اسکوئر انیکس یک سری بازی تاپ یا به اصطلاح درستتر، فرنچایزهای AAA دارد که هر کس با دنیای بازیهای ویدیویی کمی آشنا باشد، نام آنها را شنیده است. فاینال فانتزی و دراگون کوئست گل سرسبد این عناوین هستند اما اسکوئر انیکس بازیهای نقش آفرینی با ابعاد کوچکتری هم دارد که برخی از آنها بسیار موفق میشوند و تعداد انگشت شماری نیز تبدیل به بازیهای ناموفقی میشوند. بازی Harvestella یکی از عناوین تازه این کمپانی است که بی سر و صدا ساخته و عرضه شد و در این مطلب میخواهیم ببینیم که جزو عناوین موفق این کمپانی نام آشنای سازنده بازیهای نقش آفرینی از نوع ژاپنی قرار میگیرد یا خیر. با ویجیاتو همراه باشید.
همانطور که در تیتر این مطلب هم مشاهده کردید، باید گفت بازی هاروستلا در یک جمله ترکیب دو بازی موفق نقش آفرینی ژاپنی تاریخ است: هاروست مون و فاینال فانتزی. ما با یک بازی طرف هستیم که نیمی از آن یک بازی شبیه ساز مزرعهداری است و نیمی از آن یک بازی اکشن نقش آفرینی. این دو وزنه، شاکله اصلی بازی Harvestella را تشکیل میدهند و هر یک معایب و مزایایی دارند اما در کل، هیچ کدام از این دو وزنه، به درستی اجرا نشدند و سازندگان نتوانستند گیم پلی درگیرکننده ای برای این دو بخش تدارک ببینند.
بازی Harvestella داستان دنیایی خیالی را روایت میکند که «دریاهای نور» آن را کنترل میکنند؛ چیزهایی شبیه به کریستال که در آسمان وجود دارند و چهار فصل سال را پدید میآورند. یک روز که این شمایلهای عجیب و غریب (که شبیه به رعد و برقهایی ثابت در آسمان میمانند) رفتار عجیب و غریبتری از خود نشان میدهند، تنظیم روزها به هم میخورد. در این حالت یک روز جدید پدید میآید که در بازی به آن Quietus گفته میشود، روزی که به فصل مرگ شهرت دارد و آب و هوا بوی مرگ به خود میگیرد. در این روز همه مردم دنیا در خانههای خود میمانند چرا که قدم زدن در بیرون خانه مساویست با مرگ. گرد و غبارهای پراکنده در آسمان کشنده هستند و قهرمان قصه بازی Harvestella با همین گرد و غبارها روبرو میشود و از هوش میرود.
قهرمان قصه اما توسط یک دختر ناشناس نجات پیدا میکند و در یک روستا، چشمانش را باز میکند. او نه میداند اهل کجاست و نه میداند در این روستا چکار میکند. قهرمان داستان ما به طور کلی فراموشی گرفته و هیچ چیزی از گذشتهاش به یاد ندارد. او تصمیم میگیرد در این روستا زندگی کند و کم کم راز گذشته خودش را نیز کشف کند. در این بین با دختری روبرو میشود که ادعا میکند از آینده آمده و به دنبال برگشت به زمان خودش است. این دختر باور دارد مشکلاتی در خط زمانی جهان پدیدار شده و باید جلوی هرج و مرجی که قرار است دنیا به خود ببینند، گرفته شود.
داستان اصلی: ۴۷ ساعت
داستان + ماموریتهای فرعی: ۶۰ ساعت
داستان بازی با پیشروی کندی که دارد، همانند یک رمان طولانی با شاخ و برگهای فراوان است. بازی ریتم و ضرباهنگ تندی ندارد و به آرامی شخصیتهای خود را معرفی میکند. ساعات بسیاری از بازی صرف انجام ماموریتهای جانبی یا همان Side Questها خواهد شد که همگی به شناخت جهان بازی کمک شایانی میکند ولی انجام آنها به طولانیتر شدن بازی میانجامد. به طور کلی باید بدانید اگر قصد ورود به دنیای Harvestella را دارید، باید ساعتهای متمادی با جهان جادویی آن همراه باشید و برای به پایان رساندن بازی به بیش از ۵۰ ساعت وقت نیاز دارید.
اکثر ماموریتهای فرعی شامل آشنایی بیشتر شما با NPCها و شخصیتهای فرعی است که نیمی از آنها عملا برای گیمر مهم نیست اما باعث میشود که فضای لطیف بازی، بیشتر از همیشه خودش را نشان دهد. نکته دیگری که در انجام این ماموریتها حائز اهمیت است به رابطه شما و دیگر کاراکترها برمیگردد. در انجام این ماموریتها ارتباط شما با دیگر کاراکترها بهتر میشود و این ارتباط بهتر منجر به اتفاقات جالبی در طول بازی خواهد شد. البته انتظار نداشته باشید که قرار باشد مانند سری هاروست مون با این افراد ازدواج کنید و همخانه شوید و... اما یک دوستی قوی بین شما و دیگران شکل میگیرد که باعث تفاوتهایی در روند قصه بازی و مبارزات هم میشود و بازی فاقد روابط عاشقانه و رمانس هم نیست و این شما هستید که انتخاب میکنید با چه کسی وارد چنین ارتباطاتی بشوید! جدا از بحث عشق و عاشقی باید درباره چرایی انجام ماموریتهای فرعی این نکته هم گوشزد شود: باید بدانید ماموریتهای فرعی منابعی بزرگ و ارزشمند برای پیدا کردن آیتمهای نایاب و کمیاب در بازی بسیار مهم و حیاتی هستند.
سازندگان در وهله اول سیستم کشاورزی و مزرعه داری را به شما معرفی میکنند و در ادامه سیستم مبارزات را نشان گیمر میدهند. کشاورزی و مزرعه داری در بازی در حالت کاملا ابتدایی به سر میبرد و قرار نیست شاهد جزییات فراوانی مانند سری بازیهای هاروست مون یا Rune Factory (که خود این بازیها در واقع دنبالهای معنوی بر هاروست مون به حساب میآیند) باشیم. بازی به شما دانههای مختلفی میدهد که میتوانید آنها را بکارید، آبیاری کنید و با برداشت آنها به فروش محصولاتتان دست بزنید. در این بین میتوانید مزرعه خودتان را بزرگتر کنید و به کشت چند محصول مختلف دست بزنید و با به کار بردن یک سری ایتمها، به رشد محصولاتتان کمک کنید.
جدا از کشاورزی میتوانید دامداری هم بکنید و فراوردههای دامی هم بفروشید. این بخش از بازی نیز به ابتداییترین شکل ممکن پیاده سازی شده و چالش خاصی برای گیمر درست نمیکند. حیوانات بازی آن حیوانات همیشگی که میشناسید نیستند و با جهان فانتزی بازی همخوانی دارند اما روش تیمار کردن و نگهداری از آنها، فرق چندانی ندارد!
جدا از بخش کشاورزی به بخش مبارزات میرسیم که در سبک اکشن نقش آفرینی پیاده سازی شده و خبری از اکشن نوبتی یا همان Turn Based سنتی در بازیهای JRPG نیست. این مساله باعث شده که بازی از آن حالت کندی و آهستگی خود فاصله بگیرد اما در نهایت این نبردهای Real Time، آنچنان ساده و پیش پا افتاده طراحی شده که قرار نیست جذابیت خاصی داشته باشد.
شما در مبارزات میتوانید به دو نفر دیگر یک پارتی (گروه) را تشکیل دهید و هر مبارز میتواند سه کلاس مبارزهای را با خودش حمل کند و از همه جالبتر اینکه این کلاسهای مبارزه قابل سوییچ بین شخصیتها هستند. در این حالت عملا میتوانید با سه مبارز در میدان نبرد، به تعداد زیادی از کلاس مبارزات دسترسی داشته باشید و روند مبارزات تکراری و شبیه به هم در نیاید. دشمنان شما نیز به اندازه کافی هوشمند هستند و البته که بازی یک اثر چالشی و سخت نیست اما قرار نیست با یک بازی خیلی ساده و آسان هم روبرو شوید که آن را سرسری بگیرید.
دنیای بازی دنیای بزرگی است، از مزرعههای مختلف گرفته تا شهرها و جنگلهای گوناگون و صد البته سیاهچالههای تو در تو و بزرگ که عنصر اصلی و جدانشدنی بازیهای نقش آفرینی است. شما در هر روزی که از بازی میگذرد و از خواب بیدار میشوید، ساعاتی فرصت دارید تا به گشت و گذار بپردازید و خودتان تصمیم میگیرید که به سراغ مزرعه داری و دیدار با دوستان بروید و یا کمی طعم مبارزه بچشید. در هر صورت باید بدانید که در طول مدت شبانه روز، باید حواستان به Stamina یا همان میزان انرژی و نفس خودتان هم باشد چرا که پس از تمام شدن آن، عملا نمیتوان کار خاصی انجام داد.
هیچ یک از دیالوگهای بازی صداگذاری نشده و تمامی داستان طولانی بازی به صورت نوشتار دیالوگها روایت میشود. از آنسو موسیقی بازی آنقدری با فضای بازی همخون است که در تک تک لحظات بازی، گوش جان سپردن به آن، آرامش خاصی به گیمر اعطا میکند.
به طور کلی باید اعتراف کرد این اتمسفر و جو بازی Harvestella است که برگ برنده آن به حساب میآید. حس آرامش بخشی که در بازی وجود دارد و شخصیتهای دوست داشتنی و مهربان بازی که همواره هوای یکدیگر را دارند و دنیای فانتزی و بامزه بازی، همه و همه دست در دست هم دادند تا فضای بازی Harvestella یک فضای آرام و دلنشین باشد. این فضای آرام در خودش اشکالاتی دارد که همگی زیر پرچم همین آرامش نادیده گرفته میشوند.
بازی Harvestella نقاط ضعف فراوانی دارد اما این نقاط ضعف به طور کلی باعث نشدهاند که بازی از تک و تا بیفتد اما از آنطرف کاری کرده که بازی تبدیل به یک اثر شاهکار و به یاد ماندنی هم نباشد. در واقع Harvestella هیچ چیز جدید و جذابی در عرصه بازیهای نقش آفرینی ندارد و از آنسو کم و کاستیهایی که در خودش دارد هم به شکلی نیست که بازی را به ورطه نابودی کشانیده باشد. اوزان بازی در یک حالت معین و متوسط قرار دارند و بازی نه یک پیشرفت است و نه یک پسرفت، بلکه یک اثر مستقل از اسکوئر انیکس به حساب میآید که میتواند سرگرم کننده ظاهر شود.
خلاصه بگم که...
بازی Harvestella یک نقش آفرینی ژاپنی است و ترکیبی است از دنیای کشاورزی و دامداری سری بازیهای هاروست مون و فانتزی و نبردهای دنیای فاینال فانتزی. هرچند در هیچ یک از این دو بخش نمیتواند به حد اعلا و باارزشی برسد امام در کل یک بازی متوسط با دو گیم پلی مجزا و گرافیکی قابل قبول است که داستانی جذاب ولی با ریتمی آرام را روایت میکند.
میخرمش...
اگر دلتان برای یک بازی با طعم Harvest Moon کم شده، بازی Harvestella تا حد زیادی به این اثر شباهت دارد. بازی یک اثر مستقل قابل قبول است که میتواند دهها ساعت گیمر را سرگرم کند.
نمیخرمش...
بازی اصلا عجلهای ندارد و ریتمی کند دارد. این موضوع شاید روی اعصابتان باشد و جدا از این هیچ صداگذاری هم در این روایت کند قصه بازی نشده که کار را سختتر هم میکند. به طور کلی باید دل و حواس خود را به دنیای شگفت انگیز Harvestella بدهید تا بتوانید با آن همراه شوید وگرنه بازی چیز خاصی برای عرضه ندارد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
این بازی خوراک منه ، منی که فقط برام یه داستان خوب مهمه ?
مثل همیشه یکمی زیادی روی کارکتر های خانوم مانور داده اند
?? ای بابا ?