یک قصه کلاسیک پیشروی شماست با درونمایه طنز؛ که سوغات سالهای اخیر صنعت سرگرمی برای مخاطبان خسته از جدیت دنیای بیرون است. جانها توسط کلاغهای کمیسیون قبض روح گرفته میشود و حالا یک مشکل بزرگی پیش آمده. کمیسیون قبض روح مثل سابق قدرتمند نیست و کارمندهای کلاغ سیاهش دچار مشکلاتی شدهاند. حالا شما به عنوان یک مامور ساده پا به دنیای فانی میگذارید تا کارتان را آغاز کنید ولی به محض خروج از کمیسیون قبض روح و ورود به دنیا متوجه میشوید هیچ چیز مثل سابق نیست. موجودات شکل و قیافهشان عوض شده و چون مرگ (Death یا همان فرشته مرگ) به سراغشان نیامده، تاریخ انقضای روحشان گذشته و تبدیل به چیز دیگری شدهاند. حالا مرگ کجاست و چرا دنیا تا این اندازه به هم ریخته است؟
یک کلاغ ساده که در دنیایی پر از هیولای سختجان قرار گرفته باید تمام معماهای این داستان را حل کند و قطعات پازل را کنار هم بچیند. و چون کلاغ کمتجربه ما انتظار چنین ماجراجویی بزرگی را ندارد، مطلع میشود که اگرچه در کمیسیون قبض روح عمر او جاویدان است اما در دنیای فانی او هم عمر میکند و ممکن است تاریخ انقضای روح او هم فرا برسد! او کلاغ پیری را پیدا میکند که سالها پشت در باقی مانده و چون نتوانسته ارواح غول پیکر را پیدا کند، مسیرش برای پایان ماموریت بسته شده. کلاغی که شما باشید، حالا راهی جز پیدا و قبضه کردن ۳ روح غول پیکری که در سرتاسر دنیا جایی را برای خودشان تحت تملک درآوردهاند ندارد. مگر آنکه بخواهد او هم همانطور پیر شود و جوانیاش از دست برود.
حالا این کلاغ بیتجربه و نوپا که خون زیادی تا به اینجا نریخته، مجبور است علاوه بر گذر از میان هزاران روح فاسد شده، ۳ روح عظیم را هم شکار کند تا ردی از مرگ بیابد. در ابتدای راه اما متوجه میشوید افراد دیگری هم نقشی کلیدی در داستان بازی دارند: اربابان درها!
در اولین ملاقات با ارباب درها متوجه میشوید که او فرمانروای شماست و اتفاقا فرمانروای خوش قلبی هم نیست. او حالا آخرین نفر از نسل خودش است و به نظر میآید تحت سلطه او، اتفاقات غیرطبیعی در حال رخ دادن است.
همینجا ماجراجویی شما آغاز میشود و بیشتر از اینکه قصه اهمیت پیدا کند، گیمپلی درگیرکننده و پر از معمای بازی شما را به جلو پیش میبرد.
۳ روح عظیم، هر کدام یک منطقه از بازی را در اختیار دارند و معماهای محیطی هر کدامشان هم با دیگری تفاوت میکند. بنابراین پس از قبضه کردن هر یک، با دنیای جدیدی مواجه میشوید که به شما فنون جدید و ابزارهای جدید هم میدهد تا دوباره با مراحل قبلی بازگردید و کارهایی که قبلا نمیتوانستید انجام دهید را این بار تکمیل کنید.
سازندگان بازی که یک تیم اصلی ۲ نفره هستند، هیچ ترسی از اینکه بگویند بازی الهام گرفته از سری بازی The Legend of Zelda و Dark Souls است ندارند و واقعا هم چنین است. نبردهای سخت و قلقدار و روح مرده دارک سولز ترکیب شده با طراحی محیط و معمامحوری سری زلدا که انصافا ترکیب شیرینی هم از آب در آمده.
سبک مبارزات بازی هر دو حالت مبارزات نزدیک و دور را شامل میشود. شما ۶ سلاح برای مبارزات نزدیک دارید و ۴ روش هم برای مبارزه از راه دور. این دو را باید با جاخالی دادن ترکیب کنید تا در نهایت بتوانید از پس سختترین مراحل بازی رد شوید وگرنه استفاده از یک شیوه مبارزه تقریبا غیرممکن و البته که خیلی هم حوصلهسربر است. پس یادگیری شیوه مبارزه یکی از همان اولین چیزهایی است که بازی به شیوهای سختگیرانه به شما یاد میدهد تا فراموشش نکنید.
۴ روش مبارزه از راه دور هر کدام به مرور و با پیشروی در داستان به شما اعطا میشود و باید از آنها برای پیشروی در مراحل استفاده کنید. اما ۶ سلاح نزدیکزن را خودتان باید پیدا کنید. ممکن است بعضی از آنها را هیچوقت تا پایان بازی نیابید و مجبور باشید با سلاحهای قبلی به نبردهایتان ادامه دهید که خیلی هم مسئله مهمی نیست. هر چه شیوههای مبارزه از راه دور به گیمپلی تنوع و جذابیت میدهند، سلاحهای نزدیک مثل شمشیر و پتک و خنجر، آورده زیادی برای بازی ندارند. شاید تنها عامل مهم بین همه آنها، قدرت ضربهای است که به دشمن وارد میکنند. جز این، دلیل دیگری برای پیدا کردن سلاحها ندارید (که دلیل کوچکی هم نیست).
بازی ۵-۶ باس فایت درست و حسابی دارد که باید زمان قابل قبولی روی یادگیری شیوه مبارزه با آنها بگذارید تا بتوانید شکستشان دهید. جز این، تعداد موقعیتهایی که شما با موج دشمنها مواجه میشوید به قدری است که لذت مبارزات را به خوبی میچشید و آزموده میشوید. اگر بخواهید تنبلی کنید، از تنوع مبارزات استفاده نکنید یا در مبارزه با باسها حوصله به خرج ندهید، خیلی زود میمیرید و مردن در بازی معمولا برگشتن به نقطهای است که شاید خیلی نزدیک به هدف نهایی نباشد. بازی به اندازه دارک سولزها سختگیر نیست اما اذیتتان میکند و تنها راه پیشروی، حوصله کردن و یاد گرفتن الگوی مبارزه با هر دشمن است.
اگر مبارزات نیمی از هویت ژنتیکی بازی را تشکیل دهند، محیط و معماهایش نیم دیگر به حساب میآیند. اول از همه که باید بدانید هیچ نقشه راهنمایی در بازی وجود ندارد و کل محیط بازی را باید به خاطر بسپارید. کار سختی هم نیست چون بازی شما را مجبور میکند بارها و بارها به یک نقطه برگردید، حتی برای برداشتن یک آیتم کوچک. و همین تردد متوالی باعث میشود محیط را مرتبا تحلیل کنید. بزرگترین ایراد نیمه دیگر بازی به همین مسئله وارد است. هر چقدر طراحی مراحل در سری بازی زلدا هوشمندانه، هدفدار و نبوغآمیز است، Death's Door محیطی طراحی کرده که بیشتر از حد نیازش بزرگ است. به همین جهت برگشتن به یک نقطه فقط برای بازیابی یک آیتم تزئینی حوصلهسربر میشود.
زلداهای محیط محور معمولا محیط خیلی بزرگی ندارند ولی هر مرحله از بازی شاید کمتر از ۵۰ درصد معماهای محیط را در اختیار شما قرار میدهند. بازگشت دوم و سومی هم به آن محیطها خواهید داشت ولی معمولا با یک هدف ارزشمند برمیگردید. اگر Death's Door در مقام مقایسه با سری بازی زلدا قرار نمیگرفت شانس بسیار بیشتری برای اثبات کیفیت طراحی مراحلش داشت اما متاسفانه ورژن بسیار بهتری در ذهنها وجود دارد.
اما به هر حال باید این را در نظر بگیریم که بازی توسط ۲ نفر ساخته شده (و چند نفر دیگر هم در طول ساخت بازی به آنها کمک کردهاند) و ساخت چنین گیم معرکهای توسط یک تیم کوچک با هر نقصی که دارد، تحسینبرانگیز است. به خصوص وقتی وارد بازی میشوید، موسیقیهای بازی را گوش میدهید و متوجه میشوید که حتی ساخت موسیقیها هم کار یکی از این دو نفر بوده. بابت همه این تلاشها که به بار نشسته باید به Mark Foster و David Fenn تبریک گفت.
تجربه Death's Door کاملا با بازیهایی که امسال به دستتان رسیده متفاوت است و این جرات را به خودتان بدهید که یکی از بهترین و باکیفیتترین بازیهای امسال (نه فقط مستقل و کوچک) را تجربه کنید. اگر به حل معما علاقه داشتید باشید بازی شما را راضی میکند ولی اگر به نبردهای سخت دل میدهید، Death's Door حداقل ۷-۸ ساعت لذت خالص است و در یک طراحی کمنقص محیطی شما را غرق میکند.
بین این همه بازی رنگارنگ و بزرگی که هر روز بازی میکنید، نیاز به استراحت دارید. Death's Door همان تنفس و خنکایی است که لازمش دارید. به ظاهر فانتزی بازی توجه نکنید، بازی بیرحم است و شما را مرحله به مرحله میآزماید. هم جانسختی و دقتتان در نبرد را و هم توجهتان به محیط و معماهای ساده ولی ظریفی که پیشرویتان قرار میدهد.
احتمالا شما که تصمیم به نخریدن این بازی گرفتهاید مثل من، پیش از تجربه Death's Door هستید. از بازیهای سخت که اعصاب خردکن هستند و در برخورد اول شما را مرتب میکشند بدتان میآید و میخواهید بازی را ریفاند کنید. اگر اینطور است و فکر میکنید تحمل سختی را ندارید، سراغ Death's Door نیایید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
حدود یک سال از عرضه بازی گذشته و الآن میفهمم که چه گنج ایندی خفنی رو از دست دادم ، بازی واقعا از لحاظ داستان و lore واقعا خفن و جالبه .
اونی که با ما پریده بود کلاغ خون ندیده بود =)))
احسنت
ممنون بابت نقد
بازی واقعا عالی بود ولی نمیدونم چرا منو خیلی یاد دارک سولز مینداخت. نکته خوبی که داشت این بود که کل بازی لذت بخش بود و تا آخر از ریتم نمی افتاد و جذاب باقی میموند برعکس خیلی از بازیهای الان. سیستم خیلی قوی هم نمیخواد خدارو شکر رو سیستم های متوسط هم کار میکنه البته سیستم من یه لول از متوسط هم پایین تره برای همین بازی لگ زیاد داشت ولی حتی با لگ هم بازی جذاب بود. روایت داریم که میگویند: ثواب کشتن باس با لگ بسیار بیشتر از آن است که باس را بدون لگ کشاند :))
خداقوت آقای وفانژاد بابت نقد و بررسی کامل
فقط یه سوال ، این بازی رو پلی استیشن نمیاد و تا آخر انحصاری پی سی و ایکس باکسه ؟
فعلا صحبتی راجع بهش نشده. البته بازی تحت قرارداد با مایکروسافت یا در انحصار نیست. بنابراین شاید در آینده برای پلی استیشن و سوییچ هم منتشر بشه.
ممنون
عجیبه
الان دارم از خودم میپرسم کامنت اول بودن چه حسی داره دقیقا؟
هیچ حس خاصی نداره، کامنت مفید و پربار دادن ولی خیلی حس خوبی داره.