ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

بیوگرافی ژان لوک گدار
فیلم سینمایی

بیوگرافی ژان لوک گدار؛ شورش علیه سینما برای نجات سینما

کارگردانی که دوربین را به سلاح تبدیل کرد

آرش بوالحسنی
نوشته شده توسط آرش بوالحسنی تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۴۰۴ | ۲۱:۲۰

در تاریخ سینما، کمتر نامی مانند «ژان لوک گدار» تداعی‌گر مفاهیم «انقلاب»، «قاعده‌شکنی» و «بازتعریف» است. او فیلم‌ساز نبود؛ یک تئوریسین، یک منتقد رادیکال و یک فیلسوف بود که رسانه خود را نه بوم نقاشی، که میدان نبرد می‌دید. این مقاله یک بیوگرافی ژان لوک گدار است، اما فراتر از ذکر تاریخ‌ها و نام فیلم‌ها. این یک کالبدشکافی از ذهنیت مردی است که سینمای کلاسیک را به چالش کشید، موج نوی فرانسه را رهبری کرد و برای همیشه درک ما از تصویر متحرک را تغییر داد. ما در این مقاله به دنیای او سفر می‌کنیم تا بفهمیم چگونه یک منتقد جوان و پرشور در مجله «کایه دو سینما»، به نیروی محرکه‌ای تبدیل شد که سینما را از نفس انداخت تا نفسی تازه به آن ببخشد.

از پاریس تا سنگر «کایه دو سینما»

ژان لوک گدار در سوم دسامبر 1930 در پاریس، در خانواده‌ای مرفه فرانسوی-سوئیسی چشم به جهان گشود. پدرش پزشک و مادرش از خانواده‌ای بانکدار بود. این خاستگاه بورژوایی، بعدها به یکی از اهداف اصلی حملات او در فیلم‌هایش بدل شد. دوران نوجوانی او همزمان با اشغال فرانسه توسط نازی‌ها بود و این تجربه، هرچند به صورت غیرمستقیم، نگاه بدبینانه و پرسشگر او به ساختارهای قدرت را شکل داد.

علاقه جنون‌آمیز او به سینما در «سینماتک فرانسه» و کلوب‌های سینمایی پاریس شعله‌ور شد. آنجا بود که با گروهی از جوانان عشقِ سینمای دیگر آشنا شد: فرانسوا تروفو، کلود شابرول، اریک رومر و ژاک ریوت. این گروه، هسته اصلی منتقدان مجله‌ای را تشکیل دادند که قرار بود تاریخ سینما را عوض کند: کایه دو سینما (Cahiers du cinéma).

ژان لوک گدار در کایه دو سینما

در کایه دو سینما، گدار و دوستانش تئوری «سیاست مؤلفان» (politique des auteurs) را مطرح کردند. آن‌ها باور داشتند که کارگردان، «مؤلف» اصلی فیلم است و امضای سبکی او باید در تمام آثارش مشهود باشد. آن‌ها کارگردانان هالیوودی مانند آلفرد هیچکاک، هاوارد هاکس و اورسن ولز را به عنوان «مؤلف» ستایش می‌کردند و همزمان به سینمای بی‌روح و اقتباسی فرانسه که به «سینمای بابا» (cinéma de papa) معروف بود، بی‌رحمانه می‌تاختند. گدار با نقدهای تند و تیز خود، تنها به تحلیل نمی‌پرداخت؛ او در حال پایه‌ریزی یک مانیفست برای سینمایی بود که خود قصد ساختنش را داشت.

تولد موج نو: «از نفس افتاده» و یک زلزله سینمایی

پس از ساخت چند فیلم کوتاه، گدار در سال 1960 با اولین فیلم بلند خود، «از نفس افتاده» (À bout de souffle)، جهان سینما را منفجر کرد. این فیلم، که بر اساس داستانی از تروفو ساخته شد، تمام قواعد سینمای کلاسیک را زیر پا گذاشت.

  • جامپ کات (Jump Cut): گدار به جای تدوین نرم و نامرئی هالیوودی، از پرش‌های ناگهانی در یک پلان استفاده کرد. این تکنیک، که به دلیل طولانی بودن نسخه اولیه فیلم و برای کوتاه‌کردن آن به کار رفت، به امضای سبکی فیلم و موج نو تبدیل شد و حس اضطراب و گسست را به تماشاگر منتقل می‌کرد.
  • دوربین روی دست و نور طبیعی: به جای فیلم‌برداری استودیویی پرهزینه، گدار و فیلم‌بردارش، رائول کوتار، دوربین را به خیابان‌های پاریس بردند. این رویکرد مستندگونه، حسی از واقع‌گرایی و فوریت به فیلم بخشید.
  • شکستن دیوار چهارم: شخصیت اصلی فیلم، میشل (با بازی ژان-پل بلموندو)، مستقیماً به دوربین نگاه می‌کند و با تماشاگر حرف می‌زند، امری که در آن زمان یک تابو در سینمای داستانی بود.

«از نفس افتاده» یک موفقیت تجاری و هنری بزرگ بود و رسماً آغاز موج نوی فرانسه (Nouvelle Vague) را اعلام کرد. این جنبش، بیش از یک سبک، یک نگرش بود: سینمای شخصی، کم‌هزینه، جوان و شورشی.

فیلم از نفس افتاده ساخته ژان لوک گدار

دهه شصت میلادی، پرکارترین و شاید درخشان‌ترین دوره کاری گدار بود. او با بازیگر دانمارکی، آنا کارینا، ازدواج کرد و او را به «موز» (الهه الهام‌بخش) خود در فیلم‌هایی چون «زن، زن است» (1961)، «گذران زندگی» (1962)، «دسته جداافتاده‌ها» (1964) و «پیرو خله» (1965) تبدیل کرد. این فیلم‌ها کاوشی در ژانرهای مختلف (موزیکال، گانگستری، علمی-تخیلی) بودند، اما گدار همواره این ژانرها را کالبدشکافی می‌کرد و ساختار آن‌ها را به بازی می‌گرفت.

دوران رادیکال: گروه ژیگا ورتوف و سینمای سیاسی

وقایع سیاسی ماه مه 1968 در فرانسه، تأثیری عمیق بر گدار گذاشت. او به این نتیجه رسید که سینمای روایی، ابزاری بورژوایی برای کنترل توده‌هاست و باید آن را نابود کرد. گدار از سینمای داستان‌گو فاصله گرفت و به سمت یک سینمای صریحاً سیاسی و مارکسیستی حرکت کرد.

او به همراه ژان-پیر گورن، «گروه ژیگا ورتوف» را تأسیس کرد. نام این گروه از مستندساز انقلابی شوروی، ژیگا ورتوف، گرفته شده بود. هدف آن‌ها ساخت فیلم‌هایی نه «برای» مردم، بلکه «با» مردم و علیه نظام سرمایه‌داری و امپریالیسم بود. فیلم‌های این دوره مانند «باد شرق» (1970) و «همه چیز روبه‌راه است» (1972)، آثاری دشوار، مقاله‌مانند و ضدروایت بودند که در آن‌ها تصاویر و صداها برای ایجاد یک بحث دیالکتیکی به کار می‌رفتند. این دوره، بسیاری از طرفداران قدیمی گدار را از او راند، اما پایبندی او به اصولش را به نمایش گذاشت. فیلم «آخر هفته» (Week End - 1967) را می‌توان نقطه گذار او از موج نو به این دوره رادیکال دانست؛ فیلمی که با یک سکانس ترافیک بی‌نظیر آغاز و با فروپاشی تمدن بورژوایی به پایان می‌رسد.

بازگشت به خویشتن: ویدئو، تلویزیون و تاریخ سینما

بیوگرافی ژان لوک گدار

در اواخر دهه هفتاد، گدار به تدریج از فعالیت‌های گروهی فاصله گرفت و به پروژه‌های شخصی‌تری بازگشت. او که همیشه مجذوب تکنولوژی‌های جدید بود، به پتانسیل رسانه ویدئو و تلویزیون پی برد. فیلم «هر کس برای خودش» (Sauve qui peut (la vie) - 1980)، که او آن را «فیلم دومِ اولم» نامید، بازگشتی به سینمای روایی بود، هرچند با همان نگاه تجربی و ساختارشکنانه.

مهم‌ترین دستاورد این دوره از زندگی گدار، پروژه عظیم و هشت‌قسمتی «تاریخ (های) سینما» (Histoire(s) du cinéma) بود که ساخت آن نزدیک به یک دهه طول کشید. این اثر، یک فیلم نیست؛ یک مقاله ویدئویی، یک کولاژ عظیم از تصاویر فیلم‌ها، نقاشی‌ها، عکس‌ها و متن‌هاست. گدار در این اثر، تاریخ قرن بیستم را از طریق تاریخ سینما روایت می‌کند و معتقد است که سینما در ثبت فجایع بزرگ قرن، به خصوص هولوکاست، شکست خورده است. این پروژه، اوج نگاه تئوریک و فیلسوفانه او به هنر هفتم است.

فیلم‌های پایانی او مانند «در ستایش عشق» (2001) و «خداحافظی با زبان» (2014) آثاری به شدت شخصی، انتزاعی و از نظر بصری خیره‌کننده بودند که در آن‌ها گدار همچنان به کاوش در باب زبان، حافظه و محدودیت‌های تصویر ادامه داد.

سبک‌شناسی گدار: امضایی که سینما را تغییر داد

تأثیر گدار بر سینما تنها به محتوای آثارش محدود نمی‌شود؛ او زبان سینما را از نو نوشت. درک بیوگرافی ژان لوک گدار بدون فهم نوآوری‌های سبکی او ناقص است.

تکنیک سبکیتوضیحنمونه بارز
جامپ کاتحذف بخش‌هایی از یک پلان برای ایجاد حس پرش و گسست زمانی.«از نفس افتاده» (1960)
متن روی تصویر (Intertitles)استفاده از نوشته‌های بزرگ و شعارگونه برای قطع کردن روایت و انتقال پیام‌های مستقیم.«زن شوهردار» (1964)
صدای غیرهمزمان (Asynchronous Sound)جدا کردن صدا از تصویری که به آن تعلق دارد برای ایجاد فاصله انتقادی در تماشاگر.«مذکر، مؤنث» (1966)
ارجاعات فرهنگیاستفاده مداوم از نقل‌قول‌های ادبی، فلسفی، نقاشی‌ها و تکه‌هایی از فیلم‌های دیگر.«پیرو خله» (1965)
بازی با ژانرانتخاب یک ژانر سینمایی (مانند گانگستری) و سپس واژگون کردن تمام قواعد و انتظارات آن.«آلفاویل» (1965)
دوربین متحرک و پلان-سکانساستفاده از حرکت‌های طولانی و پیچیده دوربین برای ثبت واقعیت بدون تقطیع.«آخر هفته» (1967)

جدول چهره‌های کلیدی موج نوی فرانسه

گدار در این انقلاب تنها نبود. درک جایگاه او در کنار هم‌نسلانش اهمیت دارد.

چهرهاثر کلیدی موج نوویژگی اصلی
ژان لوک گدار«از نفس افتاده» (1960)رادیکالیسم سبکی، نگاه سیاسی و فلسفی، قاعده‌شکن
فرانسوا تروفو«چهارصد ضربه» (1959)نگاهی انسانی و شاعرانه، سینمای مؤلف با محوریت شخصیت
کلود شابرول«پسرعموها» (1959)متخصص ژانر تریلر، نگاه انتقادی به طبقه بورژوای فرانسه
اریک رومر«شب من نزد مود» (1969)تمرکز بر دیالوگ‌های فلسفی و روابط انسانی، سینمای اخلاقی
آنیس واردا«کلئو از ۵ تا ۷» (1962)پیشگام موج نو، نگاه فمینیستی، ترکیب داستان و مستند

میراث گدار؛ ابدیت یک شورشی

زندگینامه ژان لوک گدار

ژان لوک گدار در سپتامبر 2022 از طریق مرگ خودخواسته (اتانازی) به زندگی خود پایان داد، اما تأثیر او بر سینما جاودانه است. او به نسل‌های فیلم‌ساز پس از خود آموخت که دوربین می‌تواند یک ابزار پرسشگری باشد.

ژان لوک گدار یک کارگردان نبود؛ او خودِ «سینما» بود. او رسانه‌ای را که دوست داشت، تکه‌تکه کرد تا بتواند آن را از نو و با نگاهی مدرن بسازد. بیوگرافی ژان لوک گدار داستان یک هنرمند نیست، بلکه داستان یک ایده است: این ایده که سینما نباید تنها سرگرمی باشد، بلکه باید آینه، چکش و سلاح باشد. شاید تماشای فیلم‌های او همیشه لذت‌بخش نباشد، اما همیشه ضروری است. او به ما یادآوری کرد که مهم‌ترین سؤال در سینما «چه چیزی را نشان دهیم؟» نیست، بلکه «چگونه نشان دهیم؟» است. میراث او نه در گیشه سینماها، که در ذهن تک‌تک فیلم‌سازان و سینه‌فیل‌هایی زنده است که جرأت می‌کنند قواعد را زیر سؤال ببرند.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی