
نقد فیلم کاپیتان آمریکا ۴ (دنیای جدید شجاع)
هالک شگفت انگیز ۲ یا کاپیتان آمریکا ۴؟!

مارول باز هم یک فرصت طلایی را به دست باد داد! «کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع» قرار بود نقطهی عطفی برای سم ویلسون باشد؛ نخستین گام رسمی او به عنوان وارث سپر ستارهدار پس از استیو راجرز. اما آنچه روی پرده رفت، نه یک آغاز قدرتمند، که آش شلهقلمکاری از ایدههای نصفهنیمه، شخصیتهای گمشده در حافظهی جمعی، و یک هالک سرخ کمجان بود که تنها در نفسهای آخر فیلم مجال بروز یافت. در ادامه با نقد فیلم کاپیتان آمریکا ۴ همراه من باشید.

استودیو مارول سالهاست که آرزوی ساخت ادامهی فیلم «هالک شگفتانگیز» را در سر میپروراند. اما مشکلات دائمی حول حقوق شخصیت «بروس بنر» که متعلق به شرکت دیگری بود، باعث شد حداکثر بتوانند او را در فیلمهای گروهی مثل «انتقامجویان» جای دهند. حالا سؤال اینجاست: کاپیتان آمریکا چه ربطی به این ماجرا دارد؟ به نظر میرسد حتی سازندگان فیلم هم جوابی برای این سؤال ندارند. انگار دو فیلمنامه را روی زمین ریخته و با عجله صفحات قاطیشده را جمع کردهاند.
«کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع» بیشتر شبیه فیلمی دربارهی هالک است تا یک اثر انفرادی دربارهی «سم ویلسون»، صاحب جدید سپر ستارهدار کاپیتان آمریکا. انگار کسی در آرشیو استودیو به فیلمنامهی قدیمی «هالک ۲» برخورده و تصمیم گرفته از آن استفاده کند. اما آیا واقعاً ارزشش را داشت که این پروژهی خاکخورده را پس از ۲۰ سال از گور بیرون بکشند؟ آن هم با تکهپارههای «کاپیتان آمریکا: نخستین انتقامجو» قاطی کنند؟ پاسخ واضح است: نه.
این فیلم رقتانگیز که به عنوان سیوپنجمین اثر از زنجیرهی آثار ناهمگون دنیای سینمایی مارول (MCU) معرفی شده، ادعای دنبالهای دارد بر مجموعهی تلویزیونی «فالکون و سرباز زمستان» (۲۰۲۱) - یک مینیسریال ششقسمتی به نویسندگی مالکوم اسپلمن برای دیزنی پلاس - و همچنین سه گانهی پیشینِ MCU که حول این شخصیت ناسیونالیست و سطحی میگشت؛ شخصیتی که در سال ۱۹۴۰ توسط جو سایمون و جک کربی خلق شد. این سهگانه شامل فیلم جو جانستون در ۲۰۱۱ و دو اثر برادران روسو (آنتونی و جو) در ۲۰۱۴ و ۲۰۱۶ میشد که کریس اونز در آنها نقش آفرینی میکرد و پس از آن سریال، جای خود را به آنتونی مکی داد.

داستانِ میکروسکوپی این فیلم حول یک درگیری احتمالی بین آمریکا و ژاپن بر سر آدامانتیوم (فلز افسانهای دنیای کمیکهای دههی ۶۰) و انتقام یک شرور جهشیافته متخصص کنترل ذهن به نام ساموئل استرنز (با بازی تیم بلیک نلسون) از رئیسجمهور جدید آمریکا و هالک قرمز آینده، تادئوس راس (با بازی هریسون فورد) میچرخد.
اما چه کسی شخصیت فرعی یک فیلم قدیمی را به خاطر میآورد تا نقش شرور جدید را بپذیرد؟ چه کسی به خاطر دارد که ژنرال «راس» (حالا رئیسجمهور) دختری به نام «بتی» داشت و بینشان مشکلاتی بود؟ همهی اینها در چند دیالوگ گذرا و شتابزده خلاصه میشود. اگر این فیلم سالها پیش ساخته میشد، اگر داستانی مستقل دربارهی هالک بود، با فلشبکهای درست و درمان، قطعاً نتیجه بهتری داشت.
بهویژه وقتی «هریسون فورد» (بله، همان هریسون فوردِ اسطورهای) حضوری چنین درخشان دارد که فیلم بههیچوجه شایستهی آن نیست. هرچند خودش با طعنه میگوید نمیدانسته در چه فیلمی بازی میکند، اما نقش آفرینی او بهعنوان «تادئوس راس» تنها دلیلی است که تماشای این فیلم را توجیه میکند. فورد با جایگزینی «ویلیام هرت»، حس درجه یکِ صادقانهای به شخصیت راس بخشیده و به «هالک سرخ» آن خشم حیاتی را داده است. اما افسوس که از این هیولای سرخ بهشدت کمگذاشتهاند.

همچنین جالب است بدانید این نسخه از کاپیتان آمریکا، یعنی سم ویلسون (مکی)، حتی از نسخهی پیشین و معروفترش، استیو راجرز (اوانز)، که در «کاپیتان آمریکا: نخستین انتقامجو» (۲۰۱۱)، «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» (۲۰۱۴) و «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» (۲۰۱۶) حضور داشت، پیشپاافتادهتر است. یکبار دیگر جلوههای بصری فاجعهبارند، دیالوگها انگار توسط افراد دچار اختلال شناختی نوشته شدهاند، سکانسهای اکشن بینهایت کسلکنندهاند و از همه بدتر، جوکهای احمقانهی پشتسرهمی است که هیچوقت تمامی ندارند.
به نظر من دیگر «کاپیتان آمریکا»یی در کار نیست. فیلم بیپروا از «کاپیتان آمریکا: سرباز زمستان» (با بازی کریس اونز) کپی کرده و بهآرامی به سمت «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» میلغزد. اینجا هم تیمی متشکل از کاپیتان، دوست سربازش و بیوهی سیاه داریم که به یک سنگر قدیمی با یک شرور برمیخورند، همان شروری که پشتپرده شخصیتها را دستکاری میکند، و هالکی که نقش «سرباز زمستان» را ایفا میکند. حتی تلاش شده تا دیالوگ نمادینی شبیه به «تازه شروع کردهام!» برای قهرمان تعریف کنند. اما همانطور که «آنتونی مکی» کریس اونز نیست، «کاپیتان آمریکا ۴» هم نمیتواند موفقیت نسخهی اصلی را تکرار کند. چون به همان اندازه فاقد داستانی اصیل است.
میشد فیلم را بر اساس ماجرای غمانگیز و عمیق «آیزایا بردلی»، سوپر سربازی که دولت روی او آزمایش میکرد، بنا کرد. البته برای این کار به یک فیلمنامهی غنی و دراماتیک نیاز بود، که متأسفانه این فیلم بهشدت فاقد آن است. اصلاً مشخص نیست این شخصیت کیست یا چرا برای سم اینقدر مهم است. تنها مزیت کوچک به نفع کسانی است که سریال «شاهین و سرباز زمستان» را دیدهاند.

از نظر هنری، این فیلم نیست، مجموعهای از تریلرهاست. هر بخش از داستان آنقدر از قسمتهای قبل جدا افتاده که درنهایت یک اثر منسجم به نظر نمیرسد. درنهایت مشخص میشود که دربارهی شخصیت سم ویلسون اصلاً چیزی برای گفتن وجود ندارد. آنتونی مکی در فیلم خودش به یک میهمان تبدیل شده. هریسون فورد تمام توجهات را به خود جلب میکند، و حتی همکار جدیدش، شاهین تازهنفس، بهراحتی از او پیشی میگیرد.
مشکلات این محصولاتِ مارول که سینما را به پارکی موضوعی برای گروهی خاص از مخاطبان تقلیل میدهند، همیشه یکساناند و نهتنها خط تولید انبوه پشتشان را آشکار میکنند، بلکه همچنین نشاندهندهی ابتذالِ عوامل پشت صحنه و محافظهکاری هالیوود امروز هستند؛ هالیوودی که دیگر قادر به خلق آثاری با حداقلِ عمق، طبیعیبودن، احساس، پیام ارزشمند یا جسارت نیست - همان جسارتی که در نسخههای راستگرایانهی فیلمهای اکشن دهههای ۸۰ و ۹۰ حداقل با خشونت، دیوانگی و انرژیِ زیاد، آن تمایلات فاشیستگونه را جبران میکرد.
اما در هزارهی جدید، این عناصر جای خود را به قهرمانانِ قابلتعویض، شرورانِ بیمایه، جلوههای بصری ارزان و داستانهایی دادهاند که در ملالت، ناکارآمدی و حماقتی غوطهورند که شایستهی کسانی است که واژههایی مثل «هنر»، «فرهنگ» و حتی «انسجام» برایشان بیگانه است.

«کاپیتان آمریکا ۴» یک تلاش مضحک برای ارائهی یک تریلر سیاسی است که زیر بار سناریوی بیجان، بازنویسیهای مکرر بر اساس تستهای مخاطب و تمایل به معرفی شخصیتهای هرچه کودکانهتر برای فروش اسباببازی و سایر محصولات جانبی فلج شده است. علاوه بر این، فیلم خود را موظف میداند که بینندهاش حتماً مینیسریال و ۳۴ فیلم قبلی را دیده باشد تا بتواند ارجاعات خودشیفتهوارش را درک کند - ارجاعاتی که فیلم «هالک شگفتانگیز» (۲۰۰۸) ساختهی لوئی لتریه را به عنوان یک فتیش در خود جای داده است.
کارگردان، اوناهِ نیجریهای که صرفاً به خاطر همرنگبودن با آنتونی مکیِ خوابآور توسط الیگارشی کوین فایگی انتخاب شده، سعی کرده با کاهش سرعت معمول این نوع فیلمها در مرحلهی تدوین، «ظاهر نهایی» را بهبود بخشد. در این گونه آثار، عجله معمولاً تمام صحنههای پرهیجان را خراب میکند، زیرا به دلیل آشفتگی و کممغزیِ تیم تولید، چیزی قابل فهم نیست. اما این حرکتِ بهظاهر تکنیکی بیفایده است، زیرا نمیتواند سه واقعیت را پنهان کند: اول اینکه داستان عملاً وجود ندارد، شخصیتها از سطح کاریکاتور فراتر نمیروند و پوچیِ نازل تنها افق مفهومی در چهارچوبِ هنجارهای سطح پایبن جریان اصلی سینمای امروز است.
همهی نمایشهای مسخرهی مربوط به ابرقدرتها در مقابل فانتزیترین عنصر فیلم رنگ میبازند: تصور یک رئیسجمهور آمریکاییِ سرخواقعی که در رگهایش کمی وجدان و انسانیت جریان دارد. از یک سو، این نشاندهندهی جدایی هالیوود از واقعیت است و از سوی دیگر، یک ناهنجاری تمامعیار محسوب میشود؛ آن هم از سوی کشوری که مککارتیسم و هیولاهایی مثل جورج دبلیو بوش یا دونالد ترامپ را به دنیا آورد.

این مسئله نشان میدهد که مارول حتی در «خرید» کمی اعتبار با استخدام هریسون فورد هم شکست خورده است. فورد آنقدر در فیلم تنهاست که تبدیل به یک واحهی خاموش شده و در عین حال، پوچی و سطحیبودنِ همهچیز اطرافش را برجسته میکند؛ از همبازیهایش گرفته تا کیفیت فنی و تقلاهای ناامیدانهی اوناه - کسی که قبلاً فیلم درخشان «لوس» (۲۰۱۹) را کارگردانی کرده بود، اما با آثاری مثل «دختر در مشکل است» (۲۰۱۵) و «پارادوکس کلاورفیلد» (۲۰۱۸) شکست خورده بود.
در نتیجه باید گفت: «کاپیتان آمریکا: دنیای جدید شجاع» نمونهی بارز انحطاط سینمای هالیوود و بهویژه فرنچایز مارول است: اثری که با سناریوی بیمایه، شخصیتهای یکبعدی، جلوههای بصری ناجور، دیالوگهای احمقانه و پیام سیاسیِ کودکانه، نهتنها به سطح تریلرهای سیاسیِ پیشپاافتاده هم نمیرسد، بلکه با توسل به نوستالژیِ و ارجاعات گیجکننده، تنها مخاطبانِ وفادار و کمتوقعِ این دنیای سینمایی را هدف میگیرد.
هالیوود امروز، در چرخهای باطل از محافظهکاری و خلأ خلاقیت، به جای ارائهی داستانهای جسورانه و انسانمحور، به تولید انبوهِ فیلمهای پارکموضوعی برای «گروهی خاص» ادامه میدهد، آثاری که میلیونها دلار هزینه میکنند تا با پلشتیِ هنری و ایدئولوژیک، نهتنها سینما را به عنوان رسانهای تأثیرگذار تحقیر کنند، بلکه نشان دهند که حتی خریدِ ستارههایی مثل هریسون فورد هم نمیتواند پوششی بر پوچیِ مطلق این نظام تولید باشد. مارول، به عنوان نماد این دورانِ فکریِ عقیم، دیگر نهتنها به «هنر» و «فرهنگ» پشت کرده، بلکه حتی از جسارت و سرگرمیِ صادقانهی آثار دهههای گذشته هم بیبهره است.

برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.