نقد فیلم Umma – ترومای آشیانه خالی
آیریس ک. شیم که پیشتر در زمینه مستندسازی فعال بود، حالا به ساختن فیلم داستانی رو آورده. اوما واژهای کرهای به معنای مادر است. فیلمی در ژانر وحشت که از ماه گذشته در سینماها به ...
آیریس ک. شیم که پیشتر در زمینه مستندسازی فعال بود، حالا به ساختن فیلم داستانی رو آورده. اوما واژهای کرهای به معنای مادر است. فیلمی در ژانر وحشت که از ماه گذشته در سینماها به نمایش در آمد. از زمان اولین نمایشهایش، به خاطر انحرافاتی از قواعد ژانر دارد، مورد کملطفی منتقدان واقع شده. هرچند باید دانست که این انحرافات در خدمت خلق معنا بودهاست.
آماندا (ساندرا اُوه) تنها فرزند یک خانواده کرهای حالا سالهاست که با دخترش کریس (فایول استوارت) در امریکا زندگی میکند. او به خاطر شکنجههایی که در کودکی از مادرش دیده، تمام وسایل الکتریکی را از خانهاش دور نگه میدارد. سبک زندگی بدوی آنها مضحکه همسایگانشان است. روزگار نسبتا آرام آن دو، با ورود خاکستر مادر آماندا و ابراز علاقه کریسی به ادامه تحصیل در جایی دیگر، دستخوش تلاطم میشود و...
وقتی منبع ترس، شبح مادر باشد، بزرگترین تناقض شکل میگیرد. برای بسیاری آغوش مادر امنترین پناهگاه جهان است. به یک معنا بدسرپرست ترسناکترین هیولای زندگی یک کودک است. محیط خانواده که باید مامن او باشد و بزرگترهایی که وظیفه دارند مراقب این موجود تنها و آسیبپذیر باشند، او را مورد اذیت و آزار قرار میدهند. شیم به شکلی استادانه از چنین تناقضی، درونمایه فیلمش را تغذیه میکند.
اکثر والدینی که حریم و حرمت کودک خود را مورد تعرض قرار میدهند، در ابتدا با تحقیر او تلاش میکنند کودک را مستحق چنین عذابی نشان دهند. در ذهن خردسال کودک چنین شکل میگیرد که چون فلان اشتباه را مرتکب شدم، سزاوار آن هستم که مورد تنبیه قرار بگیرم. آن هم به این شدت. همان طور که در فیلم هم آماندا بارها توسط مادرش با الفاظی نظیر ناسپاس و... مورد خطاب قرار میگیرد.
در طول فیلم چندین بار این جملهها و امثال آن تکرار میشوند که: «او مادر توست. تو از او خلاصی نداری. هر کجا بروی به دنبالت میآید.» و... به غیر از معنای ظاهری، چنین گزارههایی را اینطور هم میشود تعبیر کرد که هرچهقدر هم که آمریکایی بشوی، وطنت، رگ و ریشهات به دنبالت میآید. پس از قرمز شدن، این دومین فیلم امسال است که به موضوع هویتیابی مستقل از خانواده میپردازد. به نظر میرسد آسیاییهای قاره آمریکا با مشکل اساسی بریدن بند ناف عاطفی مواجهاند.
مهاجرت در ذهن اعضای یک خانواده ترومایی بر جا میگذارد. آنها همواره با ترسِ از دست دادن عزیزانشان دست به گریباناند. از دست دادن کسانی که دوستشان دارند و از دست دادن مکانی که به آن تعلق دارند. این باور که هر کسی که امروز در کنار ماست ممکن است روزی تصمیم به رفتن بگیرد، تاثیر عمیقی بر روح و روان آنها میگذارد.
تراژدی زندگی آماندا در آنجا ست که او متوجه میشود خودش هم دارد به مادرش شبیه میشود و مانند او عمل میکند. زمانی که کریس این واقعیت را به رخش میکشد آماندا کنترلش را از دست میدهد. آماندا از مادرش بیزار است. از او میترسد و از او فرار میکند. او بیش از هر چیزی از این که با مادرش روبرو بشود و یا به مادرش تبدیل بشود گریزان است. چنین تسخیر نمادینی یک بار در فیلم عملا اتفاق میافتد.
به نظر میرسد تمام تلاش او در طول سالیان بر این بودهاست که درست نقطه مقابل مادر خودش باشد. بر خلاف مادر سنگدل و بدذات خود، مادری باشد که زندگیاش را وقف فرزندش میکند. حالا با بزرگ شدن کریسی و به خاطر تمام فداکاریهایی که در حقش کرده از او توقع دارد وفادار بماند، پاسخ محبتهایش را بدهد و تا ابد در کنارش زندگی کند. اما این همان کاری ست که مادر خودش هم از او توقع داشته! یعنی همان چیزی که آماندا از آن فراری بود. بنابراین آماندا دارد شبیه مادرش میشود. یعنی تبدیل شدن به بزرگترین ترسش.
در سنین میانسالی بسیاری زنان به سندرم آشیانه خالی دچار میشوند. این بحران به طور خلاصه به وضعیتی اشاره دارد که مادرانی که تا به این سن زندگی خود را وقف فرزندانشان کردهاند، با مستقل شدن و رفتن بچهها از خانه، معنای زندگی خودشان را از دست میدهند و دچار افسردگی و پوچی میشوند. این همان اتفاقی ست که دارد برای آماندا میافتد.
روایت اوما پاره پاره است. شیم دلیلی نمیبیند که تمام وقایع را به طور تمام و کمال به نمایش بگذارد. برای او همین که مخاطب متوجه بشود چه اتفاقی افتاده کافی ست. نیازی نمیبیند که یک صحنه را تا نقطه اوج و بعد از آن به نمایش بگذارد. در نتیجه، ریتم فیلم گاه به شدت تند میشود. افت و خیزهای پی در پی به اوما حالتی سینوسی میدهد. چنین آشفتگیهایی باعث سردرگمی و گیجی مخاطب میشود. ناتمام گذاشتن صحنهها و کات زدن به صحنه بعد ممکن است حسی از ناکامی بر جای بگذارد.
بازی دو کاراکتر اصلی فیلم به خصوص استوارت، بسیار روان و دلنشین است. از آن مهمتر رابطه مادر و فرزندی بین آن دو به شکل باورپذیری به نمایش درمیآید. گرچه آماندا کریس را فرزند آمریکایی خود مینامد اما یگانگی و مهر میان آن دو به فضای فیلم گرما میبخشد. طبیعتگرایی در بازیها، صحنهپردازی، تصویربرداری و حتا نورپردازی اوما، احتمالا رهآورد پیشینه شیم در عرصه مسندسازی ست. صداهای فلشبک روی قابهایی از تصاویر حال، به خوبی کار میکنند. زندگی مرتاضانه و جامعهگریزی آماندا و کریس، به خوبی در طراحی صحنه فیلم لحاظ شدهاست. لوکیشن خانه برای ساختن یک فیلم ترسناک عالی ست.
اما از طرف دیگر، نافرمانی زنبورهای مزرعه که میتوانست یک منبع قوی ترس و آشفتگی باشد، بسیار محدود و تنها در یک صحنه مورد استفاده قرار گرفتهاست. بسیاری دیگر از عناصر فیلم، مانند تاریکی، مطرود بودن خانه و اهالیاش، نبود الکتریسیته، زیرزمین، وسعت مزرعه، گرمای هوا و موی بلند کاراکترها هم میتوانستند به بهترین وجهی در خدمت ژانر اثر باشند اما کمتر مورد اعتنا قرار گرفتهاند. همین موضوع باعث شدهاست اوما از نظر بسیاری منتقدان فیلمی ضعیف قلمداد شود.
در عوض مضمون فیلم یعنی استقلال، دل بریدن از ریشهها برای رشد بیشتر در تمام اجزای فیلم مشهود است. آماندا مادرش را رها کردهاست. مادر آماندا نتوانستهاست کره را رها کند. کریسی میخواهد به کالج برود. او باید از مادرش جدا بشود تا بتواند یک زندگی نرمال را آغاز کند. در نهایت روح مادر که آماندا را تنها نمیگذارد یا به عبارت بهتر آماندایی که از مادرش خلاصی ندارد.
اوما شروعی قابل قبول برای شیم در عرصه جدید فیلم داستانی بود اما شخصا فکر نمیکنم او دوران حرفهایاش را در این ژانر ادامه دهد. ژانر وحشت از آن ژانرهایی ست که معمولا استایل کارگردانی کمتر در آن دخیل میشود زیرا تاکتیکهای بسیاری برای ایجاد هیجان در مخاطب این قسم فیلمها از قبل طراحی شدهاند. این قواعد از پیش تعیین شده ضامن موفقیت آثار هستند و اگر کسی مانند شیم راه تخطی از آنها را پیش بگیرد، محکوم به شکست است.
با این تفاصیل، اگر از طرفدارهای پر و پا قرص ژانر ترسناک هستید، احتمالا کمی توی ذوقتان میخورد اما اگر درباره ژانر زیاد سختگیر نباشید، اوما فیلم خوبی ست با محوریت استقلال.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.