نقد مینیسریال Bodies: جدیدترین اقتباس از کمیک بوکهای دیسی
سریال جدید نتفلیکس با نام Bodies متشکل از هشت قسمت یک ساعته، هیچوقت آنقدری دچار لغزش نمیشود که در قصهگویی خود شکست بخورد. این خود دستاوردی قابل توجه است، آن هم وقتی در مورد ژانری ...
سریال جدید نتفلیکس با نام Bodies متشکل از هشت قسمت یک ساعته، هیچوقت آنقدری دچار لغزش نمیشود که در قصهگویی خود شکست بخورد. این خود دستاوردی قابل توجه است، آن هم وقتی در مورد ژانری صحبت میکنیم که شروع داستانهایش همیشه نویدبخش و پایان آنها ناامیدکننده است.
اتفاقات سریال همیشه منطقی به نظر نمیآیند اما با این حال یک تعادل نسبی را در جریانات و روایت جسورانه آن شاهد هستیم که توسط بازیگران درجه یک به تصویر کشیده میشوند. سریال The Lazarus Project که توسط شبکه TNT در آمریکا پخش شد به موفقیت چندانی دست پیدا نکرد و حال سریال Bodies که ژانری مشابه دارد توجه بینندگان و طرفداران را به خود جلب کرده است.
سریال با زمان حال شروع میشود و سرکارآگاهی به نام Shahara Hasan در جستجوی خود به یک جسد در Longharvest Lane برمیخورد. در سال ۱۹۴۱ کارآگاه دیگری به نام جیکوب وایتمن در فضای پر سر و صدای شهر لندن یک تماس مشکوک دریافت میکند و در پی آن به Longharvest Lane میرود و یک جسد پیدا میکند. در سال ۱۸۹۰ کارآگاهی که در منطقه وایتچپل در شرق لندن کار میکند به کوچهای در Longharvest Lane احضار میشود که در آنجا او نیز یک جسد پیدا میکند.
در واقع جسد همان انسان در چند بازه زمانی پیدا شده که در تمام آنها تیری به چشم او برخورد کرده است آن هم بدون آنکه گلوله پیدا شود. همچنین یک نشان یا خالکوبی روی مچ دست او دیده میشود. احتمالا کنجکاوی شما بیشتر خواهد شد اگر بگویم که در سال ۲۰۵۳ و لندنی که توسط یک فرمانده بیروح (استفن گراهام) کنترل میشود، ماشین برقی کارآگاهی به نام Iris Maplewood در مجاورت Longharvest Lane از کار میافتد و او نیز همان جسد را پیدا میکند.
در نتیجه چهار کارآگاه در چهار بازه زمانی متفاوت به همان جسد برخورد کردهاند و این جریانات حول محور یک فرقه میچرخد و در نهایت نشاندهنده یک فاجعهانسانی و اجتماعی در سال ۲۰۲۳ است. همچنین شاهد آیندهای هستیم که پیشرفت تکنولوژی ظاهرا یک آرمانشهر را به وجود آورده اما بیشتر که دقت کنیم موجب شکلگیری یک حکومت مطلقگرا و فاسد شده که مشکلات و خطراتی را برای جامعه به وجود آورده است.
این مینیسریال بر اساس رمان مصور سی اسپنسر ساخته شده و پاول تومالین، سازنده سریال بر روی چهار خط داستانی سریال وقت و هزینه گذاشته و نکات جذابی را در تمام این بازههای زمانی گنجانده است و هر کدام از این روایتها به شکلی گیرا به تصویر کشیده میشود. لندن شهریست که هر کوچه و خیابان آن تلاقی گذشته و آینده — تاریخ و مدرنیته — است، پس این به سازندگان سریال اجازه میدهد که راحت بین برهههای زمانی مختلف حرکت کنند. همچنین روند تولید و انتخاب لباسها در هر دوره زمانی مستقل و خاص خود است.
هر کدام از کارآگاهها اطلاعات خاص و مهم خود را از اتفاقات دارند و چهار خط داستانی در اپیزود سوم و چهارم با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و راجع به جسد، دنیای اخرالزمانی اشاره شده و اهمیت شخصیت گراهام کنجکاوتر میشویم. هیلینگهد که یک همسر و دختر و در نهایت احتمالا یک راز بزرگ را در دل خود دارد، مدام همجنسگراستیزی را در اطراف خود میبیند. از طرفی وایتمن که یهودی بودن خود را پنهان کرده درگیر ارتباطی جالب با یک دختر ییدیش زبان (زبان یهودیهای اشکنازی) میشود و یهودستیزی را در او حس میکند. شخصیت Hasan نیز که یک مسلمان است کمی با اسلامهراسی مردم مواجه میشود و اگر خوب دقت کنید شاهد آن در پسزمینه داستان خواهید بود.
قطعا نکات گفته شده به داستان ظرافت میبخشد اما کاملا مشهود است که سریال راجع همجنسگراستیزی، یهودستیزی یا ملیگرایی سفیدپوستان نیست و این عناصر تنها نشاندهنده حس تنفر نسبت به گروهیست که اکثرا به دنبال چاپلوسی و حرف زدن در مورد اهمیت تساوی حقوق بشر هستند ولی در حقیقت صرفا دم از آن میزنند و نه بیشتر.
اگر شما به تناقضهای داستانهایی که موضوع آنها سفر در زمان است علاقه دارید قطعا در میانه سریال به کلیت ماجرا پی برده و آنرا درک خواهید کرد اما اگر در گذشته دنبالکننده چنین داستانهایی نبودهاید همچنان تکههای داستان و زیربناهای آن مشخص و قابل فهم خواهد بود و شما به طور کامل درگیر شخصیتها و خط داستانی آنان میشوید.
شیرا هاس در مینی سریال Unorthodix به شدت درخشید و حال در Bodies در پیچیدهترین و عجیب و غریبترین زمینههای داستان استثنائی عمل میکند و در پایان باید بین یک جامعه آرمانی برده شده یا ویرانشهری آزاد اما پساآخرالزمانی یکی را انتخاب کند که هاس نقش خود در تصمیم شخصیتش را به خوبی ایفا میکند. سولر که در سریال Andor نیز ایفای نقش کرده، با جدیت خود یکی از عنصرهای اصلی داستان را به نمایش میگذارد در حالی که اکافور داستان را با زبان بدن و اعتماد به نفس خود هدایت میکند. فورچون لوید نیز زرق و برق هالیوودی خود را به نمایش میگذارد و گراهام نیز نقش یک شخصیت قابل اعتماد را برعهده دارد.
بازیگران مکمل این عنوان شامل کلویی رافائل، تام مادرزدیل، سینوو کارلسن، گرتا اسکاکی و غیره میشوند. در نهایت اگرچه سریال Bodies در بُعد احساسی خود ضعیفتر عمل کرده اما از لحاظ قصهگویی و بنیاد منطقی خود روایت تازهای را بازگو میکند که میتواند فکر مخاطب را ساعتها درگیر کرده و در ذهن او باقی بماند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
حاوی اسپویل!
خسته نباشید نقد جامع و مختصر فوق العاده ای بود.
تنها موردی که من متوجه اون نشدم این بوده منیکس همزمان جد خودش و خودشه و در صورتی که این باید یک چرخه زمانی باشه چگونه میشه که سر جولیان جعلی خود منیکس باشه و در عین حال اون جد خودش هم باشه این چرخه چگونه بوجود اومده وقتی قبلش اصلا همچین شخصیتی در طول تاریخ سریال وجود نداشته! و لزوما با منفجر شدن بمب شاهد این هستیم که منیکس و خاندان جدید هارکر کلا از تاریخ پاک میشن پس قبل از وجود اومدن این چرخه اصلا منیکسی وجود نداشته که خاندان جدید هارکر و پدران و خودش بوجود بیان!
خسته نباشید آقای رمزک
به نوبهی خودم ورودتون به تیم «ویجیاتو» رو تبریک عرض میکنم.
این سریال ظاهرا عناصر جنجالی و بحث برانگیزی داره، ضمن اینکه برچسب «کمیکبوک های DC» خورده تنگش؛ واجب شد برم ببینمش؛ بازم ممنون آقای رمزک.
درود بر شما، بله ایده سریال واقعا جالبه
ممنون از لطفتون
واقعا ایدهش جالبه سریال و ارزش دیدن داره باتوجه به نقد. ممنون از آقای رمزک
سپاس از لطف و مطالعه شما