به شکل خود آگاهانهای فاصله میگیرد. در واقع سازندگان سریال WandaVision به جای سر و صدا، خطر را میپذیرند و خود را در حبابی از زندگی مرموزانه قوطهور میکنند. ما از شروع سریال متوجه میشویم که زوج واندا و ویژن بدون هیچ درگیری با گذشته تاریک و متزلزل خود، در دهههای 60 و 70 میلادی برای یافتن یک زندگی آرام سیر و سفر میکنند.
اما بلافاصله، این نمایش ما را یاد سیتکامهای کلاسیک میاندازد. در این بین پل بتانی ریزه کاریهای کمدی فیزیکی خود را به نمایش میگذارد، در حالی که اولسن انگشتانش را تکان می دهد تا با جادو بینندگان را مبهوت صحنه کند. با این حال، در پس این طبیعی بودن ماجرا چیزهایی بیش از آنچه تصور میشود وجود دارد. چرا که در هر قسمت، نکات ظریفی پیرامون شخصیت واندا صورت میپذیرد که بینندگان را شیفته واقعیات پیش روی داستان میکند. در همین سه قسمت، مارول نشان میدهد از رفتن به جادهای خارج از فرمول سفرهای آشنا MCU نمیترسد و همین موضوع بلافاصله شما را گرفتار راز و رمز سریال میکند.
در حالی که طرح این سه قسمت به شما کمک میکند تا قبل از شروع یک کار تمام مارولی، پای خود را در پروژه غیرمعمول مارول محکم کنید، همچنین سریال WandaVision بستری برای ارائه جنبههای کشف نشده بازیگران برجسته خود فراهم میکند. اولسن، که در فیلمهای قبلی MCU به وضوح زاویه تاریک شخصیتش دیده شده بود، از ویژگی جدی واندا جدا میشود تا یک اجرای نسیم گونه و دوست داشتنی را ارائه دهد. از طرف دیگر، سریال WandaVision فضای وسیع تری را برای آزمایش پل بتانی به عنوان ویژن فراهم میکند و به شخصیت این فرصت را میدهد تا مرزهای خود را گسترش دهد و از ابرقهرمان یک انسان نوپا و جالب بسازد.
هر دو بازیگر به طور واضح با نقش خود بسیار سرگرم میشوند، زیرا این آزادی را دارند که جنبههای مختلف شخصیت خود را که با دورههای مختلف فراهم میشود، کشف کنند. برای مثال یک لحظه از قسمت دوم این را کاملاً نشان میدهد، زیرا ویژن پس از گیر کردن آدامس در چرخ دندههای خود، به کلی دچار عیب میشود. بتانی در طول این صحنه کاملا آشفته و عجیب و غریب پیش میرود ، تا جایی که تقریباً به نظر میرسد دچار پریشانی است. همین لحظات است که نشان میدهد سریال WandaVision چقدر سرگرمکننده و همه کاره است و به بازیگرانش اجازه میدهد طیف وسیعی از نمایشهای مختلف را کشف کنند.
اگرچه داستان سریال WandaVision هنوز با جدول زمانی Avengers: Endgame ارتباطی برقرار نکرده است؛ اما به نظر مثل روز روشن است که کاسهای زیر نیمکاسه این آرامش جادویی سریال است. کارگردان مت شاکمن در تلاش است تا MCU را به سمت مسیر جدیدی سوق دهد، که این به خودی خود یک امتیاز است. او به جای اینکه داستان را از نگاه ستاره اصلی تعریف کند، در ذهن بینندگان دخالت میکند و سبک قصه گویی را در هم میآمیزد. با این حال، سبک و فرم سازگار نیست. این آزمایش بدون تردید جالب است اما در عین حال میتواند بیننده عام را گیج کند.
ابتدا به نظر میرسد، محتوای سریال بسیار ساده است. چرا که در بیشتر موارد، اپیزود اول و دوم سریال WandaVision مقدماتی ساده را ارائه میدهند که تلاش برای ورود واندا و ویژن به محله وست ویو را به چالش میکشد. قسمت اول به شدت تحت تأثیر آثار تلویزیون دهه 1950 میلادی است، و قسمت دوم ادای احترام عظیمی به Bewitched، نمایشی از دهه 1960 میلادی. هر دوی این قسمتها در قالب کمدی عجیب و غریب خود فرو میروند، که در زمینه آثار MCU قابل تشخیص نیستند. اما چیزی که بیشترین جذابیت را در طول این سه اپیزود دارد این است که چگونه سازندگان سریال عناصر تیره تری را به داستانهای خود تزریق میکنند.
برای مثال از همان ابتدا احساس ناخوشایندی از طریق محله وست ویو به ذهن و روان بیننده نفوذ میکند. یک هلی کوپتر نابجا، صدای مرموز در رادیو و خیلیهای دیگر که به ترتیب ظاهر میشوند. این لحظات کنار هم احساس مهیبی از پیشگویی را ایجاد میکند و آنچه را که به نظر میرسد یک کمدی آرمانشهر گونه و خونسرد است به نمایشی تبدیل میکند که واقعاً در مورد واندا ماکسیموف حرفی برای گفتن دارد. به طور کلی، سه قسمت اول روایتی سرگرمکننده و در عین حال تاریک را تنظیم کردهاند که با پیشرفت سریال دنبال کردنش جالب خواهد بود.
بر اساس آنچه تاکنون فاش شده است، سریال WandaVision از نظر تعادل بخشیدن به جنبه سیتکام خود و پیامدهای دنیای واقعی، در مسیر درستی قرار دارد. رمز و راز پیرامون شخصیت منفی واقعی این سریال پس از تحریکهای متعدد از دو قسمت اول، در قسمت سوم کمی به عقب نشینی میپردازد و تمرکز را به جای شروری خارجی، بر روی خود بی ثبات شخصیت واندا قرار میدهد.
چنین پیشامدهایی این سوال را به وجود میآورد که آیا اسکارلت یا واندا تهدید واقعی برای وست ویو است یا خیر، و این موضوع همه گمانه زنیها و تئوریها را به سرعت دور میاندازد. دانستن گذشته غم انگیز واندا در حماسه انتقام جویان، به خودی خود کافیست که چنین شخصیتی را در حالی که تسلیم واقعیت ساختگی خود میشود، به شخصیتی منفی سقوط دهید. باید دید این بار کدام قهرمان او را نجات میدهد یا اینکه آیا واقعاً میتوان او را نجات داد یا خیر. اگر غیر از این باشد، ماهیت غیرمنتظره سریال WandaVision باعث میشود نمایش همزمان هیجان انگیز باشد و هم دلهره آور. پس باید به آینده سریال امیدوار بود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
واقعا داره هر قسمت بهتر از قبل میشه و بازیگر ویژن گفته قسمت چهارم قراره مغزتون منفجر کنه!
ی تئوری دارم حاوی اسپویله
دقت کردین ک همیشه اگنس از شوهرش تعریف میکنه اونو زشت و ترسناک وصف کرده بنظر میرسه اون مفیستو باشه
من مخالفم...اولا چون زشت تر از مفیستو تو مارول هست و دوما به نظر من اگه قرار باشه شیطان مارول دخالت کنه حتما زیر دستاشو میفرسته
حاجی ممکنه
هر کی ی چیز میگه
تئوریا زیاده...
خب منم چیزی نگفتم...فقط نظرمو گفتم
?
اسپویل
اون پروانه ها در قسمت 3 اشاره به پروانه های دوئل معروف دکتر استرنج و تانوس دارند