ناشر بازی: Team Cherry | مدت زمان بازی: 37 ساعت |
سازنده بازی: Team Cherry | کامل کردن بازی: 55 ساعت |
وقتی در سال ۲۰۱۷ بازی Hollow Knight منتشر شد، کمتر کسی فکر میکرد یک پروژهی مستقل با بودجهای محدود بتواند تا این حد بر صنعت بازی تأثیر بگذارد. استودیوی کوچک Team Cherry با ترکیب هنرهای تجسمی، موسیقی ماندگار و طراحی بینقص مراحل، اثری خلق کرد که خیلی زود به یکی از نمادهای ژانر مترویدوانیا تبدیل شد. Hollow Knight نه تنها به موفقیت تجاری رسید، بلکه به الگویی الهامبخش برای دهها استودیوی دیگر بدل شد و نشان داد که شور، خلاقیت و تعهد به جزئیات میتواند اثری در حد و اندازهی شاهکارهای AAA بهوجود بیاورد.
از همان سالهای نخست، طرفداران منتظر محتوای جدیدی بودند؛ چیزی که ابتدا قرار بود یک DLC ساده برای بازی اصلی باشد. اما تیم سازنده بهتدریج پروژه را گسترش داد و آن را به یک بازی کامل با نام Silksong تبدیل کرد. همین تغییر جهت، آغازگر موجی از هایپ و انتظار طولانیمدت شد. سال به سال شایعات، پیشنمایشها و غیبتهای طولانیمدت، عطش هواداران را بیشتر کرد و Silksong آرامآرام به یکی از پرانتظارترین عناوین مستقل تاریخ بدل شد؛ حتی بعضیها میگفتند هیچ بازی مستقل دیگری چنین جایگاهی در فرهنگ گیمینگ پیدا نکرده است. اکنون پس از سالها صبر و بیخبریهای گاهوبیگاه، بالاخره وقتش رسیده که ببینیم این همه انتظار ارزشش را داشته یا نه. آیا Silksong میتواند میراث عظیم Hollow Knight را ادامه دهد و حتی فراتر برود، یا زیر سایهی هایپ چندساله گرفتار خواهد شد؟ با بررسی بازی Hollow Knight Silksong همراه ویجیاتو باشید.
روایت در Silksong همچون نسخهی پیشین بهصورت مستقیم ارائه نمیشود، بلکه از خلال سرنخها، گفتوگوهای پراکنده و لور تدریجی شکل میگیرد. این سبک داستانگویی حس کنجکاوی و اکتشاف را برای بازیکن زنده نگه میدارد، اما در عین حال میتواند موجب سردرگمی نیز شود. شخصیت اصلی این اثر، هورنت، در آغاز ماجرا توسط گروهی ناشناس ربوده شده و به سرزمینی دورافتاده با نام Pharloom منتقل میشود. او پس از رهایی از زندانبانان، سفری طولانی را در پیش میگیرد تا انگیزهی این اسارت را دریابد. در این مسیر، او تنها نیست؛ چرا که کاروانی مذهبی از زائران نیز به سوی همان مقصد در حرکتاند و حضور آنان لایههای تازهای به روایت میافزاید.
با وجود پیچیدگیها و فراز و فرودهای داستان، مشکل اصلی در مقایسه با نسخهی نخست این است که عمق لور بازی کاهش یافته است. در حالی که Silksong از مأموریتهای فرعی و روایتهای جانبی متنوعی بهره میبرد، همین پراکندگی تمرکز روایت اصلی را تضعیف کرده است. به همین دلیل، علیرغم ظرفیت بالای شخصیت هورنت و پیشینهی او و نیز ارتباطش با گونهی عنکبوتها، خط اصلی داستان از قدرت و انسجام نسخهی پیشین برخوردار نیست. در Hollow Knight حتی بدون دستیابی به پایان اصلی، بازیکن به جمعبندی مشخصی از روایت میرسید. اما در Silksong، اگر بازیکن فصل سوم را تجربه نکند، تقریباً چیزی از روایت کلی به دست نخواهد آورد. این وابستگی شدید به مراحل پایانی موجب میشود که داستان، به جای آنکه همچون نسخهی اول عمیق و ماندگار باشد، در سطحی صرفاً «خوب» باقی بماند.
در زمینهی گرافیک و طراحی هنری عملکردی چشمگیر دارد. از طراحی محیطها گرفته تا دشمنان متنوع، همه نشاندهندهی میزان دقت و وسواسی است که سازندگان در خلق جزئیات به خرج دادهاند. تیم چری موفق شده است تمامی شاخصههای زیباییشناسانهی نسخهی نخست را نهتنها بازآفرینی، بلکه به سطحی بالاتر ارتقا دهد. محیطها و پسزمینهها بهواقع چشمنواز و استثنایی هستند و از منظر هنری هیچ جای نقدی باقی نمیگذارند.
تنوع دشمنان نیز قابل توجه است؛ بیش از ۳۰۰ گونه مختلف طراحی شده که نشاندهندهی وسعت و مقیاس عظیم بازی است. با این حال، برخلاف نسخهی پیشین، بازی در بخش فنی و کدنویسی خالی از اشکال نیست. برخی باگهای عجیب و غریب به چشم میخورند؛ برای نمونه، در مواردی دیده شده که یک باس از صفحه خارج شده و دیگر بازنگشته یا حتی در زمین گیر کرده و از حرکت بازایستاده است. خوشبختانه تیم چری بهطور مستمر به انتشار بهروزرسانیها میپردازد تا این مشکلات رفع شوند. از نظر بهینهسازی و کیفیت اجرا، Silksong عملکرد بسیار خوبی دارد. بازی روی سختافزارهای مختلف با نرخ فریم پایدار و کیفیت بصری بالا اجرا میشود و حتی روی کنسول نینتندو سوییچ نیز تجربهای روان و لذتبخش ارائه میدهد. این سطح از بهینهسازی باعث میشود بتوان Hollow Knight Silksong را یکی از خوشساختترین و سازگارترین بازیهای سال در بُعد فنی دانست.
یکی از ستونهای اصلی هویت فرنچایز Hollow Knight موسیقی آن است؛ عنصری که در نسخهی نخست با آثار بهیادماندنی کریستوفر لارکین جایگاه ویژهای یافت و بهنوعی جداییناپذیر از تجربهی بازیکنان شد. لارکین در Silksong نیز بازگشته و بار دیگر نشان داده که چرا موسیقیاش یکی از نقاط قوت اصلی این مجموعه به شمار میآید
برخلاف گذشته که بخشی از قطعات با اتکا به سمپلهای الکترونیکی ساخته میشد، لارکین این بار به سراغ نوازندگان زنده و یک ارکستر کوچک (Chamber Orchestra) رفته است. نتیجه، قطعاتی است که هم از نظر کیفیت و هم از نظر تنوع در سطحی بالاتر قرار دارند و میتوان ساعتها بدون خستگی به آنها گوش سپرد. گستردگی آثار و غنای موسیقایی نشان میدهد لارکین بهخوبی درک کرده که این پروژه چه جایگاه مهمی برای مخاطبان دارد و با نهایت بهرهبرداری از بودجهی در اختیارش توانسته مجموعهای استثنایی خلق کند.
از میان برجستهترین قطعات میتوان به موسیقی Bone Bottom و همچنین تم مبارزه Lace اشاره کرد؛ آثاری که نهتنها با فضای محیطی و ریتم گیمپلی هماهنگ هستند بلکه بهطور مستقل نیز ارزش شنیدن مکرر دارند. انتخاب سازبندی ارکستر مجلسی تصمیمی هوشمندانه بوده و سبب شده موسیقی بازی از صمیمیت و عمق بیشتری برخوردار شود. در مجموع، موسیقی Silksong نهتنها در حد و اندازهی نسخهی نخست است بلکه میتواند در فصل جوایز نیز بهعنوان یکی از بهترین دستاوردهای موسیقایی سال مطرح شود.
گیمپلی Silksong بدون تردید بحثبرانگیزترین بخش آن است؛ بخشی که میتوان ساعتها دربارهاش گفتگو کرد. همانطور که از یک عنوان مترویدوینیا انتظار میرود، بازی وفادار به استانداردهای ژانر عمل میکند: رفتوبرگشتهای متعدد در محیط، دستیابی به تواناییهای جدید و باز شدن مسیرهای تازه بر اساس همان تواناییها. از این منظر، Silksong اثری استاندارد و موفق است. با این حال، طراحی مکانیکها در بسیاری از مواقع مانع از تداوم لذت نسخهی پیشین میشود.
نخستین نکتهی منفی، میزان آسیبپذیری بیشازحد هورنت در برابر ضربات دشمنان است. اگر در نسخهی اول تنها تعداد محدودی از باسها قادر بودند دو واحد سلامتی را با یک ضربه کم کنند، اینجا اکثر دشمنان عادی نیز چنین قابلیتی دارند. این مشکل در باسفایتها به اوج میرسد؛ جایی که بازیکن در ابتدای بازی تنها با سه ضربه از پای درمیآید و حتی با ارتقاهای کامل نیز این مقدار بهسختی به پنج ضربه میرسد. از سوی دیگر، نوار سلامتی طولانی برخی باسها باعث ایجاد حس فرسایش میشود، بهگونهای که گاه این تصور به وجود میآید که سازندگان عمداً مانع پیشروی بازیکن شدهاند. در مقابل، طراحی باسهای اصلی همچنان خلاقانه و بهیادماندنی است (بهجز باس نهایی در فصل سوم)، اما باسهای فرعی عمدتاً ضعیف و آزاردهندهاند و عملاً نقشی جز خسته کردن بازیکن ندارند.
فاصلههای طولانی میان چکپوینتها و باسها نیز این حس را تشدید میکند. افزون بر این، شوخیهای طراحیشده توسط سازندگان—مانند صندلیهای تلهدار که بازیکن را به پرتگاه میاندازند—بیشتر به تجربه ضربه میزنند تا آن را جذاب کنند. با وجود این مشکلات، Silksong در برخی حوزهها همچنان درخشان است. سیستم Crest امکان تنوع در سبکهای بازی را فراهم کرده و ارزش تکرارپذیری اثر را افزایش میدهد. همچنین حس اکتشاف و کشف محیطهای تازه—که یکی از شاخصههای نسخه نخست بود—در اینجا نیز لذتبخش باقی مانده است. با این حال، در فصل سوم و بهواسطه تغییر شرایط دنیای Pharloom، این لذت جای خود را به نوعی حس فرسایشی و خستهکننده میدهد.
Hollow Knight: Silksong بیشک عنوانی ارزشمند و در بسیاری از بخشها لذتبخش است، اما وقتی آن را در مقایسه با نسخهی نخست قرار دهیم، نقاط ضعف پررنگتر جلوه میکنند. طراحی هنری بینقص، موسیقی درخشان کریستوفر لارکین و بخشی از باسفایتهای اصلی، تجربهای بهیادماندنی خلق میکنند. با این حال، گیمپلی فرسایشی، دشواری غیرمنصفانه و روایت پراکنده باعث میشود محصول نهایی نتواند میراث شاهکار نخست را ادامه دهد.
میخرمش...
سیلکسانگ یکی از بهترین بازیهای ژانر مترویدوینیا در چند سال اخیر است. لذت گشت و گذار در محیط از یک سو و همچنین سرزمینها و دشمنان متنوع در کنار یکدیگر باعث میشوند تا این عنوان را بتوان به بازیکنان توصیه کرد.
نمیخرمش...
درجه سختی نامتعادل و همچنین فاصله زیاد چکپوینتها از یکدیگر میتوانند عواملی باشند که قشر زیادی از بازیکنان را از این عنوان، زده کنند. به این موارد هم باید مکانیزم پلتفرمینگ متفاوت با نسخه اول را هم اضافه کرد.
انتظارات از این اثر بهواسطهی هفت سال صبر و هایپ گسترده به اوج رسیده بود؛ انتظاراتی که نهایتاً برآورده نشدند.Silksong یک بازی خوب است، اما نه یک تجربهی استثنایی. واقعیت این است که فاصلهی آن با عظمت نسخهی اول چنان زیاد است که نمیتوان از «جانشینی شایسته» سخن گفت. بنابراین با اطمینان میتوان گفت که Silksong هرگز به اندازهی Hollow Knight اصلی در یادها نخواهد ماند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.