نقد فیلم Angel Has Fallen – روایتی از یک سقوط
سری فیلمهای Fallen یکی دیگر از مجموعههای اکشنی هستند که با بازخورد خوبی از سوی منتقدین و اکثر مخاطبان روبهرو نشدهاند، اما همچنان از نظر اقتصادی به صرفه به نظر میرسند و ساخت دنبالههای مختلف ...
داستان فیلم Angel Has Fallen در ادامه دو عنوان قبلی و زمانی روایت میشود که «الن ترامبل» رییس جمهور ایالات متحده شده. ترامبل قصد دارد شخصیت اصلی فرنچایز، یعنی «مایک بنینگ» را در مقام فرمانده سرویس مخفی قرار دهد، اما قبل از نهایی شدن این عمل، مورد حمله قرار میگیرد. طبق پاپوشی که برای بنینگ طرحریزی شده، FBI و سرویس مخفی او را برای سوءقصد به جان رییس جمهور مقصر میدانند و او مجبور است با فرارش، بیگناهی خود را اثبات کند.
ایده کلی فیلم و برخی جزئیات آن، شباهت زیادی به The Fugitive دارند و اینطور به نظر میرسد که هدف کارگردان خلق اثری اکشن شبیه به عناوین دهه ۹۰ میلادی بوده، اما مشکلی که باعث شده این روایت پس از مدتی حوصلهسربر به نظر برسد، کمیکی بودن بیش از حد آن است. در دو فیلم اول و دوم این سری هم شاهد وجود عناصر بقا بودیم، اما هیچکدام به این اندازه کلیشهای و تکراری نبودند. حتی این تکراری بودن در انتخب بازیگران هم به چشم میخورد. «دنی هیوستون» پیش از این نیز نقش شخصیتهای زیادی را بازی کرده که در ابتدا مثبت به نظر میرسند، اما در نهایت به آنتاگونیست اثر تبدیل میشوند.
نکته جالب توجه اینجاست که فیلم همچنان با همین داستان، جاهطلبیهای زیادی را در خود جا داده و سعی میکند حد و اندازه پروژه به شکلی مصنوعی بیش از واقعیت نجات دهد. قطعا پیروی نکردن از تمامی قوانین فیزیک و دور بودن از دنیای واقعی برای یک عنوان اکشن عجیب نیست، اما جدیتی که Angel Has Fallen در این مسیر به خرج داده، درک و ارتباط گرفتن با آن را سخت میکند.
در عناوین Fast & Furious شاهد زدوخوردهای عظیم و دوری از واقعیت هستیم، اما داستان آنها در دنبالههای مختلف هیچگاه خود را بیش از حد جدی نمیگیرد و سعی نمیکند مفاهیم سیاسی بزرگی را در خود جای دهد. دلیل این عمل نیز واضح است: این آثار برای سرگرمکنندگی ساخته میشوند و قصد دارند مخاطب را برای مدت زمان مشخصی سرگرم نگه دارند.
مشکل Angel Has Fallen نیز از همینجا آغاز میشود. این عنوان سعی میکند به احساسات شخصیت اصلی خود در مقام یک مأمور پا به سن گذاشته بپردازد، تمی سیاسی داشته باشد و در نهایت، به عنوان یک فیلم اکشن، سرگرمکننده باشد. به همین دلیل مدت زمان حدودا دو ساعته این عنوان به شالودهای بسیار شلوغ از سردرگمیهای پیاپی تبدیل شده و تنها حسی که مخاطب از آن نمیگیرد، حس جدی بودن ماجراست. تمامی مسائل ذکر شده از همان ابتدا در DNA این فرنچایز وجود داشتند، اما هیچگاه تا این اندازه به هر کدام از آنها بها داده نشده بود. رویکردی که با همراهی ضعف فیلمنامه باعث شده این موارد سطحی باقی بمانند.
شخصیتپردازی «مایک بنینگ» نیز مشکلاتی دارد. در این فیلم، با نسخهای از او روبهرو هستیم که باید شکسته و مریضاحوال به نظر برسد و شاهد مشکلات فیزیکی و روحی او باشیم، اما فیلمنامه این روند را به درستی پیش نمیبرد. در پرده اول فیلم، مدام بیماریهای او به مخاطب یادآوری و ماجرای اصلی هم به مشکلات او ارتباط داده میشود؛ ولی در پردههای بعدی خبری از این مشکلات نیست و بنینگ در مبارزات خود قهرمانانه میجنگد. سپس، در انتها شاهد اشاره دوباره به مشکلات وی هستیم. از طرف دیگر، بین دو آنتاگونیست فیلم نیز توازنی به چشم نمیخورد.
اما جاهطلبی سازندگان به اینجا ختم نشده، بلکه آنها در صحنههای اکشن هم کمی زیادهروی کردهاند و با بودجه تقریبا محدودشان (در مقایسه با دیگر آثار بزرگ این ژانر)، سعی بر خلق سکانسهایی بسیار پرهیجان و به سبک «مایکل بی» دارند. البته محصول این بلندپروازی چندان هم بد از آب در نیامده و مانند تیغی دو لبه عمل میکند، اما در برخی نقاط داستانی واقعا آزاردهنده میشود. برای مثال، انفجارهای پایانی فیلم که در اندازه بسیار بزرگی رخ میدهند، اصلا واقعگرایانه نیستند و نمونه واضحی از انفجارهای کامپیوتری ضعیف به شمار میروند.
اگر صحنههای اکشن چیز جدیدی برای ارائه داشتند، میشد این اثر را بهتر دانست. ولی صحنههای اکشن نیز پر از کلیشههای همیشگی این ژانر هستند. موضوعی که در برخی از این سکانسها آزاردهنده میشود، کاتهای بسیار زیادی است که به چشم میخورند. عدم استفاده درست از دوربین لرزان (Shaky Cam) نیز از جمله مواردی است که این سری از فرنچایز Bourne وام گرفته. در مجموع، میتوان این بخش اثر را فقط سرگرمکننده دانست، نه چیزی بیشتر.
در یک جمعبندی، باید بگویم فیلم Angel Has Fallen مانند بسیاری از دنبالههای امروزی، توجیه داستانی خاصی ندارد و برای منافع مالی ساخته شده. این عنوان نسبت به دو نسخه قبلی یک پسرفت به تمام معنا به شمار میرود و نه تنها چیز جدیدی برای ارائه ندارد، بلکه نمیتواند موارد ارائه شده توسط خودش را بهدرستی سازماندهی کند. کشش داستانی این فیلم پس از یک ساعت ابتدایی به قدری کاهش مییابد که بیننده مدام به چک کردن ساعتش مشغول میشود. صحنههای اکشن، گاهی تکراری و سردرگمکننده هستند و جلوههای ویژه نیز تعریفی ندارند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
از قسمت دومش خیلی بهتر بود.ضمن اینکه شخصیت پدر مایک بنینگ که یک کهنه سرباز جنگ ویتنام بود خیلی دوست داشتنی بود