داستانهای اساطیری مخفی در بازی بلادبورن
بازی بلادبورن (Bloodborne) با وجود اینکه سالیان از زمان انتشارش میگذرد، همچنان یکی از تاثیرگذارترین بازیهای اختصاصی پلیاستیشن و استودیوی فرامسافتور محسوب میشود که با محیطی ترسناک و تاریک، داستانی غمانگیز با مفاهیم عمیقی را ...
بازی بلادبورن (Bloodborne) با وجود اینکه سالیان از زمان انتشارش میگذرد، همچنان یکی از تاثیرگذارترین بازیهای اختصاصی پلیاستیشن و استودیوی فرامسافتور محسوب میشود که با محیطی ترسناک و تاریک، داستانی غمانگیز با مفاهیم عمیقی را روایت میکند.
شخصیتها، داستان و محیط بازی بلادبورن به طور عمیقی از داستانهای سبک وحشت کیهانی لاوکرفت (Lovecraft - نویسنده آمریکایی)، بازی دارک سولز و مانگای شاهکاری به نام برزرک (Berserk) الهام گرفته است. با این وجود، بلادبورن به نوبه خود دنیای متفاوتی از هیولاها، داستانی بر پایه خون، رویاها، کابوسها و شکاری که هرگز تمام نمیشود، دارد. در این مقاله سعی داریم به برخی از داستانهای اساطیری که نقش موثری در طراحی داستان بازی بلادبورن داشتهاند بپردازیم:
اسطورههای لاورکرفت (Lovecraft mythos)
آثار لاوکرفت با وجود اینکه اساطیر و موجوداتی زادهی تخیل او را به ما معرفی میکنند و به شکل اساطیر و خدایان تمدنهای باستانی مورد پرستش قرار نگرفتهاند (تا جایی که میدانیم) اما بعد از گذشت سالیان، این شخصیتها هسته مرکزی داستانهایی با محوریت ترس را شکل میدهند. داستانهایی نظیر سایهای بر فراز اینسموث (The Shadow over Innsmouth) و وحشت دانویچ (The Dunwich Horror) از جمله داستانهای مشهور لاوکرفت هستند که تاثیر زیادی بر داستان بازیهایی نظیر سهگانه دارک سولز و بلادبورن داشتهاند. موجوداتی عظیم، قدرتمند و ناشناخته که جان و زندگی انسانها اهمیت چندانی برایشان ندارد، درست مشابه موجودات ابرقدرت (Great Ones) که محور اصلی بازی بلادبورن و سرنوشت مردم یارنام را تشکیل میدهند.
این موجودات ابرقدرت در داستان بلادبورن، مستقیماً از خدایان هولناک داستانهای لاوکرفت برگرفته شدهاند و نکته مشترک بین آنها تسلط و حضورشان در قلمروی رویا و خیال است. مشابه موجودات خیالی لاوکرفت، موجودات ابرقدرت بلادبورن با وجود اینکه در دنیای رویا قابل رویت هستند اما قدرت آنها و نتیجه تصمیمات آنها در دنیای واقعی دیده میشود.
در داستان سایهای بر فراز اینسموث، مردمانی که در شهرهای نزدیک هیبت کوثولو (Cthulhu) -مشهورترین خدای هولناک در داستانهای لاوکرفت- زندگی میکنند به نوعی تغییرشکل یافته و به چیزی مانند ماهی تبدیل شدهاند. در یارنام قدیم هم میبینیم که بسیاری از مردمی که در آنجا زندگی میکردند به هیولاهایی عجیب تبدیل شدهاند. کلیسای درمانگر ابریتاس (Ebrietas – یکی از موجودات ابرقدرت حاضر در دنیای رویا و خیال) را پیدا کرده و با استفاده از خون او سعی میکنند که انسانها را درمان یا نامیرا کنند.
در داستانهای لاوکرفت هر آنکه موفق به دیدن خدایان هولناک میشود یا با آنها ارتباط برقرار میکند، از شدت ترس و وحشتی که با آن مواجه میشود، فوراً عقل خود را از دست میدهد. این ایده دقیقاً در بلادبورن نیز تکرار شده است. در روند بازی، عنصری با نام بصیرت (Insight) معرفی میشود که هر چه بیشتر موفق به جمعآوری آن شوید، رفتهرفته چشم شما حقیقتاً باز شده و دشمنان و وحشت جدیدی را خواهید دید.
بازی بلادبورن در طراحی شخصیتها و خردهداستانهای مختلف از اساطیر تمدنهای مختلف، به ویژه یونان الهام گرفته است که چند مورد از آنها را بررسی میکنیم:
پیگملیون (Pygmalion)
در اساطیر یونان پیگملیون یکی از پادشاهان یونان، مجسمهساز ماهری بود و با استفاده از عاج مجسمه زنی را میسازد و آن را چنان زیبا و هنرمندانه طراحی میکند که عاشق ساختهی خود میشود. وقتی زمان مراسم جشن الهه زیبای یونانی، آفرودیت میرسد، پیگملیون به درگاه او راز و نیاز میکند و با صدقه و قربانیهای فراوان از آفرودیت میخواهد که همسری مشابه مجسمهی ساخته خود نصیبش کند و وقتی به خانه برمیگردد میبیند که مجسمهی عزیزش زنده شده و آفرودیت آرزوی او را برآورده کرده است.
مشابه این قصهی اساطیری، در بلادبورن شخصیت گرمن (Gehrman) اولین شکارچی هیولاهای یارنام عروسکی خلق میکند که از طریق قدرتی که در رویاها توسط خدایان بدست آورده او را زنده کرده است و بسیاری اعتقاد دارند که این عروسک در حقیقت رویای گرمن از بانو ماریا (Lady Maria) است که از همراهان محبوب او بوده اما در طی اتفاقاتی که پیش از ورود شما به یارنام میافتد خودکشی میکند.
دایدالوس (Daedalus)
دمیدن روح زندگانی در مجسمه در داستان دیگری در اساطیر یونانی تکرار شده است. داستان دایدالوس که از جیوه استفاده میکند تا به مجسمهی هفائستوس صدایی برای صحبت کردن بدهد تا ماشینآلات کارگاهش را بسازد. قصه دایدالوس و قدرتش در زنده کردن مجسمه نیز میتواند منشا الهام گرمن، عروسک و کارگاه شکارچیان باشد.
ایکاروس (Icarus)
ایکاروس پسر دایدالوس در اساطیر یونانی کسی است که جرات میکند با بالهایی که از جنس پر و موم ساخته بود به خورشید نزدیک شود. دایدالوس و پسرش توسط پادشاه دستگیر شده و در ساختهی دست خودش، که همان هزارتو (Labyrinth) است، زندانی میشوند؛ دایدالوس میداند که هزارتو را آنچنان پیچدرپیچ و پیشرفته ساخته است که خود او نیز هرگز قادر به خروج از آن نخواهد بود. اما دایدالوس با هوش زیاد خود راه دیگری اندیشیده و موفق میشود برای خودش و پسرش بالهایی از جنس پر و موم بسازد تا بتوانند توسط آنها از هزارتو فرار کنند؛ ایکاروس که از پرواز کردن لذت میبرد تصمیم میگیرد که به خورشید نزدیک و نزدیکتر شود که در نهایت گرمای خورشید باعث آب شدن موم بالهایش شده و ایکاروس به دریا سقوط میکند و درجا از بین میرود.
این داستان به دو شکل بر داستان بازی بلادبورن تاثیر گذاشته است:
۱. نزدیک شدن به موجودات ناشناخته توسط دانشجویان دانشگاه برگنورث (Byrgenwerth) به منظور پشت سر گذاشتن محدودیتها و ضعفهای بشر از طریق بصیرت یا تزریق خون آنها که در نهایت باعث دیوانگی محض یا طاعونی میشود که همگان را به هیولا تبدیل میکند.
در داستان اساطیری ایکاروس خورشید نماد بالاترین قدرت یا همان خداست و پرواز ایکاروس به نزدیکی آن نشاندهندهی تلاش بشریت به دستیابی به بالاترین حد قدرتهاست، او سعی کرد برتری هوش و قدرت خود را به خدایان ثابت کند و آنان نیز او را با مرگش تنبیه کردند.
۲. داستان ایکاروس همچنین میتواند منشا الهام رابطه گرمن و لورنس (Laurence – دانشجوی دانشگاه برگنورث که بر خلاف تذکرات استادش به تزریق خون خدایان به خود و مردم شهر پرداخت) باشد. گرمن همان دایدالوس با قدرت فوقالعاده در ساخت ابزارها و شکار، و لورنس نیز ایکاروس همان است که در عطش دانش و قدرت دست به کارهایی میزند که جز مرگ و رنج چیزی به همراه ندارد.
هزارتوی دایدالوس نیز شباهت زیادی به رویای شکارچی دارد، که کارگاه شکارچیان که ساختهی دست گرمن است نیز در آن قرار گرفته و گرمن، به شکل دایدالوس، در ساختهی دست خود گرفتار و زندانی شده است.
ایدیپوس (Oedipus) و تئیرسیاس (Tiresias)
داستان پادشاهی به نام ایدیپوس است که برای رسیدن به مقام پادشاهی، پادشاه پیشین را شکست داده و به قتل میرساند اما بعد از مدتی متوجه میشود که پادشاه پیشین در حقیقت پدر واقعی خودش بوده است و شدت غمی که بابت به قتل رساندن پدر او را از پای در آورده و برای اینکه نگاه تحقیرآمیز دیگران را نبیند چشمان خود را از حدقه درمیآورد و لقب پادشاه نابینا به او داده میشود.
تئیرسیاس هم شخصیت دیگری در اساطیر یونانی است که به عنوان پیامبر آپولو (خدای صداقت و راستی) در میان انسانها برگزیده شده بود. تئیرسیاس از بدو تولد نابینا بود و گفته میشود بسته بودن چشمهای جسمانی او باعث شده چشمان روحانیش باز شوند و بتواند حقیقت را در ورای هر چیزی ببینید. در حقیقت نابینایی او منجر به افزایش بصیرت او شده تا بتواند واقعیت اطرافش را به درستی ببیند.
هر دو انسان نابینا در اساطیر یونانی ارتباط مستقیمی با داستان بازی بلادبورن برقرار میکنند؛ از طرفی ایدیپوس با فهمیدن و دیدن حقیقت درباره پدرش به نوعی جنون رسیده و چشمان خود را نابینا میکند تا دیگر قادر نباشد تصاویری که او را به یاد این ماجرای هولناک میاندازند را ببیند. از طرف دیگر تئیرسیاس که ذاتاً نابینا است از این ضعف خود استفاده کرده تا چشم درونی خود را باز کند و حقایق را در ورای خرافات و دروغها تشخیص دهد.
بیشتر افراد و حتا هیولاهایی که در بازی بلادبورن با آنها مواجه میشویم پارچهای سفید رنگ به دور چشمان خود بستهاند که این با توجه به اساطیر یونانی بدان مفهوم است که آنها در ارتباط با خون خدایان رفتهرفته بصیرت (Insight) بیشتری یافته و قادر هستند حقیقت هولناکی که مردم عادی قادر به دیدن آن نبودند را ببیند و این موضوع به قدری آنها را وحشتزده کرده است که یا عقل خود را از دست دادهاند و یا برای آنکه بتوانند به زندگی ادامه دهند وادار شدند چشمان خود را با پارچهای ببندند تا وحشتی که بر سراسر یارنام حاکم است آنها را دلسرد و ناامید نکند.
هرا (Hera) و ماه
در بازی بلادبورن موضوعات مختلفی حول محور خون و قدرت آن در شکوفایی و زایش مطرح میشود (مراسم منسیس (mensis ritual)، ماه خونین، بطریهای خون (blood vials) که جان شما را افزایش میدهند، حاملگی چند NPC، نیمهخدایان و ...) که نقش مهم قدرت خون در اساطیر تمامی تمدنها حضور پررنگی و سرنوشتسازی دارد، اما یکی از بهترین داستنهایی که به خون و شکوفایی مربوط میشود در اساطیر یونانی وجود دارد:
زمانی که شب هنگام فرا میرسید یونانیان باستان الههی خود را که در هیبت ماه ظاهر میشود صدا میزنند و در نهایت هرا ظاهر شده و خونی پاکیزه قربانی او میشود تا نور، شکوفایی و برکت دنیای انسانهای فانی را پر کند. همانطور که مشخص است ارتباط ماه با خون و خدایانی قدرتمند یکی از عمده مسائلی است که از اساطیر یونان در داستان بازی بلادبورن وارد شده است.
در اساطیر تمدنهای مختلف شاهد هستیم که خدایان گاهی انسانهایی را برگزیده و با آنها ازدواج میکنند یا بچههایی به دنیا میآورند که این مورد در اساطیر یونان و همسران متعدد زئوس به دفعات تکرار میشود اما در بازی بلادبورن هم شاهد هستیم که زنانی مانند یوزفکا (Yousefka)، آریانا (Aryana)، بانو یارنام (Lady Yharnam) و اودن (Oden) از خدایان مخوفی که در یارنام احضار شدهاند باردار میشوند.
امفالوس (Omphalos)
یونانیان باستان منارههایی به نام امفالوس میساختند که آنها را به عنوان ستونها یا دروازههایی از بهشت میدانستند که به آنها اجازه میداد مستقیماً با خدایان ارتباط برقرار کنند و از دانش و آیندهبینی آنها استفاده کنند.
مشابه امفالوسها در بازی بلادبورن بند نافهایی (umbilical cord) وجود دارند که به شکل پلی نامرئی میان زمین و دنیای انسانها به دنیای موجودات ابرقدرت عمل میکند و با ارتباط گرفتن با آنها شما قادر خواهید بود که در برابر این خدایان قرار بگیرید و با آنها صحبت کنید تا از قدرتهای خود به شما عطا کنند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
درود و سپاس
عالی بود
این دست مقاله های اساطیری واقعا فوق العاده ان ?
حیف هنوز فرصت نشده بلادبورن رو تجربه کنم وگرنه با جون و دل میخوندم مقاله رو
خسته نباشید ??
شما ممکنه فکر کنید که الان داستان بلادبورن رو فهمیدم ، شباهتش هم به اسطوره ها متوجه شدم ، دیگه شاید نیازی نباشه بازیش کنم ...
ولی نه ! این مقاله یک نسخه خیلی مختصر و خلاصه شدست و باور کن که شاید بازی داستانش رو با متن و دیسکریپشن و دیالوگ تعریف کنه ولی برای من بشخصه وقتی نوبت به مبارزه با گرمن رسید و اون کاتسین خفن تموم و اون دیالوگ معروف گرمن گفته شد این موسیقی باس فایت نبود که اشک توی چشمام جمع کرد ، کاتسین و دیالوگ هم نبود ... فقط برای یک لحظه خودم رو جای گرمن گذاشتم ، و نه به خاطر خون ، نه شکار و نه برای رویای وحشتناک به خاطر این قبول نکردم به دنیای واقعی برم چون نوبت گرمن بود به آرامش برسه . (کاری نداریم که برای اولین پلی ترو بلادبورنم چقدر داغون از پای کنسول بلند شدم ولی این هیچ ارزشی از این شاهکار کم نمیکنه )
"دیگه نیاز نباشه بازیش کنم "
اتفاقا برای تجربه اش لحظه شماری میکنم :)
هرچقدر هم یه مقاله بتونه خوب داستان یا ارتباطات اساطیری عناوین سولز بورن رو شرح بده بازم حس تجربه بازی و شنیدن ترک های بی نظیرش یه چیز دیگه است
واقعن... موزیک باس فایت عزیز دلمون پدر گسکوین...
ترک فایت گسکوین عالی بود (rayan amon ترکونده ) ، ولی ludwig the holy blade و the first hunter اول و دومن .
اسپویل نکنید فرزندم
بلادبورن خیلی بیشتر از این داره که با یه کامنت اسپویل شه ولی کاملا درست میفرمایید . اگه قابلیت ادیت کردن وجود داشت اون قسمت رو حذف میکردم .
مغز داستان بازی از خرافات داستان های سرخ پوستا شکل گرفته
صحیح
مطمئنم بلادبورن یه ربطی به دارک سولز داره
توی دی ال سی دارک سولز ۱،با یه نفر به اسم marvelous chester آشنا میشیم که لباساش(تیریپش) عین بلادبورنه و توضیح میده که توسط یه دست سیاه به گذشته کشیده شده
سبک مبارزه اش منحصر به فرده و اصلا توی دارک سولز نیست.زیرپایی میزنه،با dash جاخالی میده،اکثر ضربه هاش باعث خونریزی خیلی شدید میشه،رگباری شلیک میکنه،گل رز پرت میکنه(!)،و...
داخل خود بلادبورن توی منطقه ی cathedral ward کنار یه درخت داخل قبرستون میشه لباسای همین یارو رو پیدا کرد،و اگر مدت زیادی اونجا وایسید یه دست سیاه میاد و....(در واقع amygdala هست ولی بازم میتونه یه رفرنس به همون اتفاق باشه)
جالب اینه که دی ال سی دارک سولز سال ۲۰۱۲ ساخته شده ولی بلادبورن ۲۰۱۵
میازاکی با یه برنامه ریزی درست و حسابی بازی میسازه :)
یا حتی توی دارک سولز سه پینتر یه دیالوگی میگه که خیلی شبیه بلاد بورنه
پایین تر تو کامنتا سرش بحث کردیم مفصل !
بلادبورن در زمینه داستانی و شخصیت پردازی به نظرم در درجه بالا تری نسبت به دارک سولز ها هست .
مقاله عالی ای بود ممنون ?
کاملا موافقم
نه فقط از زمینه داستان پردازی و شخصیت پردازی که واقعا چیز خفنیه بلکه گیمپلی بلادبورن کمبت سریع تری و البته روان تری نسبت به دوتا قسمت اول دارک سولز داره و بیراه نیست که بگیم اکشن دارک سولز سه دقیقا ریشه در بلادبورن داره . بلادبورن به نظر بنده (کاملا به نظر شما و نویسنده احترام میزارم ) بهترین dlc بازی های سولزلایک فرام سافتور رو داره . Old hunters از تمام پتانسیل گیمپلی استفاده میکنه و با اون باس فایت ها و طراحی لول بینظیرش آدم رو به وجد میاره .
چرا میگن داستان بلادبورن تو رویا اتفاق میفته؟
چون خیلی در مورد کابوس و رویا توی بازی حرف زده میشه
البته هنوز تایید نشده
تو رویا نیست بازی تو چندتا دنیاهای موازی زمان های مختلف جریان داره
که از طریق خواب دیدن توشون سفر می کنی
مثل همیشه عالی
خدا قوت خانم احمدی (:
مچکرم
یسوال آیا اون تئوری که میگه بلاد بورن یه پینتد پورلده که پینتد توی دی ال سی دارک سولز سه میکشه درسته ؟
تئوریه یعنی شاید درست باشه شاید غلط
یه نکته ای وجود داره ، توی قسمت سوم مجموعه دارک سولز اولین لرد او سیندر بازی که abyss watchers هستن ، ظاهرشون با بقیه باس فایت ها و انمی ها خیلی فرق میکنه و توی کاتسین فاز دوم باس فایت خون بقیه واچرز ها به واچر اصلی انتقال داده میشه (یا همون blood transfusion بازی بلادبورن ) و باس آرنا abyss watchers خیلی شبیه دانجن های بلادبورن یا همون چلیسه و حتی حالتی که لند بعدی برات آنلاک میشه هم شباهت خیلی زیادی به مکانیک چلیس دانجن ها داره . از اینا بگذریم توی دی ال سی دارک سولز سه وقتی گیل رو شکست میدید و پیش دختر نقاش برمیگردید ازتون اسمتون رو میپرسه که بزاره رو نقاشی یا همون painted world که خیلی تاریک ، آروم و سرده (اگه اشتباه نکنم واقعا یادم نمیاد این دیالوگ رو اگه اشتباه میگم لطفا اصلاحش کنید . قبل از عرضه بلادبورن دی ال سی artorias of the abyss برای قسمت اول دارک سولز عرضه شد و ما با یک شخصیت جدید آشنا شدیم : Marvellous Chester مردی که در زمان گم شد .
چستر از ما میپرسه : ایا توی هم از زمان دیگه ای اومدی ؟ و اگه yes رو بزنید (که انتخاب درسته ) چستر میگه من هم مثل تو از زمان دیگه ای اومدم . و ظاهرش دقیقا شبیه هانتر های بلادبورنه . که نشون میده مولتی ورس یکی باشه ، چستر میگه من از زمانی دیگه اومدم ، نه از دنیایی دیگه .
برگردیم عقب تر ، بازی دیمن سولز و اولین اثر میازاکی ، توی بد اندینگ بازی شما یک گریت وان رو مشاهده میکنید و به علاوه اون درخت های نخستین که توی کاتسین اول دارک سولز دیدیم . هم همونایی که ویچ او ایزالث و بچه هاش سوزوندنشون و توی هانترز دریم ما دقیقا یه همچین درخت هایی (یا چیزی شبیه اشون ) توی بک گراند میبینیم . ولی یه نکته ریز دیگه ای وجود داره توی باس فایت گیل توی فاز دوم یا سوم گیل یک سری مجیک جمجه ای قرمز استفاده میکنه که دقیقا مشابه executioners gloves توی بلادبورنه .
??
و حتی وقتی به چستر حمله کنید داج دادنش خیلی شبیه بلاد بورنه
از اینا بگذریم یه نکته ای وجود داره : شما یه اشاره به خود چستر توی بلادبورن پیدا میکنید : یک جسد در منطقه کتدرال وارد ، که شباهت خیلی زیادی به چستر داره اگه نمیدونید کجاست باید بگم کنار یه درخت توی قبرستونه و کنار یه امیگدالاست، آمیگدالا اگه پلیر به سرعت از کنار جنازه حرکت نکنه پلیر رو میگیره یا گرب میکنه و تلپورتش میکنه به یه فاصله ای دور از کتدرال وارد ، ممکنه رفرنسی به چستر باشه ولی "چی میشه اگه خود چستر باشه اون جنازه؟"
توی فایل های غیر استفاده نشده یه چیز عجیبی دیده میشه : چستر میتونسته پلیر رو اینوید کنه ولی به همراه سه تا سگ ، دقیقا بیرون باس آرنا کالامیت . و نکته ای که شما اشاره کردید : داج دادن یا quick step چستر دقیقا شبیه بلاد بورنه . یه نکته دیگه ای که وجود داره و ازش مطمئن نیست اینه : توی فایل های بازی اول چستر یه claymore و یه cross bow رو همزمان توی دست راست و چپش برای اتک دادن استفاده میکنه که شباهت زیادی به هانتر های بلادبورن داره .
نکته آخر رو نمیدونستم و واقعا جالب بود ?
الان که اینو خوندم بیشتر حسرت میخورم که نمیتونم بلاد بورن رو بازی کنم ?
دمت گرم داداش
اطلاعات مفیدی بود ?
باعث افتخاره مرد واقعا از اشتراک گذاری اینجور اطلاعات با مخاطبین ویجیاتو لذت میبرم .
:)❤️
هنوز اینکه چرا چستر واسه ضربه زدن از گل رز استفاده میکنه رو هضم نکردم