بررسی فیلم Domino – قهرمان پوشالی
اگر با انگیزه دیدن یک فیلمِ مهیج پای دومینو مینشینید باید خیلی رک و راحت به شما بگویم توقعاتتان برآورده نخواهد شد. کمتر پیش میآید که یک منتقد انقدر شفاف درباره فیلمی نظر دهد چرا ...
اگر با انگیزه دیدن یک فیلمِ مهیج پای دومینو مینشینید باید خیلی رک و راحت به شما بگویم توقعاتتان برآورده نخواهد شد. کمتر پیش میآید که یک منتقد انقدر شفاف درباره فیلمی نظر دهد چرا که ممکن است باعث شود مخاطب از خواندن نقدش صرف نظر کند و به امتیاز منفی ای که به فیلم داده شده قانع شود. اما اگر میخواهید بدانید که چرا و چطور یک کارگردانِ کاربلد و پیشکسوت که نامش در تاریخ سینما هم به چشم میخورد، تا این حد به لب پرتگاه نزدیک شده، بهتان پیشنهاد میکنم حتما نقد را بخوانید. ویجیاتو را در بررسی فیلم Domino همراهی کنید.
- کارگردان: Brian De Palma
- نویسنده: petter skavlan
- بازیگران: Nikolaj Coster-Waldau,، Carice van Houten، Guy Pearce
تاسفِ بزرگ
فیلم با بهترین مقدمه ممکن شروع میشود. دو مامور پلیس به نام های لارس و کریستین وارد یک ماموریت به ظاهر معمولی میشوند که به دلیل اشتباه کریستین برباد میرود. قاتل از دست آن ها میگریزد و توسط مامورانِ به اصطلاح لباس شخصی، ربوده میشود. در واقع به یقین میتوان گفت صحنه تعقیب مجرم در قسمتهای آغازین فیلم و ارتباط بین دو دوست (لارس و کریستین) که خیلی زود به سوگواری تبدیل میشود، تنها نکات جالب توجه و مثبت فیلم است که جذابیت زیادی برای ما ایجاد میکنند. در ابتدا ما تصور میکنیم با یک فیلم هیجانی- جناییِ محشر طرفیم.
در صحنههای مربوط به پشت بام تاثیر دی پالما از فیلمِ سرگیجه هیچکاک به شیوه ای کاملا مشهود به چشم میخورد و موسیقی به خوبی آن را تکمیل میکند. این ادای دین دی پالمایی به هیچکاک – استاد تعلیق در سینما- صحنه های تعقیب و گریز را برایمان خوشایندتر میکند و توقع مان را از فیلم بالا میبرد. اما دقیقا از پایان این صحنه به بعد فیلم افت بسیار زیادی پیدا میکند و در حد یک فیلم سفارشیِ بدون جذابیت و بدتر از آن نژاد پرستانه سقوط میکند.
سقوط آزادِ برایان دی پالما
دی پالما فعالیت جدی سینمایی خود را به همراه مارتین اسکورسیزی، جورج لوکاس، فرانسیس فورد کاپولا و استیون اسپیلبرگ در دهه 1970 آغاز کرد. این جمع توانستند سینمای جدیدی در هالیوود ایجاد کنند که هم به لحاظ بصری و هم به لحاظ مضامین اجتماعی و سیاسی متفاوت بود. دیپالما که بیشتر در ژانر جاسوسی و جنایی فیلم ساخته است و آثار شاخصی همچون صورت زخمی (1983) و تسخیرناپذیران (1987) را در کارنامه کاری اش دارد، با کمال تعجب به ساخت فیلمی همچون دومینو دست میزند که از فیلم های جنایی درجه دو هم بدتر است.
باید سوال کرد که چه چیزی باعث شده که او تا این حد هم در کارگردانی و هم در جلو بردن داستان فیلم اش بد عمل کند؟ بی شک میتوان یکی از علت های آن را « سفارشی» بودن فیلم دانست. فیلمی پروپاگاندا که سی آی ای و نیروی پلیس آمریکا را قهرمانانی معرفی میکند که قصد دارند مجرمان ترسناکی همچون داعش را گیر بیندازند. در این راه حتی مامور زنی که حامله هم هست حضور دارد. همه چیز مهیاست تا بگوید: « آمریکا نجات دهنده بشریت است و مسلمانان همگی از دم تروریست هستند». قطعا خود دی پالما چندان این ایده ابلهانه را باور نکرده به همین دلیل به ساده لوحانه ترین شکل ممکن آن را ساخته است.
به طوری که مخاطبان همیشگی فیلم های جنایی و مهیج از اواسط فیلم به بعد از دیدن آن صرفنظر میکنند و کسانی که باقی میمانند منتقدانی مثل من هستند که ناگزیرند فیلم را تا آخر ببینند. البته این ها به این معنی نیست که فیلم سفارشی به خودی خود باعث خراب شدن کار میشود. می توان فیلم سفارشی خوب ساخت اما به این شرط که بدانیم درباره چه چیزی حرف میزنیم و تا چه حد حرفمان به واقعیت نزدیک است.
ساختن یک دروغ سفارشی خیلی سخت تر از ساختن یک حقیقت سفارشی است چرا که دروغ لو میرود و حتی خود کارگردان هم ممکن است به راحتی آن را باور نکند.
به چه چیز می گوییم پروپاگاندا
چون پیشنهادم این است که فیلم را حتی برای یکبار هم نبینید و وقتتان را تلف نکنید به همین دلیل میتوانم به خودم اجازه دهم که فیلم را با جزییات بیشتری لو بدهم. ما خیلی زود متوجه میشویم که نام قاتلِ حیوان صفت که یک مرد را به بدترین شکل ممکن در خانه اش کشته، ازرا تارزی است. یک مسیحی قبطی از اهالی لیبی که قصدش از جنایت، گرفتن انتقام بوده. سی آی ای او را میرباید تا برای کشتنِ روسای داعش از او استفاده کند.
برای اینکه بتواند تارزی را مجبور به همکاری کند، خانواده او را گروگان میگیرد. در یک نما در داخل دوربین های مخفی پلیس سی آی ای، چندین مجرمِ دستگیر شده را میبینیم که با حالتی خاص در حال خواندن نماز هستند. از سوی دیگر، شخصی که در آپارتمان توسط تارزی کشته شده، فروک هرس است. یک شهروند مسلمان که از قضا متعلق به نیروهای داعش بوده و در محموله گوجه فرنگی مواد منفجره مخفی میکرده.
پس هدف مشترک تارزی و سی آی ای، کشتن نیروهای مسلمان داعش است. البته هرگز به این اشاره نمیشود که نیروهای داعش، مسلمانان واقعی نیستند. درعوض فیلم به اغراق شده ترین شکل ممکن برمسجد رفتن نیروهای داعش، مسلمان بودن و عرب بودن آن ها تاکید میکند بدون آنکه بگوید نیروهای داعش بیش و پیش از حملات تروریستی در کشورهای اروپایی، در کشورهای اسلامی دست به ترور و کشتار زده اند.
تنها مسلمان به ظاهر مثبت فیلم عمر است که نقش بسیار کوتاهی دارد و برای خالی نبودن عریضه در فیلمنامه جاسازی شده است. البته به مسلمان بودن او هیچ اشاره ای نمی شود و شاید همچون تارزی یک مهاجر مسیحی شده فرض شده است.
فیلم به شیوه ای مغرضانه این موضوع را که قربانیان اصلی داعش، خود مسلمانان اعم از شیعه و سنی هستند مخفی میکند و تنها به ترورهای داعش در اسپانیا امی پردازد. فیلمی که علاوه بر ژانر جنایی می خواهد سیاسی باشد اما به شیوه ای نژاد پرستانه عرب بودن و مسلمان بودن را مساوی با تروریسم قلمداد میکند، نه تنها یک فیلم صادقانه نیست بلکه یک فیلم فریب کارانه و پروپاگانداست.
نام روسای باند تبهکاری داعش هم مصطفی و صلاح الدین است که بسیار ما را به یاد شخصیت های مهم و تاریخی در میان مسلمانان میاندازد.
بیش از پنج بار یک ویدئو از سر بریدن توسط نیروهای داعش نشان داده میشود و بیش از ده بار به «الله اکبر» گفتنِ نیروهای داعش اشاره میشود. این در حالی است که نیروهای داعش با اسم محمد رسول الله و الله اکبر، مسلمانان را سر میبرند. این واقعیتی است که هرگز در فیلم نمیبینید. از سویی درباره تغذیه نیروهای داعش و ارسال سلاح به آن ها هم گمانه زنیهای بسیاری وجود دارد که یکی از آن ها کمک های اطلاعاتی، درمانی و مالی دولت آمریکا را مطرح میکند.
پس این جای سوال است که چطور سی آی ای و اف بی آی با اعتماد به نفسی بالا ادعای نجات بشریت از دست داعش را مطرح میکنند. اگر فکر میکنید در انتقاد از میزان پروپاندای وحشتناک فیلم اغراق کرده ام بهتان پیشنهاد میکنم حتما فیلم را ببینید و به قضاوت بنشینید.
گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود
فیلم هایی هستند که تبلیغی اند و نچسب اما فیلمنامه خوب آن ها را تا حدی نجات داده است. اما فیلم دومینو علاوه برجنبه های تبلیغاتی فیلم، ضعف های بزرگی در ساختار فیلمنامه و شخصیت پردازی دارد. کاراکترهای منفی در حد « یک مشت جنایتکار» باقی میمانند و هیچگونه پرداخت و تمایزی برای آن ها صورت نمیگیرد. به همین دلیل صحنه های مربوط به جلسات نیروهای داعشی از خسته کننده ترین و تصنعی ترین قسمت های فیلم محسوب میشوند.
نیروهای پلیس مخفی نیز در یکی دو صحنه خودی نشان میدهند و سپس به عناصر فرعیِ بی اهمیت تبدیل میشوند. کریستین (نیکلای کاستر والدو) هم به عنوان یکی از شخصیت های اصلی فیلم تنها زمانی که دوستش لارس زنده است بازی تاثیر گذاری دارد و بعد از آن به یک پلیس کاملا معمولی بدل میشود که کمی از مرگ دوستش رنجیده خاطر شده است.
از سوی دیگر زمانی که الکساندرا بو (کاریس فن هاوتن) به عنوان یک پلیس زن وارد فیلم میشود که انتقام لارس (شوهر مخفیانه اش) را از داعشی ها بگیرد، نقش کریستین بیش از پیش به حاشیه میرود.
تا حدی که وقتی بسیار تصادفی کامیون حامل گوجه فرنگی و در نتیجه تعدادی از تبهکاران را در اسپانیا میبینند، این الکساندرا است که آن ها را شناسایی می کند و کریستین هیچ نقشی در این شناسایی ندارد. بگذریم که همین صحنه کاملا تصادفی منجر به دستگیری بچگانه رییس داعش میشود. در پایان فیلم نیز کریستین بدون اسلحه وارد میشود و در چندین اسلوموشنِ تصنعی جنایتکاران را لت و پار میکند.
از آن سو زن هم در یک اسلوموشنِ مشابه میتواند از یک انفجار مهیب جلوگیری کند. ناگفته نماند که خیانت لارس به همسرش هانا (تنها بخاطر آنکه هانا بیمار شده) و رابطه مخفیانه اش با الکساندرا، همان میزان همذات پنداری ما را هم نسبت به لارس مخدوش میکند.
از سوی دیگر عشق عجیب و غریب الکساندرا به مرد سرد مزاجی همچون لارس به هیچ عنوان برای ما باورپذیر به نظر نمیرسد. در هر صورت این عشق هر چقدر هم که زیاد بوده (که ما چیزی از آن میبینیم) اکساندرا را به انتقام سوق میدهد.
بگذریم از اینکه یک زنِ حامله هرگز اینطور بی پروا و غیرقابل باور به تبهکاران نزدیک نمیشود. از سوی دیگر او طبیعتا باید تارزی را که مسئول مرگ لارس است تعقیب کند و نه صلاح الدین، رییس داعش در اسپانیا را. این موضوع خود می توانست به تضاد بین خواسته های شخصی و وظایف پلیسی و حتی وظایف مادری منجر شود و گره های داستانی برای این کاراکتر خلق کند اما فیلمنامه نویس ترجیح داده تمام این موضوعات دراماتیک را کنار بگذارد و به قصه سفارشی و تبلیغی خودش بپردازد و آن را با یک پایان خوشِ تحمیلی به اتمام برساند.
البته بازیگرانی همچون نیکلای کاستر والدو میتوانند در فروش فیلم و کنجکاوی ما موثر باشند اما باید بگویم حتی او هم در عمل نمیتواند به جذابیت فیلم کمکی بکند. والدو بیشتر با بازی در مجموعه تلویزیونی بازی تاج و تخت (2011) شناخته شد و سپس در فیلم های ماما (2013)، خدایان مصر (2016) و فیلم هایی از این دست که قابل قبول محسوب میشوند، ایفای نقش کرد. اما در فیلم دومینو او حتی در حد و اندازه یک قهرمان قابل باور هم ظاهر نشده است که این بیش از بازیگریِ او به ضعف فیلمنامه برمیگردد.
دومینو؛ همینقدر بی ربط
محتوا و قصه فیلم، شیوه کارگردانی و حتی تدوین هیچ ارتباطی با بازیِ دومینو ندارد و آن را به هیچ صورتی در ذهن ما تداعی نمیکند. انتخاب اسم فیلم از اهمیت زیادی در جذب مخاطب برخوردار است و توقعاتی را در ذهن ما شکل میدهد. در ابتدا تصور میکنیم قرار است یک سری اتفاقات به صورت علت و معلول و در بستری معمایی_ جنایی روی یکدیگر تاثیر بگذارد و دومینویی در فیلم ایجاد کنند.
قاتلی مقتول گروهی دیگری شود و فکرهایی از این دست. عمل و عکس العمل هایی که بتواند فیلمنامه را به پیچش های داستانی برساند. اما فیلم دومینو (2019) حتی در حد بسیار اندک هم نتوانسته شباهت معنایی یا فرمی با نامش ایجاد کند و تنها برای جذب مخاطب از این نام شکیل و جالب استفاده کرده است.
اگر فیلمنامه به این سمت میرفت که بگوید داعشی که در یک زمان پدید آمد، بعد از حمله به مسلمانان در کشورهای خاورمیانه، حالا به سراغ کشورهای اروپایی و سپس به آمریکا آمده، میشد نام دومینو را برای آن مهیج دانست. اما متاسفانه این خط داستانی به هیچ وجه در فیلم وجود ندارد و تنها تصور اولیه من قبل از دیدن فیلم است.
فیلم دومینو (2005) ساخته تونی اسکات، لااقل از زندگی شخصی به نام دومینو هاروی الهام گرفته شده و بی ربط به نظر نمیرسد. در کل فیلم هایی که هیچ نقطه اشتراکی با اسم هایشان ندارند، یا گول زننده و گیج کننده اند و یا در بهترین حالت بی تاثیرند و نمیتوانند استفاده بهینه ای از این نام گذاری ها داشته باشند. به هر حال فکر میکنم اگر اسم فیلم را تغییر دهیم دیپالما چندان عصبانی نمیشود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اولا ممنون بابت نقدتون..
اما واقعا از شمایی که منتقد هستین میخواین فیلم رو با دانش کامل نقد کنین انتطار میره که یه مقدار تحقیق بیشتری در مورد ساخته شدن این فیلم بکنین.
ما هیچوقت از کارهای دیپالما انتطار چنین کار صعیفی رو نداریم.
اما علت ضعف این فیلم به هیچ عنوان دیپالما نیست...حتی معدود جذابیتی که توی فیلم وجود داره هم مدیون نوع فیلمسازی دیپالما هست.
جهت اطلاعتون باید بگم که این فیلم در ابتدا ۲ یاعت و خورده بوده موقع ساخت.
چرا شده ۸۹ دقیقه ؟ علتش سفارشی سازی هست اما نه سفارشی سازی دیپالما.. دیپالما کار خودش رو به درستی انجتم داد ولی بدون اطلاعش رفتن و فیلم رو تعییر و دستکاری کردن.
و نتیجه ش شد همچین اثر شلخته ای که خب در عین شلختگی..همچنان اثر انگشت بینظیر دیپالما در جای جایش دیده میشه
خواهش میکنم. اینکه به کارهای دی پالما علاقه دارید قابل درک هست اما در این فیلم ضعف کارگردانی هم به شدت وجود داره البته به جز سکانس های ابتدایی فیلم که اشاره کردم. اینکه یک کارگردان اجازه بده اثرش دستکاری بشه نبود نظارت و عدم درایت اون کارگردان رو نشون میده. اما نظر من این هست که دی پالما کاملا در جریان سفارشی که گرفته بوده و این اثر متعلق به خود دی پالماست با همه ضعف هاش. ممنون از نظرتون