بازی Clash: Artifacts of Chaos سومین عنوان از سری Xenoclash محسوب میشود؛ فرنچایزی که تنها در شماره نخست آن در سال ۲۰۰۹ توانست نظر منتقدین و گیمرها را جلب کند و با ساخت بازی دوم عملا سقوط کرد و به فراموشی سپرده شد. تیم شیلیایی ACE Team تصمیم به احیای این سری گرفتند و با یک سافت ریبوت، دنیای عجیب و غریب این بازیها که نام Xenozoic را با خود به همراه دارد بار دیگر به تصویر کشیدند. بازی Clash: Artifacts of Chaos یکی از عجیب و غریبترین بازیهایی است که در سبک اکشن-ماجراجویی ساخته شده و اینکه از تجربه آن لذت ببرید یا نه، بستگی به فاکتورهای مختلفی دارد که در این مقاله به آنها نگاه میاندازیم. با ویجیاتو همراه باشید.
کمپانیACE Team تیم طراح خلاقانهای دارد و اگر نگاهی به بازیهای ساخته شده توسط این تیم کوچک بازیسازی بیندازید، متوجه میشوید که بازیهای ساخته شده توسط این تیم همگی از لحاظ بصری، خلاقانه هستند و نوعی جنون تصویرسازی در آنها دیده میشود. بازی Clash: Artifacts of Chaos نیز از این قاعده مستثنی نیست و اولین چیزی که نظر هر گیمری را به خود جلب میکند، طراحی کاراکترها و دنیای آن است. در وهله اول این طراحی، هرکس را یاد سری جذاب Borderlands میاندازد؛ بازی که احتمالا منبع الهام سازندگان هم برای ساخت این سری بوده است. با این وجود چیزی که بازی Clash: Artifacts of Chaos را نسبت به بوردرلندز و هر بازی دیگری متمایز میکند، یک نوع زشتی است که سازندگان از دل آن، زیبایی بیرون کشیدند.
هنری که کمپانی سازنده داشته اینست که طراحیهای خود را نه جذاب و دلفریب بلکه اتفاقا با کمال بیرحمی انجام داده و در عین حال که ما با نوعی زشتی و شلختگی و آشفتگی در طراحی دنیا و کاراکترها روبرو هستیم، از زیبایی آن نیز کیف میکنیم. کافیست نگاهی به قیافه و طراحی اندام شخصیت اصلی بازی بیندازید که اصلا معلوم نیست دقیقا چه جانوری است! یار و یاور این قهرمان نیز یک مثلا پرنده کوچک سیاه است که انصافا نمیتوان به آن هم برچسب یک پرنده زد. هر جانوری که در بازی وجود دارد، معلوم نیست که دقیقا چه گونهای است و اکوسیستم بازی یک اکوسیستم تازه و جذاب است که اگر گیمپلی بازی یاری میکرد، تجربه و گشت و گذار در آن بسیار جالب میشد.
سازندگان تاکید کردند برای تجربه بازی Clash: Artifacts of Chaos لازم نیست تا دو قسمت پیشین را بازی کرده باشید؛ من نسخه اول این بازی را تجربه کردم و نسخه دوم را از دست دادم ولی حالا که پای بازی سوم مینشینم، میتوانم ادعای سازندگان را تقریبا تایید کنم. اما چرا تقریبا؟ واقعیت اینست که فرقی ندارد بازیهای قبلی را از سر گذرانده باشید یا خیر، در هر صورت شما تا چند ساعت ابتدایی بازی حتما گیج و گنگ هستید. بازی کمترین سرنخ را درباره دنیا کاملا خیالی که ساخته به شما میدهد و عملا ارتباط خاصی با بازیهای قبلی خود ندارد بهجز آنکه همه چیز در جهان خیالی که سال ۲۰۰۹ برای اولین بار ساخته شد، روایت میشود یعنی جهان زنوزویک.
شما بازی را در نقش سودو آغاز میکنید؛ یک نمیدانم چی چی که روزها گوشت و خون دارد و شبها که سر بر بالین میگذارد، روح استخوانیاش از بدنش خارج شده و میتواند ماجراجویی سودو را ادامه دهد. شما هر دوی این شخصیتها را کنترل میکنید، روزها در کالبد سودو به بازی میپردازید و شبها نیز با روح استخوانی او به مکانهایی میتوانید دست پیدا کنید که در حالت عادی، قابل دسترس نیستند. سودو صدایی از دوردست میشنود و تصمیم میگیرد به سمت آن صدا برود، در مسیری که پا میگذارد به دو نفر میرسد که با هم دعوا دارند و یکی از آنها که یک پیر دانا و جادوگر است میمیرد.
داستان اصلی: ۱۴ ساعت
داستان + ماموریتهای فرعی: ۱۸ ساعت
نوه این پیرمرد یک موجود شبیه کلاغ، یا هرچیزی که دوست دارید اسمش را بگذارید، است و از تنهایی غصه میخورد. سودو دلش برای او میسوزد و تصمیم میگیرد او را همسفر خود کند غافل از اینکه این بچه، قدرتهای جادویی هولناکی در خودش دارد که از آنها بیخبر است اما افراد زیادی در زنوزویک از این موضوع مطلع هستند و به دنبال این بچه میگردند. سودو تصمیم میگیرد بهجای دو دستی تقدیم کردن این بچه به افرادی که دنبالش هستند، از او محافظت کند و او را به جای امنی برساند و راز پشت پرده قدرتش را نیز کشف کند.
داستان بازی پس از چند ساعت سر و کله زدن با آن به جریان میافتد و اتفاقا برخلاف شروع گنگ و نهچندان دلچسب آن، ادامه جذابی دارد و پایانبندی باشکوهی نیز برای آن در نظر گرفته شده است. در واقع باید به بازی Clash: Artifacts of Chaos فرصت دهید تا قصه خودش را آرام آرام پیش ببرد و آن را به اوج برساند. دنیای فانتزی بازی Clash: Artifacts of Chaos پر از کاراکترهای جورواجوری است که با آنها روبرو میشوید و هر یک داستانهای کوتاه خودشان را دارند. خرده داستانها در کنار روایت اصلی بازی، مجموعه جذابی تشکل میدهد که برای هر شخصی که قصهگویی در بازی را جزو عناصر مهم آن میداند؛ جذاب است.
مشکل بازی Clash: Artifacts of Chaos اما به گیمپلی آن برمیگردد که از ثانیه اول تا ثانیه آخر، یک گیمپلی یکدست بوده و از خلاقیت تیم سازنده بیبهره مانده است. شما در این بازی به نبرد تن به تن با دشمنان میروید و قرار است با مشت و لگد، وارد میدان مبارزه شوید. جهان بازی یک جهان نیمهباز! است که شما با گشت و گذار در آن، هم میتوانید به یک سری آیتم دست پیدا کنید و قدرتهای خود و حرکات و فنون رزمی که بلدید را آپگرید کنید و هم اینکه با دیگر دشمنان بجنگید. جنگ با دشمنان لزوما از همان ب بسمالله با کتککاری نخواهد بود و این فرصت را دارید که با آنها وارد یک چالش شوید: بازی The Ritual.
بازی The Ritual یک بازی مهرهای با تاس است که ابداع خود سازندگان بوده و نقش حیاتی در پیشروی در بازی دارد. قوانین سفت و سختی هم دارد و تا بخواهید آن را بهخوبی یاد بگیرید، زمان نسبتا زیادی را میطلبد. شما با حریف طلبیدن دشمنان قبل از چک و لگدی کردن آنها برای انجام این بازی، میتوانید یک دور با آنها ریچوال بازی کنید و برنده مزایایی در میدان نبرد خواهد داشت. پس از انجام این بازی هم چه ببرید و چه ببازید، باید وارد نبرد تن به تن شوید و البته که امکان فرار هم در بازی وجود دارد اما برای کسب قدرت بیشتر و level up شدن به این نبردها و پیرو شدن در آنها احتیاج دارید.
در نبردها نیز با مشت و لگد به سراغ دشمنان خواهید رفت و سه سبک مختلف مبارزه نیز در نظر گرفته شده که در وهله اول فقط یکی از آنها را یاد دارید و رفته رفته میتوانید با یادگیری فنون بیشتر، کمی تا قسمتی مبارزات خود را هیجانانگیزتر کنید. این را هم باید بدانید که اگر بتوانید نبرد خوبی را پیش ببرید، در نهایت وارد حالت اول شخص خواهید شد. در حالت POV (دید از نگاه اول شخص) شما حریف را رسما تبدیل به یک کیسه بوکس متحرک تبدیل خواهید کرد و با مشتهای پیاپی میتوانید او را از پا در بیاورید. وارد شدن به حالت POV عموما مساویست با پیروزی حتمی و این تغییر سبک گیمپلی برای چند بار اول، گیمر را به هیجان میآورد اما در نهایت همه چیز مانند یک آب راکد است که در آن هیچ موجی ایجاد نمیشود.
درواقع مشکل گیمپلی بازی اینست که همین فرمول بالا از اول تا آخر بازی تکرار میشود. شما با دشمنان یک دست بازی مهرهای میزنید، بعد به جان هم میافتید و در نهایت هم میتوانید در بهترین حالت با وارد شدن به حالت اول شخص، او را لت و پار کنید. دشمنان متنوع هستند و محیط بازی نیز از گوناگونی کافی برخوردار است، اما این میزان تنوع فقط حواشی کار است و اصل جنس که همان گیمپلی نبرد باشد؛ دستنخورده باقی میماند.
کار شما رفتن از نقطه A به نقطه B بوده و در این میان باید به قلع و قمع کردن دشمنان هم بیندیشید. ته تنوع دادن به این موضوع نیز اینست که برخی دشمنان فقط در روز ظاهر میشوند و برخی در شب. معمایی هم در بازی وجود ندارد که بخواهد ذهنتان را درگیر کند و نهایتا پیدا کردن یک سری آیتم در جاهایی مخفی از جهان بازی، میتواند کمی تا قسمتی شما را از نبردهای تن به تن دور کند و یک چیز جدید ریز به رگهایتان تزریق کند.
بازی Clash: Artifacts of Chaos یک عنصر مهم را فراموش کرده و با یک ریتم بازی شبیه به سری بازیهای سولز، سعی کرده پا در این عرصه بگذارد اما رسما یک جاده اشتباه را پیش رفته است. بازی نه سولزلایک است و نه یک اکشن سرگرمکننده و یک ویژگی بیهویت دارد که آن را یک لنگ در هوا باقی گذاشته است.
با این وجود عناصر دیگر بازی به کمک این نقطه ضعف آمدند و کاری کردند تا بازی از منجلاب گیمپلی تکراری، رهایی پیدا کند. بازی Clash: Artifacts of Chaos هنوز هم نمیتواند به پای نسخه اول برسد اما از آن افتضاحی که در قسمت دوم کاشته بود فاصله خوبی گرفته است. این بازی اگر دو سه سال پیش عرضه میشد، بوی کهنگی کمتری داشت و موفقیت بیشتری به همراه داشت اما حالا میتوان آن را یک بازی از مدافتاده معرفی کرد که جذب شدن به آن فقط و فقط بستگی به میزان علاقه گیمر به شنیدن یک داستان جذاب در حین نبردهای تن به تن دارد.
خلاصه بگم که...
بازی Clash: Artifacts of Chaos سومین اثر از سه گانه زنوکلش است و سعی کرده تا مانند بازی اول که در زمان خود با استقبال خوبی مواجه شد، دل طرفداران بازیهای اکشن را به دست بیاورد. بازی داستانی قوی دارد که باید برای شنیدنش به آن فرصت داد و گرافیک و صداگذاری قوی و خلاقانهای در خودش جای داده اما همه این آجرهایی که به خوبی چیده شده با یک نقص به نام گیمپلی تکراری و خستهکننده، تقریبا از هم فرو میپاشد و یا لااقل تبدیل به ساختمانی لغزنده میشود.
میخرمش...
با وجود ضعف گیمپلی بازی، گرافیک بازی Clash: Artifacts of Chaos و موسیقی و صدالبته صداپیشگی جذاب کاراکترها به همراه داستانی که دیر به نقطه قوت خود میرسد، میتواند کاری کند تا یک دوستدار بازی اکشن ماجراجویی، از بازی لذت کافی ببرد.
نمیخرمش...
گیمپلی بازی پاشنه آشیل آن محسوب میشود؛ یک گیمپلی تکراری که خلاقیتی در آن دیده نمیشود و بعد از یکی دو ساعت، خستهکننده میشود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.