ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

سریال

نقد سریال North Water – انسان، گرگ انسان است

آب‌های شمالی، دریانوردان مست و خشن، سرمای بی‌رحم قطب شمال و شکار، از جمله موضوعاتی بوده‌اند که هربار براساس آن‌ها اثری خلق شد، مورد استقبال مخاطب عام قرار گرفت. از فصل اول سریال The Terror-که ...

اهورا نصرالهی
نوشته شده توسط اهورا نصرالهی | ۲۸ مهر ۱۴۰۰ | ۱۳:۰۰

آب‌های شمالی، دریانوردان مست و خشن، سرمای بی‌رحم قطب شمال و شکار، از جمله موضوعاتی بوده‌اند که هربار براساس آن‌ها اثری خلق شد، مورد استقبال مخاطب عام قرار گرفت. از فصل اول سریال The Terror-که تا حد زیادی مشابه این سریال است- بگیرید تا اثر معروف و تاثیر گذار موبی دیک. هرکدام به خاطر فضاسازی، پیشرفت در طول داستان و هیجان انگیز بودن، در ذهن مخاطبان حک شده‌اند. سریال North Water نیز همانند این آثار، آمده است تا جایی برای خودش، در دل مردم باز کند. این مینی سریال، در انبوه تولیدات فراوان و ترند نتفلیکس، HBO و سایر شبکه‌ها، تقریبا گم شده است. حال این سریال شانس این را دارد به یک الماس پنهان تبدیل شود. اما دادن این صفت، برای North Water، اغراق محسوب می‌شود. با نقد این سریال، همراه ویجیاتو باشید.

در سال 2016، ایان مک‌گوایر، رمانی هیجان انگیز و معمایی به نام North Water را نوشت. اثر او به علت رعایت خوب جزئیات درمورد صید وال‌ها و زندگی شکارچیان وال، مورد تحسین و تمجید قرار گرفت. این کتاب جز ده کتاب برتر نیویورک تایمز در سال 2016 نیز شد. بنابراین، همه‌چی آماده است تا این داستان، تبدیل به یک فیلم یا یک سریال شود. شبکه‌های amc و BBC، با همکاری هم، یک مینی سریال پنج قسمتی از این کتاب را ساختند. کارگردانی و نویسندگی این سریال، توسط اندرو هیچ انجام شده است. در کارنامه کاری او، چند فیلم دیده می‌شود که بازخوردهای به شدت مثبتی نزد منتقدان داشته‌اند. تیم بازیگری، از بازیگران مشهور و بسیار خوبی از جمله جک اوکانل، کالین فارل، استفن گراهام و تام کورتنی، تشکیل شده است. بر روی کاغذ، یک تیم برنده وجود دارد. با این حال، مشکلات ریز بسیار زیادی در فیلمنامه، بازیگری و کارگردانی وجود دارد که باعث می‌شود این سریال، به جایی که باید برسد، نرسد.

هدف فیلم، نشان دادن دیوانگی و خوی وحشی انسان است. خصلت‌هایی که در شرایط سخت فوران می‌کنند و عواقب وحشتناکی را به جای می‌گذارند. سریال در قسمت اول، به خوبی یک خط درمورد شخصیت‌ها توضیح می‌دهد تا ما بدانیم در این کشتی، با چه کسانی طرف هستیم. اما مشکلی که وجود دارد، سریال آنقدر در شخصیت‌ها عمیق نمی‌شود. گذشته دکتر سامنر مبهم است. طرد شدن او از ارتش بریتانیا در هند و اتفاقاتی که قبل و بعد از این حادثه برایش رخ داده است، سبب می‌شود که سامنر، دچار جنگی با خودش شود. همانقدر که این کنش خوب نمایش داده می‌شود، اما آن چنان عمیق و جزئی نمی‌شود که همدردی مخاطب را به دست بیاورد. سامنر چندبار به مرز دیوانگی و باختن خود به گذشته دردناکش می‌شود، اما پیروز می‌شود. در نهایت، شکست می‌خورد و یک قوس شخصیتی جذاب و خوب شکل می‌گیرد.

سوالی که پیش می‌آید، این است که چگونه یک قوس شخصیتی تقریبا تمیز و خیلی خوب شکل گرفته است، اما بعد از مدتی به فراموشی سپرده می‌شود؟ سامنر که دچار بحران خودشناسی شده است، بارها به این موضوع با دیالوگ‌های کلیشه و تکراری اشاره می‌کند. وقتی بحث دیالوگ نویسی مطرح است، نویسنده باید سعی کند حرف‌هایی را بزند که جدید باشند. چیزهایی که سامنر می‌گوید، بارها و بارها آن‌ها را شنیده‌ایم و به نوعی، لوس شده‌اند! ثابت شدن این موضوع هم وقتی قابل مشاهده است که بهترین سکانس سریال، که شاید برای مدتی در ذهنمان ماندگار شود، بدون هیچ گونه دیالوگی است! جک اوکانل با بازی بسیار خوبش و کارگردانی بسیار خوب، آن دیوانگی سرکوب شده سامنر را به رخ مخاطب می‌کشد.

شخصیت مکمل سامنر، هنری درکس، به نوعی ما را یاد چارلز منسون می‌اندازد؛ با این تفاوت که او خودش قتل‌هایش را انجام می‌دهد! درکس با حرف‌ها و افکار پوچ گرایانه‌اش، دنیا را بی‌منطق می‌بیند و با استفاده از همین تفکر خطرناک، دست به هرکاری که دوست دارد می‌زند. مشکلی که توی ذوق می‌زند، دیالوگ‌های او بسیار تکرای و خسته‌کننده هستند. وجود شخصیتی که حرف‌هایی چالش برانگیز درمورد قوانین و انسان‌ها و پوچ بودن آن‌ها می‌زند، همانقدر که جذاب است، تفکر برانگیز نیز است. اما درکس، کاملا کلیشه است. هیچ چیزی در شخصیت او وجود ندارد که بعد از تمام شدن سریال، در ذهنمان باقی بماند.

شخصیت‌های دیگر نیز، وضع چندان جالبی ندارند. کاوندیش، سعی دارد خودش را به عنوان یک فرد محکم که تحت هوس‌هایش نیست، ثابت کند. با این حال، از هر فرصتی استفاده می‌کند تا دیگران را از بین برده و به هدف‌هایش برسد. حماقتی که او دارد، بارها و بارها جلوی او را می‌گیرد و نمی‌گذارد به خواسته‌هایش برسد. کاپیتان برآونلی، باهوش و صبور است. او دست به عجله نمی‌زند و سعی دارد به بهترین شکل ممکن، تیمش را اداره کند. ولی در دام آدم جاه طلبی به نام بکستر افتاده و حقه‌های او و زیاده‌خواهی‌های خودش، سبب شده که در مدیریت کشتی، بارها شکست بخورد. اوتو، مثبت‌ترین کاراکتر سریال است. او همواره به درگاه خدایش پناه می‌برد و با آرامش، اوضاع را کنترل کند. اما هیچکدام از این شخصیت‌ها، به ماندگاری نمی‌رسند؛ زیرا فقط "مکمل" هستند. تنها برای این وجود دارند که داستان ادامه یابد. یک نشانه از خوب بودن اثری، این است که به شخصیت‌های مکمل شخصیت پردازی در حد شخصیت پردازی پروتاگونیست، برسد. کاری که هیگ، آن را انجام نداده است.

فضا سرد و حزن انگیز سریال، برگ برنده‌اش است و شاید، اصلی‌ترین دلیل برای اینکه پنج ساعت از عمرمان را به آن اختصاص دهیم! جزئیاتی که در سریال استفاده می‌شوند، نو و جذاب هستند. از سکانس‌های شکار بگیرید تا معامله سامنر و کاوندیش با بومی‌ها. آنقدر خوب طراحی شده‌اند که برای مدتی در ذهنمان، باقی خواهند ماند. همچنین تعلیقی که در طول سریال شکل می‌گیرد، بسیار خوب و درگیرکننده است. هرچند در این تعلیق، حفراتی وجود دارد که حتی جزئیاتی درمورد آن‌ها به تماشاچی ارائه نمی‌شود. همانقدر معما خوب و درگیرکننده خلق می‌شود، همانقدر جوابش بد نشان داده می‌شود.

اولین گره سریال، می‌توانست دلیلی شود که شخصیت‌ها به خودشان و دیگران شک کنند، اما به راحتی از آن می‌گذرد و با قرار دادن آن‌ها در یک موقعیت جدید، سعی می‌کند آن‌ها را به جنون برساند که باز هم، به خاطر عجله کردن در پیش بردن داستان، موفق نمی‌شود. اندرو هیگ انقدر غرق در نشان دادن قطب جنوب، روش‌های زنده ماندن بازماندگان و شکار حیوانات شده است که تنها با دیالوگ‌های تکراری، به شخصیت‌ها می‌پردازد. بنابراین، با فیلم‌نامه‌ای طرف هستیم که دیر به شخصیت اصلی‌اش قوس می‌دهد، آنتاگونیستش جذاب نیست و دیگر شخصیت‌هایش، تیپ هستند.

جک اوکانل، بهترین بازیگر سریال است و تمام سعیش را کرد که شخصیتی خونسرد را نشان دهد که از مشکلاتی، رنج می‌برد. بازی بسیار خوب او، سبب شده است که این وجه‌اش نشان داده شود و به شخصیت پردازی، کمک کند. کالین فارل، همانقدر که در بعضی سکانس‌ها به نحو عالی یک مرد عوضی دائم‌الخمر را نشان می‌دهد، همانقدر در بعضی سکانس‌ها بسیار آماتور این کار را انجام می‌دهد. سم اسپرول، نقشی همانند فارل را ایفا می‌کند اما بهتر از او است و در تمام مدت، آن خشونت و دیوانگی‌اش را نشان می‌هد. استفن گراهام، دوباره ثابت می‌کند یکی از بهترین بازیگران بریتیش کنونی است و تماما حس و حال یک کاپیتان را به مخاطب، منتقل می‌کند. در کل، تیم بازیگری به جز بازی متوسط کالین فارل، از سطح خوبی برخوردار است.

مشکلی که کارگردانان بسیار زیادی در دام آن می‌افتند، این است که فکر می‌کنند با استفاده از نماهای طویل و نماهای بالا، یک فیلمبرداری استاندارد را تحویل داده‌اند! حال حساب کنید که داستان در یک محیط زیبا نیز روایت شود. قطب شمال، خوراک چنین نماهایی است. اندرو هیگ به خوبی در این دام افتاد! بسیاری از نماهای سریال، تکراری و بی‌فایده هستند. انگار فقط خواسته‌اند مدت زمان آن قسمت را طولانی کنند! با این وجود، هیگ توانسته مخاطب را به یک سفر خشن و سرد دریایی ببرد. اتمسفری که خلق می‌شود، ناب است و نباید آن را از دست داد.

موسیقی متن الکترونیک آمبینت تیم هکر، به جذاب‌تر شدن این سریال کمک کرده است. هرچند، این موسیقی چیزی نیست که بشود بارها آن را گوش کرد و لذت برد، اما به خوبی در خدمت سریال قرار می‌گیرد. تیم تدوین عملکرد متوسطی داشته است و واقعا احساس میشود بعضی از سکانس‌ها، بیشتر از آن چیزی که لازم است، نمایش داده می‌شوند. طراحی لباس و صحنه در سطح محشری قرار دارند و جزئیات رعایت شده، تحسین برانگیز است. در کل، تیم کارگردانی توانسته عملکرد تقریبا خوبی را ارائه دهد.

در این روزها، بازار آثار هنری با خط فکری نهیلیستی و اگزیستانسیالی، بسیار داغ است. انگار مخاطب عام یک وابستگی بهشان پیدا کرده است و استقبال بیشتری از این آثار می‌کند. بنابراین، کار برای جلب نظر او سخت‌تر است. Mindhunter با بررسی افکار قاتل‌های زنجیره‌ای موفق بوده است، Leftovers با یک داستان عجیب خودش را برای همیشه در دل تماشاچی‌اش جا باز می‌کند و Rick and Morty، کاری می‌کند که در نظرها و عقایدمان، تغییراتی اعمال کنیم. North Water نیز همچین هدفی داشته است. هدفی که بهش نمی‌رسد. با آن کیلومترها فاصله دارد. چیز جدیدی به جز یک فضای هیجان انگیز به بیننده‌اش نمی‌دهد و این، برای ماندگاری و خوب شدن کافی نیست. با این حال، North Water اثر تماما بدی نیست. اگر مخاطب چیزی برای سرگرم شدن ندارد، می‌تواند پنج ساعت را به آن اختصاص دهد و از یک سفر دریایی جذاب لذت ببرد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (2 مورد)
  • Daeealireza
    Daeealireza | ۲۸ مهر ۱۴۰۰

    میشه قسمت امتیاز دهی به فیلم سریالم اضافه کنید خواهشا

    • jksuw
      jksuw | ۲۸ مهر ۱۴۰۰

      از 10

مطالب پیشنهادی