سری بازیهای پرسونا (با نام اصلی Shin Megami Tensei: Persona) از بهترین بازیهای نقشآفرینی ژاپنی به حساب میآیند. این سری بازی از شماره سوم به بعد تبدیل به آثاری درخشان شدند و در بازار جهانی شناخته شدند. استودیوی Atlus، سازنده این سری با موفقیتی که قسمت پنجم با خود به دست آورد، تصمیم گرفت که نسخه سوم و چهارم درخشان این بازیها را نیز بازسازی کند و این دو بازی را همزمان برای گیمرهای امروزی عرضه کند تا لذت تجربه این دو بازی شگفت انگیز را از دست ندهند. بین دوستداران این سری همیشه بحثی وجود دارد که قسمت سوم در این بازیها بهترین گزینه است یا قسمت چهارم. من جزو دسته اول هستم اما این دلالت بر این ندارد که قسمت چهارم را به کسی توصیه نکنم، بازی پرسونا ۴، بیشک از برترین بازیهای نقش آفرینی ژاپنی تاریخ است و در بین بیست بازی برتر این ژانر قرار میگیرد و حالا بازسازی آن، یک تجدید دیدار لذت بخش برای هواداران قدیمی و یک دیدار تازه و نفسگیر برای تازهواردان است. با بررسی این بازی همراه ویجیاتو باشید.
برگ برندهای که قسمت چهارم Persona نسبت به قسمت قبلی خود دارد، بیشک به داستان کارآگاهی-معمایی آن برمیگردد که میتوان ادعا کرد با همه بازیهای نقش آفرینی تفاوت خاصی دارد. بازی Persona 4 پس از موفقیت قسمت سوم و در سال ۲۰۰۸ برای کنسول پلی استیشن ۲ عرضه شد و چند سال بعد یک نسخه با پسوند Golden برای کنسول پلی استیشن ویتا عرضه شد. بازسازی که در حال حاضر صورت گرفته نیز بر مبنای بازی عرضه شده برای کنسول تقریبا شکست خورده ویتا است که یک نسخه ارتقا یافته برای بازی اصلی به حساب میآید.
بازی Tales of Arise که سال پیش بعد از وقفهای نسبتا طولانی در تاریخ این بازیها برای کنسولهای نسل هشتم و نهم عرضه شد (و برای اولین بار در تاریخ بیست و خردهای ساله این سری به صورت همزمان در بازار ژاپن و جهانی انتشار یافت)؛ یک قدم رو به جلو برای این فرنچایز بود. در واقع بازی Tales of Arise یک درس عبرت برای اکثر سازندگان بازیهای نقش آفرینی ژاپنی در داخل مرز و بوم این کشور بود و با ریسکهایی که کرد و نوآوریهایی که به خرج داد؛ یک بازگشت فوقالعاده برای این سری را رقم زد. بیشک بازی Tales of Arise مانند یک ققنوس عمل کرد و توانست از خاکسترهای فراموش شده این سری، به پا خیزد و دوباره اوج بگیرد.
داستان بازی همانند اکثر بازیهای این سری، درباره پسری است که سال تحصیلی جدید خود را بنا به دلایلی، در یک شهر جدید و مدرسه تازه آغاز میکند. این پسر با دوستانی آشنا میشود که هر یک خصوصیات اخلاقی عجیب و غریبی دارند و پس از مدتی که در شهر جدید رفت و آمد میکند، نسبت به وقایعی که در این شهر در حال رخ دادن است، مشکوک میشود. در این شهر یک سری قتل سریالی رخ میدهد که منشا آن مشخص نیست و ترس عجیبی را به ساکنین این نقطه از دنیا انداخته است. قهرمان داستان، کارآگاه بازیاش گل کرده و آستین بالا میزند تا راز پس پرده این قتلها را کشف کند و ورودش به این ماجراجویی باعث میشود که همراه با دوستانش به دنیای نیمه شب (که در بازیهای پرسونا شناخته شده است) هم دست پیدا کند.
داستان اصلی: 70 ساعت
داستان + ماموریتهای فرعی: 90 ساعت
یو (قهرمان داستان) با دایی و دختر دایی خود درگیر ماجراهای متعددی میشود و دوستان او نیز در این راه، همراهیشان میکنند. آنها وارد دنیاهای عجیب و غریبی میشوند و کم کم به پرسوناهای خود میرسند و آنها را بیدار میکنند. با پیشروی داستان مشخص میشود که قتلهای مشکوک این شهر توسط سایهها (موجودات اهریمنی در سری پرسونا) صورت گرفته و آنها توانستند به طریقی وارد تلویزیونها و راههای ارتباطی با مردم بشوند.
روایت قصه در پرسونا همیشه کند و آرام پیش میرود ولی در عین حال آنقدر شخصیتهای جذاب و شگفتانگیز در این روایت طولانی وجود دارد که شنیدن قصه با وجود این ریتم آهسته، بههیچ وجه عذاب آور نیست و بلکه بسیار هم دلچسب است. دو شخصیت اصلی داستان یعنی یو و دختر دایی کوچکش، زوجی بینظیر در تاریخ بازیهای ویدیویی هستند و رابطه برادر بزرگتر و خواهر کوچکتری که بین این دو کاراکتر به تصویر کشیده میشود، آنقدر قابل درک و لمس است که پس از در خطر قرار گرفتن این دختر دایی بامزه، شما بدتر از شخصیت اصلی بازی عصبانی میشوید.
شخصیتهای بازی Persona 4 به معنای واقعی کلمه شخصیتهایی جادویی هستند که امکان ندارد تا مدتها از ذهن فراموش شوند. نکته جالب برای خود من اینست که بیشتر از شخصیت اصلی بازی، این شخصیتهای دیگر هستند که مهرشان بر دل آدم مینشیند. کاراکترهای فرعی ویژگیهایی دارند که کم کم بر شما آشکار میشود و آنها را مثل دوستان نزدیک خود در دنیای واقعی میشناسید. سازندگان به جزییترین پردازش این شخصیتها دقت کردند و کاری میکنند که بتوانید بدانید هر شخصیت چه خلق و خویی دارد و از چه چیزی بدش میآید و از چه چیزی خوشش میآید. حتی روحیه این کاراکترها مشخص است و ارتباطی که با آنها در بخشی از گیمپلی بازی خواهید داشت (در ادامه بیشتر درباره آن صحبت خواهم کرد) روی روند داستان، مستقیما تاثیر میگذارد.
پیچش شخصیتی که در این کاراکترها در طول مدت زمان طولانی بازی پیش میآید هم از نکات بارزی است که در کمتر بازی ویدیویی دیدهایم. شخصیتهای متعدد و پختهای در باز حضور دارند و ممکن است در وهله اول به نظر دوست بیایند ولی ذره ذره خود واقعیشان را نشان میدهند. برعکس این موضوع هم رخ میدهد و این مساله باعث میشود که داستان بازی به هیچ وجه قابل حدس زدن نباشد و تیم نویسندگی بازی پر از برگهای برندهای است که در بزنگاههای مختلف، آنها را رو میکند و گیمر را شگفت زده میکند.
به جز این داستان بینظیر و درگیرکننده و صد البته طولانی ( به پایان رساندن بازی دهها ساعت از وقت شما را میگیرد) در پرسونا ۴ ما شاهد یک گیمپلی درگیرکننده هم هستیم. این بار به جای اینکه وارد یک مدرسه تاریک و سایه زده بشوید (اتفاقی که در قسمت سوم رخ داده بود) وارد یک دنیای تلویزیونی میشوید و از بین برفکهای تلویزیون، در ساعات نیمه شب، پا به این دنیا می گذارید. احتمالا سازندگان پرسونا ۴ اگر این بازی را در دوران کنونی میساختند، جای این دنیای تلویزیونی و شبکههای کابلی که مقر سایهها (نقش منفی در بازی) است، دنیای اینترنت و سوشال مدیا را مد نظر خود قرار میدادند.
دنیای تلویزیون دنیای عجیب و غریبی در بازی است که تا بخواهید با آن کنار بیایید و آن را هضم کنید، یک چند ساعتی وقت لازم دارید! در این دنیا شما و دوستانتان با سایهها میجنگید و پرسوناهای خود را احضار کرده و بر دشمنان بیچاره میریزید. در این بین یک مربی یا شاید بتوان گفت یک حامی دارید که در اکثر نبردها کمک حال شما است. این موجود تدی نام دارد و در نبردها کمکتان میکند که چطور با دشمنان مبارزه کنید. البته ذره ذره و با پیشروی در بازی، این راهنماییها کمتر میشود. در هر مبارزه شما باید اصولی بجنگید و با شناخت کامل و دقیقی که از پرسوناهای خود و یارانتان دارید، به مبارزه با سایهها بروید. در طول مدت زمان هر مبارزه، نهایتا ۴ جنگجو از تیم شما میتوانند حاضر باشد که اختیار کنترل هر ۴ نفر را نیز میتوانید داشته باشید (و به هیچوجه این موضوع را به هوش مصنوعی خود بازی نسپارید چرا که در بهترین حالت هم هوش مصنوعی یاران شما در بازی در حد جلبک است.)
هر فرد پرسونای مخصوص خودش را دارد که این پرسونا قدرتهایی مشخص دارد. البته کاراکتر اصلی بازی یعنی یو، چندین پرسونا دارد و میتواند همه آنها را احضار کند. شما در میدان نبرد با شناسایی نقطه ضعف دشمنان، میتوانید خیلی نبرد راحتتری را تجربه کنید . پیدا کردن این نقاط ضعف گاه بر عهده همان یار و یاورتان تدی است که یک ستاره در دنیای تلویزیونی به شمار میآید (دنیایی که حالا در لبه مرز نابودی قرار گرفته است) و در مبارزات به شما کمک میکند تا خیلی راحت به سریعترین راهحل برای شکست دشمنان برسید.
مهم ترین اسلحه شما برای نبرد با دشمنان در میادین نبرد، همنا پرسوناها هستند؛ اگرچه در ابتدای بازی تنها یک پرسونا با توانایی های محدود در اختیار دارید و خیلی طول میکشد تا با پرسوناهای مختلف برخورد کنید و همه آنها را در تیم خود داشته باشید اما با رخ دادن این موضوع، قدرت تصمیمگیریتان را باید به چالش بکشید و باید بتوانید بهترین استراتژی نبرد را بچینید. تا یادم نرفته بگویم به جز پرسوناها که سلاح اصلی در نبرد هستند، می توانید از نبرد تن به تن، اسلحه گرم و آیتم های خاصی نیز در مبارزات نوبتی و منو-محور بازی استفاده کنید.
بهتر است بازی را به صورت گروهی و تیمی پیش ببرید و تاکتیکهایی را به کار بگیرید و فکر نکنید با یک بازی اکشن روبرو هستید که المانهای نقش آفرینی دارد. بازی یک نقش آفرینی کلاسیک ژاپنی است و در آسانترین حالت خود هم بازی سختی شمرده میشود. بازی بیرحم است و سیاهچالهها (مراحل) طولانی دارد که کار را سختتر هم میکند. نبرد با باسها هم در آسانترین حالت ممکن میتواند اعصاب خردکن باشد و خیلی راحت دستاوردهای شما را نقش بر آب کند.
گیمپلی بازیهای پرسونا البته فقط حول محور مبارزات نفسگیر با آن موسیقی سحرآمیز و شنیدنیاش نیست بلکه بخش دیگری با نام Social Link وجود دارد که یک شبیه سازی زندگی است. در این بخش که خارج از میادین نبرد روایت میشود و قصهگویی به اوج خود میرسد، شما میتوانید با شخصیتهای مختلف صحبت کنید و وارد گفتمان شوید و درباره دیگران نیز نظر خودتان را بدهید. در این بخش از بازی میتوانید یک شغل پیدا کنید تا کمی بیشتر پول در بیاورید و وارد رابطه دوستی و عاشقانه با دیگران بشوید. باید حواستان جمع باشد که روابط شما با دیگران تا حدی باعث به وجود آمدن تغییرات در داستان بازی و پایانبندی آن خواهد شد. در این بخش همانطور که گفته شد در این بخش با پیدا کردن شغل، جدا از درآمد مالی میتوانید مهارت خود را بیشتر کنید و در نبردها سریعتر و موفقتر باشید.
در بخش زندگی واقعی، شما یک پسر دبیرستانی باهوش هستید و خبری از مبارزه و پرسونا نیست و صرفا باید با تعامل با دیگران، زندگی را پیش ببرید اما در همین بخش از زندگی واقعی است که خودتان را برای نبردها آماده میکنید و به پرورش شخصیتها میپردازید. بالا بودن سطح برخی ویژگیها باعث میشود که ابعاد جدیدی از داستان بازی بر شما عیان شود.این بخش پر از ماموریت فرعی است و خوشبختانه این ماموریتهای فرعی شاید در دراز مدت کمی تکراری باشند اما تجربه آنها لازم است و میتواند کمک شایانی برای بهتر ظاهر شدن در نبردها به شما بکند. ارتباط شما با دیگران حتی به تیمی که بری نبرد با سایهها میچینید ربط دارد و بهتر است بازی را در این بخش جدی بگیرید. این را هم باید بدانید پس از تمام کردن هر سیاهچال، بازیکن میتواند مجددا سیاهچال مورد نظر یا سیاهچالههای قبلی را تکرار کند تا بتواند آیتمهای بیشتری را کسب و سطح قدرت خود و پرسوناهایش را هم افزایش دهد.
ناگفته نماند هر پرسونایی و قدرت آن یک جورهایی به سوشال لینک شما هم مربوط است و شما با ارتباطات قویتر با سایر کاراکترها، میتوانید قدرت بیشتری در مبارزات شب داشته باشید و با تجهیزات کاملتری، ساعت تاریکی را شروع کنید و خیالتان راحت باشد که زورتان به سایهها میرسد و قرار نیست به این زودیها بمیرید!
بازی اثری است که در دهه اول این سده جدید میلادی عرضه شده آن هم برای سه نسل کنسول خانگی پیش! این درست که بازی برای کنسول ویتا در سال ۲۰۱۲ عرضه شد و کمی تا قسمتی از نظر بصری بهبود پیدا کرد ولی با این حال باید بدانید که بازی جدید هم چندان از نظر گرافیکی تغییری ایجاد نکرده و از این حیث بازی بوی کهنگی میدهد. موسیقی بازی بسیار گوشنواز است و در لحظاتی که پخش میشود، میتواند کاری کند که چشمانتان را ببندید و فقط به آن گوش دهید. صداگذاری کاراکترها چه در دوبله اصلی با صدای ژاپنی و چه در دوبله انگلیسی بهخوبی انجام شده و بازیکن میتواند این کاراکترهای دوست داشتنی که پیشتر درباره آنها صحبت شد را با درکی بهتر بشناسد.
بازی Persona 4 Golden و عرضه دوباره آن (بازی عملا ریمستر نیست و شما با یک پورت از نسخه پی سی بازی گلدن در سال ۲۰۱۲ روبرو هستید) در دوران کنونی، یک حسن دارد و آن هم تجربه و شناخت یکی از بهترین بازیهای نقشآفرینی و شاید از متفاوتترینهای آنها (لااقل در بخش روایت قصه و داستانسرایی). این مساله باعث میشود که ارزش تجربه بازی بسیار بیشتر شود و به کسانی که قبلا این بازی را توصیه کردند، میگویم که اگر نسخه ویتا را تجربه نکردید، سراغ این بازی جدید بیایید و اگر هم تاکنون با سری پرسونا ارتباط نگرفتید، میتوانم تضمین کنم که قسمت چهارم کمترین پیچیدگیهای غیرقابل هضم داستانی را در روایت خود دارد و میتوانید با آن، یک شروع هیجان انگیز را برای آشنایی با یک فرنچایز جدید رقم بزنید.
خلاصه بگم که...
بازی Persona 4 Golden یکی از بهترین عناوین نقش آفرینی تاریخ است که حالا در دسترس گیمرهای بیشتری قرار گرفته است. این بازی شخصیت پردازی بسیار زیبایی دارد و تمامی کاراکترها در آن جان و روح دارند و مدتها در ذهن باقی میمانند. بازی بسیار طولانی است و گیمپلی چالشی و جذابی دارد و داستان آن با اینکه کند است ولی جذابیتهای زیادی دارد و هیچوقت حوصلهسربر نمیشود. بازی برای کسانی که این اثر را در گذشته تجربه نکردند یک گنجینه ارزمند است.
میخرمش...
اگر میخواهید با سری پرسونا آشنا شوید و یا اگر قسمت پنجم را بازی کردید و با این دنیای شگفت انگیز خیلی انس گرفتید، حالا با انجام نسخه چهارم میتوانید تجربه جذاب دیگری برای خود رقم بزنید.
نمیخرمش...
داستان بازی خیلی کند است و کمی صبر میخواهد تا روی ریتم بیفتد. ضمن اینکه باید بدانید بازی از نظر گرافیکی خارج از رده به حساب میآید و تجربه بصری خوبی را تحویل مخاطب خود نمیدهد؛ شاید این موضوع باب میل شما نباشد.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فقط قسمت سوم رو تجربه کردم.
بعد از چیزی حدود ۱۶ ساعت وقت گذاشتن با خودم گفتم (چرا این تموم نمیشه؟)
انتظارم ازش یه بازی کوتاه بود که سریع تموم بشه تا برم سراغ باقی نسخه ها. تا اینکه فهمیدم داستان اصلی ۸۲ ساعت و مراحل فرعی ۱۲۲ ساعت وقت لازم دارن!!!
البته من با این نوع گیم پلی نمی تونم ارتباط برقرار کنم. خیلی تلاش کردم با این گیم پلی ارتباط بگیرم. فاینال فانتزی، پرسونا و حتی چند تا از بازی های ناشناخته تر که از نظرم جالب اومدن... اما نشد که بشه ?.
بازی داستان خوبی داشت و انتخاب های خوبی هم به بازیکن می داد از طرفی بازی پر از خلاقیت های مختلف بود مثلا اگه اول هفته ها تلویزیون اتاقت رو روشن می کردی می تونستی توی حراج تلویزیونی اجناس جالبی بخری که با یکی از اون ها می تونستی مخ یه دختره رو تو بازی بزنی ?.
خلاصه که اگه با گیم پلی بازی مشکلی ندارید (بهتره واقعا مشکل نداشته باشید چون بعد از ۱۵٫۱۶ ساعت گیم پلی خیلی زیاد میشه.) و با داستان تو سبک انیمه هم حال می کنید به هیچ وجه سری پرسونا رو از دست ندید!
در آخر اگه لایت ناول خوبی توی این سبک و سیاق یا هر لایت ناول خوب دیگه ای که میشناسید لطفا بهم معرفی کنید.
اگر هم بازی میشناسید که باهاش بتونم با این گیم پلی ارتباط بگیرم لطف بزرگی می کنید اگه بهم بگید. ❤️
شاید بد نباشه tales جدید رو بازی کنی.
منظور tales of arise هستش؟
دموی بازی رو همون موقع که اومد تجربه کردم...
بازی بدی نیست و در واقع ازش خوشم اومد اما مشکل اینه که تقریبا شبیه بازی های هک اند اسلش شده تا یه بازی نقش آفرینی نوبتی ژاپنی (اگه درست بگم jrpg) و من با هک اند اسلش مشکلی ندارم. مشکل من اینه که گیم پلی نوبتی (تکرار می کنم نوبتی) توی بازی ها برام خسته کننده و بی هدفن و بدبختی اینه که معمولا عاشق داستان همون بازی های نوبتی میشم اما به خاطر گیم پلی قید پلی دادنشو می زنم.
خلاصه که با tales جدید بیشتر به هک اند اسلش ها علاقه مند میشم تا jrpg ها.
در آخر ممنون به خاطر پیشنهاد بازی.
فکر کنم پرسوناها کلا از فرط وراجی کلهی آدمو میخورن ! ?