«باربی» گرتا گرویگ نمونه کاملی از این است که چرا سینما علیرغم تلاشهای گاه و بیگاه برای دفن آن، تنها یک پدیده زنده نیست، بلکه یکی از واسطههای اصلی بین دنیای ایدهها و دنیای محصولات است. هم تداوم برخی ایدهها و هم واکنشهایی به آنها که برای ادامه حیات خود با ایدهها سازگار میشوند. در واقع فیلم باربی نه یک فیلم فمینیستی، بلکه فیلمی درباره فمینیسم است. در ادامه با نقد فیلم Barbie همراه ویجیاتو باشید.

- باربی / Barbie
- ژانر: کمدی رمانتیک
- کارگردان: گرتا گرویگ
- بازیگران: مارگو رابی، رایان گاسلینگ، ویل فرل، سیمو لیو، آمریکا فررا
- صفحه در IMDb
خلاصه داستان: پس از یک معضل وجودی غیرمنتظره، باربی متوجه میشود که جهان بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که او فکر میکند. باید بدانید باربی توسط گرتا گرویگ کارگردانی شده و مارگو رابی در نقش عروسک محبوب شرکت متل، ایفا کننده نقش اصلی آن است. او نقش «باربی معمولی» را بازی میکند و با انواع مختلفی از باربیها در باربیلند زندگی میکند، همچنین در میان کنهایی که مظلوم، بیخانمان و فاقد هدف در زندگی هستند (به این دوگانگی بعداً خواهیم رسید). یک روز او دچار یک بحران وجودی میشود و باید به دنیای واقعی برود و این عواقب بدی برای باربیلند به دنبال خواهد داشت.
گرتا گرویگ که زمانی نماد سینمای مستقل آمریکا بهعنوان بازیگر و کارگردان بود، با فیلمی که در بسیاری از جنبههای هنری، اقتصادی و حتی سیاسی پرمخاطره است، ورود قطعی خود را به جریان اصلی هالیوود اعلام میکند. برای ساخت باربی ۱۴۵ میلیون دلار هزینه شد و به لطف یکی از چشمگیرترین کمپینهای بازاریابی سالهای گذشته (تنها ۱۵۰ میلیون دلار هزینه داشت) توانست هزینه تولید خود را در سه روز اول فقط در سینماهای آمریکا جبران کند. فیلمی که بحثی فرهنگی، ایدئولوژیک و تجاری را باز میکند و تا این لحظه که در حال نگارش این بررسی هستم به فروش جهانی ۱٫۳۶۰ میلیارد دلار (پرفروشترین فیلم سال) رسیده است.
گلوریا استاینم، فمینیست آمریکایی و یکی از رهبران اصلی موج دوم فمینیسم در آمریکا، یک بار گفت که باربی نماینده «همه چیزهایی است که جنبش فمینیستی سعی کرده از آن فرار کند». این عروسکِ در ابتدا باریک و بلوند، مظهر فرهنگ مصرفگرایی و کالاییسازی زنان بود. در واقع این عروسک مسئول تحمیل کلیشههای کسب زیبایی و جنسیتگرایی در بین دخترانی بود که در درازمدت از دستیابی به کمال موجود در اسباببازی شرکت «متل» ناامید بودند. این یعنی یک شرکت با تولید محصول خود، یک استاندارد مربوط به عروسک محبوبش را هم ساخته بود.

اکنون گرتا گرویگ که قبلاً در دو فیلم قبلی خود، یعنی فیلم زندگینامهای «لیدی برد» و «زنان کوچک» سروصدای فمینیستی به پا کرده بود، در جدیدترین فیلم خود نیز درگیر همان موضوع با پهنای بیشتر است. پس بنابراین، «باربی» واقعاً یک فیلم در درجه اول زنانه است که در زیر دست کارگردانی چون گرتا گرویگ، بیشتر روی فمینیسم متمرکز است. البته شخصیتهای مرد در فیلم وجود دارند، اما واضح است که آنها هدف اصلی آن نیستند.
اگر بخواهم این فیلم را صادقانه روی میز نقد بیاورم، باید بیان کرد باربی جدا از زنانه بودن، یک اثر سیاسی است. در واقع دقیقاً همین قلمرو سیاسی است که باربی را به یک سرمایه گذاری نسبتاً مخاطره آمیز در دنیای بلاک باسترهای انبوه طراحی شده برای فصل تعطیلات تبدیل میکند، و همچنین با توجه به جنس فیلم که ممکن است برخی مخاطبان جوان را دچار احساس خستگی کند، پس دایره مخاطبان هدف این اثر نیز محدود میشود.
اما شاید بگویید کجای فیلم سیاسی است؟! خب در میان پرسشهای فراوان فیلم زمانی که فیلمساز درباره نظام مردسالار حرف میزند اوج سیاسی بازی آن است. فیلم در طول مدت زمان خودش بارها به این موضوعات برخورد میکند و در مواقعی خود متن را تحت الشعاع قرار میدهد. باید بدانید این اثر به شدت به نظریه فمینیستی و سیاسی لورا مالوی نزدیک است. مالوی که یک نظریهپرداز سینما و فیلمساز فمینیست انگلیسی است، در دهه هفتاد میلادی دست به ایجاد یک نظریه فمینیستی در سینما زد.
مالوی سینمای رسمی را یک سینمای مردانه خطاب کرد و این اعتقاد خود را بیان داشت که در سینمای رسمی زنان همواره تحت یک نگاه خیره مردانه هستند. او سینمای هالیوود را یک سینمای پدرسالار میدانست. او اعتقاد داشت که باید از سینما لذت زدایی کرد و بدین طریق یک سینمای زنانه فمینیستی بهوجود آورد. اکنون فیلم باربی ساخته گرتا گرویگ به شدت در نیمه اول خود به این ایده مالوی از سینما نزدیک است.

اکنون برای درک فضای این فیلم، داستانی پیرامون یک اسباببازی را تصور کنید که با زیباییشناسی ظاهری اثری چون جادوگر شهر اوز، نوشتههای لورا مالوی و دنیای فیلمهای «ژاک دمی» یا «استنلی دونن» همراه باشد، و ما با چنین ترکیب خاصی شروع به نزدیک شدن به یک فرم پست مدرن و پیچیده میکنیم که نه تنها خندهدار نیست، بلکه به معنی خاص و عام سرگرمکننده نیز نخواهد بود. به نظر من هسته داستانی آشنای این فیلم هم نسخهای از «فیلم لگو» و «داستان اسباببازی ۳» است.
در واقع روشی که گرتا گرویگ سعی میکند با آن شکلی از پیامرسانی فمینیستی و گاهی در تضاد مستقیم با مردانگی را در فیلمنامهاش توسعه دهد، بهطور مشمئزکنندهای به مخاطب ارائه میشود. اگر فیلم را مشاهده کنید متوجه خواهید شد که کلمه «پدرسالاری» حداقل چیزی حدود بیست بار در باربی گفته میشود، که هر بار بیان آن در یک دیالوگ بیشتر و بیشتر برای من مخاطب تحریککننده میشود.
این اثر سینمایی به گونهای موجی از پراکندگی را در دل داستان خود جای داده که پرتاب ایدهها در آن به سمت مخاطب در لحظاتی باعث میشود که خود فیلم بیشتر شبیه یک پایاننامه دانشگاهی خشمگین باشد تا یک داستان واقعی که سعی در سرگرم کردن مخاطب دارد. حتی در لحظاتی این اثر به سینما بودن هم نزدیک نیست، اما چرا؟ چون در خیلی از دقایق ما با مجموعهای از میمهای شاد اینستاگرامی فمینیستی روبرو هستیم.
پس من باید به عنوان یک مخاطب به صراحت بگویم «باربی» برای شبه روشنفکران در نظرات توییتر یا لترباکسد ساخته شده است. این فیلم به معنای واقعی کلمه یک قطعه تبلیغاتی فمینیستی رادیکال دو ساعته است. بنابراین، کل فیلم تلاشی خام برای بهبود تصویر شرکت متل در مواجهه با فمینیسم است، پس سازندگان از انواع کلیشهها استفاده میکنند و مردان را به عنوان افراد احمق و خشن به نمایش میگذارند.

و نکته جالب اینجاست که اگر در این فضا به ساختار فیلم نقدی وارد شود، به آن شخص منتقد نیز حمله میکنند. برای مثال میگویم چند نفری که از این فیلم لذت نبردند، به من پیام دادند که از ترس اینکه مورد توهین یا قضاوت قرار بگیرند، جرأت نداشتند نسبت به فیلم علنی ابراز عدم علاقه کنند. آیا این امر طبیعی است؟! بدون شک خیر. اما این نتیجه یک سیستم فکری است که پشت چنین اثری ایستاده و آن را پشتیبانی میکند.
من فکر میکنم باربی واقعاً فیلم بدی است و ما گرفتار قدرت یک شرکت اسباببازی هستیم که سود ناخالص آن در سال ۲۰۲۳ چیزی در حدود ۲.۴۸ میلیارد دلار (۱.۹ میلیارد پوند) و بودجه بازاریابی آن ۱۵۰ میلیون دلار بود که بیشتر از هزینه تولید این فیلم است. من بدون شک فیلمهای بدتری دیدهام، اما مطمئن نیستم که فیلمهای بدتری را دیده باشم که اینقدر بیوقفه تبلیغ شده باشند و اینقدر هولناک نقد مثبت یکطرفه گرفته باشند.
من در زیر تیتر هم بیان کردم که باربی بیشتر یک پیام است تا یک فیلم سینمایی؛ اما نکته اینجاست که این پیام حتی مفید یا مثبت هم نیست. برای یک فیلم همچون «باربی» داشتن قدرت زنانه عالی است، اما در عوض این فیلم بسیار فراتر از آن به حوزه جنسیتگرایی آشکار و بیتوجهی به پویاییهای جنسیتی در دنیای واقعی میرود. تک تک افراد این فیلم یا یک احمق کامل هستند یا یک شیطان درنده. برای مثال: به محض اینکه کاراکتر مارگو رابی وارد دنیای واقعی میشود، مردان به جسم او خیره میشوند، او را صدا میزنند و در روز روشن به او تجاوز جنسی میکنند.
نکته قابل توجه اینجاست که در همان غرب هم حداقل ۹۵ درصد از مردان هرگز این کارها را در یک مکان عمومی و جلوی جشم هزاران بیننده انجام نمیدهند، و حتی افراد حقیری که وارد انجام چنین نگاه و عملی میشوند، بازهم هرگز این کار را در ملاء عام انجام نمیدهند. پس این فیلم چنین پرتره کاملاً نادرست از دنیای واقعی را ترسیم میکند که در آن تک تک موقعیتهای قدرت و احترام در اختیار یک مرد است، گویی هیچ زنی وجود ندارد که به عنوان منشی به یک میز زنجیر نشده باشد. این یک دیدگاه عصبانی و نادرست به جهان کنونی است.

شاید اکنون خیلی از مخاطبان بگویند که آیا من میگویم همه چیز در جامعه ما عالی است؟ البته که نه. اما بیایید صادق باشیم، مشکل چه در ایران و چه در در لس آنجلس آمریکا وجود دارد، و قطعاً هنوز کار فرهنگی برای انجام دادن و هویت دادن به زنان و مادران وجود دارد و من با مشکلاتی که زنان متحمل میشوند بسیار همدردی و همراهی میکنم، اما این فیلم آن را به حد افراط غیر واقعی میبرد که ناخواسته قدرت زنان را کم رنگ و مردان را سالار خشک و بیچون و چرای این دنیا میکند.
با این حال، بدترین عنصر پیام رسانی این فیلم گرتا گرویگ آن است که فیلم چگونه به پایان میرسد. «باربی» در پایان به مخاطبان جوان پیام دائمی معنادار برابری برای افراد از هر جنسیت و نژاد را نمیدهد. در عوض، فیلم به این نتیجه ختم میشود که باربیلند باید بهشتی باشد که در آن منحصرا باربیها موقعیتهای قدرت را داشته باشند، در حالی که کِنها مظلوم و بیخانمان میمانند، و همه اینها برای مقابله با مردسالاری دنیای واقعی است. خب بیایید صادق باشیم، این چه نوع پیامی برای کودکان و نوجوانانی است که این فیلم را تماشا میکنند؟ آیا گرویگ واقعاً میخواهد که دختران جوان فکر کنند بهترین راه برای مبارزه با تبعیض جنسی، تبعیض جنسیتی است؟!
حالا بیایید از پیامرسانی فیلم باربی جلوتر برویم و به چیزهایی بپردازیم که ساختار فنی آن را شکل دادهاند. در مورد اینکه چه چیزی در بخش فنی فیلم درست انجام شده باید گفت: طراحی تولید در بخش لوکیشنسازی و فیلمبرداری کاملاً خیرهکننده است. باربیلندِ درون فیلم از نگاه زیبایی شناختی مکانی است که باید به آن نگاه کرد و فوراً جذب طراحی آن شد. این طراحی پلاستیکی به راحتی یکی از زیباترین و از نظر بصری خیره کننده ترین مناظر سینمایی سال است.

برخی از اجراهای تیم بازیگری نیز قابل ستایش هستند؛ اما برجسته ترین آنها مارگو رابی است. به گفته موج هواداران باربی، او برای کارش در اینجا شایسته نامزدی اسکار است، اما من میگویم او در نمایش شخصیت خودش مناسب است، ولی جایزه اسکار شاید نه! او به عنوان باربی چرخههای احساسی مختلفی را پشت سر میگذارد، از پرتو شادیبخش در آفتاب گرفته تا زنی شکسته که ظاهراً بیهدف است تا فردی امیدوار و بالغ. نکته جالب بازی در شخصیت باربی این است که رفتارهای فیزیکی مارگو رابی به نظر پلاستیکی و اسباببازی شکل میآید.
در بخش بازیگران مرد نیز باید به بازی رایان گاسلینگ اشاره شود. متأسفانه من از تماشای بازی او لذت نبردم. در واقع شخصا از بازی رایان گاسلینگ بیشتر متعجب و ناامید شدم، نه به این دلیل که بد بود، بلکه به این دلیل که شخصیت او چنان درهم و برهم بود که اجرای او با فیلمنامه همخوانی نداشت. گاسلینگ نقش کِن را در قامت یک شخصیت احمق اما شیرین ساده لوح بازی میکند، در حالی که فیلمنامه میخواهد او یک آنتاگونیست احمق و خطرناک باشد، اما گاسلینگ دائماً در برابر این ایده قرار میگیرد. او استعداد خوبی است که نتوانسته در این اثر فراتر از یک کاریکاتور برود.
اما جدای اشاره به بازیها، باید گفت فیلم باربی خیلی طولانی است، حتی با وجود اینکه کمتر از دو ساعت به طول میانجامد. این یعنی فیلم باید به نسبت نسخه کنونی چیزی حدود بیست دقیقه کوتاه میشد، زیرا قسمت سوم و پرده پایانی فیلم حدود پنجاه دقیقه طول میکشد و تا رسیدن به پایان آن بسیار خستهکننده میشود.
پس با این تفاسیر در پایان باید گفت: باربی آن فیلم عجیب و دوستداشتنی نیست که در برخی رسانهها معرفی میشود. به نظر من باربی یک کمدی معمولی است که حتی خنده خاصی از مخاطب نمیگیرد. پس این یک محصول سیاسی و فکری است که باید پیروز شود، چون دنبالکنندگان آن تاب و توان شکستش را ندارند.
حیف اون همه رنگ صورتی!
از کلمه کلمه، جمله جمله، پاراگراف پاراگراف مقاله لذت بردم. اما همانطور که توضیح دادم بحثی که هست این است که در نقد فیلم فردی خنثی باید نقد کند و در تحلیل افراد با دیدگاه های مختلف صحبت کنند.
اگر کار ویجیاتو صرفا تحلیل موضوعی داستانی فیلم باشد کارش کاملا عالی و تمیز است اما بحث این است که ما اینجا فقط با تحلیل رو به رو نیستیم.
برای مخاطب عام تحلیل مساوی است با نقد و به همین علت نقد خود سایت مقدم است بر تحلیل افراد چرا که ممکن است نظر شخصی بر نظر کل سایت تعمیم داده شود.
بار ها دیده ام که تعمیم جز به کل توده مخاطبان، باعث افزایش نارضایتی از افراد، محتواسازان، وبگاه ها… شده است.
نمونه بارز آن این است که نفرت پیرامون جی کی رولینگ موجب کاهش علاقه به فرنچایز هری پاتر شده است.
راه چاره چیست؟
بنده معتقدم این سبک مقاله جدید ویجیاتو، به شدت جذاب است اما باید جدا از نقد باشد.
بهتر است ابتدا یک منتقد خنثی اثر را نقد کند.
و بعد ما شاهد این باشیم که دو نگاه متفاوت (مثلا فمینیست و ضدفمینست) اثر را در یک مقاله جدا از نقد، تحلیل کنند.
یا می توان برنامه ای ساخت که در آن خانم فرهادی و آقای پریمی سر موضوعی مانند فیلم باربی با هم بحث و صحبت کنند.
این حرف هایی که می زنم نه قصد جسارت و گستاخی دارم نه قصد زیاده گویی. بحث سر این است که ویجیاتو را بهترین رسانه سرگرمی ایران می دانم و می خواهم که ویجیاتو به حداکثر ظرفیت و جذابیت خودش برسد.
«چند نفری که از این فیلم لذت نبردند، به من پیام دادند که از ترس اینکه مورد توهین یا قضاوت قرار بگیرند، جرأت نداشتند نسبت به فیلم علنی ابراز عدم علاقه کنند. آیا این امر طبیعی است؟! بدون شک خیر. اما این نتیجه یک سیستم فکری است که پشت چنین اثری ایستاده و آن را پشتیبانی میکند.»
همین یک پاراگراف برای کسی که اندکی از تاریخ بدونه کافیه تا با تمام وجود از رشد و گسترش چنین سیستم فکریای احساس خطر کنه.
متاسفانه فروش بالای چنین فیلمی نشون میده اکثریت هنوز در تاریکی مطلق بهسر میبرند و عمق فاجعهای که اتفاق افتاده و در سالهای آینده بسیار بدتر هم خواهد شد رو درک نمیکنند. همون کسانیکه میگن این فقط یک فیلم فانه، سخت نگیر.
این فیلم اینقدر شورش رو درآورده که اکثر تماشاگران با شخصیت مرد (کن) خیلی بیشتر ابراز همدردی میکنند تا شخصیت زن (باربی). بطوریکه بعضیها که گرتا گرویگ رو نمیشناسند خیال میکنند این فیلم نقدی بر فمینیسم هست. بیچارهها باورشون نمیشه ایدئولوژیای که همیشه با شعار پوپولیستی برابری زن و مرد در رسانهها معرفی میشه دراصل اینقدر نگاه مردستیزانهای داشته باشه.
این فیلم اگه تبلیغ و اسم باربی رو نداشت فروشش به ۵۰۰ هزار دلار هم نمیرسید
من نقد رو تا انتها خوندم و متاسفانه منتقد ذره ای از نمادگرایی داستان رو نفهمیده. بعد با سطحی ترین نگاه ممکن نقد رو شروع کرده و نهایتا بدون داشتم درک از دنیای زنان و مشکلاتش (که حتی دنبال کردن ساده اخبار روز فریادش می زنه) نقدی نوشته که مخاطب سایت بدون تلاش برای درک موضوع، صرفا خوش حال بشه و دنبالش راه بیافته و به به بگه. جالب اینکه برای مثال منتقد منتظر بوده واقعا مردها به باربی تعرض فیزیکی در خیابان بکنن و توضیح داده که این “ اتفاق در غرب نمی افته”. اتفاقی که افتاده اما این هست که منتقد اصلا فیلم گرویک رو حتی در سطح هم درک نکرده.
ایده فمنیستی از کجا شکل گرفت که اوضاع به اینجاها کشیده شد
در اینجا برای در امان ماندن از این مباحث به صحبت های اندرو تیت پناه میبرم البته که همه حرفاش درست نیست…
“”به محض اینکه کاراکتر مارگو رابی وارد دنیای واقعی میشود، مردان به جسم او خیره میشوند، او را صدا میزنند و در روز روشن به او تجاوز جنسی میکنند.””
درسته که در واقعیت به این شدت نیست، اما وجود داره
یکی از اصلی ترین دلایل حجاب جلوگیری از استفاده ابزاری و حفظ ارزش زنان است و دین اسلام همواره بر حفظ ارزش زنان تاکید داره
“”به محض اینکه کاراکتر مارگو رابی وارد دنیای واقعی میشود، مردان به جسم او خیره میشوند، او را صدا میزنند و در روز روشن به او تجاوز جنسی میکنند.””
درسته که در واقعیت به این شدت نیست، اما وجود داره
یکی از اصلی ترین دلایل حجاب جلوگیری از استفاده ابزاری و حفظ امنیت و ارزش زنان است و دین اسلام همواره بر حفظ ارزش زنان تاکید داره
رادیکالی و سینوسی یعنی چی ؟ معمولا زیاد تو نقد فیلما ار این کلمات استفاده میشه
مالکوم ایکس موقعی که میخواست حقوق سیاه پوستارو توی آمریکا برقرار کنه اوایل فکر میکرد سیاه از سفیدا بالاترن
اما وقتی گرایش به اسلام آورد فهمید همه یکسان زن و مرد ندارن حتی خواست از محمد علی کلی کمک بگیره ولی اون درخواستشو رد کرد
آخر کار حالا یا مامورای سیا یا شایدم از پیروان رقیب سیاسیش کشته شد
آخرش خود محمد علی اظهار پشیمونی کرد
جالبه بدونید پدر خود مالکوم بدست کوکلوس کلن همون سفید پوشایی که توی رد دد میدیدید کشته شده بود
کل حرفم از دانستیه این بود که حتی قهرمانای حقوق زنان وسیاها همه رو برابر میدونستن نه. این وضعیت که حتی توی کشور خودمون زن ها بیشتر کاربرد ابزاری دارن حالا توی کشورای غیر سکولار یا موحد کمتره ولی هست نمیشه انکار کرد
البته داستان کاملشو میدونستم کامنت از این طولانی تر میشد میتونید از ویکی پدیا بخونید داستانو گرچه منابعش خارجیه ولی خوب بنظر نمیاد تحریفات زیاد بهش اومده باشه
دنیا تا چند تا سال دیگه همه چیش برعکس میشه 😐
با این نقد بیشتر موافقم. دیگه الان داره جوری میشه که باید جامعه رو زن سالار دونست!
باید بیایم و برای همیشه حقوق زن و مرد رو مساوی کنیم و این قضیه ها رو تموم کنیم🫤