نقد فیلم 21Bridges – پلیسکشی در شب تیره
شاید نقطه اوج فیلمهای پلیس محور را باید عنوان Heat از «مایکل مان» دانست. فیلمی که سبک فیلمبرداری و نورپردازی خود را داشت، از تیم بازیگری مستعدی بهره میبرد که توانایی خود را به زیبایی ...
ضرباهنگ فیلم از همین نقطه دزدی افزایش پیدا میکند. تیراندازیها در مراحل مختلف دزدی به اینگونه طراحی شدهاند که هیجان ماجرا را زیاد کرده تا ورود کارآگاه قهرمان فیلمنامه به صحنه جرم به شکلی هالیوودی شکوهمندانه به نظر برسد. برای جلوگیری از فرار و خروج این دو دزد از منهتن، تصمیم گرفته میشود تا صبح، ۲۱ پل ارتباطی این جزیره بسته شود و اجازه خروج به هیچ فردی داده نشود. همینجا یکی از ایدههای مهم فیلمنامه که در هیجانانگیز کردن فیلم و دادن ریتمی تندتر به آن نقش مهمی دارد، معرفی میشود: زمان. در این اثر زمان از اهمیت زیادی برخوردار است. چه از نظر حل معما که با گذشت زمان سختتر میشود و چه از نظر ایجاد تعقیب و گریزها و حس فرارسیدن نقطهای که بتوان آن را زمان اعتراف قهرمان به شکست خوردن دانست.
چنین اهمیتی هر چند وقت یکبار با نوشتن ساعت به تصویر کشیده شده و معمولا این اعلام زمانها، با تصاویری که توسط دِرون ضبط شدهاند، همراه شده. یکی از معضلات اصلی فیلم نیز همین تصاویر است که به «درونشات» معروفند. این درونشاتها به قدری در جای جای فیلم قرار گرفتهاند که بعد از مدتی واقعا آزاردهنده شده و بیننده را آزردهخاطر میکنند. اگر هدف این تصاویر را ایجاد اتمسفر مد نظر کارگردان بدانیم، تا جایی میتوان آنها را منطقی دانست؛ اما در نیمه دوم فیلم دیگر کاربرد خاصی برای آنها مشاهده نمیشود و فقط به عنوان یک روتین فکرنشده میان درگیریهای مختلف قرار گرفتهاند. این رویکرد، سبب کاهش تنش نیز شده است و مخاطب تا فرصت حس کردن درگیریهای اکشن را از نزدیک را پیدا میکند، این تصاویر به عنوان قطعکننده ارتباط ظاهر میشوند.
فاکتور بعدی فیلمنامه که قرار است آن را جذاب کند، تغییر هدف قهرمان تعیین شده. هدف قهرمان در ابتدا یک چیز است و در انتها، کاملا فرق میکند. در شخصیت «دیویس» تغییری رخ نمیدهد و شاهد قوس شخصیتی نیستیم؛ بلکه این تغییرات در راستای تکامل شخصیتی صورت میپذیرند تا ما او را بیشتر بشناسیم و ارتباط بهتری با تصمیمات او برقرار شود. این تغییر هدف، به گرهگشایی در انتهای پرده دوم مربوط میشود و از آنجایی که در این مقاله قصد تحلیل و نقد فیلم 21Bridges را ندارم و میخواهم یک بررسی بدون اسپویل از آن را ارائه دهم، نمیتوانم این موضوع را کاملا تشریح کنم.
فیلم 21Bridges در حفظ ریتمی که آن را پایهگذاری کرده، شکست نمیخورد و صحنههای اکشنش یکی پس از دیگری بهبود مییابند. نکتهای که در این صحنهها بسیار جالب توجه است، سادگی فیلمبرداری آنهاست که باعث شده حس متفاوتی به بیننده القا شود. در بیشتر درگیریها، کاتها به میزان جالب توجهی کم شدهاند و این روایت بدون توقف، به اثرگذاری کمک زیادی کرده. علاوه بر اینکه چنین استایل خاص به تصویرکشیدن فیلمها رویکردی اقتصادی محسوب میشود، در سینمای این روزها که پر از بلاکباسترهای شلوغ و بعضا گیجکننده است، چشمنواز و قابل تحسین جلوه میکند.
فیلمنامه این اثر نیز پر از پیچشهای انقلابی داستان نیست و در عوض، سعی میکند دید بیننده را به اطلاعات کارآگاه دیویس محدود کند و ماسک پیچیدگی و هوشمندی را بر چهرهاش بگذارد. فیلم در حقیقت یک بازی قایمموشک در سطح شهر منهتن است و لایههای معنایی مختلفی نیز ندارد. با گذشت زمان و ادامه دادن این بازی، اطلاعات ارزشمندی به دست کارآگاه قهرمان فیلم میرسند و بیننده نیز او را در برخورد با این موارد همراهی کرده و شاهد تصمیمات مختلفی است که او در طول فیلم، در مقیاسهای مختلف میگیرد. تصمیماتی که قرار نیست از نظر اخلاقی فلسفه چندانی پشت آنها باشد و صرفا «کار درست» لقب میگیرند.
فیلم 21Bridges نه آنقدر اثری خلاقانه و انقلابی است که بتوان آن را اثری تغییردهنده خواند و نه آنقدر غیرقابل تحمل است که بتوان آن را در لیست بدترین فیلمهای سال قرار داد. انتخاب بازیگران فیلم بهخوبی انجام شده و «بوزمن» و «سیمنز» نقشهایشان را بهخوبی ایفا کردهاند. بخش معمایی نیز چیز جدیدی برای ارائه ندارد، اما راضیکننده است و به افزایش کشش داستانی کمک شایانی میکند. آثار شهرمحور بهتری هستند که از نظر هنری حرفهای زیادی برای گفتن دارند و برای مثال میتوان به آثار برادران «سفدی» مثل Good Time اشاره کرد؛ اما 21Bridges تجربه تقریبا یک ساعت و چهل دقیقهای سرگرمکننده است و المانهای خوبی را در خود جا داده.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.