ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم سینمایی

نقد فیلم Gladiator II | جنایتی در حق داستان ماکسیموس

ارتباط زوری و دروغین بین دو نسخه، از گلادیاتور ۲ نسخه‌‌ای قلابی از فیلم اول می‌سازد

رضا قبادی
نوشته شده توسط رضا قبادی | ۷ دی ۱۴۰۳ | ۱۳:۰۰

نمی‌دانم ریدلی اسکات دلش آمد که به بهانه‌ی ساخت نسخه‌ی دوم فیلم گلادیاتور، چنین بلایی به سر نسخه‌ی اصلی این فیلم بیاورد؟ آیا کسی آن بین‌ها نبود به او خبر دهد که این‌طور ارتباط دادن داستان گلادیاتور ۲ با فیلم اول، شمایل افسانه‌ای ماکسیموس که مردم را عاشق خود کرد، نابود می‌کند؟ چون مثل این که خود ریدلی اسکات سر از این کار در نمی‌آورد، انگار او نبوده که گلادیاتور ۱ را ساخته... Gladiator II، آخرین اثر ریدلی اسکات، این کارگردان با احترام دنیای سینما، از ارزش تولید بالایی بهره می‌برد و غیر از این، در تمام مسائل مربوطه می‌لنگد و قلابی‌ است. در ادامه با ویجیاتو برای خواندن نقد فیلم Gladiator II همراه باشید.

گلادیاتور ۲ همانند گلادیاتور ۱ شروع می‌شود، و اگر بخواهید کمی پافشاری در اشکال گرفتن از فیلم کنید، می‌توانید بگویید عوامل به خود سختی نداده و همان داستان گلادیاتور ۱ را دوباره به کار بستند، با همان شروع، با همان تم و مابقی ماجرا. اما خواهید فهمید که تفاوت بزرگی بین این دو اثر وجود دارد. گلادیاتور ۱ فیلمی قهرمان‌محور بود و این قهرمان، با آن شمایل بزرگ‌تر از قصه و بزرگ‌‍تر از زندگی بودنش، در واقع با پیشروی در اهدافش، قصه‌ی پیش روی خود را شکل می‌داد. او از خود قصه بزرگ‌تر بود. اما در گلادیاتور ۲ قهرمانی این‌چنینی نداریم و این بار قهرمان داستان، نه تنها شمایلی بزرگ‌تر از زندگی ندارد، بلکه حتی در داخل همان فیلم هم دو شخصیت بزرگ‌تر از او وجود دارند، چه برسد بخواهیم او را در مقیاسی اسطوره‌ای مقایسه کنیم.

از آن‌ جا که این بار گلادیاتور ما یک جوان خشمگین است نه یک فرمانده باوقار که سرد و گرم زندگی را چشیده، پس از نظر شخصیتی آن‌قدر بزرگ نیست که امکان شکل دهی به داستان پیش روی خود را داشته باشد. داستان حالا بزرگ‌تر از شخصیت اصلی است. از آن‌جا که داستان بزرگ‌تر از شخصیت شده، باید توجه مخاطب را به هسته‌ی داستانی و نحوه‌ی امور کارها و تصمیمات جلب کنیم، به جای این که سر و کارمان با احساسات درونی و ذهن شخصیت اصلی باشد، احساساتی آن‌قدر عمیق و موجه، که محیط و قصه تأثیرپذیر از آن بودند. برای همین گلادیاتور ۲ برخلاف نسخه‌ی قبلی که داستان در خدمت یک روایت اسطوره‌ای از قهرمان اصلی قصه بود، به یک داستان فقط برای همان داستان تبدیل می‌شود، به همین دلیل برای جلب رضایت مخاطب، باید داستان را از چند پیچش داستانی پر کند تا حداقل حالا که مخاطب قهرمان را ول کرده، خود قصه جذابیت کافی داشته باشد.

اما قصه بدتر از این حرفاست. گلادیاتور ۲ نه تنها خود از قصه‌ی خوب و همراه‌کننده‌ای بهره نمی‌برد، بلکه بزرگ‌ترین جنایت را در حق نسخه‌ی قبلی کرده و برای جذاب‌کردن خود، به نحوی تأسف‌برانگیز قصه خود را به نسخه‌ی اول مرتبط می‌کند و اصلاً عین خیالش نیست که این ارتباط زورچپونی، چه بلایی بر سر داستان و پیام نسخه‌ی اول می‌آورد و چه صدمه‌ای به چهره‌ی اخلاقی و اسطوره‌ای ماکسیموس می‌زند. بله قهرمان گلادیاتور ۲، لوسیوس، فرزند ماکسیموس و لوسیا است. می‌توانید یک بار دیگر فیلم گلادیاتور ۱ را مشاهده کنید، چنین اطلاعاتی را به آن داستان وارد کنید، و ببنید چه بلایی به سر فیلم می‌آید.

وقتی خود سازندگان هم بدانند چنین چیزی زوری، ساختگی و دورغین است، این حس به داخل سناریو هم منتقل شده، و وقتی بازیگر بخواهد اکت‌های مربوطه را اجرا کند در پشت صدا و نگاه او، مصنوعی بودن همه چیز را درمی‌یابد. صحنه‌ای که لوسیا مادر لوسیوس، به او می‌گوید فرزند ماکسیموس است، جزو یکی از بی‌شکل‌ترین صحنه‌های فیلم است، چون لوسیا می‌داند که دروغ می‌گوید، این لوسیایی که در فیلم گلادیاتور ۱ بازی کرده، خیلی خوب می‌داند این که لوسیوس فرزند ماسکیموس است، چه دروغ بزرگی است، به همین علت بازیگرش هم نمی‌تواند اکت باورپذیر از دیالوگ‌ها و قصه‌اش در بیاورد.

حالا همین موضوع را به کل فیلم بسط دهید، چون اصلا شروع فیلم گلادیاتور ۲ یک دروغ است. بهانه‌ی داستانی برای ساخت فیلم گلادیاتور ۲ یک دروغ است. وقتی کارگردان، بازیگرها و دیگر عوامل می‌دانند در یک دروغ را دارند فیلمبرداری می‌کنند، پس هر چیزی که در سناریو وجود دارد، رنگ و بوی قلابی به خود می‌گیرد، چه اکت بازیگرها باشد، چه خود دیالوگ‌ها و چه نحوه‌ی ادای دیالوگ‌ها. حتی بزرگترین لحظه‌ی احساسی فیلم هم قلابی از آب در می‌آید. می‌شود هنرنمایی دنزل واشنگتن در نقش ماکرینوس را تحسین کرد، اما باید بگویم هیچ تأثیر مثبتی در نتیجه‌ی نهایی کار ندارد، چون بالاخره کسی همچون واشنگتن باید یک نقش روبرویی در مقابلش داشته باشد تا بر اساس تعامل با او و در نتیجه ایجاد یک رابطه باورپذیر، شخصیت و نیات درونی او شروع به بازتاب در اذهان مخاطبین کند.

اما کسی در مقابل واشنگتن وجود ندارد. یک واشنگتن داریم، یک پدرو پاسکال که حس می‌کنید در چهره‌ی او می‌خوانید خودش هم می‌داند که در این فیلم اضافی است. البته شاید زیاد احساس تنهایی نکند از این نظر. دو برادر امپراطور، نهایتاً می‌توانند شرور برنامه‌های کودکان باشند. یعنی فیلم حتی سعی نکرده شخصیت شرور جدی و جذابی به امپراطورها ببخشد. کار سختی هم نداشت، چون می‌توانست از المان روان‌پریش بودن آن‌ها استفاده کند و شخصیت و نقش آن‌ها را به سمت و سمت‌هایی ببرد که شخصیت‌های دیگر در تقابل با آن‌ها، ویژگی‌های برجسته ذاتی و اخلاقی خود را به تماشاچی نشان دهند. بازی واشنگتن در نهایت انگار بهترین بازی در یک آزمون بازیگری است. سناریو فیلم هم یک چیز سرهم‌بندی و فرمالیته است که فقط کار را پیش ببرد. خب به شما تبریک می‌گم آقای واشنگتن، شما برنده‌ی آزمون بهترین بازیگر گلادیاتور ۲ در میان دیگر همکاران‌تان شدید.

شاید اگر اسم فیلم چیزی مربوط به نقش دنزل واشنگتن بود، آن وقت با یکی از بهترین فیلم‌های ۲۰۲۴ طرف بودیم، مثلاً «ارباب برده‌ها»، یا همچین چیزی. وقتی اسم فیلم گلادیاتور است، وقتی ما انتظاراتی بر اساس نسخه‌ی اول آن داریم، نباید شخصیتی داشته باشیم که از خود گلادیاتور بزرگ‌تر باشد. نقش دنزل واشنگتن، هم اهمیت و هم وزنش در سناریو بیشتر، بازیگرش هم بزرگت‌تر از بازیگر نقش گلادیاتور است. اصولاً چنین چیزی برای فیلمی که نام گلادیاتور روی آن قرار دارد، نباید اتفاق بیافتد. همان‎‌طور که گفتم گلادیاتور ۱ فیلمی قهرمان‌محور بود اما فیلم دوم چون قهرمانش را از دست می‌دهد، یا بهتر بگویم قهرمانش شکل و شمایل اسطوره‌وار در حد گلادیاتور ندارد، تبدیل به داستانی با چند شخصیت به اصطلاح مهم می‌شود و مجبور است برای جذاب کردن داستانش، در قصه پیچش‌ها و غافل‌گیری‌هایی قرار دهد، که هیچکدام تأثیری روی ذهن و حس مخاطب ندارد. چون خود کارگردان هم می‌داند قصه دروغ است.

با این که نقشی که برای گلادیاتور نوشته شده بد است، فارغ از آن، پل مسکال همین را بد بازی نمی‌کند. حداقل خوب می‌خندد. کانی نیلسن در نقش لوسیا، آن زن با صلابت و با وقار فیلم گلادیاتور ۱، متأسفانه افسون و جادویش را از دست داده و در این جا تا نقش یک مادر که فرزندِ تازه از بلوغ در آمده‌اش او را مقصر بدبختی‌هایش می‌بیند، نزول پیدا می‌کند. حتی رابطه‌ی بین او و فرزندش هم نمی‌تواند احساسات بیننده را برانگیزد چون هم کینه اولیه لوسیوس از مادرش باورناپذیر است، و هم خوب شدن دوباره‌شان. آن خشم و نفرتی که گلادیاتور از ژنرال و ناپدری‌اش دارد، شاید در سطح کتاب فانتزی نوجوانان چیز بدی نباشد، اما چنین نیتی با چنین کیفیات احساسی، به فیلمی در سطح و تم گلادیاتور نمی‌آید.

شاید بهتر بود که ریدلی اسکات سعی نکند داستان ۱ و ۲ را به هم مرتبط کند و فقط تم، لحن و پیام گلادیاتور ۱ را بر می‌داشت و آن را در یک داستان جدید با شخصیت‌های جدید پیاده می‌کرد. خوب بود از این نظر دنباله‌ای برای نسخه‌ی قبل خود به حساب می‌آمد، آن وقت دیگر حتی تشابهات داستانی هم اشکال محسوب نمی‌شد، چون می‌شد آن را پای ساختار فرنچایز گلادیاتور مثلا گذاشت. اما گلادیاتور ۲ با دستکاری داستان نسخمه‌ی اول، نه تنها یک دروغ را شروع کارش کرده و این دروغ به دو ساعت و نیم فیلم تبدیل می‌شود، با یک مداد شبیه به کودکان شمایل اسطوره‌ای ماکسیموس را هم خط‌ خطی می‌کند.

برسیم به نکات مثبت فیلم. اسکات آن‌قدر نبردهای داخل کلوسئوم را جذاب درآورده، شاید خجالت‌زده شوید که شما هم همچون مردم عامه داخل کلوسئوم از دیدن این صحنه‌ها لذت می‌برید. در کل صحنه‌های اکشن فیلم، از باقی جنبه‌های فیلم بزرگ‌تر و برجسته‌تر هستند و اگر بخواهیم گلادیاتور ۲ را برای یک جنبه‌ی مثبتش به دیگری معرفی کنیم، می‌گوییم: «ببینش که صحنه‌‎های اکشن عالی داره و روم رو هم خوب در آورده». این موضوع به خودی خود نکته تحسین برانگیزی است اما برای فیلم گلادیاتور نکته منفی حساب می‌شود چون فکر نکنم کسی قصد معرفی گلادیاتور ۱ را به کسی داشته باشد، آن را به خاطر صحنه‌های اکشنش معرفی کند، بلکه روی روایت احساسی و اخلاقی آن تأکید دارد، روایتی که روح را لمس می‌کند. این چیزی است که گلادیاتور ۲ ندارد، و همین هم آن را فیلمی فراموش‌شدنی می‌کند.

اسکات توانسته روم و استان‌های دیگر آن را به نحوی عالی به تصویر بکشد. فرقی نمی‌کند صحنه دور باشد یا نزدیک، بیرون شهر و داخل شهر باشد یا داخل خانه، اسکات وسواس خوبی به خرج داده تا بهترین نماها را در تمام سکانس‌ها داشته باشیم. این موضوع باعث طراحی عالی در صحنه‌ها و دکورهای بسیار مناسبی شده که به غرق شدن بیننده در اتمسفر و فضای روم باستان کمک می‌کند. از این نظر کارش را درست انجام می‌دهد و همین هم دلیل محکم برای یک بار دیدن گلادیاتور ۲ است.نکته‌ی مثبت دیگر سیاهی لشکرهای فیلم هستند. فیلم توانسته استفاده‌ی خوبی از سیاهی لشکر در خلق اتمسفر و فضای مناسب تاریخی کند. نژادهای مردمی مختلفی را در فیلم می‌بینیم که وضعیت آن‌ها یک شمای کلی از انحطاط فرهنگی و اقتصادی روم را نشان می‌دهد. در واقع سیاهی لشکرها در این فیلم فقط نیستند که باشند، بلکه در روند قوام دادن به قصه و خلق اتمسفر کارآمد هستند.

چیز دیگری برای گفتن وجود ندارد. گلادیتاور ۲ دنباله‌ی خوبی نیست. اگر اسم فیلم را به ارباب برده‌ها تغییر می‌دادیم و به این سبب نقش اصلی فیلم دنزل واشنگتن می‌شد، شاید یکی از فیلم‌های خوب ۲۰۲۴ را می‌گرفتیم. اما این چیزی که داریم، گلادیاتور نیست. یک داستان درام تاریخی که هر ساله در سینما ساخته می‌شود که عین همان‌ها هم فراموش خواهد شد. تنها چیزی که دارد همان شات‌های زیبای تاریخی و طراحی‌های پرجزئیات صحنه و دکورهاست که امضای کار آقای ریدلی اسکات هستند، ریدلی اسکاتی که انگار آگاه به ضربه‌ای نبود که ساخت این فیلم به آن اثر افسانه‌ای‌اش می‌زد.

50
امتیاز ویجیاتو

گلادیاتور 2 فقط یک بار ارزش دیدن دارد، آن هم به خاطر این‌که فضا و اتمسفر روم و نبردهای کلوسئوم را خیلی خوب در آورده است. غیر این، به دنبال چیزی در این فیلم نگردید، قهرمان اسطوره‌ای در کار نیست، پیام و معنایی در کار نیست که روح را لمس کند و همه چیز آماده‌ی زود فراموش شدن است. و این چیز خوبی است، چون صدمه‌ای که این فیلم به شمایل اسطوره‌ای ماکسیموس و داستان نسخه‌ی قبلی‌اش می‌زند، به دست باد سپرده می‌شود.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • Hossein_mjs
    Hossein_mjs | 13 ساعت قبل

    تنها دلیلی که به ذهنم می رسه که اسکات تن به ساخت این فیلم داده اینکه احتمالا بدهی بالا آورده و به خاطر پول مجبور به ساخت این جور فیلم ها شده

مطالب پیشنهادی