نقد فیلم Bad Boys For Life – پسران بد هالیوودی یا بالیوودی؟
قسمت سوم پسران بد قرار است یک پروژه احیا سازی کامل باشد، احیای یک فرنچایز قدیمی اکشن-کمدی که در دهه نود ترکاند و احیای دو بازیگر اصلی آن یعنی ویل اسمیت و مارتین لورنس که ...
قسمت سوم پسران بد قرار است یک پروژه احیا سازی کامل باشد، احیای یک فرنچایز قدیمی اکشن-کمدی که در دهه نود ترکاند و احیای دو بازیگر اصلی آن یعنی ویل اسمیت و مارتین لورنس که با فیلم نخست توانستند تبدیل به سوپراستار سینمایی شوند و حالا ستاره فروغشان کمی رنگ باخته است. پسران بد:تا ابد قرار است که کارهای زیادی برای این فرنچایز و بازیگران آن کند و تمام این کارها در غیاب سازنده اصلی این سری یعنی «مایکل بی» (کارگردان دو قسمت اول) صورت میگیرد؛ آیا معادله به درستی حل شده است؟ برای پاسخ به این پرسش و نقد قسمت سوم فیلم باید نگاهی خلاصه به تاریخچه این فرنچایز داشته باشیم تا ببینیم اوضاع چه بوده و اوضاع کنونی از چه قرار است.
بیست و پنج سال پیش بود که مایکل بی اولین فیلم بلندپروازانه خود را در هالیوود ساخت و به سرعت تبدیل به یک کارگردان موفق در این صنعت شد. مایکل بی که در زمان ساخت اولین فیلم خود در دوران سی سالگیاش به سر میبرد، تصمیم گرفت با کمک ویل اسمیت (که در آن روزها تازه در سینما اوج گرفته بود) و مارتین لورنس (که ستاره تلویزیونی آن روزها بود) داستان دو پلیس را روایت کند که چندان از قانونهای نوشته شده پیروی نمیکنند و کار خودشان را میکنند. فیلم تمی اکشن-کمدی داشت و با بودجهای کمتر از بیست میلیون دلار توانست فروشی بیشتر از ۱۴۰ میلیون دلار به ارمغان بیاورد و تبدیل به یکی از بهترین آثار اکشن دهه نود شود.
اگر دهه شصتی باشید، احتمالا فیلم پسران بد ۱ و دنباله نهچندان موفق آن، جزو آثار نوستالژیک دوران کودکیتان به حساب میآید و این دو اثر را به مثابه یکی از بهرین فیلمهای اکشن دوران کودکی خود به یاد خواهید آورد. این موضوع در آمریکا هم صدق میکند و متولدین دهه هشتاد (که به نوعی همان دهه شصتیهای ما را تداعی میکنند و حس نوستالژی بازیشان هم پررنگ است) فرنچایز پسران بد را به عنوان فرنچایزی اکشن و خاطرهانگیز به یاد دارند.
با وجود فروش خیلی خوب پسران بد، ساخت دنباله آن کمی بیش از مدت رایج و معمول دنبالهسازیها در هالیوود طول کشید و پس از هشت سال قسمت دوم آن عرضه شد. در طی این هشت سال هم مایکل بی آثار موفق دیگری همچون «صخره» و «پرل هاربر» را ساخت و هم ویل اسمیت و مارتین لورنس مشهورتر از گذشته شدند و به ویژه اسمیت با درخشیدن در آثاری چون روز استقلال، مردان سیاهپوش و همچنین فیلم علی (که راهش را به آکادمی اسکار هم باز کرد) در این بین تبدیل به یک سوپراستار بیبدیل شده بود.
از همین رو قسمت دوم با یک حس غرور بیش از حد ساخته شد و بودجه فیلم نیز با افزایشی نزدیک به ۴.۵ برابر به مایکل بی تعلق گرفت. فیلم پسران بد ۲ یک اکشن پر زرق و برق و تمام عیار بود که در آن محتوای داستانی پشت صحنههای عظیم اکشن گم شده بود. طرفداران از فیلم استقبال کردند و قسمت دوم با وجود فروش نهچندان موفق آمیز، توانست استاندارد سینمای اکشن هالیوودی را در برخی موارد تغییر دهد. در واقع باید اعتراف کرد که پسران بد ۲ در کنار ماتریکس نقش بسزایی در پررنگ کردن سینمای اکشن هالیوود ایفا کردند ولی با این حال فروش نهچندان سودده قسمت دوم باعث شد که پرونده دنباله سازی تعطیل بشود (در این بین یک بازی هم از قسمت دوم برای کنسول پلی استیشن ۲ عرضه شد که توانست لقب بدترین بازی اقتباسی از آثار سینمایی را در آن زمان به خود اختصاص دهد!)
قسمت سوم فیلم با وقفهای ۱۷ ساله ساخته شده و حالا شرایط کاملا تغییر پیدا کرده است. مارتین لورنس دیگر نه در تلویزیون و نه در سینما ستاره دنیای بازیگری محسوب نمیشود و ویل اسمیت هم با وجود اینکه طرفداران خاص خود را همچنان دارد اما کمی تا قسمتی افول پیدا کرده و دیگر آن ستاره تضمین کننده بفروش بودن فیلم نیست. مایکل بی هم با وجود ساخت فرنچایزهای موفقی چون ترانسفورمرز، حالا بیشتر شبیه کارگردانی میماند که فیلمهایی با بودجه گزاف میسازد و آن سوددهی که باید داشته باشد را نیز به همراه خود نمیآورد. همین هم شد که ساخت قسمت سوم به جای اینکه به دستان مایکل بی (که معروف به ولخرجی بسیار است و استودیوهای سینمایی چندان از این موضوع استقبال نمیکنند!) به دستان دو کارگردان نسبتا تازهکار واگذار شد: عادل و بلال.
عادل و بلال که در سینمای بلژیک نسبتا مشهور هستند، به تازگی پای خود را به هالیوود باز کردهاند و نکته جالب اینکه هر دوی این کارگردانها قرار است در ماموریتهای اولیه خود در سینمای آمریکا، به احیا و بازسازی دو فرنچایز کمدی-پلیسی دهه نود بپردازند (پروژه بعدی آنها ساخت قسمت چهارم پلیس بورلی هیلز است که زمانی با بازی ادی مورفی توانسته بود گیشهها را فتح کند). عادل و بلال در ساخت قسمت سوم ادای احترام ویژهای به دو فیلم قبلی کردهاند و تا حد زیادی سبک کارگردانی خود را به نحوه فیلمسازی مایکل بی نزدیک ساختهاند. ویل اسمیت و مارتین لورنس هم که هر دو با فیلم نخست پسران بد، مسیر زندگیشان عوض شد و به سمت سوپراستار شدن پیش رفتند، به امید احیای دوباره خود در قسمت سوم نقش آفرینی کردند. اما آیا این پروژه احیاسازی جواب داده است؟
قسمت سوم پسران بد همراه با کاراکترهای خود بزرگ شده و حالا یکی از شخصیتها تبدیل به بابابزرگ شده و به فکر بازنشستگی است اما مایک (با بازی ویل اسمیت) همچنان روحیه بزن بهادری خود را حفظ کرده و نمیخواهد که گروه دو نفره پسران بد آنها منحل شود. او نه زن و بچه دارد و نه کسی در خانه منتظرش است و از همین رو تمام عشق و زندگیاش کارش است که همراه با مارکوس (با بازی مارتین لورنس) آن را انجام میدهد. مارکوس اما همانطور که گفته شد به تازگی بابابزرگ شده و دیگر از اکشن بازی خسته شده است و ترجیح میدهد در خانه به موسیقی آرامش بخش گوش کند.
در این بین، موتورسواری سیاهپوش شروع به کشتن گروهی خاص از پلیسها، قضات و ماموران مخفی میکند و مایک نیز از تیررس او در امان نمیماند. این موتورسوار مایک را در ملاعام تیرباران میکند و از مهلکه میگریزد. مایک پس از گذران دوران نقاهت خود در بیمارستان، تصمیم میگیرد که ته و توی ماجرای موتور سوار آدمکش را در بیاورد اما مارکوس در زمانی که او روی تخت بیمارستان بوده استعفا داده و از همین رو مایک باید این بار تنهایی کار را پیش ببرد؛ البته نه تنهای تنها.
قسمت سوم پسران بد به طرز عجیب و غریبی شبیه به فیلمهای بالیوودی داستان خود را روایت میکند. اگر بخواهیم نکتهسنجی بیشتری کنیم و موضوع را بیشتر واکاوی کنیم، بیشتر از آنکه به سینمای هندوستان نزدیک باشد، به سینمای مکزیک گراییده است. نمیدانم تا چه حد با سینمای مکزیک آشنایی دارید ولی شاید به واسطه پخش برخی سریالهای مشابه آن از شبکه ماهوارهای «فارسی وان» (که هماکنون تعطیل شده) با آنها آشنا شده باشید. سینمای مکزیک در همه ژانرها سبک خاص خود را دارد (مثلا فیلمهای ترسناکی که این کشور میسازد پیرامون قصههای فولکوریک این کشور است و با اینکه از کیفیت پایینی از منظر جلوههای ویژه بهره میبرد اما در میان مکزیکیها طرفدار بسیاری دارد) اما در هسته تمامی این آثار وجوه مشترکی نیز قرار دارد. این وجوه مشترک در قسمت سوم پسران بد هم وجود دارد و توگویی که فیلم بیشتر از آنکه مخاطبین بینالملل را هدف قرار داده باشد، برای قشر مکزیکی و باب طبع میل آنها ساخته شده باشد.
فیلمنامه با اینکه شروع جذابی دارد و ادای دین مناسبی نیز به دو قسمت گذشته در آن انجام شده، اما به مرور غیر قابل باورتر میشود و از حالت منطق خود خارج میشود. در این بین تنها عنصری که میتواند این فیلمنامه لجام گسیخته را سرهم نگه دارد، زوج اسمیت و لورنس هستند که خوشبختانه پس از هفده سال، کماکان شیمی بین خود را حفظ کرده و توانستهاند بار دیگر در فیلم بدرخشند. دیالوگنویسی کمدی برای آنها بسیار جواب داده و فیلم میتواند از پس رسالت کمدی بودن خود نیز به خوبی بربیاید و در کنار صحنههای اکشن خود و تزریق آدرنالین به مخاطب، کمدی را نیز به همراه بیاورد.
سکانسهای اکشن فیلم خوشبختانه مانند قسمت دوم نیستند و دو کارگردان هدایتگر فیلم برخلاف مایکل بی، از خود بی خود نشده و با تدوین تند و انفجارهای پی در پی، صحنههای اکشن را ماستمالی نکردهاند. سکانسهای حساب شده و بریده بریده که در پی هم میآیند، ریتم فیلم را حفظ کرده و همانطور که گفته شد، وجود عنصر کمدی در آن نیز توانسته به داشتن ضرباهنگی جذاب در فیلم کمک شایانی بکند. موسیقی فیلم نیز به مثابه دو قسمت قبلی بسیار قدرتمند ظاهر شده و جدا از تم خاطرهانگیز و همیشگی پسران بد، قطعات موسیقایی با حال و هوای فیلم در صحنههای اکشن جاری میشود که کاملا همحوانی با آنها دارد.
قدرت کارگردانی عادل و بلال باعث شده که شاهد قابهای تصویر مناسبی باشیم و با وجود شلوغ بودن برخی صحنههای اکشن، بتوانیم همچنان بر روند فیلم احاطه داشته باشیم و به عنوان تماشاگر، فیلم را درست دنبال کنیم و شخصیتها را در آن گم نکنیم. کلیشههایی نظیر وجود یک صحنه اکشن در کلاب، تعقیب و گریز خیابانی و... همگی در پسران بد ۳ حضور دارند و جزو موارد لاینفک این فرنچایز (و اصولا فیلمهای اکشن کمدی هالیوودی) هستند اما خلاقیت خوبی در پیادهسازی آنها به کار گرفته شده است. عادل و بلال ایدههای جدیدی را در این عناصر تکراری به کار بردهاند و با استفاده از فرمول موفقیت گذشته، سبک و سیاق خاص خود را در فیلم نشان دادهاند.
از آنجایی که ویل اسمیت هنوز درخشش خود را حفظ کرده و مارتین لورنس عملا یک هنرپیشه فراموش شده به حساب میآید، تمرکز بیش از حدی روی شخصیت مایک (با بازی ویل اسمیت) گذاشته شده و او نقش اول فیلم به حساب میآید. البته این موضوع در دو قسمت قبلی هم تاحدی به چشم میخورد اما در این قسمت کاراکتر مارکوس عملا به حاشیه کشانده شده و رسما میتوان به آن به عنوان یک نقش فرعی نگاه کرد تا حتی نقش دوم فیلم. این موضوع باعث شده که هارمونی جالب توجه بین دو شخصیت (که جزو معدود برگهای برنده فیلم است و توانسته نقصان داستان را جبران کند) در برخی موارد کمرنگ شود و حس طنزی که لورنس با خود به همراه دارد نیز به حد کافی دیده نشود. به حاشیه رفتن دیگر شخصیتها نیز کاملا حس میشود به طوری که مرگ برخی از آنها اصلا تاثیرگذاری که باید داشته باشد را ندارد چرا که جملگی تبدیل به یک سری هاشور شدهاند که کنار ویل اسمیت حضور پیدا کردهاند.
باید گفت که پسران بد: تا ابد یک خاطره بازی مناسب برای طرفداران به شمار میآید ولی حتما آنها هم با دیدن داستان هندیوار (مکزیکی وار؟!) فیلم و پایان بندی عجیب و نامانوس آن که کاملا با حال و هوای سینمای اکشن آمریکایی تفاوت دارد، متعجب میشوند. مشخص نیست دقیقا چنین تصمیمی چرا در ساخت این فیلم صورت گرفته اما در هر حال به نظر میرسد که قرار است دنباله فیلم (که خبر ساخت آن نیز تایید شده) با محوریت همین داستان عجیب ادامه داشته باشد و شاید سازندگان تصمیم به تغییر قهرمانان در نسخههای آتی گرفتهاند!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خوب بود ولی قسمت های قبل بهتر بود
یه فیلمه موفق تبدیل شده فاجعه قسمت سوم و با دوتا فیلم قبلی مقایسه کنیم میبینیم هیچی برا عرضه نداره اگه به عنوان اثر مستقل هم حسابش کنیم یه فیلمه یبار مصرفه قسمت بعدی مطمئنا تو گیشه مشکل پیدا میکنه
خیلی فیلم خوبی نبود یه جورایی هر چند دقیقه فقط میزدم جلو که رد بشه کلا مد شده فیلم های قدیمی که خوب بودن رو بسازن و بلا نسبت بر.....ینن توش
اکشنش بد نبود
دیگه چیز قابل ذکری نداشت
حالم از این فیلم بهم خورد حیف دو فیلم قبلی که یه همچین افتضاحی بخواد ادامه اونا باشه