ناشر بازی: کونامی | مدت زمان بازی: 11 ساعت |
سازنده بازی: Virtuos Games | کامل کردن بازی: 22 ساعت |
در داستانی قدیمی آمده است که شاگردی شعر استاد خود را بیکموکاست بازنویسی کرد و نزد بزرگان شهر برد تا مورد ستایش قرار بگیرد. هر چند که شنوندگان بلافاصله متوجه شدند که این اثر را پیشتر شنیدهاند و چیزی تازه در آن وجود ندارد. شاگرد با شرمساری نزد استاد بازگشت و ماجرا را بازگو کرد. استاد به او گفت: «اگر از سرچشمهای مینوشی، باید ظرف خودت را هم همراه بیاوری. آب یکی است، اما شکل ظرف میتواند آن را متفاوت جلوه دهد.» این روایت به ما یادآوری میکند که تقلید صرف هیچ ارزشی ندارد و تنها زمانی معنا در آن دیده میشود که فرد بتواند چیزی از نگاه و خلاقیت خود به ایدهای موجود اضافه کند. Metal Gear Solid Delta: Snake Eater و تیم سازنده «ریمیک» متال گیر سالید 3، دقیقا در قید و بند چنین ماجرایی گیر افتادهاند. با بررسی ویجیاتو همراه باشید.
وقتی که متال گیر سالید دلتا شروع شد، تمام مدت به دنبال دیدن نام خالق بیچون و چرای متال گیر سالید در تیتراژ ابتدایی بودم. در نهایت بعد از گذر چند ثانیهای، بازی اعتبار ایده اولیه، کارگردانی اولیه و پیریزی اولیه داستان را به «هیدئو کوجیما» داد. مردی که همیشه متال گیرهای ساخته او را با عنوان A Hideo Kojima Game در ذهن سپرده بودیم. با این وجود، متال گیر سالید دلتا، بیشتر از این که اعتبارهای ساخت بازی سال ۲۰۰۴ را به خالق اصلی بدهد و در ادامه چیزی به آن بیافزاید، فقط یک تقلید سطحی، با کمترین تغییرات ممکن نسبت به نسخه اورجینال است. البته که تجربهای که ارائه میشود، چیزی فراتر از یک تقلید سطحی از بعد فنی است و ما با تلاشهای جدی برای احیای یک اثر کلاسیک PS2 روبرو هستیم که پیش از این برای دو نسل دیگر از کنسولها هم در قالب ریمستر منتشر شده است.
بگذارید از بخش اول داستان، یا بهتر بگویم، فلسفه هیدئو کوجیما شروع کنیم. جایی که هیچ تغییری در کارگردانی و نویسندگی متال گیر سالید 3 دیده نمیشود. شما میتوانید با یک مرد قطع ارتباط کنید، او را طرد کنید، ایدههایش را زیر سوال ببرید و او را به ورطه نابودی بکشانید، اما ایده او ضدگلوله باقی بماند. نه این جمله یک جمله شعاری و در حمایت کوجیما است، نه من خودم را یکی از هواداران سینهچاک کوجیما میدانم. حتی میتوانم بگویم که کوجیما از دید من، پیش از کارگردان، نویسنده یا بازیساز بودن، یک مولف همهفنحریف است. کسی که وقتی حالا دنیا، ساخته سال 2004 او را در قد و قامتی جدید بازی میکند، به جهانبینی او ایمان دوباره پیدا میکند.
سری بازیهای متال گیر سالید، در هر نسخه و بلااستثنا هر شماره، تکان بزرگی به صنعت بازی دادهاند. در این جمله هیچ استثنایی وجود ندارد و متال گیر سالید هم به عنوان یک پریکوئل که در دوران پرایم پلیاستیشن 2 عرضه شده است، از این قضیه مستثنی نیست. این بازی دیدگاههای غربی و جهانبینی اغلب تحمیلشده را به نقد ظریف و کارسازی میگیرد که مشابهش را در کمتر بازیای حتی 21 سال بعد میبینیم.
Metal Gear Solid 3: Snake Eater در نگاه اول داستان یک ماموریت کلاسیک جاسوسی در میانه جنگ سرد است، اما در لایههای زیرینش چیزی فراتر از یک روایت ساده مشاهده میشود. بازی داستان Naked Snake که ما او را به اسم «جک» میشناسیم را دنبال میکند؛ سربازی نخبه که مامور شده به اعماق جنگلهای شوروی نفوذ کند تا هم جلوی یک سلاح اتمی پیشرفته را بگیرد و هم با استاد و مربی پیشین خود، The Boss، روبهرو میشود. شخصیتی که نهتنها آموزگار و قهرمان اوست، بلکه مانند مادر و الهامبخش زندگیاش محسوب میشود. کنار اسنیک، مجموعهای از چهرههای رنگارنگ دیده میشود؛ از سوکولوف (دانشمندی بین دو جبهه) گرفته تا ولگین، فرماندهای سادیست و نماد قدرتطلبی شوروی. هرکدام از این شخصیتها بیشتر از آنکه یک نقش کلیشهای باشند، تبدیل به تمثیلی از وضعیت انسانها در دوران جنگ سرد میشوند؛ زمانی که مرز میان «دوستی» و «دشمنی» با تصمیمهای سیاسی لحظهای تغییر میکرد.
تحلیل قدرت این داستان در این است که کوجیما جنگ سرد را نه با نگاه سیاهوسفید معمول غرب، بلکه با روایتی انسانی و تراژیک نشان میدهد. در بسیاری از آثار غربی، این دوران به شکل یک رویارویی قهرمانانه آمریکا با «تهدید کمونیسم» تصویر شده است. اما Metal Gear Solid 3 با تمرکز بر رابطه شاگرد و استاد، وفاداری و خیانت، و قربانی شدن افراد در بازیهای قدرت، جنگ سرد را به عنوان صحنهای برای از بین رفتن آرمانهای شخصی نشان میدهد. The Boss نمونهای است از قهرمانی که برای جلوگیری از جنگی بزرگتر، مجبور میشود در نقش «خائن» فرو رود و شاگرد خودش را تا نزدیکی مرگ بفرستد. نقطههای اوج بازی هم، دقیقا برخلاف تصویر قهرمانپرورانه غربی از جنگ سرد است؛ زیرا نشان میدهد که بزرگترین قربانیان این دوره نه سیاستمداران، بلکه انسانهایی بودند که ارزشها و روابط شخصیشان زیر سایه قدرتها له میشد.
در نتیجه، Metal Gear Solid 3 جنگ سرد را از زاویهای به تصویر میکشد که کمتر در تاریخنگاری غربی دیدهایم: بهجای جدال خیر و شر، با روایتی تراژیک از انسانهایی که مجبورند برای بقای جهانی که هیچ کنترلی بر آن ندارند، عزیزترین چیزهایشان را قربانی کنند. همین نگاه، بازی را از یک «جاسوسی سرگرمکننده» فراتر میبرد و به اثری فلسفی و انسانی بدل میکند.
متال گیر سالید 3، جنگ سرد را از زاویهای روایت میکند که کمتر در تاریخنگاری غرب دیدهایم: نه بهعنوان نبرد خیر و شر، بلکه بهعنوان صحنهای پر از ابهام، خیانتهای اجباری، بحرانهای هویت، و تراژدیهای انسانی. کوجیما با محور قرار دادن رابطه اسنیک و دِ بُس، این دوره را به شکل داستانی شخصی و فلسفی بازسازی میکند؛ داستانی که نشان میدهد قربانیان واقعی جنگ سرد، نه ملتها یا ایدئولوژیها، بلکه روابط انسانی و ارزشهای فردی بودند که زیر سایه سیاست نابود شدند.
اما در گیمپلی چه تغییری میبینیم، چه چیزی عوض شده و چه چیزی نه؟ دلتا تقریبا تمام منطق طراحی مرحله، مسیرها و پازلهای مخفیکاری نسخهی ۲۰۰۴ را حفظ میکند؛ بنابراین همچنان با «بازی مخفیکاری خطی» سروکار داریم، نه جهان باز. اسنیک برای زنده ماندن باید خوانش سیستماتیک صحنه را روشن کند: دید و شنود دشمنان، خطوط دید، سرک کشیدن از پوششها و مدیریت صدا. این وفاداری قابل تحسین است، هر چند که بیبخار و بدون ریسک بزرگ هم دنبال میشود. در دلتا، رفتار دشمنان و چیدمانها همان ستون فقرات قدیمیاند؛ اما وقتی «دوربین آزادتر و هدفگیری دقیقتر» را میبینیم، عملا تجربه این نسخه کمی مدرنتر از بازی اصلی است.
اما کنترل و دوربین چه فرقی کرده است؟ دو شیوهی کنترلی داریم: «Legacy» (نزدیک به متال گیر سالید 3) و «New Style» با آنالوگ حرکتی، crouch-walk و دوربین روی شانه مثل بازیهای مدرن(تا حدی نزدیک به متال گیر سالید 5). این تغییرات باعث شدهاند تا کنترلهای قدیمی متال گیر سالید 3 روانتر شده و جابهجا شدن بین حالت ایستاده، نشسته و خزیده، نرمتر اجرا شود. به عنوان یک بازی باس محور، متال گیر سالید دلتا بیشترین قدرت را از نبرد با باسهای بازی میگیرد. از آسلات گرفته تا باس، تمام باسهای بازی همان ایدههای قدیمی را دنبال میکنند و به بازیکن دید بهتر و کنترل دقیقتر داده میشود تا کمی حس دسترسیپذیری بیشتری را تجربه کند. این همان نکتهایست که متال گیر سالید دلتا را از دسته ریمیکهای نوآورانه مثل رزیدنت اویل 2 و 4 خارج کرده و به ریمیک/ریمسترهایی مثل «آبلیوین» نزدیک میکند.
طراحی کاتسینها و نورپردازی جدید، چنگی به دل نمیزند. اشتباه نکنید؛ من خیلی به عملکرد فنی بازی امید داشتم و فکر میکردم که دلتا، دلیل تازهای برای تجربه یک اثر کلاسیک را به من میدهد. با این وجود، متال گیر سالید 3 به نظر من مثل رزیدنت اویل 4، یک کلاسیک بدون مرگ است. این بازی هنوز روی PS2 هم عملکرد فوقالعادهای دارد و تجربه کردن آن با همان کارگردانی، صرفا با یک overhaul کامل گرافیکی که اصالت آن را از بین برده، باب میل من نیست. هر چند که باید گفت جهش نسلی بازی و قدرت آنریل انجین 5 در زیر پوسته بازی ملموس است، اما بازی از نظر صداگذاری هیچ تغییری نکرده و با وفاداری بیش از حد و یکسان بودن با نسخه اصلی، انگار هیچ حرف جدیدی به جز گرافیک بهروزشده در قالب یک محصول 70 دلاری ندارد.
بازی Metal Gear Solid Delta: Snake Eater بر اساس نسخه ارسالی ناشر بازی، کونامی، برای ویجیاتو روی پیسی بررسی شده است.
میخرمش...
اگر طرفدار متال گیر سالید 3 هستید و یک نسخهی وفادار با کنترلهای امروزی و جلوههای بصری سطحبالا میخواهید: بله، ارزش خرید بالاست، هر چند که بازی از نظر فنی مخصوصا روی پلیاستیشن 5 پرو تا حدی ناامیدکننده است.
نمیخرمش...
اگر برای اولینبار سراغ مجموعه متال گیر سالید میآیید و از ظاهر مدرن بازی انتظار راهنمایی و آزادی عمل را دارید، بدانید که دلتا هنوز یک اثر کاملا خطی است و به شما سخت خواهد گرفت.
بدون در نظر گرفتن قیمت 70 دلاری بازی، متال گیر سالید دلتا بهترین راه امروزی برای تجربه متال گیر سالید 3 است؛ بازی انقلاب نمیکند و تنها به تغییرات و اصلاحات کوچک قانع است. هر چند که اگر مشابه رویکرد ریمیک رزیدنت اویل 2 و 4 به دنبال بازتعریف یک ژانر مثل مخفیکاری هستید، متال گیر سالید دلتا تعمدا چنینکاری نمیکند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.