ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

بررسی بازی The Midnight Walk

بررسی بازی The Midnight Walk

انتشار در ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ 40 درصد پیشنهاد کاربران
علیرضا طالقانی
نوشته شده توسط علیرضا طالقانی | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ | ۱۸:۰۰
ناشر بازی: Fast Travel Games مدت زمان بازی: 6 ساعت
سازنده بازی: MoonHood کامل کردن بازی: 7 ساعت
علیرضا طالقانی
علیرضا طالقانی

منتشر‌ شده در 8 ساعت قبل
اشتراک گذاری:

در بازار امروز، عناوین کمی را پیدا می‌کنید که حس و حالی مشابه با بازی Lost in Random داشته باشند. این بازی را می‌توان با عبارت «چه می‌شد اگر تیم برتون بازی می‌ساخت؟» توصیف کرد چرا که فضای بازی و طراحی کاراکترها به‌شدت یادآور فیلم‌های تیم برتون بود و به همین دلیل هم بود که بازخوردهای متفاوتی از سمت بازیکنان دریافت کرد. حالا خالق این بازی یعنی اولوو ردمالم (Olov Redmalm)، استودیویی جدید به‌نام MoonHood را تاسیس کرده و در  اولین قدم بازی The Midnight Walk را خلق کرده است. عنوانی با الهام از افسانه‌های دارک فانتزی که تلاش دارد همان مسیر Lost in Random را ادامه دهد. در ادامه با ویجیاتو همراه باشید.

بررسی بازی The Midnight Walk
امتیاز متاکریتیک: 79 امتیاز
امتیاز دهید:
  • عالی
  • خوب
  • متوسط
  • خوب نیست!
  • ضعیف!
میانگین امتیاز کاربران 4
در دسترس برای:
بیشتر
ناشر بازی: Fast Travel Games
مدت زمان بازی:6 ساعت
سازنده بازی: MoonHood
کامل کردن بازی:7 ساعت

در ابتدا لازم است اشاره کنم که این بازی برای پلتفرم‌های PS5 و PC در دسترس قرار گرفته و می‌توانید آن را با عینک‌های واقعیت مجازی یا VR تجربه کنید. از همان دقیقه اولی که کنترل کاراکترتان را بر عهده می‌گیرید، متوجه خواهید شد که سازندگان تمرکز بیشتری روی المان‌های پلتفرم VR داشتند و گویا تجربه بازی در حالت عادی اولویت دوم آن‌ها بوده است. بررسی ویجیاتو از بازی The Midnight Walk براساس تجربه عادی بازی نوشته شده است.

بازی The Midnight Walk درباره یک سفر است. سفر برای روشنایی دنیایی که اطلاعاتی از پیشینه آن نداریم. بازیکن کنترل کاراکتری به‌نام Burnt One یا «سوخته شده» را بر عهده می‌گیرد. فردی که پس از پایان دوران زمین، دوباره زنده شده و حالا تنها انسان بازمانده جهان است. او در ابتدا نابینا و ناشنوا است اما در قدم‌های ابتدایی خودش یک جفت چشم و گوش پیدا می‌کند و در ادامه با یک گلدان شکسته روبه‌رو می‌شود. جهان بازی The Midnight Walk در تاریکی و سرمای مطلق فرو رفته چرا که آتش و خورشید از بین رفتند و زمینه‌ساز نابودی زمین شدند. حالا این گلدان شکسته که جان‌دار هم است، یک شعله آتش روی سر خودش دارد که می‌تواند به‌ کل این جهان، روشنایی ببخشد. وظیفه Burnt One از طرف فرشته‌های این جهان، آن است که از این گلدان و شعله زنده‌اش مراقبت کند و آن را به قله کوه ماه (Moon Mountain) برساند تا این شعله جهان میدنایت واک را روشن کند.

بگذارید در همین نقطه به موسیقی شنیدنی و زیبای بازی اشاره کنم. این موسیقی که ترکیبی از ویولون سل و پیانو است، گاهی یادآور موسیقی‌های کلاسیک فرانسوی است و به‌شدت فضای بازی The Midnight Walk را به‌یادماندنی می‌کند. تاثیر موسیقی در لحظات مهم داستانی، بسیار بالاست و تاثیرگذاری اتفاقات و به‌خصوص پایان‌بندی را برای مخاطب بیشتر می‌کند. 

بازی The Midnight Walk عمده توجه خود را سمت روایت و داستان‌گویی برده و المان‌های گیم‌پلی چندان پیچیده و زیاد نیستند. یکی از دلایلی که گیم‌پلی ساده‌تر شده، محدود بودن پلتفرم‌های VR است اما داستان، دقیقا همان مسیری را برای استودیوی مون‌هود پیش‌ می‌برد که بازی Lost in Random آن را پایه‌گذاری کرده بود. این بازی هم قصه‌ای را روایت می‌کند که در ظاهر مانند قصه کودکان است اما در بطن آن، المان‌های مفهومی مهم و این‌بار تاریک‌تر جا گرفته‌اند.

بازی مجموعا شش چپتر است و هر چپتر در یک منطقه‌ای از میدنایت واک روایت می‌شود که داستان خاص خودشان را دارند. در یک منطقه، موجودی بی‌رحم در حال گشت‌وگذار است چرا که تاریکی باعث مرگ زوجش شده و او حالا هرکسی را که ببیند در یک لحظه می‌کشد. در یک منطقه دیگر، مردی مسئول ساخت یک شهر بود و هرکاری می‌کرد، روحی در این شهر پیدا نمی‌کرد چرا که تاریکی بر آن شهر غلبه کرده بود، او دخترش را خورشید و ملکه شهر می‌نامد و از او می‌خواهد که این شهر را رهبری کند اما دختر خورشیدی، آرزوی رقصیدن داشت و نمی‌خواست مسئولیت سنگین رهبری یک شهر را بر عهده داشته باشد.

هر منطقه، یک هویت خاص دارد که در راستای یک قصه شکل گرفته است. برخلاف Lost in Random، این بازی اتفاقات تلخ‌تری را هم شامل می‌شود و فضای داستانی تاریک‌تر است. ادبیات داستانی بازی دقیقا مانند کتاب‌های قصه است و دیالوگ‌های کاراکترها ریتم و نظم دارد. گاهی اوقات متوجه می‌شوید که قافیه گفتاری در میان دیالوگ‌ها وجود دارد و شنیدن چنین چیزی در میان دنیایی که تاریکی آن را فرا گرفته، حس تناقض می‌دهد، موردی که یادآور عناوین نمادینی چون «پینوکیو» یا «عروس مردگان» است. 

هویت داشتن هر منطقه، باعث شده تا تجربه‌ای متنوع در طول بازی داشته باشید، اما از طرفی این تجربه خطی‌تر شده است. این مورد باز هم برمی‌گردد به پلتفرم VR و تمرکز زیاد سازندگان روی این پلتفرم برای آن‌که تجربه‌ای استاندارد به مخاطبان تحویل دهند. شخصا از ریتم سه چپتر ابتدایی راضی بودم اما چپتر چهارم کمی داستان را کند پیش‌ می‌برد. با این حال، دو قسمت پایانی بازی به‌شکل خوبی زمینه‌سازی پایان‌بندی حماسی بازی را انجام می‌دهد و چه از منظر طراحی و چه از منظر داستانی، شما را یاد پایان بازی‌هایی مثل Journey می‌اندازد.

کلیت بازی در بخش گیم‌پلی محدود به چند مکانیک ساده می‌شوند و مهم‌ترین آن‌ها، توانایی کنترل گلدان همراه‌تان است. شما می‌توانید به او بگویید که کجا را آتش بزند، روی کدام پلتفرم قرار بگیرد یا کدام مسیر را برای شما باز کند. در لحظه‌هایی این ارتباط عمیق‌تر هم می‌شود، مثلا در منطقه‌ی برفی بازی، کاراکتر شما در مقابل سرما ضعیف می‌شود و باید خودتان را کنار شعله گلدان نگه دارید تا گرم بمانید.

دیگر المان مهم در داستان، مقابله با دشمنان است. شما در بازی نمی‌توانید با دشمنان مبارزه کنید و آن‌ها با یک حرکت شما را از پای در می‌آورند. شما باید با استفاده از ترفندهای مختلف از دید آن‌ها پنهان بمانید یا حواس آن‌ها را پرت کنید تا بتوانید مسیر خودتان را پیش بروید. در بخش‌هایی هم به اجبار با برخی از دشمن‌ها روبه‌رو می‌شوید و با پنهان شدن در یک مکان، دست آن‌ها به شما نخواهد رسید. گاهی پیش آمد که من خیلی راحت از کنار دشمنانم گذشتم و هیچ واکنشی به عبور من نشان ندادند و گاهی اوقات هوش مصنوعی دشمنان، این ایرادات را دارد. به این نکته باید اشاره کنم که فضای بازی به‌شدت آمیخته با المان‌های ترس و وحشت است. شما هیچ ابزار دفاعی ندارید و دشمنان به محض دیدن‌تان، شما را کنار می‌زنند.

در بخش پازل هم بازی مثل مواردی که اشاره کردم، ساختار ساده‌ای را در پیش گرفته است. در کل در طول بازی کمتر از ده پازل وجود دارد که حل کردن برخی از آن‌ها به ساده‌ترین شکل ممکن است، در برخی موارد صرفا با گوش دادن به محیط و خواندن داکیومنت‌ها باید معما را حل کنید. یک المان مهم دیگر داستانی، قابلیت پلک زدن است. در طول مراحل یک المان شبیه به چشم وجود دارد که باید با پلک زدن، به آن‌ها واکنش نشان دهید. گاهی این چشم‌ها باعث باز شدن یک در می‌شود، گاهی هم ممکن است دشمن شما را به حرکت بیندازد. در برخی از پازل‌ها استفاده ترکیبی از المان‌ها بسیار جذاب کار شده است اما در کل سادگی بازی در تجربه عادی زیاد است و در تجربه وی‌آر هم چندان پیچیده نخواهد بود. 

در طول بازی یک سلاح هم به شما داده می‌شود که با آن می‌توانید از راه دور با پرتاب کبریت روشن، شمع روشن کنید. این المان هم با هسته مرکزی گیم‌پلی یعنی گلدان، ترکیب می‌شود و گاهی پازل‌ها را باید ترکیبی حل کنید. با این حال، سادگی پازل‌ها و در کل بازی، بیش از حد است و جا داشت تا پازل‌ها درگیرکننده‌تر و تعداد آن‌ها بیشتر شوند. 

همان‌طور که گفتم پورت پلتفرم وی‌آر نقش بسیار مهمی در سادگی المان‌ها دارد، اما احساس می‌کنم توجه سازندگان به داستان هم بسیار بیشتر بوده است. هر کاراکتر و هر NPC مناطق بازی، پیشینه خودشان را دارند و شما به‌راحتی فضای هر منطقه را درک خواهید کرد. از طرفی برخی ست‌پیس‌ها و اتفاقات گیم‌پلی برای عمیق‌تر کردن رابطه Burnt One با گلدان است و سازندگان تلاش زیادی می‌کنند تا این داستان در کلیت بازی، تاثیری که باید را بگذارد.

سازندگان برای انیمیشن گلدان و در کل کاراکترهای بازی، از تکنیک استاپ موشن (Stop Motion) استفاده کردند و این تکنیک باعث شده تا بیشتر حس و حال انیمیشنی و تیم برتونی در بازی زنده باشد. 

اما بازی The Midnight Walk در بخش هنری فوق‌العاده است. طراحی بصری بازی هویت خاصی دارد و از لحاظ هنری حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. طراحی کاراکترها دنباله‌روی مسیر Lost in Random است و حتی در طول بازی المان‌هایی را هم می‌بینید که به‌طور مستقیم از آن بازی به میدنایت واک آمده است. اما بازی مناظری را طراحی کرده که واقعا چشم‌گیر است و حدس می‌زنم تماشای آن‌ها با عینک‌های وی‌آر، یکی از زیباترین و سورئال‌ترین تجربه‌های ممکن برای بازیکن باشد. کارگردانی هنری بازی یک نکته بسیار مثبت و تاثیرگذار است که آن را در کمتر عناوینی پیدا خواهید کرد. لازم است اشاره کنم که تمام مدل کاراکترهایی که در بازی می‌بینید، در دنیای واقعی به‌صورت دست‌ساز توسط کارگردان بازی طراحی شده و تمامی آن‌ها اسکن شدند و در بازی قرار گرفتند.

در بخش فنی باید اشاره کنم که در بخش‌هایی مشکلاتی وجود دارد. مثلا در قسمت‌هایی کاراکتر بازی بدون هیچ دلیلی نمی‌تواند از منطقه‌ای خارج شود و در یک قسمت گرفتار می‌شود. گاهی ورود به محیط‌های دیگر باعث فریز شدن تصویر می‌شود و این مورد در قسمت‌های پایانی بیشتر به چشم می‌خورد. 

در نهایت موردی که باعث می‌شود تجربه بازی The Midnight Walk را با شرط به شما پیشنهاد دهم، قیمت آن است. بازی مجموعا یک تجربه شش ساعته است و برای کامل کردن آن هم به یک ساعت زمان اضافه نیاز خواهید داشت. با این اوصاف بازی در فروشگاه‌ها، قیمتی چهل دلاری دارد که به اعتقاد من بسیار زیاد است. درست است که بازی به‌صورت وی‌آر و معمولی قابل بازی است اما تجربه کلی و کیفیت آن، قیمت چهل دلاری را توجیه نمی‌کند.

با این حال، بخش زیادی از استودیوی MoonHood از تیم توسعه Lost in Random تشکیل شده‌اند و مشخصا این تیم خواسته تا به‌طریقی یک مسیر را با The Midnight Walk ادامه دهد. پیشرفت در مسیر داستانی کاملا به‌وضوح است و شما می‌توانید ببینید که چقدر ادبیات، دیالوگ‌ها و کلیت داستان نسبت به عنوان قبلی بهتر و عمیق‌تر شده است. اما از لحاظ گیم‌پلی، بازی یک عقب‌گرد داشته است و می‌توانست مکانیک‌های پیچیده‌تر و پازل‌های درگیرکننده‌تری در بازی قرار بگیرند. اگر از قیمت بالای بازی چشم‌پوشی کنیم، میدنایت واک شما را وارد یک سفر احساسی می‌کند، سفری که با پایان‌بندی حماسی‌اش می‌تواند در ذهن‌تان ماندگار شود و کاری کند تا مدت‌ها به لحظات پایانی آن فکر کنید. The Midnight Walk برای عاشقان دارک فانتزی و طرفداران تیم برتون، عنوانی‌ست که باید تجربه شود.

بررسی بازی The Midnight Walk براساس کد ارسالی ناشر (Fast Travel Games) برای ویجیاتو روی کنسول PS5 انجام شده است.

می‌خرمش...

اگر به داستان‌های دارک فانتزی علاقه دارید نباید تجربه بازی را از دست بدهید. The Midnight Walk تماما درباره یک سفر است که گاهی شما را می‌خنداند، گاهی شما را می‌ترساند و گاهی با قصه‌های کوتاه تلخش، قلب‌تان را می‌فشارد. کارگردانی هنری و موسیقی فوق‌العاده آن هم به ماندگاری این سفر در ذهن‌تان کمک بزرگی خواهد کرد.

نمی‌خرمش...

پایه اصلی بازی برای کنسول وی‌آر ساخته شده است و در راستای این اتفاق با بازی ساده و سرراستی طرف هستیم. این سادگی و زمان نسبتا کوتاه شش ساعته، قیمت چهل دلاری بازی را توجیه نمی‌کند.

80
امتیاز ویجیاتو

بازی The Midnight Walk از آن سفرهای داستانی است که اگر پای آن بنشینید، تا آخرین قدم با آن پیش خواهید رفت. داستان بازی یک ادبیات خاص دارد و کارگردانی هنری و موسیقی، باعث شکل‌گیری یک تجربه احساسی می‌شود که در ذهن‌تان ماندگار خواهد بود اما گیم‌پلی بیش از حد ساده آن، پتانسیل‌های بالای بازی را زیر سایه می‌برد.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی