نقد فیلم A Hidden Life – که رمز ماست ایستاده مردن
[vc_row][vc_column width="2/3"][vc_column_text]«ترنس مالیک» را همه به دلیل شیوه داستانگویی متفاوتش میشناسند. کارگردانی که در کارنامهاش نام عناوین درخشانی همچون The Tree of Life و The Thin Red Line و چندین نامزدی اسکار به چشم میخورند. ...
«ترنس مالیک» را همه به دلیل شیوه داستانگویی متفاوتش میشناسند. کارگردانی که در کارنامهاش نام عناوین درخشانی همچون The Tree of Life و The Thin Red Line و چندین نامزدی اسکار به چشم میخورند. فیلم اخیر او که برای اولین بار در جشنواره کن امسال اکران شد نیز همان سبک کاری او را نمایش میدهد؛ اما با تفاوتهایی اساسی. او در این اثر سعی کرده رویکردی واقعگرایانهتر داشته باشد و حداقل این رویکرد خود را در اثر نهایی خود نمایانتر سازد. در ادامه با ویجیاتو در نقد فیلم A Hidden Life همراه باشید.
آثاری که به افراد طبقه کارگر یا روستاییان میپردازند، لزوما واقعگرا نیستند. در نمایشنامههای شکسپیر چنین شخصیتهایی اغلب به ماجراهای کمیک حاشیهای مربوط میشوند و دوره باروک نیز پر از اشعار و قطعات موسیقی است که به تصویر خیالی چوپانها و گوسفندان میپردازند. اما در یکی دو قرن اخیر این تصور بهوجود آمده که زندگی آدمهای طبقات پایین جامعه با جلوه عینیگرایی، واقعگراتر از موضوعاتی مربوط به طبقات متوسط و مرفه جامعه است. هر چند این دید مخالفانی هم دارد، اما در سینمای خودمان نیز به خلق آثار مختلفی انجامیده. در موقعیتهای تاریخی مشخصی، رویآوردن به چنین موضوعات جدیدی در مقابل پسزمینه موجود در آن دوره قرار میگیرد. با دهها مثال مختلف این مورد سرتان را درد نمیآورم.[cloux_content_box type="type-1" style="style-1" popup-style="style-2" content-align="content-right" separate-titles="true" read-more="true" button-1="true" button-2="true" button-style="style-1" padding="padding-150" title="درباره ترنس مالیک" background-image="79644"]ترنس مالیک کارگردان آمریکایی زاده ۳۰ نوامبر ۱۹۴۳ است. او در سال ۱۹۷۳ با فیلم Badlands شناخته شد و با فیلم Days of Heaven که در سال ۱۹۷۸ اکران شد، نامش به عنوان یکی از خلاقترین کارگردانان سینما بر سر زبانها افتاد. او بعد از ۲۰ سال و با فیلم Thin Red Line مجددا فعالیت سینمایی خودش را آغاز کرد و از آن موقع تا کنون آثار زیادی را خلق کرده که هر کدام بحث برانگیز بودهاند و منتقدان زیادی داشتهاند[/cloux_content_box]ساختار روایی
فیلم داستان سادهای دارد که به لطف شیوه داستانگویی خاصی که شاهد هستیم، پیچیده جلوه میکند. در ابتدای فیلم چندین فلشبک وجود دارند و مخاطب را وضعیت شخصیتهای اصلی داستان آشنا میسازند. این فلشبکها با توضیحاتی همراهند که گویی شخصیت «فانی» با بازی به شدت تأثیرگذار «والری پاکنر» در حال صحبت کردن با بیننده است؛ هر چند در ادامه میفهمیم در حال نوشتن برای شوهرش است که در تمرینات نظامی به سر میبرد. داستان از این قرار است که کشاورز روستایی و سادهای به نام «فرنز یگراستاتر» با ایفای نقش درخشان «آگوست دیل» - طبق قراردادهایی کشور اتریش با آلمان در زمان جنگ جهانی دوم بست - مجبور به حضور در ارتش نازیهاست؛ اما میلی به این کار ندارد و قبول نمیکند که به وفاداری هیتلر و ارتشش قسم بخورد. در نتیجه، ماجراهایی رخ میدهند که کنشهای بخش زیادی از فیلم را تشکیل داده و روایت را جلو میبرند.
در روایت A Hidden Life نویسندگان در اندازهای وسیع به عنصر تصادف متوسل نمیشوند و تمامی ماجراها بهشیوهای از پیش تعیین شده پیش میبرند. اما این سوال همیشه برای سینماگران بوده که آیا توسل به تصادف در یک اثر خوب است یا بد. برخی معتقدند در ساختار کلاسیک سهپردهای، تنها جایی که تصادف قابل توجیه است، در ابتدای پرده اول است تا کنشها شکل بگیرند. هر چند با ظهور سینمای پستمدرن این قوانین ارزش پیشین خودشان را از دست دادند و میبینیم که عنصر تصادف در جای جای فیلمهای پستمدرن استفاده میشوند.
نتیجه این شده که در A Hidden Life این تصادفها به اعمال حاشیهای مربوط شدهاند. وقایع فرعی به این اثر نوعی بافت پرجزئیات و غنی میبخشند. بهجای زمان دراماتیک و فشرده روایت کلاسیک که در همه لحظات بایستی عمل مهمی در حال وقوع باشد، این فیلم گویی ریتم زندگی واقعی را بازسازی میکند که در آن وقایع مهم و حاشیهای یکیدرمیان جایگزین هم میشوند. این وقایع میتوانند کارکردهای مختلفی داشته باشند. میتوانند جزئیات بهوجود بیاورند، یا مصالحی حاشیهای فراهم کنند که بعدا به کنش اصلی ربط پیدا کند، یا به معانی سمبلیک یا اجتماعی اشاره کنند.
از همان ابتدا این ایده مطرح میشود که مرد شریف قصه ما در جای نادرستی قرار گرفته و به دلیل حرکت در خلاف جهت دیگران، سختیهای زیادی را متحمل خواهد شد. کلمه کلیدی جمله قبل «دیگران» بود. این دیگران که همان اطرافیان فرنز هستند، در جای جای فیلم تأثیر قابل توجهی روی فیلمنامه میگذارند و کارکردهای متفاوتی دارند. معمولا برای ایجاد کنتراست بین فرنز و فانی و دیگر اهالی روستا به کار میروند، اما گاهی نیز برای این حضور دارند که به ما یادآوری کنند تمامی این ماجراها به دلیل تصمیم انجام کاری به نظر درست توسط فرنز رخ میدهند. گاهی این شخصیتها سعی دارند کوچک بودن فرنز دربرابر نظام را نمایان سازند، و گاهی میخواهند رسیدن شخصیت اصلی به مرز جنون را نمایش دهند.
تمامی این برخوردها در نهایت به ایجاد ارتباط میان بخشهای مهم پیرنگ میانجامند. بهخصوص خلاقیتی که در تعریف این برخوردها به کار گرفته شده این است که بعضی از آنها را از زاویه دید شخصیتهای اصلی میبینیم و بعضی دیگر را بدون هیچ بازنمایی خاصی و طبق واقعیت دنبال میکنیم. جایی که نیاز باشد با شرایط روحی فانی آشنا شویم، مجبوریم دنیا را با دید او ببینیم و جایی که میخواهیم اثرات عمل فرنز را ببینیم، باید با واقعیات روبهرو شویم. همچنین شاهد این هستیم که از کشاورزی و مراحل مختلف آن به عنوان ابزاری برای برجسته ساختن این بازخوردها استفاده شده. حتی از کودکان فرنز هم استفاده میشود و در بازی او با دخترش، میبینیم که به صورت چشمبسته به دنبال او میگردد. او در واقعیت هم با همین سختیها به دیدن کودکانش میرود و حتی از دیدن آنها نیز محروم میشود.
ساختمان A Hidden Life از روابطی سببی تشکیل شده که به علت سرعت پایین پیشروی اثر کمی سست جلوه میکنند، اما برای جلوگیری از القای حس ثبات داستانی و سررفتن حوصله مخاطب، عناصر وحدتبخشی به کار گرفته شدهاند. فیلم به ویژه مجموعهای از ضربالاجلها، قرار ملاقاتها و واکنشهاست که بر چگونگی جلو رفتن روایت تأثیر مستقیمی دارند. این شگردها در حقیقت کلیدهای راهنمایی هستند تا بدانیم چه واقعهای در کدام نقطه بعدی رخ خواهد داد؛ در نتیجه وقتی آن اتفاق رخ داد آن را بهصورت تمام و کمال بهجا میآوریم. این شیوه روایت، خصوصا باعث میشود که قابل پیشبینی بودن ادامه ماجرای درونی هر پرده کمتر شود و تا زمانی که آن اتفاق رخ نداده، پیشبینیهای شخصیمان را نادیده بگیریم.
ماجراهای فیلم در طولانیمدت رخ میدهند و پرشهایی به مدت چند ماه و شاید چند سال هم در اثر دیده میشوند. ابتدا تمرینات نظامی فرنز را شاهد هستیم و سپس منتظر بازگشت او به خانه میشویم. سپس زندگی او را برای مدتی دنبال میکنیم و متوجه میشویم احتمال زیادی وجود دارد که مجددا برای خدمت در ارتش فراخوانده شود. این تعلیق شکل میگیرد که در صورت جواب رد دادن او چه اتفاقی خواهد افتاد. حال ملاقاتها نقش کلیدی بازی میکنند و ذهن ما را آماده میسازند تا شاهد پاسخ فرنز باشیم. همین شیوه در پردههای بعدی نیز به کار گرفته میشود و ادامه مییابد.
دکوپاژ فیلم نیز جالب توجه است. کارگردانی مالیک بهگونهای بوده که با استفاده از جامپکاتها، کل اثر بهجای منطق روایی بر تسلسل زمانی متکی هستند. همانطور که در بیشتر صحنهها این حس در ما ایجاد میشود که ریتم وقایع طبق زمان واقعی پیش میرود، در بعضی از مکالمهها و قسمتهای فیلم شاهد جامپکاتهایی هستیم که سعی دارند در تضاد با همان حس حرکت کنند. همچنین با اینکه شاهد شباهتهایی کامل واضح به فیلمهای کلاسیک هستیم، میبینیم که تغییرهایی ناگهانی در تاکتیک خط داستانی شکل بگیرد و هدفها از هم جدا شوند. در ابتدا پاسخ فرنز به اعزام مطرح است و در نیمههای بعدی سرنوشت خود شخصیت.
میزانسن و فیلمبرداری
سبک کارگردانی مالیک در این فیلم مرا به یاد کارهای «ویتوریو دسیکا» و بهخصوص شاهکار دیده شدهاش Bicycle Thieves انداخت. شاید آشکارترین نشانه انگیزه واقعگرا از میزانسن ناشی شود که بر استفاده از بازیگران غیرحرفهای و فیلمبرداری در مکانهای واقعی متکی است. «آندره بازن»، منتقد فرانسوی در رابطه با فیلم دسیکا توصیفی را ارائه داده بود که به خودم اجازه دادم آن را برای فیلم A Hidden Life هم بهکار ببرم. او گفته سبک دسیکا (همانند مالیک در این فیلم) «به شکل متناقضی نمیخواهد نمایشی را واقعی جلوه دهد، بلکه میخواهد واقعیت را نمایشی کند».
این واقعگرایی اشاره شده حتی در نورپردازی هم دیده میشود. در بسیاری از صحنهها خبری از نورپردازی با چند منبع نوری نیست و دوربین نیز بیشتر روی دست قرار دارد. هر چند که شاهد نماهای تراولینگ و دیگری هستیم که روان و بدون تکان هستند. به همین ترتیب حرکتهای دوربین هم قابل توجه هستند. حتی میشود این بحث را پیش کشید که یکدست بودن سبک در این فیلم در جهتی خلاف واقعگرایی عمل میکند، یعنی با آن نامرئیبودن سبک که بازن درباره دزد دوچرخهها به عنوان نمونه از آن سخن میگوید، منافات دارد. به هر حال، چند نما در میان محتوا و فرم کلی اثر گم میشوند و در مجموع میتوان آشناییزدایی واضحی را در اثر دید که تنها از مالیک بر میآید با چنین شیوهای آن را ارائه دهد.
A Hidden Life به داستانگویی بصری همیشگی مالیک نیز وفادار است. فیلم به نماهای کلوزآپ و لانگ شات اهمیت زیادی میدهد و از آنها در نقاط داستانی متفاوتی استفاده میکند. از نمای کلوزآپ استفاده میکند تا ما را نزدیک به شخصیتها نگه دارد و حتی انتخاب لنز نیز بهگونهای است که کاملا حس میشود کارگردان مدام احساساتی که باید حس شوند را برجسته میسازد. از لانگ شات استفاده میشود تا تنهایی، گمشدگی و کوچک بودن شخصیتها مورد توجه قرار بگیرند. حتی در برخی صحنهها با استفاده از لانگشات و تأخیری که در نزدیک شدن به شخصیتها ایجاد میشود حس رهایی به زیبایی منتقل میشود.
تدوین این فیلم نیز خود کلاس درسی است. به جامپکاتها و استفاده از آنها در گفتگوها اشاره کردم. جالب است بدانید که این فیلم سه تدوینگر داشته و سالها در اتاق تدوین باقی مانده تا محصول نهایی شکل بگیرد. به شخصه جایی که تدوین بسیار زیبای اثر را بیش از هر زمان دیگری حس کردم، صحنههای مربوط به زندان در نیمه دوم فیلم بودند. صحنههایی که استیصال فرنز را با کاتهایی مداوم، صداگذاریها و وُیساُورهای دیگر شخصیتها نشان دادند. کارکرد این گفتمانهای مبهم دیگر زندانیها در حقیقت این است که فضای فکری فرنز را به سینما تبدیل کنند و آن را نمایش دهند.
یکی از موارد زیبایی که در فیلمبرداری فیلم مدام تکرار میشود و میتوان آن را مایهای تکرارشونده دانست، وجود داشتن یک منبع نوری روشن در اتاقی تاریک است. این مورد را از اصطبل و خانه شخصیتهای اصلی شاهد هستیم و همانند تدوین، در زندان به اوج میرسد. داستانگویی بصری مالیک ما را وادار میسازد مانند فرنز به پنجره کوچک بالای دیوار سلولش خیره شویم، به آزادی بیندیشیم و به این فکر کنیم که چه بلایی سر این شخصیت میآید. یکی دیگر از موتیفهای بصری، زاویه دوربین است. دوربین هرگز از سطح شخصیتها بالاتر نمیرود و نگاه ما در بیشتر صحنهها از پایین به بالا است.
ایدئولوژی
شاید مهمترین جلوه A Hidden Life همین ایدئولوژی خاصش باشد. با اینکه نئونازیها و راستگراهای اروپایی همچنان اهداف خودشان را دنبال میکنند، فیلم کاملا سعی دارد مفاهیمی ضد نازیسم را ارائه دهد. مهمترین دلیلی که فرنز برای مقابله برمیخیزد این است که اعتقاد دارد کلیسا دیگر پیرو مسیحیت راستین نیست و برای اینکه درگیر شدید و فاجعهای رخ ندهد، با عقاید آلمان نازی مصالحه کرده. در نتیجه دو جبهه اعتقادی در اثر مشاهده میشود که یکی معتقد است طبق آموزههای مسیحیت باید علیه آلمان نازی قیام کرد و دیگری میگوید برای بقا باید مصالحه کرد و با مسائل موجود کنار آمد.
فیلم اما هرگز به طور واضح تلاش نمیکند بگوید کدام یک درست میگوید. مهمترین دلیل این کار این است که فیلم همچنان میخواهد به واقعیتی که رخ داده وفادار باشد و داستانسرایی نکند. در زیرلایههای معنایی فیلم در این زمینه که طی نیمه اول فیلم و در همان پرده نخست شکل میگیرند، حمایتی از فرنز و کارش صورت میگیرد که با نامه پایانی فانی و این جمله که «روزی خواهیم فهمید تمام این مسائل برای چه اتفاق افتادند» پشتیبانی میشود. فرنز را بهخاطر عملی که انجام داده قهرمان میدانیم، نه بهخاطر اینکه در یک بحث فلسفی سنگین توانسته حرف منطقیتری بزند. او را تحسین میکنیم چون پای حرف و عقایدش ایستاد؛ حالا این عقاید مورد بحث چه هستند دیگر به ما مربوط نیست و در اهداف داستان نیز نمیگنجند. تنها چیزی که باید بدانیم این است که علیه آلمان نازی برخاسته و همه افراد، حتی کسانی که مطالعاتی در این زمینه نداشتهاند و بهخاطر پیروی از دیگران نازیسم را سرزنش میکنند، فکر میکنند او کار درستی میکند.
A Hidden Life قرار نیست خود فلسفه جنگ جهانی دوم را زیرسؤال ببرد و فیلسوفان را به چالش بکشد، بلکه تنها قصد دارد به این موضوع بپردازد که در اتریش آن زمان، کسانی هم بودند که مصالحه را سرزنش میکردند و حتی دلایلی دینی برای آن داشتند. حتی در این میان افرادی پیدا میشوند که به صورت مخفیانه از فرنز پشتیبانی کنند؛ مانند وکیلی که میگوید قسم خوردن به وفاداری برای ارتش هیتلر تنها چند کلمه است و نیازی به باور به آن نیست. حتی اهالی روستا هم به این دلیل فرنز را سرزنش نمیکنند که باورش غلط است، بلکه به این دلیل او را ملامت میکنند که موجب وقوع فاجعهای در روستایشان میشود. به همین دلیل معتقدم نظر منتقدانی که این فیلم را بهخاطر فرار از شرکت در این بحث ضعیف میدانند، غلط است و هنوز فیلم را کاملا درک نکردهاند.
جمعبندی
A Hidden Life به شکل نامحسوسی از جامعه انتقاد میکند و در عین حال، یک درام روانشناختی خلق کرده که به فیلم کیفیتی جهانشمول بخشیده. فیلمی که ساختهشدن و نمایش عمومیاش سوت و کور بودند و میان خریداری شدن فاکس توسط دیزنی، به عنوان آخرین فیلم فاکس سرچلایت، بهشدت نادیده گرفته شد و با مسائلی دستوپنجه نرم کرد که به شدت به ضررش تمام شدند. غنای تکنیکی این اثر در تک تک صحنههایش موج میزنند و از جهات بسیاری شاهد بهترین و خلاقانهترین کار مالیک هستیم.
در این مقاله سعی کردم تنها گوشهای از هنر به تصویر کشیده شده در این فیلم را به کلمات تبدیل کنم و قطعا نهتنها این مقاله، بلکه چندین مقاله دیگر نیز نخواهند توانست به عمق معنایی A Hidden Life دست پیدا کنند. در نقد فیلم دیگری از امسال به نام Portrait of a Lady on Fire گفتم که برخی فیلمها تجربه هستند و نمیتوان آنها را با چند خط نوشته وصف کرد. اثر اخیر مالیک دومین تجربه سینمایی امسال برای من بود. تجربهای که در پایانش چنان هوشمندانه و هنرمندانه مخلوطی از حسهایی عمیقا خوب و بد جریان مییابند که مجبور میشوید از خود بپرسید «سینما چیست؟». A Hidden Life تجربهای یگانه است که در نهایت مرز بین حس رستگاری و اندوه را از بین میبرد.
تماشا کنید: برنامه ویدیویی ویجیاتو – چرا پیدا کردن زیرنویس فارسی سخت شده؟
لینک تماشا از یوتیوب
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
نویسنده تیتر اهله دلی داری. بشمار