ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

اخبار و مقالات

شیرشاه و آنچه که درباره نژادپرستی به کودکان می آموزد

عنوان مقاله را درست خوانده‌اید؛ این از همان دسته مطالبی است که یک آدم سرخوش در فضای مجازی درباره‌ی عناصر «مشکل‌ساز» یک انیمیشن کودکان می‌نویسد. به عنوان کسی که در دوران طلایی دیزنی بزرگ شده ...

نگار درستکارفر
نوشته شده توسط نگار درستکارفر | ۶ اسفند ۱۳۹۷ | ۱۵:۲۱

عنوان مقاله را درست خوانده‌اید؛ این از همان دسته مطالبی است که یک آدم سرخوش در فضای مجازی درباره‌ی عناصر «مشکل‌ساز» یک انیمیشن کودکان می‌نویسد.

به عنوان کسی که در دوران طلایی دیزنی بزرگ شده است، در کودکی عاشق شیرشاه بودم. آهنگ‌های این اثر سرگرم‌کننده بودند و شخصیت‌ها بامزه. فیلم پر از اکشن و ماجراجویی بود و طراحی انیمیشن بسیار زیبا و چشم‌نواز!

جای شکر دارد که در آن زمان خیلی کم و سن سال بودم که نژادپرستی واضحی را که در فیلم جریان داشت، متوجه شوم. اکنون که سن و سالی گذشته و درباره‌ی این مسائل آگاهی بیشتری پیدا کرده‌ام، دیگر نمی‌توانم مانند گذشته از اکثر انیمیشن‌های دوران کودکی لذت ببرم.

نمی‌خواهم این تجربه را برای شما هم خراب کنم، اما شاید بهتر باشد بعضی نکات را بدانید!

شیرها از امتیازات ویژه بهره‌مند هستند

شیر شاه

شیرهای سرزمین غرور بر روی صخره‌ای زیبا بر فراز سایر حیوانات دیگر زندگی می‌کنند؛ حیواناتی که به نظر می‌رسد توسط شیرها خورده می‌شوند و با این وجود باز هم از آن‌ها انتظار می‌رود هربار که یک درنده سلطنتی و اهریمنی دیگر متولد می‌شود مورد ستایش قرار گیرد.

چرا باید گله حیوانات به دنیا آمدن شیرهای بیشتر برای تناولشان را جشن بگیرند؟ و چرا باید اهمیتی بدهند؟ همچنین چرا انتظار می‌رود که آن‌ها در باد و باران بایستند و بر روی چمن خود را به خاک بمالند درحالیکه شیرها سرپناه دارند؟ آیا آن‌ها بخاطر گیاه‌خوار بودن کم‌اهمیت‌تر هستند؟

این نژادپرستی آشکار توسط موفاسا در چرخه زندگی توضیح داده می‌شود، مفهومی که یک برابری دروغین ایجاد می‌کند با گفتن اینکه گله در حقیقت شیرها را نیز می‌خورد؛ چراکه شیرها به چمن تبدیل می‌شوند و همانطور که می‌دانید چمن کاملا آگاه و هوشیار است و زمانی که گله‌ها دارند آن را می‌خورند درد می‌کشد!

خیر، من گیاه‌خوار نیستم و درختان را هم در آغوش نمی‌گیرم. اما دروغ نمی‌گویم و وانمود نمی‌کنم که من و غذایم به یکدیگر آسیب می‌زنیم. من عاشق همبرگر هستم و تقریبا مطمئنم که گاوهایی که با آنها این همبرگرها را درست می‌کنند به مفهوم چرخه زندگی خواهند خندید!

همانطور که شاهد هستید، هیچ چیز برابری در سرزمین غرور وجود ندارد. گله‌ها غذا هستند و تنها تا زمانی که برای شیرها مفید و کارآمدند اجازه زندگی در سرزمین غرور را دارند. در عین حال، سایر درندگان مانند یوزپلنگ باید در برابر شیرها سر فرود آورند و بی‌خانمان در درختان زندگی کنند و هیچگاه خود را به عنوان رقیبانی جدی برای منابع نشان ندهند، در غیر اینصورت آنها به سرنوشت کفتارها دچار می‌شوند.

کفتارها به انزوا کشیده می‌شوند

شیر شاه

در سرزمین غرور، گله‌ها در عوض اجازه به شیرها در شکار و خوردنشان از کفتارها حفاظت می‌شوند. کفتارها که ظاهرا از زندگی تحت سیستم رده‌بندی سختگیرانه شیرها سربازده اند به قبرستان فیل‌ها تبعید شده‌اند، که اندکی از یک محله زاغه‌نشین بهتر است.

آنان استخوان‌ها و اوراق را سق می‌زنند و احتمالا به خوردن یکدیگر برای بقا روی آورده‌اند. آیا واقعا جای تعجب دارد که بالاخره دست به شورش زدند؟

شیرها به بهانه اینکه کفتارها همه چیز را اشغال می‌کنند و تمامی گله‌ها را می خورند، آن‌ها را تبعید کرده و گله‌ها در حقیقت با پذیرفتن استبداد شیرها از میان بد و بدتر، بد را برگزیده‌اند. کفتارها درنهایت روی کار آمدند و همه چیز را خوردند و اگر خوب فکر کنید متوجه می‌شوید که همه این‌ها بخاطر گرسنگی کشیدن و تبعید شدن توسط شیرها بوده است.

«تنها یک چیز بدتر از انقلاب است؛ عامل بوجود ‌آمدن آن.»

- فردریک داگلاس

علاوه بر این، اگر کفتارها چنین خطرناک بودند، چرا صخره غرور را پیش از این در اختیار نگرفتند؟ چه مدرکی مبنی بر تهدیدآمیز بودن آنان به جز شیر نبودنشان وجود دارد؟ آیا موفاسا به سادگی برخی از افکار نژادپرستانه پدرش را جذب کرده و هیچگاه آن را مورد سوال قرار نداده است؟ در همین حین، اسکار که قدرتش در ذهن اوست، توانست با کفتارها به راحتی روابط دوستانه برقرار کند، با اینکه او نیز شاهزاده‌ای از همان خط سلطنتی بود که آن‌ها را سرکوب می‌کرد.

کفتارها توسط موفاسا بر روی استدلال غیرمنطقی تبعید شده بودند که تقریبا مساوی با همان تعصب و پیش داوری است.

با اینکه کفتارها در زندگی واقعی باهوشند، به خاطر فیلم، آنها به صورت حیواناتی ساده‌لوح با بهره هوشی اندک به تصویر کشیده شدند که به شیری از نژاد برتر احتیاج دارند تا هدایتشان کند.

آن‌هایی که فمینین هستند نازی‌های شرورند

شیر شاه

اسکار، برادر موفاسا، تصمیم می‌گیرد از استیصال کفتارها برای به دست آوردن صخره غرور سوءاستفاده کند. با اینکه زندگی بی‌مشغله‌ای را برای خود رقم زده است، اسکار تصمیم گرفت که این سبک زندگی برایش کافی نیست. او باید با دزدیدن تاج استعاری از برادر نابکارش ابراز وجود کند.

گرفتن صخره غرور چه سودی برای اسکار دارد؟ او با کفتارها وقت می‌گذراند و اجازه می‌دهد ماده شیرها شکار را انجام دهند و تمام طول روز یک گوشه نشسته و وقتش را به بطالت می‌گذراند. گرفتن صخره غرور چه سودی برای او داشت؟ آیا غیر از این است که او می‌خواست در برابر برادر مردسالارش برخیزد؟

حقیقتش را بخواهید، اسکار و موفاسا تقریبا مشابه هم هستند. این فیلم‌ها باعث می شوند فکر کنید که اینطور نیست اما در واقعیت؟ هر دو برادر برای شیرهای خودشان منابع جمع‌آوری کردند و کفتارها را مورد استهزا و تحقیر قرار دادند. اینکه سرزمین غرور خشکسالی به خود دید در اصل عامل روح نابکار موفاسا بود و ربطی به سلطنت اسکار نداشت.

شیر شاه

در فیلم دوم، متوجه می‌شویم که اسکار غرور خود را داشته است، عده‌ای ماده شیر که طرف او بودند. ما هرگز نشنیدیم «زیرا» (همسرش) شکایت کند که اسکار غذا را با او تقسیم نکرده. احتمالا نالا، سرابی و حامیان موفاسا بودند که گرسنگی می‌کشیدند. اسکار احتمالا به نالا اجازه داد فرار کند. پافشاری‌های متناوب نالا و سرابی به احتمال زیاد دلیل تندخویی اسکار در اشاره به نام موفاسا بوده است.

برای اسکار، شاه شدن به معنای به دست آوردن احترامی بود که هیچگاه به خود ندیده بود. واضحاً، اسکار در کودکی نادیده گرفته شده بود وگرنه او این نیاز ترسناک به دوست داشته شدن و تحسین شدن را نداشت. ما احتمالا می‌توانیم وقایع شیرشاه را تقصیر والدین قاصرش بگذاریم. موفاسا نیز در این موضوع گناهکار است. موفاسا چه کار فوق العاده‌ای انجام داد که احترام همه را کسب کرد؟ او مراقب کفتارها بود، اما اینکار را از روی تعصب خالص انجام می‌داد، آن‌ها را مورد ضرب و شتم قرار می‌داد و تحقیر می‌کرد که در نهایت منجر به کینه توزی آنان نسبت به صخره غرور شد.

بنابراین دوباره باید پرسید: فرق واقعی بین اسکار و موفاسا چیست؟ موفاسا با زور بازو حکمرانی کرد و اسکار فقدان نیرویش را با کفتارها جبران کرد. درنهایت هردو یک عمل را انجام دادند. من نمی‌گویم که عمل کفتارها در انتقام جویی از صخره غرور قابل توجیه است اما قابل درک هست. اگر موفاسا و خانواده‌اش از همان ابتدا با آن‌ها مانند موجودات بی‌ارزش برخورد نمی‌کردند، هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها نمیفتاد.

درفیلم اول به دلایل ترک کفتارها از صخره غرور نگاهی بیاندازید. به خاطر بازگشت سیمبا نبود. باتوجه به تعدادشان آنها به آسانی هرچه تمام‌تر می توانستند سیمبا را بکشند که دلیل اصلی اسکار برای نگه داشتن آنان در جبهه‌اش بود: تا از او حفاظت کنند. اسکار بروز داده بود که به کفتارها اهمیتی نمی دهد و وقتی متوجه شدند که اسکار نیز یک شیر نژادپرست دیگر است، او را کشتند و آنجا را ترک کردند و با این کارشان سیمبا را از هرگونه دست داشتن در مرگ عمویش مصون کردند.

فیلم مدام به ما می‌گوید که کفتارها شر بودند و آنها همه چیز را می‌خورند اما هیچ مدرکی از آن در مدت پادشاهی موفاسا نبود. تا جایی که ما می‌دانیم، ممکن است آنها سرزمین‌ غرور را چپاول کرده باشند تا به شیرها ضربه بزنند و یا گرسنگی خود را رفع کنند.

اشتباه نکنید؛ من از اسکار حمایت نمی‌کنم. اسکار گناهکاری بود که تنها از امتیازاتش سوءاستفاده کرد. اما خصوصیات زنانه او کاملا به شکل شرورانه‌ای ترسیم شده‌اند. او در میان سکانسی آغشته به رنگ سبز و سرشار از نمادهای نازیسم در پوشش سایه‌های رژه نظامی کفتارها بر روی دیوار پشت سرش خودنمایی می‌کند.

اسکار انقدر زن گونه رفتار می‌کند که ممکن است فکر کنید در حال تماشای تبلیغ یک شامپو هستید. کل فیلم می‌خواهد شما خصوصیات فمینینش را به ذات شرورش وصل کنید، همانطور که آهنگ «آماده باش» اسکار را در ظریف و زیبا و دلپسندترین حالتش نشان می دهد.

چرخه سرکوب ادامه می یابد

بنابراین با مرگ به شر، شیر نژاد برتر، سیمبا، جایگاه برحقش به عنوان پادشاه را پس می‌گیرد و به سرکوب کفتارها و گله‌ها در سرزمین غرور ادامه می‌دهد. او در نهایت وفاداران اسکار را در فیلم دوم پذیرا می‌شود اما روابط دوستانه شیرها با شیرهای دیگر امری چشمگیر و مهم نیست.

«ما یکی هستیم» آهنگ خوبی است. و من از اینکه کیارا سعی داشت سیمبا را از تبدیل شدن به کوته فکری چون موفاسا منع کند بسیار لذت بردم. فقط حیف که کفتارها، گروهی که واقعا به انزوا رانده شده بودند، بخشیده و اجازه برگشت به سرزمین را نیافتند.

و البته سرزمین دوباره به سرسبزی و زیبایی باز می‌گردد چراکه در دنیایی که یک گروه صاحب امتیاز، همه‌ی منابع را کنترل می کند، رویای آمریکایی برپاست.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (2 مورد)
  • God-Lover
    God-Lover | ۸ تیر ۱۳۹۹

    تحلیل جالبی بود...

  • SOrEna
    SOrEna | ۲ آبان ۱۳۹۸

    کاملا موافقم!!!!!!

مطالب پیشنهادی