نقد سریال His Dark Materials – نیروی اهریمنیاش
کتابهای سه گانه His Dark Materials که در ایران به نام «نیروی اهریمنیاش» توسط فرزاد فربد ترجمه و عرضه شده و بیشتر به همین عنوان شناخته میشود؛ از آن دسته فانتزیهایی است که با وجود ...
کتابهای سه گانه His Dark Materials که در ایران به نام «نیروی اهریمنیاش» توسط فرزاد فربد ترجمه و عرضه شده و بیشتر به همین عنوان شناخته میشود؛ از آن دسته فانتزیهایی است که با وجود یک قهرمان نوجوان و حال و هوایی نوجوانانه، حرفهای بسیاری برای بزرگترها دارد و بیشتر از آنکه مخاطبین نوجوان را هدف بگیرد، با بزرگترها سر و کار دارد. کتاب نبردی بین خیر و شر را روایت میکند با این تفاوت که در اینجا شر از افراطیون مذهبی برخاسته و معادله این نبرد همیشگی در تاریخ به هم میخورد.
کتابهای His Dark Materials توسط فیلیپ پولمن نوشته شده، فردی که با همین سه گانه توانسته نبوغ خود را در نویسندگی تثبیت کند و اخیرا هم خبر داده که یک رمان تک جلدی پیرامون دنیای عجیب و غریبی که خلق کرده به نام «غبار» را در دست نوشتن دارد. غبار مهمترین عنصر حاکم بر جهان داستان اوست و در فصل اول His Dark Materials تنها نکات ریز و جزیی از آن به نمایش در میآید ولی اهمیت آن بر همگان روشن میشود. اما ماجرای His Dark Materials چیست؟
داستان روایتگر زندگی دختری نوجوان به نام لایرا است که در نوزادی توسط فردی به نام لرد عزریل به دانشگاه آکسفورد آورده میشود و از رییس دانشگاه ملتمسانه میخواهد تا از لایرا کوچولو محافظت کند. تا اینجا همه چی غیرفانتزی به نظر میرسد تا زمانی که متوجه میشویم این آکسفورد، همان آکسفورد خودمان نیست و این دنیا هم آن دنیایی که میشناسیم و در آن زندگی میکنیم نیست. جهانی که لایرا در آن زندگی میکند یک تفاوت بسیار فاحش با جهان ما دارد و آن هم حضور موجودی به نام شیتان (یا همان تجلی) است. (ترجمه شیتان وام گرفته از ترجمه فرزاد فربد است که به درستی واژه Daemon در انگلیسی را درست مانند خود منبع، با یک غلط املایی در عبارت شیطان، به فارسی برگردانده است.)
شیتانها در واقع تجلی روحی از انسانها هستند که در کالبد یک جانور همیشه در کنار او قرار دارند. این شیتانها بسته به روحیه افراد شکل میگیرند و در زمانی که فرد به سن بلوغ میرسد یک شکل واحد به خود میگیرند و تا پیش از آن دائما در حال تغییر هستند. شیتان یک شخص ممکن است یک گربه باشد و برای دیگری یک پروانه و یا میمون. شیتان لایرا نیز از آنجایی که او هنوز به سن بلوغ نرسیده دائما در حال تغییر شکل است و نامش «پن» است.
بحث درباره شیتانها حرفهای زیادی میطلبد اما با ذکر چند نکته جالب آنها را تمام میکنم، شیتانها با صاحبان خود حرف میزنند ولی با دیگران نه و قانون مهمی که وجود دارد اینست که هیچکس حق ندارد به شیتان دیگری دست بزند. شیتانها نمیتوانند زیاد از صاحبان خود دور باشند وگرنه قلب فرد تیر میکشد و ممکن است صدمه ببیند (به جز مواردی استثنایی که مثلا در نژاد جادوگران وجود دارد.) با لمس و ضربه زدن به شیتان هر کس، انگار مستقیما به خود فرد ضربه وارد میشود و با مرگ آدمها، شیتانها آنها نیز از روی زمین محو میشود. خود شیتانها نیز با یکدیگر ارتباط فیزیکی برقرار نمیکنند مگر به قصد آسیب زدن به دیگری و یا در مواقع ابراز علاقه و همآغوشی صاحبین خود.
جدا از مساله شیتان باید به چند نکته مهم دیگری اشاره کرد که در دنیای His Dark Materials وجود دارد. یکی آنکه حاکم این جهان و وضع کننده قوانین آن مرجعیت است که در واقع یک کلیسای بزرگ به حساب میآید. دو آنکه این جهان یکی از جهانهای موازی در کنار دنیای که ما میشناسیم است و به جز آن صدها جهان موازی دیگر وجود دارند و در نهایت اینکه در اینجا با گونههای مختلفی از حیات روبرو هستیم که با یکدیگر تعامل دارند. انسانها، خرسها، جادوگرها، دیوها مهمترین این نژادها به حساب میآیند و نکته مهم اینکه خرسها و دیوها چیزی به نام شیتان ندارند هرچند برخی از آنها حسرت داشتن چنین مخلوقی را دارند.
حال که با جهان فانتزی و عجیب و غریب داستان His Dark Materials آشنا شدید، باید بگویم که به تصویر کشیدن چنین جهانی کار هر کسی نبوده و یک بار که هالیوود تصمیم گرفت چنین کاری کند، عملا به بنبست خورد. اساسا هالیوود چندباری سعی کرده تا به سراغ کتابهای فانتزی برود چرا که بفروش بودن این فیلمها معمولا تضمین کننده است (نگاه کنید به سری ارباب حلقهها، هریپاتر، گرگ و میش و یا بازیهای گرسنگی و نارنیا) اما در میان این پروژهها چندین پروژه شکست خورده و نیمهتمام نیز وجود دارد. سری نارنیا و یا ناهمتا یکی از آنهاست (که در اینجا به سرنوشت آن به طور تفصیلی پرداخته شده است) و همین عنوان His Dark Materials نیز در این جرگه قرار دارد.
فیلمی که در سال ۲۰۰۷ توسط کریس ویتز و استودیو نیولاین سینما (عرضه کننده سه گانه ارباب حلقهها) ساخته شد و بازیگران قدری از جمله نیکول کیدمن و دنیل کریگ در آن بازی کردند (و اگر خاطرتان باشد تقریبا همزمان با اکران جهانی در جشنواره جهانی فیلم فجر همان سال نیز در سالنهای پایتخت به اکران در آمد) اما نتوانست کاری از پیش ببرد. همانطور که از سطور بالا دریافتید، تفسیر و تشریح جزییات جهان فانتزی عجیب و غریب His Dark Materials در یک اثر سینمایی کار سختی است و فیلم هم به خاطر همین موضوع آسیب سختی خورد. با وجود مدت زمان نسبتا طولانی، بازهم بسیاری از نکات مهم داستان جا ماند و به همین دلیل هم نتوانست به فروش موفقیت آمیزی دست پیدا کند و ای نظر منتقدین را جلب نماید و از همین رو پرونده ادامهسازی فیلمها بر اساس کتب دوم و سوم برای همیشه بسته شد.
ده سال پس از اکران ناموفق فیلم His Dark Materials، بی بی سی تولید یک سریال عظیم بر اساس سه گانه پولمن را کلید زد و این بار با توجه به ماهیت سریالی بودن آن، به نظر میرسید که داستان پولمن بتواند روایت مناسب و دقیقی پیدا کند؛ اتفاقی که امروز هم افتاده و باید اعتراف کرد سریال توانسته در مسیر بسیار درستی حرکت کند.
چهار قسمت اول فصل نخستین سریال، یک مقدمه طولانی ولی باشکوه از داستان His Dark Materials است. قسمت نخست بیشتر به نشان دادن جلوههای عظیم و بصری این جهان تعلق دارد و در سه قسمت آتی، سریال به لایههای زیرین داستان نفوذ کرده و با یک ترفند زیرکانه و وام گرفتن موضوعاتی از کتاب دوم و ترکیب آنها در فصل اول، روایت خود را به شدت جذابتر کرده است. در واقع باید گفت که فصل اول سریال بر اساس کتاب اول ساخته شده اما در روایت داستان تغییرات ریزی حاصل شده و بخشهایی از کتاب دوم نیز در همینجا پدیدار میشود؛ بخشهایی که میتواند کشش داستان را بهتر و آن را از یکنواختی بیرون بیاورد. پیوند ارتباطی بین این دو داستان به زیبایی خلق شده و روندی امروزیتر به خود گرفته، ما همزمان هم شاهد زندگی لایرا هستیم و هم زندگی ویل (در دنیای خودمان) را میبینیم؛ قهرمان دوم کتاب که پیشینه آن با این جزییات هیچگاه روایت نشده بود.
سریال پس از معرفی جهان و کاراکترهای خود در ۴ قسمت اولیه، وارد یک قسمت هیجان انگیز میشود و دیگر نمیتوان ریتم وقایع را در آن کنترل کرد. هیجان داستان در نیمه دوم سریال به شدت بالا رفته و کاراکترهایی که با آنها ریز به ریز آشنا شدیم درگیر حوادثی میشوند که یک به یک به داستان اصلی ربط دارد و هیچکدام به بیراهه نمیزند. قهرمان دوست داشتنی سریال یعنی لایرا، دختریست که هیچ چیزش به قهرمانها نمیآید و همذات پنداری کردن با او کار بسی راحتی است. لایرا دختری سرکش است که به جز هوش بسیار بالا، فعلا چیزی در چنته ندارد و توسط همین هوش میتواند بسیاری از افراد را (از یک خرس مبارز با زره طلایی گرفته تا یک خلبان بالن و ارتش کولیها) به خود جذب کند. لایرا یک ذات کاریزماتیک و رهبری درون خود دارد که البته این موضوع چندان در سریال پررنگ نمیشود و کارگردان از ما میخواهد که خودمان این موضوع را بپذیریم. لایههای قدرت رهبری و هدایت لایرا باید بیش از این نمایش داده میشد و تنها از آنجایی که یک بازیگر بسیار خوب (دافنه کیین که احتمالا از لوگان او را به یاد بیاورید) نقشآفرینی این کاراکتر را بر عهده دارد، میتوان از این نقصان گذشت کرد.
از آنسو روث ویلسون را داریم در نقش خانم کولتر که توانسته بعد از مدتها دوباره خودی نشان دهد. او که از سریال Affair به بعد در دنیای بازیگر کم فروغ شده بود توانسته در نقش خانم کولتر به زیبایی ظاهر شود. شخصیتی که او میآفریند حتی از کاراکتر دل کتاب نیز پیچیدهتر به نظر میرسد و سیاه و سفید بودن او به درستی هویداست، اغواگری ذاتی که در ویلسون وجود دارد در نقش او متبلور شده و قدرتی که در چشمانش نهفته به کاراکترش ابهت خاصی در کنار روحیه شکننده مادرانه بخشیده است. خانم کولتر نقش منفی قصه هست و نیست و شخصیت نامانوسی که دارد در جزییات فیلمنامه آشکار میشود (مثلا به نظر میرسد او از اینکه شیتان خودش را در معرض شکنجههای ظریفی قرار دهد لذت میبرد) در کنار ویلسون، جیمز مک آوی نیز با حضور کوتاه ولی پررنگ خود شخصیت لرد عزریل را به تصویر میکشد که نسبت به کتاب حضور کمتری دارد ولیکن در آینده داستان نقش بسیار پررنگی را ایفا خواهد نمود و با توجه به قدرت بازیگری مک آوی میتوان به آینده سریال امیدوار بود.
بازیگران His Dark Materials و حتی صداپیشگان این سریال (در نقش یورک خرس و پن شیتان و...) همگی جانانه در سریال ظاهر شدهاند و جلوههای بصری فوقالعاده این اثر و فیلمنامه قدرتمند آن باعث شده که کمترین خردهای بتوان به آن گرفت. جلوههای ویژه His Dark Materials تفاوتی با فیلمهای شاخص هالیوودی ندارد و تا یادم نرفته بگویم که موسیقی آن نیز به شدت گوشنواز است.
سریال His Dark Materials وامدار داستان تحسین برانگیز و قدرتمند منبع اصلی خود است، داستانی که در آن حکومتی مذهبی بر جهان حکمرانی میکند و ممنوعههای مختلفی را صادر میکند. کلیسا به هیچ وجه دوست ندارد اکتشافات علمی به سرانجام برسد و دانشگاه را نیز تحت نظر خود در آورده تا بتواند با جامعه دانشمندان ارتباط خوبی داشته باشد. کلیسا به مردم مفاهیمی را خورانده که همه انسانها خیر و شر ذاتی دارند و جهان دیگری وجود ندارد؛ غافل از اینکه لرد عزریل در طی سفرهای اکتشافی خود، پی برده که میتوان پنجرههایی به دنیاهای دیگر باز کرد. لرد عزریل علیه کلیسا قیام میکند و باور دارد که غبار (با گرد و غبار اشتباه نگیرید! یک شی که گفته میشود روی انسانهای بالغ مینشیند و آنها را گناهکار میکند) چیزی فراتر از ذرات گناه است و ممکن است خالق یکتا باشد.
باورهای کلیسا با پژوهشهای به زعم آنها کفر آمیز لرد عزریل بر هم میریزد، مامورانی از مرجعیت که خودشان به دنیاهای موازی سفر میکنند سعی در جلوگیری از ماموریت عزریل دارند و در این بین عدهای نیز میخواهند با جداسازی شیتان از انسانها، باعث شوند که دیگر انسانها مدیون تجلیهای روح خود نباشند و بتوانند آزادانه زندگی کنند؛ اما این عملیات فعلا با اشتباه پیش میرود و خروجی آن انسانهایی هستند که بیشتر شبیه به زامبی میمانند تا آدمهایی آزاده. زمانی که شیتانها از انسانها گرفته میشود، توگویی روح آدمی را از جان او میبرند و چشمان بیروح و مغز غیر فرمانبردار انسانها، باعث نابودی و اضمحلال آنها میشود. آدمها با روح خود تصمیم میگیرند و نه صرفا مغز و این موضوع در داستان His Dark Materials به زیبایی به تصویر کشیده شده است.
داستان His Dark Materials به نظر پیچیده میآید و تعدد کاراکترها در جهتهای مختلف آن را گیج کننده نشان میدهد؛ از یک طرف لایرا را داریم با کولیها و از سمتی ارتش خرسها و از طرفی لرد عزریل و از آنسو خانم کولتر و آزمایشگاه مخوفش؛ تازه در کنار اینها خود مرجعیت است و داستان ویل در دنیایی که ما میشناسیم. اما به رغم تمام این پیچیدگیها، سریال با طمانینه پیش میرود و داستان خود را به درستی روایت میکند. پیچیدگی کتاب در سریال دوچندان شده ولی نحوه روایت آن طوری است که با کمی دقت، میتوان در بطن داستان قرار گرفت و باور کنید که موج این داستان شگفت انگیز و ناب، بدجوری مخاطب را با خود میبرد!
His Dark Materials نه جایگزین سریالی چون «بازی تاج و تخت» است و نه میخواهد که این جایگزین باشد. سریال، سریال عظیمی با بودجه جالب توجهی است ولی باید گفت که ماهیت داستانی آن زمین تا آسمان با چیزی چون «بازی تاج و تخت» متفاوت است. داستان نیروی اهریمنیاش حماسی است و درست مانند بازی تاج و تخت پر از لایههای پنهان از مفاهیمی چون سیاست و نمادگرایی اما وجود عنصر مذهب در داستان باعث شده که His Dark Materials در رده جدایی قرار بگیرد.
حال که سریال His Dark Materials توانسته بسیار بهتر از فیلم هالیوودیاش عمل کند، میتوان امیدوار بود که سریال «برج تاریک» (بر اساس رمانهای استیفن کینگ که بعد از شکست فیلم هالیوودیاش در دست ساخت قرار دارد) هم بتواند برخلاف فیلم سینمایی ضعیفش خوب عمل کند.
حالا که تمامی قسمتهای فصل اول سریال His Dark Materials پخش شده، فرصت مناسبی است تا با دیدن این سریال به ماجراجویی بزرگ لایرا وارد شوید؛ ماجراجویی که بر اساس کتب در ادامه به نبرد فرشتهها با خالق و مطرود شدن آنها هم میرسد و بسیار پیچیدهتر خواهد شد. فصل نخست مقدمه حکایت با شکوهی است که در آن جای خیر و شر عوض شده و مفاهیمی که تا به امروز در مضامین مذهبی، سیاسی و... با آن سر و کار داشتیم را در هم میآمیزد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.