ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد سریال مردگان متحرک؛ فصل دهم قسمت‌های 18 و 19 – پیروی از الگوی تکراری

دو قسمت جدید سریال مردگان متحرک، همچنان شیوه خسته کننده و بی تحرکی قبلی خودش را پیش می‌برد؛ با این تفاوت که در‌ این دو قسمت به شخصیت‌های داستان نکاه نزدیک‌تری می‌شود. با نقد سریال ...

ایمان اکرمی
نوشته شده توسط ایمان اکرمی | ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ | ۲۰:۲۸

دو قسمت جدید سریال مردگان متحرک، همچنان شیوه خسته کننده و بی تحرکی قبلی خودش را پیش می‌برد؛ با این تفاوت که در‌ این دو قسمت به شخصیت‌های داستان نکاه نزدیک‌تری می‌شود. با نقد سریال مردگان متحرک همراه ویجیاتو باشید.

هنگام پخش نیم فصل دوم فصل جدید مردگان متحرک، این صحبت‌ها پیش آمد که قرار است فصل آخر یکی از بهترین فصل‌های سریال باشد. در صورتی که همچنان سریال روش بی‌تحرک و سکون خودش را ادامه داد و حداقل فعلا خبری از بهبود سریال نیست.

دو قسمت جدید به طرز اغراق آمیزی توجه خود را روی گسترش شخصیت پردازی شخصیت‌ها از جمله دریل گذاشته بودند که میشه گفت تا حدودی توانست عناصر گذشته شخصیت‌ها را به ما معرفی کند و به نوعی خاطرات مخاطبان را زنده کند.

دریل و کارول، از اوایل سریال، تا حدودی یک زوج قوی و پر ظرفیت داستانی حساب می‌شدند. اما بعد از مدتی تمرکز سریال از روی این زوج خارج شد. در قسمت ۱۸ این سریال به طور جالبی می‌بینیم که تمرکز روی زوج دریل و کارول مجدد صورت گرفته و آن رابطه گذشته را پیش گرفتند؛ البته کمی با تلخی بیشتر.

یکی از خصوصیت‌های رابطه دریل و کارول، حس مادری کارول به دریل و در مقابل حس برادر بزرگی دریل به کارول بود. در این قسمت همچنان به این خوصیت اشاره شده ولی این بار شخصیت دریل سعی می‌کند برای کارول نقش یک پیشوا را بازی کند. تا جایی که حتی دریل حواسش به نحوه پوست گرفتن ماهی توسط کارول هست. در حدی که کارول به شوخی می‌گوید:《بیا اصلا خودت پوست بگیر》

و جالب اینجاست که در این لحظه این حس دریل که تا قبل از آن ناخودآگاه بود، به یکباره خودآگاه می‌شود و به نوعی حس درونی‌اش که به او می‌گوید بهتره نقش یک پیشوا رو بازی کنی را پس می‌زند. شاید این حس را در قسمت قبلی هم شاید بودیم. جایی که دریل مگی را راهنمایی می‌کرد و دلداری می‌داد.

این حس از زمانی که ریک مرد سرچشمه می‌گیرد. زمانی که دریل به خودش تلقین کرد که علت مرگ دیگران، اشتباهات خودش است. بنابراین سعی کرد تا با کنترل و راهنمایی بقیه عزیزانش نگذارد که بلایی سر آنان بیاید.

یکی دیگر از عناصر شخصیت دریل که تا حدودی می‌توان گفت از ریک الهام گرفته شده، امیدوار بودن به ساختن آینده و تمدن است. اینبار این کارول است که ناامید شده و از مرگ حرف می‌زند و دریل در مقابل نمی‌خواهد با او همدردی کند و راه مخالفت کردن را پیش می‌گیرد. در این صحنه اشاره‌ای به منظم شدن تدریجی عناصر داستانی می‌شود.

نکته جالب دیگری که در قسمت جدید به آن اشاره می‌شود، نیاز انسانی به روابط انسانی از جمله دوست داشتن، مراقبت کردن از کسی و حتی جر و بحث و دعوا است. در صحنه‌های مربوط به شخصیت دریل که با شخصیت لیا آشنا شد، این نیاز را جلوه‌گر می‌شود. به خصوص که هر دوی آن‌ها مدت زیادی تنها زندگی کردند و شدیدا نیاز به عناصر رفتاری متقابل دارند. این یکی از زیرمجموعه‌های ژانر بقاست که روابط انسانی در آن به صورت اغراق آمیز صورت می‌گیرد.

این دو قسمت به گونه‌ای یاد و خاطره‌ای از قسمت‌های محوری زنده می‌کند؛ قسمت‌هایی که رنگ و بوی بقا بیشتر در آن حس می‌شود. اما خوب معمولا این قسمت‌ها بیشتر از آن که برای داستان مفید باشند، شخصیت پردازی را گسترش می‌دهند و لایه‌های جدیدی از شخصیت‌ها فاش می‌کند‌.

قسمت نوزدهم نیز تمرکز سریال روی شخصیت‌های گابریل و آرون است که به دنبال غذا می‌گردند.

قسمت نوزدهم تناقض‌هایی بی معنی و بی منطقی را از شخصیت گابریل فاش می‌کند. او که این همه از بخشش و رحمت در آن دنیای آخرالزمانی صحبت می‌کرد، خلاف این را ثابت می‌کند. البته نمی‌توان نوع کار او را قضاوت کرد، اما به طور کلی بی منطقی در رفتار او موج می‌زند.

قسمت‌های محوری در سریال مردگان متحرک از اول ایده جالبی نبود و مخاطبان این قسمت‌ها را قسمت‌هایی خسته کننده و بی معنی می‌خواندند. البته برخی از این قسمت‌ها، از حق نگذریم قسمت‌های خوبی از لحاظ شخصیت پردازی و گسترش شخصیت‌ها است. به عنوان مثال، قسمت محوری مربوط به دریل و بث در فصل‌های گذشته، یکی از قسمت‌های خوب سریال حساب می‌شد.

راز موفقیت برخی قسمت‌های محوری، تمرکز روی شخصیت‌های اصلی و محبوب داستان است. قسمت هجدهم که تمرکز سریال بازهم روی شخصیت دریل بود، نسبت به قسمت نوزدهم سرعت بهتر و داستان گیرا‌تری داشت. در مقابل قسمت مربوط به شخصیت‌های گابریل و آرون، سرعت خیلی پایینی داشت و چیزی جز یک نمایش خسته کننده و بی منطق نبود.

قسمت نوزدهم، مثل برخی از قسمت‌های دیگر سریال، بازهم همان سوال همیشگی فلسفی را می‌پرسد: آیا هنوز نیکی و بخشش باقی مانده؟ و سریال هیچ وقت به طور قطع به این سوال پاسخ نداده و حتی زمانی که فکر کردیم پاسخ آن را یافتیم، بازهم ورق بر می‌گردد و همه چیز عوض می‌شود.

داستان از این قرار است که مردی سعی می‌کند با راه انداختن بازی رولت روسی، به گابریل ثابت کند که هیچ رحمت و خوبی در این دنیا نمانده و دوستان همدیگر را برای زنده بودن خودشان می‌کشند. اما گابریل سعی می‌کند او را مجاب کند که هنوز این دنیا از انسان‌های خوب خالی نشده و افرادی هستند که با فداکاری جان یکدیگر را نجات می‌دهند.

گابریل به قدری جدی حرف می‌زند که حتی آرون هم مجاب شد که خودکشی کند اما در لحظه آخر مردی که خودش را «میس» معرفی می‌کند، مانع او می‌شود و قانع می‌شود که آن‌ها را آزاد کند. اما گابریل یکدفعه با گرزی که از دست آرون کنده شده بود به سر مرد می‌زند و او را می‌کشد.

مخاطبان تا زمانی که میس دستان آرون را باز می‌کند و خیلی دوستانه خودش را معرفی می‌کند، کم کم به این باور رسیدند که خوبی کردن به غریبه‌ها هنوز در آن دنیای پر از زامبی وجود دارد؛ اما گابریل با این حرکتش این امید را حتی از مخاطبان هم گرفت.

حتی شخصیت آرون هم که حاضر شد به خاطر گابریل خودش را بکشد، باری دیگر از او بلوف خورد و ناامیدی در چهره‌اش نمایان شد.

به طور کلی این دو قسمت جزو خسته‌کننده‌ترین قسمت‌های سریال بودند که البته نا گفته نماند که برخی صحنه_سکانس‌ها ما را یاد دوران اوج سریال مردگان متحرک می‌اندازد و شاید نشانه‌هایی از بازگشت سریال باشند.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • MRJoker
    MRJoker | ۲۵ اسفند ۱۳۹۹

    بنظر من قسمت 18 بشدت مزخرف بود و تنها قسمت سریال بود که مدام میزدم جلو
    هیچ چیز خاص جذاب و یا مهمی برای گفتن نداشت
    اینجور که بوش میاد قسمت بعدی هم اینجوری اب ببندن

مطالب پیشنهادی