نقد فیلم Maleficent: Mistress of Evil – زیبای خفته بیدار میشود
والت دیزنی دوره جدیدی از فیلمسازی را آغاز کرده که در آن مشغول بازسازی آثار انیمیشنی کلاسیک کمپانی دیزنی است؛ در واقع همانطور که در صنعت گیم و نسل کنونی کنسولهای بازی، دور دور ریمستر ...
والت دیزنی دوره جدیدی از فیلمسازی را آغاز کرده که در آن مشغول بازسازی آثار انیمیشنی کلاسیک کمپانی دیزنی است؛ در واقع همانطور که در صنعت گیم و نسل کنونی کنسولهای بازی، دور دور ریمستر و ریمیک سازی شده، در عالم سینما نیز والت دیزنی انیمیشنهای کلاسیک خود را ریمستر یا به بیانی بهتر! ریمیک (بازسازی) کرده و در قالب یک اثر لایواکشن روانه سینماها میکند. آثار سینمایی لایواکشن دیزنی از بخت و اقبال خوبی در نزد تماشاگران برخورد هستند و با اینکه اکثر منتقدان آنها را یک اثر تکراری و بدون محتوای جدید و خلاقانه میدانند، اما فروش گیشه چیز دیگری میگوید و چرخهای این دوره جدید فیلمسازی بزرگترین قصهگوی آمریکایی در مدیوم سینما را میچرخاند.
فیلم Maleficent: Mistress of Evil در ادامه فیلم نخست این سری با نام Maleficent ساخته شده؛ اثری که حول محور یکی از کاراکترهای بدجنس دنیای انیمیشنهای والت دیزنی میچرخد و داستان زیبای خفته را از زاویهای جدید تعریف میکند. اساسا آثار لایواکشن دیزنی به دو دسته بازسازی مو به مو و یا بازسازی با نگاهی تازه و نو تقسیم میشوند که آثار جای گرفته در دسته دوم معمولا با شکست تجاری همراه بودهاند (درباره این موضوع در این مقاله بیشتر بخوانید) . ملیفیسنت جزو معدود آثار موفق دسته دوم قرار میگیرد و فیلم نخست توانست هم فروش مناسبی از آن خود کند و هم نظر مثبت اکثر منتقدین را به سمت جلب نماید.
در فیلمهای ملیفیسنت، داستان زیبای خفته کمی تا قسمتی تاریکتر شده (یعنی در واقع تا جایی که سران دیزنی اجازه ورود تمهای تاریک به آثار خود را بدهند!) و قصه از دیدگاه شخصیت منفی داستان،همان جادوگر بدجنس که پرنسس آئورا را نفرین میکند، روایت میشود. دیزنی با ساخت این اثر کار بسیار پرریسکی را نسبت به سابقه و پیشینه خود انجام داده و یکی از شخصیتهای منفی معروف (شاید معروفترین آنها) در دنیای انیمیشن خود را کاملا دگرگون ساخت. ملیفینست با بازی آنجلینا جولی، در اینجا آنچنان هم شخصیت بدی نیست و با اینکه ظاهر شیطانی دارد ولی ذات و فطرت پلیدی در او وجود ندارد.
قصه فیلم نخست با زیبایی روایت شد و داستان را تمام کرد اما طبیعتا فروش گیشه باعث شد که قسمت دوم فیلم با نام Maleficent: Mistress of Evil ساخته شود و آنجلینا جولی بار دیگر ردای عجیب و غریب ملیفیسنت را بر تن کند. داستان قسمت دوم تقریبا از همان پایان قسمت اول آغاز میشود و ما ملیفیسنت و پرنسس آئورایی را میبینم که با یکدیگر زندگی خوب و خوشی را به عنوان یک مادر و دختر آغاز کردهاند و در مرداب حکمرانی میکنند. آئورا پرنسس این منطقه بوده و ملیفیسنت ملکه به حساب میآید و رابطه چندان خوبی با سرزمینهای اطراف خود ندارند.
شاهزاده سرزمین مجاور اما (که در قسمت نخست هم او را دیدیم) عاشق آئورا شده و این موضوع میتواند باعث ایجاد یک رابطه صلحآمیز بعد از مدتها میان سرزمین آنها و سرزمین تحت حکمرانی ملیفیسنت شود. ملیفیسنت با اینکه با این وصلت چندان موافق نیست و انسانها را موجوداتی پلید و بیوفا میداند، اما به خاطر عشق به دخترش کوتاه میآید و حاضر به دیدار پادشاه و ملکه (پدر و مادر شوهر آینده آئورا!) میشود. این دیدار چندان خوب پیش نمیرود چرا که ملکه نقشههای پلیدی در سر دارد...
قسمت دوم ملیفیسنت از زمانی روی دور میافتد که این موجود شیطانی با قبیله خود آشنا میشود و مفاهیم ضد نژاد پرستی وارد بطن داستان میشود. زن بودن کاراکترهای مهم فیلم و وجود این مفاهیم در کنار ذکر مواردی چون صلح، فیلم را ناخودآگاه تبدیل به اثری سیاسی اجتماعی برای قشر نوجوان کرده است. مفاهیم حاکم در فیلم میتواند مانند یک درسنامه عمل کند و بهتر از هر کتاب درسی تماشاگران را به اندیشیدن وادار کند. اساسا باید گفت قسمت دوم ملیفیسنت همراه با مخاطبین خود بزرگ شده و نگاهی بزرگسالانه پیدا کرده و کافیست سکانس قتل عام هولوکاست مانند پریان را بار دیگر و با دقت بیشتری ببینید؛ سکانسی که وجود آن در یک فیلم تولید شده توسط والت دیزنی بعید است اما بازسازی صحنه کشتار یک نژاد در یک کلیسا توسط پریان، کار کسی نیست جز همین استودیو. اصولا Maleficent: Mistress of Evil توانسته خشونت پنهانی را در لایههای فیلم پنهان کند که پیش از این در کمتر اثر دیزنی محوری دیدهایم، مانند پودر پریان کش که رنگ قرمزی دارد و کاملا تداعی کننده خون است و یا کندن گلها و مرگ آنها و... این موارد حال و هوای بزرگسالانهای به فیلم داده که البته متاسفانه با مفاهیم مطرح شده در آن چندان بالانسی ندارد.
یواخیم رانینگ کارگردان فیلم در سینما کارنامه قدرتمندی ندارد و به نظر میآید که وجود او و همسرش که یک فعال اجتماعی-سیاسی است در وجود این مفاهیم در فیلم بیتاثیر نبوده است. Maleficent: Mistress of Evil از قسمت نخست کاراکترهای بیشتری دارد و هجوم این شخصیتها روی پرده سینما باعث شده که فیلم تا حد زیادی شلوغ شود و بلوایی در آن به پا گردد که جمع کردنش کار هرکسی نیست. شخصیتهای متعدد فیلم تقریبا هیچیک هویتی ندارند و کار آنقدر سرسری پیش میرود که در برخی سکانسها منطق عملا از هم فرو میپاشد. کافیست نگاهی کنید به سکانس نبرد که در آن ناگهان دو طرف با شوخی و خنده از یکدیگر معذرت خواهی میکنند و تصمیم میگیرند جشن و پایکوبی برپا نمایند. از این دست بیمنطقیها در فیلم وجود دارد و پیامهای فیلم با وجود عمیق بودن در نهایت سطحی بودن به مخاطب داده میشوند و از همین حیث فیلم در رده کودک و نوجوان باقی میماند و نمیتواند خودش را بالا بکشد.
جلوههای ویژه فیلم مانند قسمت نخست بینظیر است و قبیله پریان به زیباترین شکل ممکن ساخته شده است. برگ برنده Maleficent: Mistress of Evil اما همچنان حضور آنجلینا جولی است؛ هنرپیشهای که توانسته به این جادوگر خبیث هویت و هیبت دیگری دهد و او را از نو معنا کند. آنجلینا جولی در قسمت دوم نیز به خوبی نقش این ضدقهرمان را بازی میکند و ملیفیسنت را تبدیل به دوست داشتنیترین شخصیت فیلم میسازد. در کنار او اما دیگر بازیگران نتوانستند خودی نشان دهند و در بین تیم بازیگران، بیشتر از همه برای میشل فایفر باید دلسوزی کرد که متاسفانه در فیلم درست دیده نشده و تماشاگران عطش رویارویی بیشتر و مفصلتری از او و آنجلینا جولی در کنار یکدیگر دارند. در واقع نبرد نهایی بین خیر و شر بسیار کوتاه بوده و نمیتواند مخاطبین را به اقناع برساند. فایفر در نقش یک ملکه بدذات خوب ظاهر شده ولی فیلم به او فرصتی نمیدهد تا بیشتر و بیشتر خودش را نشان دهد و در حد یک کاراکتر بدجنس تک بعدی باقی میماند.
Maleficent: Mistress of Evil میخواهد بگوید که هرچه قدر هم بد باشید، بازهم میتوانید خوب باشید و در کنار این قبیل شعارهای کلیشهای همچنین میخواهد فریاد بزند که نباید نژادپرستی داشته باشیم و دیگران را به واسطه متفاوت بودنشان طرد کنیم. وجود رنگین پوستهای مختلف در قبیله پریان و همچنین در میان انسانها، کار را از یک مبحث نژادپرستی بر سر رنگ پوست فراتر برده و به ملیتها و قومیتها میرساند. این پیامها زیبا هستند و آنجلینا جولی نیز بیشک زیباست و زیبا بازی میکند اما کارگردان تصمیم گرفته که شعارهای خود را برای قشر سنی خاصی در نظر بگیرد و آنها را بسط ندهد.
فیلم Maleficent: Mistress of Evil دنباله باارزشی برای فیلم نخست به حساب میآید که متاسفانه در گیشه نتوانسته مانند دیگر آثار لایواکشن والت دیزنی حاضر شود و مخاطبین آن را پس زدهاند. این فرمول عجیب و غریب در سلیقه تماشاگران آمریکایی که بیشتر تمایل به دیدن یک اثر کپی پیست رفو شده دارند تا یک داستان اورجینال و اصیل، مساله عجیبی است که باید هضم شود. ملیفیسنت دو اثری آبرومند است که حرفی برای گفتن دارد و میتواند حرفهایش را به گوش مخاطبین اصلیاش برساند؛ هرچند از رساندن این پیامها به تمام مخاطبین و ماندگار کردن آنها در تاریخ سینما عاجز است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
عالی بود مقاله...
نقدتون هم که محشر
ارزش دیدن حتما داره?????✌?
به نظر من نسخه اول ملیفیسنت خیلی قوی تر از این بود. هم فضای فانتزی فیلم جدید و نو بود، هم داشتان عاشقانه قشنگی توش قرار داشت و همدلی بیننده با ملیفیسنتو جلب می کرد و هم طنز لطیف و به جایی توش داشت. تنها نکته مثبت این قسمت هم همون فضای فانتزی جدید و زیباشه ولی هم از نظر احساسی و هم از نظر بار طنز و هم از نظر منطق روایی(مثلا مدت زمانی که مرد کلاغی میخواد از رو دیوار بره تو قصر به اندازه یه هفته اتفاق می افته تو قصر! یا شروع جنگ بدون حضور ملیفیسنت! یا قوس شخصیتی خیلی ضعیفش) داستان به شدت پسرفت داشت.