نقد فیلم The Exorcism – تسخیر بازیگر فیلم!
بازیگر این فیلم ترسناک خودش توسط شیطان تسخیر شده!
The Exorcism فیلمی درام، ترسناک و فراطبیعی، محصول سال ۲۰۲۴ آمریکا میباشد، که جاشوا جان میلر (Joshua John Miller) کاگردانی آن را بر عهپه داشته. میلر فیلمنامه را با همکاری مارک فورتین (Mark Alexandre Fortin) به رشته تحریر درآورده است. راسل کرو در نقش آنتونی میلر معروف به تونی، بازیگری که وضعیف روحی وخیمی دارد و رایان سیمپکینز (Ryan Simpkins) به عنوان لی میلر دختر تونی، دیوید هاید پیرس (David Hyde Pierce) در نقش پدر کانر، کلویی بیلی (Chloe Bailey) و آدام گلدبرگ (Adam Goldberg) در این فیلم به ایفای نقش میپردازند.
بازیگر مخدوش سینما
فیلم The Exorcism به کارگردانی جاشوا جان میلر داستان تونی (با بازی راسل کرو) را دنبال میکند که یک بازیگر آسیبدیده و معتاد به الکل است. او برای بازی در نقش یک کشیش در فیلمی که بازسازی فیلم کلاسیک جن گیر است، انتخاب شده است. فیلم در حالی آغاز میشود که بازیگر نقش کشیش طی یک اتفاق ناگهانی میمیرد و تونی پیشنهاد بازی در فیلم را بعد از مدت زیادی دوری از این عرصه میپذیرد. تونی تلاش میکند با گذشتهی تلخ خود، که شامل تجربیات و ترومای تلخ دوران کودکی به عنوان پسر بچهای راهب و مرگ همسرش میشود، کنار بیاید. او بعد از مرگ همسرش به الکل اعتیاد پیدا کرده و مدتی در کمپ گذرانده. اکنون او از دخترش میخواهد که دستیار شخصیاش در فیلم باشد.
در جریان فیلمبرداری، اتفاقات ماوراءالطبیعهای رخ میدهد که باعث میشود تونی به شدت تحت تأثیر قرار گیرد و به نظر میرسد که خودش توسط یک نیروی شیطانی تسخیر شده است. دختر تونی، لی (با بازی رایان سیمپکینز)، و دوست جدیدش، بلیک (با بازی کلویی بیلی)، سعی میکنند به او کمک کنند. در همین حین، کشیشی واقعی به نام پدر کانر (با بازی دیوید هاید پیرس) که به عنوان مشاور در فیلم حضور دارد، به آنها ملحق میشود تا با نیروی شیطانی مقابله کنند. اما در نهایت وقتی که مقابل شیطان با شکست روبهرو میشوند، پدرکانر خود را پیشکش شیطان میکند تا تونی را نجات دهد.
بازیگر منجی فیلم بد نیست!
فیلم دارای رویکردی منحصر به فرد برای القای ترس و وحشت به مخاطب میباشد. کارگردان به نوعی داستان ساخت فیلمهای ترسناک را با خود فیلم ترسناک ترکیب میکند. به رغم تلاش برای خلق یک تجربه روانشناختی، فیلم در انتها نتوانست به طور کامل موفق شود و نتایج متفاوتی از سوی منتقدان دریافت کرد. برخی از منتقدان این فیلم را به دلیل ایدههای خلاقانهاش تحسین کردند، اما برخی دیگر از استفاده بیش از حد از کلیشههای ژانر ترسناک انتقاد کردند.
فیلم The Exorcism به کارگردانی جاشوا جان میلر از نظر فیلمنامه و کارگردانی دارای نقاط ضعف قابل توجهی است. فیلم در بخش سوم خود، به ویژه در پایان، به شدت ضعیف عمل میکند و از تاثیرگذاری اولیه خود میکاهد. این افت کیفیت باعث میشود که فیلم نتواند به پایانبندی قدرتمندی دست یابد. استفاده بیش از حد از کلیشهها مثل اکثر ژانرهای وحشت این روزهای سینما، یکی از نقاط ضعف مهم به شمار میورد. فیلم به رغم تلاش برای ارائه یک داستان عمیق و پیچیده، در نهایت به کلیشههای رایج ژانر ترسناک متکی میشود. این موضوع باعث شده که فیلم نتواند تازگی و خلاقیت لازم را در ژانر خود حفظ کند و به جایگاه قابل توجهی دست یابد.
عدم توسعه کافی شخصیتها نیز از کم و کاستیهای این فیل به شمار میرود. برخی از شخصیتهای فیلم به خوبی توسعه نیافتهاند و تعاملات و روابط آنها سطحی به نظر میرسد. این مسئله به ویژه در مورد شخصیتهای فرعی مانند بلیک و لی مشهود است که نقش مهمی در داستان دارند اما عمق کافی به آنها داده نشده است. همچنین عدم تعادل بین ترس و درام این فیلم را به یکی از بدترینها تبدیل میکند. فیلم در تلاش است که عناصر ترسناک و دراماتیک را با یکدیگر ترکیب کند. با این وجود نتوانسته تعادل مناسبی بین این دو برقرار کند. نتیجه این است که برخی از صحنهها به جای ترسناک بودن، بیشتر به درام خانوادگی شباهت دارند و از تنش و هیجان لازم برای یک فیلم ترسناک برخوردار نیستند. در نهایت باید گفت که کارگردانی فیلم در بخشهای مختلف ناهمگن است و برخی از صحنهها با یکدیگر هماهنگی ندارند. این موضوع باعث شده که فیلم به طور کلی نتواند انسجام و یکپارچگی لازم را داشته باشد و بیننده را به طور کامل درگیر کند.
بازیگران نیز اصلا در این فیلم خوب عمل نکردند. البته لازم به ذکر است که فیلمنامه و کارگردانی ضعیف میتواند باعث پیدایش کاراکترهای سطحی و بازی بد افراد باشد. سازنده با وجود در دست داشتن بازیگرانی با استعداد مانند راسل کرو، نتوانسته است از پتانسیل کامل آنها استفاده کند. برخی بازیگران موفق نشدند نقشهای خود را به خوبی ایفا کنند، که این موضوع به دلیل ضعف در فیلمنامه و کارگردانی است. برای مثال گلدبرگ در نقش یک کارگردان بیرحم ظاهر شده که فقط به نتیجه کار اهمیت میدهد و نگران سلامت روانی و جسمی بازیگران نیست. بازی او به نظر من بیش از حد اغراقآمیز و کاریکاتوری است، و باعث شده تا نقش او به جای ایجاد تنش و ترس، بیشتر خندهدار و غیرواقعی به نظر برسد.
آدرین پاسدار نیز در نقش بازیگری که در ابتدای فیلم به شکل مشکوکی میمیرد، نتوانسته است عمق و باورپذیری لازم را به شخصیت خود بدهد. بازی او سطحی و کماحساس به نظر میرسد و این مسئله تأثیر منفی بر قسمتهای ابتدایی فیلم گذاشته است. کلویی بیلی در نقش بلیک، دوست جدید لی، به عنوان یکی از نقاط ضعف بازیگری فیلم شناخته شده است. بازی او در برخی صحنهها فاقد احساسات و تعهد لازم به نظر میرسد و تعاملات او با شخصیتهای دیگر غیرطبیعی و مصنوعی به نظر میرسد. این نقاط ضعف در بازیگری، به ویژه در فیلمی که نیاز به اجرای قوی و متقاعد کننده دارد، تأثیر منفی بر تجربه تماشاگران گذاشته است. با این حال، بازیگرانی مانند راسل کرو و رایان سیمپکینز عملکرد قابلقبولی داشتهاند و توانستهاند برخی از نقصهای فیلم را جبران کنند.
مضمون در سطح باقی میماند
یکی از مشکلات برجسته این فیلم دیالوگهای ضعیف و مصنوعی است. برخی دیالوگها به جای پیشبرد داستان یا تعمیق شخصیتها، بیشتر به کلیشهها و جملات بیاحساس محدود شدهاند. این موضوع باعث میشود که ارتباط مخاطب با شخصیتها دشوارتر شود و از تاثیرگذاری فیلم بکاهد. جاشوا جان میلر در کارگردانی این فیلم نتوانسته است یک انسجام و یکپارچگی در روایت ایجاد کند. تغییرات ناگهانی در لحن فیلم و نبود هماهنگی در انتقال احساسات، باعث شده که برخی از صحنهها گیجکننده و پراکنده به نظر برسند. به ویژه وقتی به نوجوانی تونی بازمیگردیم. در حالی که انتظار میرفت جلوههای ویژه به بهبود کیفیت صحنههای ترسناک و ماوراءالطبیعه کمک کنند، این جلوهها در بسیاری از مواقع ضعیف و بیکیفیت اجرا شدهاند. برخی از صحنههای ترسناک به دلیل جلوههای ویژه ناکارآمد و ناشیانه، تاثیرگذاری لازم را از دست دادهاند.
ریتم فیلم در برخی نقاط بسیار کند و در برخی دیگر بسیار سریع است. این ناهماهنگی در ریتم باعث میشود که تماشاگران نتوانند به درستی با جریان داستان همراه شوند و برخی از صحنهها خستهکننده و برخی دیگر گیجکننده به نظر برسند. همانطور که پیشتر اشاره شد، پایان فیلم با اختلاف به عنوان یکی از بزرگترین نقاط ضعف آن شناخته شده است. این پایانبندی نه تنها نمیتواند پاسخگوی سوالات و مسائل مطرح شده در طول فیلم باشد، بلکه بسیاری از خطوط داستانی را بدون نتیجهگیری رها میکند. جدای از همه این موارد، محتوای معتقد به اصول جنگیری و پیرو انجیل و کشیش درست مثل نیمی از فیلمهای ترسناک، حوصله مخاطب را سر میبرد. این فیلم پر از نکات لوس و نتیجهگیریهای نصیحتگونه راجع به دوستی یک نوجوان با کشیش و اهمیت رابطه خانوادگی و کلیشههایی از این قبیل است. مفاهیم در این فیلم ساده و سطحی مطرح میشوند و حقیقتا اگر سرعت فیلم را دو برابر کنید چیزی تغییر نمیکند و اتفاق قابل تاملی از دست نمیرود.
در واقع The Exorcism یک درام خانوادگی است که در آن پدری نامناسب تغییر ماهیت میدهد و غرق در پشیمانی قصد دارد دوباره به دوره اوج برگردد. این مضمون با اضافه شدن تم ترسناک به یک اثر بیهوده و پیش پا افتاده و تکراری بدل شده است که خالی از خط داستانی هیجان انگیز و سرگرمکننده میباشد. همه چیز کند و سطحی است و پرداخت به مفاهیم بدون عمق اتفاق میافتد.
وقتی حتی موسیقی کمک نمیکند!
موسیقی فیلم The Exorcism در بسیاری از مواقع با صحنههای ترسناک و هیجانانگیز هماهنگی لازم را ندارد. این عدم هماهنگی باعث شده که تاثیرگذاری صحنههای ترسناک کاهش یابد و تماشاگران نتوانند به درستی با احساسات صحنهها ارتباط برقرار کنند. البته فاصله گذاری توسط موسیقی به درستی انجام شده است. مثلا زمانی که لی در راهرو به دنبال تونی میگردد، میتوان انتظار و فاجعه را از موسیقی متن دریافت کرد. با این وجود موسیقی فیلم در بسیاری از مواقع به کلیشههای رایج ژانر ترسناک متکی است. استفاده مکرر از صداهای بلند و ناگهانی برای ایجاد ترس، بدون داشتن بستر مناسب در داستان یا صحنه، به جای ایجاد تنش و هیجان، بیشتر باعث خستگی و پیشبینیپذیری شده است.
موسیقی فیلم از تنوع کافی برخوردار نیست و بسیاری از قطعات موسیقی شبیه به هم هستند. این موضوع باعث شده که موسیقی فیلم نتواند به درستی حالات مختلف داستان را منعکس کند و بر احساسات مختلف تماشاگران تاثیر بگذارد. همچنین فیلم نیاز به لحظاتی آرام و معنادار دارد تا تماشاگران بتوانند با شخصیتها و داستان ارتباط برقرار کنند. موسیقی فیلم در این لحظات نیز نتوانسته است به خوبی عمل کند و بیشتر به سمت ایجاد هیجان مصنوعی و ناگهانی رفته است. به ویژه وقتی تونی ماهیت شیطانی پیدا میکند.
کلام آخر
فیلم The Exorcism به کارگردانی جاشوا جان میلر یک اثر ترسناک است که با وجود داشتن پتانسیل بالا و استفاده از بازیگران مطرح، نتوانسته به طور کامل انتظارات را برآورده کند. با وجود حضور بازیگرانی مانند راسل کرو و رایان سیمپکینزThe Exorcism نتوانسته است در صحنههای مختلف عملکرد قابل قبولی ارائه دهد. همچنین تلاش برای ارائه یک داستان پیچیده با استفاده از تکنیک بازی در بازی که در اینجا به پشت صحنه فیلمهای ترسناک و زندگی بازیگر آن میپردازد، ایدهای خلاقانه و جالبی است که به فیلم یک لایه عمق و پیچیدگی اندک میبخشد. با این وجود سطح فیلم در کل خیلی پایین است. تقریبا ارزشی برای دیدن ندارد چرا که حتی بخش سرگرم کننده آن نیز نتوانست ذرهای موفق عمل کند.
فیلمنامه دارای نقاط ضعف بسیاری است، از جمله دیالوگهای مصنوعی و غیرواقعی که ارتباط مخاطب با شخصیتها را دشوار میکند. کارگردانی جاشوا جان میلر نتوانسته است انسجام و یکپارچگی لازم را در روایت ایجاد کند و تغییرات ناگهانی در لحن فیلم باعث گیجکننده بودن آن شده است. فیلم به شدت به کلیشههای رایج ژانر ترسناک متکی است که باعث کاهش تازگی و خلاقیت آن شده است. پایان فیلم نه تنها سوالات و مسائل مطرح شده را پاسخ نمیدهد، بلکه بسیاری از خطوط داستانی را بدون نتیجهگیری رها میکند. علاوه بر این موسیقی فیلم به جای تقویت صحنههای ترسناک و هیجانانگیز، بیشتر کلیشهای و ناهماهنگ با صحنهها میباشد که باعث کاهش تاثیرگذاری فیلم شده است.
در انتها باید گفت که جلوههای ویژه ناکارآمد و بیکیفیت باعث شدهاند که برخی از صحنههای ترسناک تاثیر لازم را نداشته باشند. The Exorcism با وجود داشتن ایدههای جالب و حضور بازیگران مطرح، به دلیل مشکلاتی در فیلمنامه، کارگردانی، موسیقی و جلوههای ویژه نتوانسته است به عنوان یک فیلم ترسناک موفق عمل کند. این فیلم در برخی صحنهها توانسته است لحظاتی ترسناک و هیجانانگیز خلق کند، اما در مجموع به دلیل نقاط ضعف متعدد، تجربهی تماشاگران را به طور کامل رضایتبخش نکرده است. اگرچه فیلم به دلیل ایدهی بازی در بازی خود ممکن است برای برخی از تماشاگران جذاب باشد، اما برای علاقهمندان به ژانر ترسناک که به دنبال تجربهای تازه و خلاقانه هستند، احتمالاً انتخاب مناسبی نخواهد بود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.