نقد فیلم Anna – جاسوسهای که از سردسیر آمد
«لوک بسون»، کارگردان آثاری همچون Leon: The Professional و Lucy، این بار سعی کرده به ژانری برگردد که همچون خانه سینمایی او است و اثر جدید اکشنی را به مخاطبانش تحویل دهد. لوک بسونی که ...
درگیریها در اوج
بیایید مروری داشته باشیم بر مواردی که قبل از دیدن فیلم نظرم را جلب کردند. اول از همه و در درجه اول، لوک بسون را داریم که سعی دارد اعتبار خودش را احیا کند. سپس یک مدل روسی به نام ساشا لوس را داریم که میخواهد با این عنوان مسیر شغلی خودش را هموارتر کند و به عنوان یک بازیگر شناخته شود. تریلر فیلم هم با موسیقی تند و تیزش و اکشن سرعتی و بیپردهاش خبر از جریان پیداکردن آدرنالین در رگهای تماشاچیان میداد. درجه سنی فیلم هم R است و منتظر سکانسها و قاببندیهای خونینی هستیم که در دیگر عناوین اینچنینی یافت میشوند. اما فیلم آنا هیچکدام از این موارد را به شیوهای که وعده داده بود، اجرا نکرد. البته، به غیر از ساشا لوس که عملکردی متوسط و در برخی مواقع فراتر از انتظار داشت.
داستان فیلم Anna درباره دختری به همین نام است که معتاد مواد مخدر محسوب میشود و در وضعیت روحی و فیزیکی خوبی به سر نمیبرد. این معضلات باعث شدهاند که او از زندگی ناامید شده و با یک پیشنهاد، وارد شغل پردردسر اما جذاب (!) جاسوسی شود. در این مسیر اما پستی و بلندیهایی وجود دارند که روایت پردههای پایانی را تشکیل میدهند. بسون به طوری این فیلمنامه را نوشته که حتی در این خلاصه داستان هم میتوانید امضای او را مشاهده کنید. اعتراض به مشکلات اجتماعی مختلفی که برای یک فرد مونث رخ میدهد و مسیر زندگی او را برای همیشه به سوی خوبی یا بدی عوض میکنند.
اما فیلمنامه آنا پا را از این کلیشهها فراتر نمیگذارد و مجددا تاکید مکرراتی محسوب میشود که در قالب متمایزی قرار گرفته. جذابیت کلی اثر هم در نهایت به آن قالب برمیگردد و اگر در این زمینه کمکاری شود، فیلم به اصطلاح از ریل خود خارج میشود. داستان در پرده اول به خوبی پیش میرود و سعی میکند تعلیق مد نظر کارگردان را حفظ کند: انتظار بیننده برای پیچش داستانی و ورود به دنیایی جدید. ساختار داستانی فیلم Anna هم بر همین اساس شکل گرفته. یعنی داستان یک خط را پیش میبرد، در نقطه نهایی پرده فلشبک میزند و همان خط را از زاویه دیگری به تصویر میکشد. این شیوه بیشتر از اینکه با خلاقیتش بیننده را درگیر داستان کند، معضلاتی به همراه دارد که باعث شده فضای ذهنی مخاطب فرسنگها با جو مد نظر کارگردان و نویسنده فاصله داشته باشد. به محض این که مخاطب با یک خط داستانی (برای مثال درباره رفتن آنا به فرانسه) ارتباط برقرار کرده و سپس پیچش ناگهانی و تأثیرگذاری را مشاهده میکند، صفحه سیاه شده و ناگهان با متن «شش ماه قبل» نمایان میشود. به همین دلیل، حدود دو ساعتی که فیلم را تماشا میکنید، با مجموعهای از «شش ماه قبل»ها یا «سه ماه قبل»ها طرفید و در نهایت هم از دنبال کردن خط داستانی ناامید میشوید.
این بازیهای زمانی شاید ایده جالبی به نظر برسند و پتانسیل بالایی از خودشان نشان دهند، اما استفاده بیش از حد صورت گرفته از آنها باعث شده بدترین اتفاقی که برای یک فیلم اکشن و پرجنبوجوش میتواند بیفتد، برای آنا رخ دهد: از بین رفتن مومنتوم یا همان شتاب حرکت داستانی. شما در حال تماشای یک فیلم اکشن هستید. شما درگیریهای چند دقیقهای و استفاده از انواع فنون رزمی را میخواهید. شما منتظر این هستید که در صحنههای فاقد جنگ و دعوا، داستان و شخصیتپردازیها فیلم را به نحوی جلو ببرند که تمام مشت و لگدهای دریافت شده توسط شخصیت اصلی را با پوست و استخوانتان لمس کنید. کاری که فیلمهایی مانند جان ویک به خوبی انجام میدهند و عناوین جاسوسمحوری مانند Atomic Blonde طی برخی سکانسها، مرز اجرای این ایده را جابهجا میکنند. هر چند آنها هم در بهترین حالت قرار نگرفتهاند و اشکالاتی را یدک میکشند.
اما مشکلی که ساختار داستانی آنا از آن رنج میبرد، کمی بغرنجتر و آزاردهندهتر است. بالای ۹۰ درصد بینندگان از تماشا یا خواندن داستانهای پیچیده لذت میبرند و عاشق این هستند که در مارپیچهای مختلفی قرار بگیرند که نویسنده، با هنرنمایی خود آنها را به طوری همخوان و نامتناقض طراحی کرده. این پیچیدگی اگر هوشمندانه باشد، مخاطب را به سطح بالاتری از برقراری ارتباط میبرد و باعث میشود او تمامی متن یا فیلم را بارها و بارها و در ذهن خود مرور کند تا متوجه مقصود کامل و نتیجهگیری نهایی اثر شود. کاری که فیلمی مانند Inception به شیوهای مثالزدنی انجام داد و باعث شد بینندگان تا لحظه پایانی درگیر تئوریهای متفاوت و دیوانهواری بشوند که جریان یافتهاند. قطعا نمیشود از Anna انتظار چنین پیچیدگی عمیقی داشت، اما وجود کموبیش این کانسپت در یک فیلم جاسوسی حیاتی به نظر میرسد.
آنا در حقیقت با ساختاری که به خود گرفته و شیوهای که برای روایت به کار میگیرد، سعی دارد بیشتر پوستهای از یک اثر پیچیده داشته باشد و در اصل، از داستان ساده و حوصلهسربری بهره میبرد. شاید بتوانم دوراهی خاصی که آنا در آن قرار گرفته را انتخاب بین جان ویک یا جاسوسمحوری بخوانم. بسون اما مسیر سومی را انتخاب کرده که نهتنها به نفع هیچکدام از ژانرها پیش نمیروند، بلکه این تألیف را حوصلهسربر میکنند. لوک بسون یا میتوانست جان ویک را سرمشق قرار دهد و یک اکشن ناب سرعتی، اما با محوریت یک زن را تحویل طرفداران سینما دهد، یا رسیدن به داستانهای جاسوسی برتر را به عنوان هدف نهایی انتخاب کند و در این مسیر حرکت کند. کاری که او کرده، ترکیب دو فرمولی است که هر کدام، اصولهای سرسختانه خودشان را دارند و اجرای این ایده از سختبودن فراتر میرود و به غیرممکن بودن نزدیک میشود. برای این انتخاب جسورانه، بسون قابل تحسین است، اما در اجرای این کانسپت دشوار، چیزی جز ناامیدی به مخاطب اهدا نمیشود. درست همانند گارسونی که سعی میکند با یک دست، چندین ظرف را بردارد و در نهایت هم آنها را میشکند. آنا و بسون نقش همان گارسون را دارند و آن چندین ظرف هم المانهای مختلف ژانرهای متفاوت هستند.
جهان جذاب پس از دوران جنگ سرد
زمانی که فیلم Anna در آن جریان دارد، همان برهه زمانی ویژهای است که موسیقیهای الکتریک در حال جلب نظر مخاطبان مختلفی بودند و در مسیر نوینی قرار گرفته بودند. در این فیلم هم از همان موسیقیها استفاده شده و سعی شده همان اتمسفر خلق شود. جهانی که در آن، زیر پوست رنگارنگ و پر از نورپردازی بارها و کلابهای مختلف، انسانهایی برای تصاحب قدرت میجنگند. جهانی که پس از جنگ سرد، مورد علاقه سرویسهای اطلاعاتی مختلف بود و به معنای واقعی کلمه، اطلاعات «قدرت» خوانده میشد. حالا این قدرت میتوانست در زمینههای وسیع و بین دولتهای مختلف جریان پیدا کند، یا برای اهداف پستتری دنبال شود.
اما مزیتهای جهان سریال تقریبا به همین جا ختم میشوند. وقتی به شخصیتهای آن میرسیم، باز هم آنا نمیتواند تعریف درستی ارائه دهد و به مرز شکست خوردن میرسد. به غیر از مدیر ارشد KGB که هلن میرن به شیوهای مثالزدنی و بینظیر نقش آن را ایفا کرده، دیگر کاراکترها تقریبا حرف چندانی برای گفتن ندارند و فقط برای جلو بردن موقتی داستان استفاده میشوند. مانند شخصیتی که توسط لوک ایوانز بازی شده. او کسی است که ورود به دنیای جاسوسی را به آنا پیشنهاد میدهد و در ادامه به عنوان معشوقه او معرفی میشود. ولی نویسندگان چگونه او را به مخاطب معرفی میکنند؟ یک سخنرانی نسبتا طولانی که ریتم سریال را به کلی کاهش میدهد و اگر در طرف دیگر، آنا از نظر داستانی فعالیتی نداشت، رسما حکم مرگ کل اثر میشد. در ادامه هم او را به عنوان دلسوز آنا میبینیم که البته قبل از معرفی او به عنوان معشوقه محسوب میشود. مدت زیادی هم به طور کلی اشارهای به او نمیشود. همه این موارد باعث شدهاند این شخصیت از نظر داستانی موفق عمل نکند. البته، نقشآفرینی ایوانز قابل تحسین و متفاوت با دیگر کاراکترهایی است که بازی کرده و همین مورد، برخی از ضعفها را پوشش میدهد و جبران میکند.
شخصیت دیگری که روندی مشابه را طی میکند، کاراکتری است که کیلین مورفی آن را بازی کرده. این شخصیت در ابتدای داستان به صورتی گذرا معرفی میشود و پس از آن در پرده ابتدایی هیچ نقشی ندارد. پس از دیدن سکانسهای ابتدایی، سؤالاتی مختلفی درباره این کاراکتر در ذهن مخاطب ایجاد میشود و او مدتی به دنبال پاسخهایی قانعکننده است. اما فراموشی ذکر شده باعث میشود بیننده هم سؤالاتش را کنار بگذارد و دیگر درگیر او نباشد. سپس، به طور ناگهانی او را در میانه داستان میبینیم و هویت او برای ما مشخص میشود. این فاصله زمانی را میتوان یک مزیت دانست. داستان، شخصیتی که پیشتر معرفی کرده را به نحوی غافلگیرکننده، مجددا به کار میگیرد و به حال خود رها نمیکند. از طرفی، همچنان هم به دلیل کنار گذاشته شدن وی، مخاطب پس از معرفی مجدد تأثیر زیادی نمیگیرد و مدتی طول میکشد تا برای بار دوم درگیر مسائل مختلف شخصیتی او شویم.
از تمام این مسائل که بگذریم، به صحنههای اکشن سریال میرسیم. برای بررسی این صحنهها باید مقیاسی داشته باشیم و از فاکتورهای معینی استفاده کنیم. به همین دلیل، همان روند پیشین را ادامه میدهیم از گانفوهای جان ویک به عنوان مقیاس بهره میبریم و سه فاکتور اصلی این سکانسها را بررسی میکنیم: قدرت بازیگر در نشان دادن کاربلدی و وانمود کردن به حرفهای بودن، استفاده درست از دوربین و حرکات آن برای نشان دادن هدف درگیری و در آخر، موسیقی و شور صحنه. ساشا لوس از نظر بازیگری صحنههای اکشن موفق عمل کرده و شاید بتوانیم اجرای او را از نظر حرفهایگری در کنار «چارلیز ترون» در اتمیک بلاند بگذاریم. پس از این نظر مشکلی را در فیلم Anna شاهد نیستیم. اما این اثر در اجرای دو فاکتور بعدی، کاملا شکست میخورد. برای مثال، بگذارید صحنه درگیری استخر نخستین جان ویک را بررسی کنیم که در نهایت به یک کلاب بزرگ میرسد. در صحنه استخر، هدف جان ویک کاملا مشخص است. رسیدن به فردی که سگش را کشته و گرفتن انتقامی که برایش بسیار زحمت کشیده. در جان ویک، دوربین و کارگردان مدام به ما یادآوری میکنند که در نهایت باید به چه شخصی برسیم و ماهیت این دعوا برای چه چیزی صورت گرفته. در آنا، درست است که با انگیزهای شخصی طرف نیستیم، اما همچنان هم هدف ما یک شخص است و کاراکتر بزنبهادر ما با دلیلی که گرفتن موبایل اوست، درگیری را آغاز کرده. در ابتدا با پر نبودن تفنگ آنا، یک صحنه بسیار سریع برای ردوبدل احساسات فرد هدف و شخصیت اصلی داریم. اما این احساسات کاملا کنار گذاشته میشوند و سینماتوگرافی تمرکز خود را کاملا روی کشتن شخصیتها میگذارد.
همین موضوع باعث شده کشت و کشتارهایی که نمایش داده میشوند، اصلا تأثیری روی بیننده نگذارند و حق مطلب را ادا نکنند. همین معضل را میشد با گرفتن نماهایی از شخص هدف و کشتهشدنش حل کرد. گمشدن هدف یک سکانس اکشن، دقیقا علتی است که خیلی از آثار به اندازه جان ویک تحسین نمیشوند. اما به فاکتور آخر یا همان موسیقی و شور صحنه میرسیم. در همان صحنه ذکر شده جان ویک، با نورپردازیهای متفاوتی طرف هستیم که مدام در حال تغییر هستند و برای مدتی طولانی ثابت نمیمانند. همین تغییر نورپردازی، جو کلی مکان را مدام نو میکند و موجب میشود شاهد طی شدن روندی ثابت نباشیم. حذف و اضافهشدن نور هم المانی است که دقیقا به همین منظور استفاده میشود. در صحنه دیگری طی نسخه دوم جان ویک، سکانس مبارزه در تالار آینهها هم به طوری خلاقانه شخصیت اصلی را مدام در برابر خودش قرار میدهد و از نظر فضاسازی، هیچگاه ثابت نمیماند. درست در همین صحنهها، موسیقی دقیقا با جو و DNA اکشن اثر همخوان است. در صحنه کلاب، موسیقی ریتمیکی را شاهد هستیم که به تنهایی بیننده را به وجد میآورد و صحنههای تعقیبوگریز جان ویک در شلوغی را از حوصلهسربر بودن نجات میدهد.
در آنا، ساختار صحنهها از نظر نورپردازی کاملا ثابت است و روندی پرفرازونشیبی را طی نمیکند. برای مثال در صحنه رستوران، تغییر این فضاسازی به شکستن وسایل مختلف ختم میشود که خوب است، اما فیلمبرداری روی آن مانوری نمیدهد. پس همین موضوع باعث میشود این صحنه بعد از چندین ثانیه جذابیت خود را از دست بدهد. در درگیری پایانی اما بخشی از مبارزه با نور قرمز اخطار همراه میشود و از این نظر بهبود مییابد. اما مشکلی که تمام صحنههای اکشن فیلم آنا دارند، عدم استفاده از موسیقی مناسب است. برای این مورد، از توضیح مجدد پرهیز میکنم و برای درک آن کافی است تریلر فیلم را با صحنه نهایی استفاده شده مقایسه کنید.
ساختار داستانی، پس از مدتی گیجکننده میشود و ناامیدتان میکند. صحنههای اکشن این عنوان هم بسیار کم هستند و همان تعداد کم هم اشکالات متعددی دارند. در حالی که لئون، فیلم دیگر همین کارگردان با اینکه صحنههای اکشن کمی داشت، همچنان هم مخاطبش را حفظ میکرد و درگیری ذهنی با بیننده را از دست نمیداد. اگر دیدن یک مدل روسی زیبا که چندین معشوقه دارد برایتان کافی است، میتوانم بگویم از آنا هم لذت خواهید برد. اما اگر چیزی بیشتر از این میخواهید و انتظار دارید شاهد جان ویکی مؤنث باشید، این اثر در بسیاری از زمینهها ناامیدتان میکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
یه چیزی که من بهش بر خوردم اینه که خیلی وقت ها برسی موشکافانه با درصد استقبال عموم مردم یکی نیست. 99 درصد افراد فیلم رو میبینند تا برای ساعتی لذت ببرند و فردا فیلم بعدی و به نظرم فیلم آنا یه اثر زیبا،متفاوت،اکشن خوب و با بازیگر های عالی بود (حتی بازیگری لوک ایوانز) .
شخن آخر: این نقد زیادی تخریب وارانه بود و لیاقت فیلم نقد بهتر از اینا حد اقل به نظر من بود.
من عاشق این فیلم بودم انصاف نیس با این حرفا خرابش کنید ??
دوست عزیز اگه عاشق این نوع فیلمها هستی بهتره فیلم نیکیتا رو که همین کارگردان سی سال پیش ساخته را ببینی تا واقعا لذت ببری. یادمه اون زمان این فیلم را روی vhs بدستم رسید که حداقل 5 بار نگاهش کردیم. واقعا همه چیزش عالی بود.
سلام داستان فیلم در سال 1985 شروع میشه ولی در کمال تعجب تمام المانهای فیلم متعلق به امروزه!!! ماشین ها، نمایشگرهای ال ای دی.... و خیلی چیزهای دیگه که متعلق به امروزه!!! واقعا باعث تعجبه چنین رویکردی در یک سینمای حرفه ای، خیلی بعیده چنین سوتی های بزرگی... نظر شما چیه؟؟
آره خنده دار از اون داشتن لپ تاپ که وصل به اینترنت باشه در سال 1985 در شوروی بود که آنا داره توش فرم عضویت پر می کنه. اگه کسی حتی بعد از فروپاشی شوروی رفته باشه اونجا می فهمه که داشتن همچین چیزهایی برای ثروتمندهای شوروی هم محال بود چه برسه به اون آنای فقیر توی اون آپارتمان قدیمی. همچنین لپ تاپ مجهز به پورت usb که رییس kgb در سال 1990 داشت در حالیکه usb هنوز اختراع نشده بوده. ضمنا آیا دوستان می دونن که از چه سالی سیستم ذخیره فیلمهای مداربسته روی هارد دیسک به بازار اومده؟ چون توی اون هتل که آنا اولین قتلش رو در پاریس احتمالا درسال 1988 انجام میده میره هارد دیسک درمیاره ، بجای نوار vhs
سرگرم کننده بود، هرچند که انتظار بیشتری داشتم.
فیلم اکشن و بسیار عالی و فوقالعاده ای بود
نمیدونم چرا نویسندگان دیجیاتو و زیرمجموعه هاش در استفاده از واژگان و دستور زبان عربی لذت میبرن. (شایدم از ناآگاهی این استفاده ها رو میکنن).
نمونه ی این کار استفاده از واژه ی "جاسوسه" است. جاسوسه یعنی چی؟ جاسوس زن؟ در زبان فارسی چنین چیزی نداریم و برای مشخص کردن جنس باید از خود واژه ی زن استفاده کرد. اون " ه" که به آخر جاسوس چسبیده، در عربی "ه تانیث" خونده میشه و در دستور زبان عربی وجود داره. در فارسی "ه تانیث" نداریم و نوشتار درست اون میشه "جاسوس زن" و یا به کل میشد از "جاسوس" استفاده کرد.
ممنون از دقت نظرت دوست عزیز.
واژه «جاسوسه» مدتهاست برای جاسوسهای زن سرویسهای اطلاعاتی استفاده میشه و از کتابهای قدیمیتر منبع اومده. بین مترجمهای کتابها هم مدتهاست رایجه و حتی نویسندگان کشورمون ازش استفاده میکنن. مثلا با جستجو میتونین کتابهایی از اوایل این قرن شمسی رو پیدا کنین که از این واژه استفاده کردن.
اما از این نظر که ریشه کلمه عربیه کاملا حق با شماست. خود واژه جاسوس هم زبان عربی اومده و حتی تو دوران دبیرستان با این واژه و جمعش یعنی «جواسیس» آشنا شدیم و مورد واضحیه. در این تیتر اما استفاده ازش باعث خوشآوایی بیشتری شده و از طرفی، کوتاهتر مقصود مورد نظر رو ارائه میده.
بازم ممنون از نظرت.
مهرشاد عزیز، مرسی که پاسخ دادی.
در اینکه در کتاب های قدیمی کشورمون از واژگان عربی بسیاری استفاده شده تردیدی نیست. خیلی از کتاب های نویسندگان ایرانی در قرن های گذشته به عربی نوشته شدن. ایران از زمانی که مورد حمله ی عرب ها و مسلمانان قرار گرفت بسیاری از جنبه های کشورمون یا تخریب شدن یا اثرپذیر شدن. زبان فارسی هم یکی از این موارده. بسیاری از نویسندگان کنونی هم شامل همین وضعیت میشن که کتابی رو چاپ میکنن ولی دستور زبان و یا استفاده از واژگان فارسی رو رعایت نمیکنن. زمانی که شخصی به نام "غلامعلی حداد عادل" بشه رییس فرهنگستان زبان و ادب پارسی و با افتخار بگه که ما نه هدفی داریم که واژگان عربی رو حذف کنیم و نه اینکار رو تشویق میکنیم چون زبان عربی زبان اسلامه، چه انتظاری میشه از بقیه داشت!؟ در نهایت این خود ما مردم هستیم که میتونیم تلاشمون رو بکنیم و از این زبان نگهداری کنیم. وگرنه در انتها، خود ما هستیم که ضرر میکنیم. فرهنگ و زبان کشور ارتباط تنگاتنگی با هم دارن و زبان که بره، پشت بندش خیلی چیزای دیگه هم میره.
یه موضوع دیگه: قبول دارم که واژگان زیادی از عربی وارد فارسی شدن و جایگزین کردن همه ی اینا به سرعت انجام نمیشه. ولی دست کم میشه جلوی استفاده ی بیشتر از واژگان عربی رو گرفت، و از دستور زبان فارسی و یا واژگانی که برابر های فارسی دارن استفاده کرد. چه مواردی؟ مانند همین " ه تانیث - مونث ساز" که بخشی از دستور زبان عربیه، یا واژگان تنوین دار ( که ما در زبان فارسی حرف تنوین نداریم) مانند "مثلا، فعلا، حتما و ....". زمانی که میشه فارسی صحبت کرد، چرا عربی؟ مگه عرب ها از واژگان و دستور زبان فارسی در رسانه ها و صحبت های روزانه شون استفاده میکنن؟ نه و کامل هم حواسشون هست که استفاده نکنن و زبانشون رو بها میدن و همین باعث شده زبان عربی در درازای تاریخ رشد داشته باشه ولی فارسی نه. و همین باعث شده خیلی کشورای دیگه هم از زبان عربی استفاده کنن، ولی فارسی جایگاهش رو در کشور هایی که استفاده میشه هم از دست بده (مانند پاکستان، تاجیکستان و ...) در پاکستان زبان فارسی/پارسی یکی از دروس اجباری آموزشی این کشور بود که دیگه نیست. همین موارد در نهایت به قدرت و یا ضعف یک زبان میانجامه.
نه ارزش دیدن نداره
ممنون از مقاله
مرسی دوست عزیز.