The Last of Us 2 قطعا یکی از مهمترین بازیهای تاریخ است. این حرف را به خاطر گرافیک خیره کننده بازی و گیمپلی جذابش نمیگویم. نه، لست اف اس ۲ در جریان قصه پرماجرایش حرفهایی برای گفتن داشت که شاید تا همین چند وقت پیش هیچ استودیویی حاضر به صحبت در موردشان هم نبود. قطعا داستان The Last of Us 2 و شیوه روایت هنرمندانه آن، تاثیر مهمی روی قصهگویی بازیهای بعد از خود میگذارد و بازیسازان بیشتری جرات این را پیدا میکنند که آزادانه در مورد عقاید و اتفاقات روز صحبت کنند.
با این حال، برای افرادی که بازی را تمام کردهاند و خیلی از داستان نسبتا پیچیدهاش سر در نیاوردند یا حتی آنهایی که به خاطر قیمت عجیب و غریب دلار امروز نه کنسول دارند و نه توانایی خرید بازی، سعی کردیم در این مقاله به صورت مختصر و مفید داستان بازی the last of us 2 را برایتان شرح دهیم.
البته قبل از اینکه شروع کنیم، بگذارید بگویم که داستان قسمت دوم The Last of Us به صورت سر راست روایت نمیشود و دارای فلشبکهای بسیاری است. برای همین در این متن روایت قصه بازی را بر اساس ترتیب تایملاین وقایع جلو میبریم تا از خواندن متن سر در گم نشوید.
از یک سری از جزئیات ریز داستانی هم فاکتور گرفتیم تا در کمترین زمان ممکن بتوانید از آنچه در قسمت دوم The Last of Us اتفاق افتاده با خبر شوید. در ضمن قبل از اینکه پاراگراف بعدی را بخوانید، بگذارید بگویم که این متن به طور کامل داستان بازی را لو خواهد داد و اگر هنوز The Last of Us 2 را تجربه نکردهاید، این متن را بوکمارک کنید و بعدا سراغش بیایید. با ویجیاتو همراه باشید.
بخشش
قصه The Last of Us 2 چند روز بعد از پایان وقایع قسمت اول شروع میشود. الی و جوئل به منطقه امن جکسون که توسط برادر جوئل یعنی تامی اداره میشود برگشتهاند و دارند آرام آرام سر و سامان میگیرند. با این حال، تامی میخواهد بداند اوضاع از چه قرار است و چطور شده که جوئل با الی برگشته.
جوئل هم با آرامش خاصی که در کلامش دارد، گیتاری به دست میگیرد و حین تمیز کردنش سیر تا پیاز ماجرا را برای تامی شرح میدهد. تامی از شنیدن قصه و قتل عامی که جوئل در مرکز تحقیقاتی فایرفلای انجام داده و دروغی که به الی گفته، زبانش بند میآید. اما از آنجایی که میداند که روزگار چه بلایی سر برادرش آورده، او را درک میکند و به جوئل میگوید که حرفی از این موضوع با الی نمیزند.
در سوی دیگر اما الی هنوز کاملا با شرایط کنار نیامده و سعی دارد خودش را با اوضاع وفق دهد. نسبت به جوئل حس دوگانهای پیدا کرده. میداند که جوئل برای حافظت از او هر کاری میکند اما به همین خاطر هم نسبت به حرفهایی که در مورد فایرفلایها زده بود نیز شک کرده. جوئل هم این را میداند و سعی دارد با نزدیک کردن خودش به الی، ذهن او را با چیزهای دیگری مشغول کند.
گیتاری که مشغول تمیز کردنش بود را برای الی آورده تا قولی که به او داده بود را ادا کند. اما قبل از اینکه گیتار را به او بدهد و وعده آموزش نواختن گیتار را به الی بدهد، آهنگ «Future Days» را برای الی میخواند. آهنگی که الی هیچوقت آن را فراموش نخواهد کرد. همانطور که او هیچوقت سرنوشتی که به دستان فایرفلایها گره خورده بود را فراموش نمیکند.
چند سال بعد، الی به صورت ناگهانی از جکسون غیب میشود و جوئل با نگرانی هر چه تمامتر برای پیدا کردنش اقدام میکند. البته نگرانی جوئل از پیدا نکردن الی نیست. بلکه او از مقصد دخترخواندهاش میترسد و دوست ندارد با برملا شدن دروغ بزرگی که گفته، او را از دست بدهد. اما متاسفانه کار از کار گذشته. جوئل جلوی درب ورودی مرکز تحقیقاتی فایرفلای الی را پیدا میکند و میفهمد که او همه چیز را فهمیده.
پس دیگر دلیلی نمیبینید که بیش از این راز دردآورش را پنهان کند و همه چیز را برای الی میگوید. الی در هم میشکند و جوئل را به خاطر فرصت از دست رفتهاش برای نجات دنیا ملامت میکند. رابطه جوئل و الی بعد از کلی ماجرای عجیب و غریب، شکراب میشود و الی با اینکه قبول میکند به جکسون برگردد و در آنجا زندگی کند، دیگر حاضر نیست با کسی که او را مثل دخترش دوست دارد وقت بگذارند.
البته این قهر الی، یک قهر معمولی نیست که بعد از چند روز شعلهاش فرو کش کند. سالها میگذرند، الی قد میکشد و تعداد موهای سفید جوئل نیز بیشتر میشوند. اما الی همچنان حاضر به آشتی کردن با این پیرمرد خسته نیست و هنوز هم او را به خاطر خودخواهی و سرنوشت متفاوتی که برایش رقم زده، مقصر میداند. البته خود الی هم میداند که آتش این قهر دیگر مثل قبل سوزان نیست.
در یکی از جشنهای شبانه اهالی جکسون، ابراز علاقه دینا به الی باعث ناراحتی افراد حاضر در مجلس میشود و با اینکه الی سعی دارد جواب افراد شاکی را بدهد اما این جوئل است که با مداخله به موقعش جلوی اهالی جکسون میایستد و از الی دفاع میکند. این قضیه تاثیرش را روی الی هم میگذارد. به قدری که در انتهای شب سر و کلهاش جلوی درب خانه جوئل پیدا میشود که بعد از چند سال با همسفر پیرش دیداری صمیمی داشته باشد. الی همچنان ناراحت است و به جوئل میگوید شاید هیچوقت نتواند او را ببخشد. اما به این هم اعتراف میکند که دلش آرام گرفته و دوست دارد که برای بخشش جوئل تلاش کند. اتفاقی که هیچ وقت رخ نخواهد داد.
تراژدی
فردای آن شب، جوئل و تامی برای گشتزنی به خارج از مناطق امن میروند و در مسیر خود دختر جوانی به نام ابی را پیدا میکنند که توسط رانرها محاصره شده. ابی نجات پیدا میکند و به تامی و جوئل در مورد محل سکنای گروهش میگوید. از آنجایی هم که راه برگشت به خانه فعلا توسط افراد آلوده مسدود شده، تامی و جوئل قبول میکنند ابی را تا رسیدن به مقر دوستانش همراهی کنند و خودشان هم سر و گوشی آب دهند.
اما وقتی پایشان به مخفیگاه میرسد، جوئل به یک چیز شک میکند. دوستان ابی او را خوب میشناسند و طوری نگاهش میکنند که انگار مدتهاست به دنبالش میگردند. جوئل تا بیاید به خودش بیاید و کاری برای این موضوع بکند، ابی با یک شاتگان به زانویش شلیک و دوستانش نیز تامی را بیهوش میکنند.
در این میان، الی به همراه دینا که هنوز درگیر مسائل شب گذشته است، در حال گشتزنیست که یک دفعه سر و کله جسی که جزو اهالی مهم جکسون به حساب میآید، پیدا میشود و به الی میگوید که جوئل هنوز به مقصدش نرسیده و احتملا توی دردسر افتاده. الی از جسی و دینا جدا میشود و با نگرانی به سمت ایستگاهی که مقصد جوئل بوده حرکت میکند.
در میانه راه به خانه بزرگی میرسد که چراغهایش روشن است و از دودکشش حرارت آتش شومینه بیرون میزند. با نزدیک شدن به این خانه، صدای نالههای یک مرد از زیر زمین شنیده میشود. اما وقتی الی درب زیر زمین را باز میکند، با صحنهای مواجه میشود که هیچوقت دوست نداشت آن را ببینید.
جوئل خونین و بیجان روی زمین افتاده و ابی با یک چوب گلف دارد شکنجهاش میدهد. الی سلاحش را بالا میبرد و سعی میکند جلوی ابی را بگیرد. اما دوستان ابی برای هر کسی که بخواهد برای نجات جان جوئل اقدام کنند کمین کردهاند و الی را روی زمین میاندازند تا ابی آخرین ضربهاش را به سر جوئل وارد کند.
ابی در اصل یکی از اعضای سابق فایرفلای و دختر پزشکی است که قرار بود الی را برای ساخت واکسن بیماری عمل کند. بعد از کشته شدن این پزشک به دست جوئل، ابی به گروهی شبه نظامی به نام WLF ملحق شده تا بتواند یک روز انتقام پدرش را بگیرد. هدفی که در نهایت هم به آن دست مییابد؛ آن هم جلوی چشمان الی. البته، هدف ابی، الی یا تامی نیست. برای همین آنها را بیهوش و در کلبه رها میکند.
انتقام
روز بعد از حادثه، داغ مرگ جوئل هنوز در چهره الی و تامی حس میشود. الی میخواهد به دنبال ابی برود اما تامی از او میخواهد که یک روز صبر کند و به کاری که قصد انجامش را دارد نگاه عمیقتری بیندازد. البته، قبل از اینکه الی بار سفر ببندد، متوجه میشود که تامی پیشدستی کرده و برای گرفتن انتقام قتل برادرش راهی سیاتل شده. الی نیز بیشتر از این وقت تلف نمیکند و به همراه دینا، جکسون را به مقصد سیاتل ترک میکند. شهری که پس از جنگهای متوالی دیگر توسط اداره امنیت ملی کنترل نمیشود و حالا به دست WLF افتاده.
بعد از رسیدن به شهر، دینا و الی متوجه حضور اعضای WLF میشوند، تعدادی از آنها را میکشند و سعی میکنند آدرسی از ابی گیر بیاورند. با این حال، شهر پر از تله است و یکی از همین تلهها باعث کشته شدن اسب الی و دینا میشود. دینا به داخل حفرهای میافتد و سربازان او را پیدا نمیکنند. اما الی که به خاطر انفجار شوکه شده، توسط اعضای WLF دستگیر، بیهوش و به نزدیکترین مقر این سازمان برده میشود.
البته این دستگیری برای الی خیلی هم بد نمیشود. چراکه در میان افراد حاضر در این مقر، یکی از قاتلین جوئل را میبیند. با دخالت دینا، الی آزاد و پس از یک کشمکش اساسی، فردی که برایتان گفتم کشته میشود. الی در اینجا میفهمد که دیگر راه برگشتی نیست. چراکه نه تنها تمام اعضای WLF به دنبال دینا و الی میگردند، بلکه آنها مجبور میشوند برای زنده ماندن، با فرقهای به شدت افراطی نیز مقابله کنند. این فرقه افراطی، سرافایت نام دارند و دشمن اصلی WLF به حساب میآیند. گروهی به شدت وحشی و خطرناک که دشمنان خود را دار میزنند و شکمهایشان را با چاقو پاره میکنند.
متاسفانه دیگر چارهای وجود ندارد و الی باید در کنار پیدا کردن رد ابی، از وسط منطقه سرافایتها عبور کند. جالب اینکه اینها تنها مشکلات الی نیستند. بلکه در انتهای روز اول در سیاتل، میفهمد که دینا از معشوقه قبلیاش یعنی جسی باردار است و حال خوشی ندارد. برای همین مجبور میشود، دینا را در تئاتری متروکه رها کند و خودش به تنهایی از میان WLFها و گروه سرافایت عبور کند. خوشبختانه در میانه راه، جسی از راه میرسد. او برای پیدا کردن تامی از جکسون خارج شده و در مسیرش به الی برمیخورد.
سرنخها این دو را به بیمارستان سیاتل میرساند. جایی که یکی دیگر از دوستان ابی فعالیت دارد و الی احتمال میدهد که او از محل اختفای قاتل جوئل با خبر باشد. حدس الی درست هم از آب در میآید و میتواند با آن فرد، از لوکیشن احتمالی ابی و همچنین دلیل او برای قتل جوئل با خبر شود. سرنخها همه به یک آکواریوم اشاره دارند. برای همین الی هم وقت تلف نمیکند و رهسپار آکواریومی میشود که قاتل جوئل در آن مخفی شده. با این حال، وقتی الی به آنجا میرسد، خبری از ابی نیست.
بلکه به جای او، عشق سابقش یعنی اوون را به همراه معشوقه تازهاش میبینید و از آنها در مورد ابی سوال میکند. البته اوون همکاری نمیکند و مداخله اضافهاش باعث کشته شدن خود و معشوقهاش، مِل میشود. وقتی که الی به جسد بیجان مل نگاه میاندازد، متوجه برآمدگی شکمش میشود و میفهمد که یک زن حامله را کشته.
الی به یاد دینا میافتد و به خاطر گناهی که مرتکب شده در هم میشکند. نفسش بند میآید و روی زمین مینشیند اما در همین میان جسی و تامی از راه میرسند و او را به تئاتر برمیگردانند. مرگ مل تاثیرش را روی الی میگذارد. طوری که او دیگر نمیخواهد مسیر خونینی که پا در آن گذاشته را ادامه دهد و دوست داردبیخیال انتقام گرفتن از ابی شود. به جسی میگوید که تصمیم گرفته به جکسون برگردد و تمام قضایایی که پیش آمده را فراموش کند. اما در یک غافلگیری بزرگ ابی از راه میرسد و در چشم بر هم زدنی، یک گلوله در سر جسی خالی میکند. او تامی را هم گروگان گرفته و از الی میخواهد برای حفظ جان عمویش هم که شده، سلاحش را روی زمین بیندازد.
فقدان
حال نوبت به شنیدن قصه از جانب ابی است. بازی ما را به سه روز قبل میبرد. ابی در مقر اصلی WLF بیدار میشود و هنوز به خاطر اتفاقاتی که در حوالی جکسون رخ داده، حالش خوش نیست. با این حال، WLF همچنان با سرافایتها درگیر است و ابی وقتی برای تلف کردن ندارد. اما قبل از اینکه ابی با دوستانش رهسپار ماموریت تازهاش شود، شاهد چند فلشبک به خاطرات او هستیم.
در مرکز تمام این فلشبکها اوون را میبینیم. کسی که به عنوان یک معشوقه سابق تاثیر بسزایی روی زندگی ابی گذاشته و هنوز هم رابطه عاطفی پنهانی میان هر دوی آنها برقرار است. ابی و اوون سعی میکنند احساسشان را مخفی کنند اما به خوبی میتوان با طرز نگاه ابی به مل فهمید که این رابطه هنوز تمام نشده.
به خاطر همین احساسات تهنشین شده هم هست که ابی دوباره به سمت اوون کشیده میشود. از طرفی، اوون حالا به دستور رئیس گروه WLF تحت تعقیب است. چون او به خاطر حفظ جان یک سرافایت، جلوی همرزمهایش ایستاده و یکی از افراد خودی را کشته. حالا اوون یک فراری است اما از آنجایی که ابی خوب او را میشناسد، میداند که کجا مخفی شده. بله، اوون به آن آکواریوم متروکه متواری شده و قصد دارد از آنجا با قایق به سمت سانتا باربارا حرکت کند. جایی که شایعه شده گروه فایرفلای در آن دوباره در حال قدرت گرفتن است.
ابی هم تقریبا از همه چیز با خبر است. برای همین، به سمت آکواریوم راه میفتد تا شاید بتواند اوون را از تصمیمی که گرفته برگرداند. با این حال، در میانه مسیر، ابی توسط سرافایتها دستگیر میشود و او را از درختی آویزان میکنند. اما قبل از اینکه سرافایتها برای پاره کردن شکم او اقدام کنند، دو عضو طرد شده سرافایتها به نامهای لِو و یارا از راه میرسند و باعث نجات جان ابی میشوند.
ابی نیز این لطف آنها را بیپاسخ نمیگذارد و در ادامه مسیر کمکشان میکند که جان شیرینشان را حفظ کنند. اما دست یارا به شکل بدی آسیب دیده و نیازمند عمل حرفهای جراحی است. برای همین، ابی تصمیم میگیرد که یارا را به آکواریوم ببرد تا مل دست او را جراحی کند.
با این حال، تجهیزات پزشکی لازم برای جراحی در آکواریوم موجود نیست. به همین خاطر، ابی و لو مجبور میشوند تمام مسیری که آمده بودند را به سمت بیمارستان سیاتل برگردند و تجهیزات پزشکی لازم برای عمل را فراهم کنند. این سفر نسبتا طولانی که تقریبا یک روز به طول میانجامد، داستان لو را بازگو میکند. لو در اصل دختری است که احساسات و عواطفی مردانه داشته و تنها درخواستش این بوده که از طرف فرقه خود پذیرفته شود. اما این تمایلات از سوی سرافایتها قابل پذیرش نیست و آنها به جای درک کردن، او و خواهرش را از فرقه طرد و برای قتلشان اقدام میکنند.
بعد از کلی ماجرا و قصههایی که لو در مورد زندگیش برای ابی تعریف میکند، بالاخره آنها به بیمارستان میرسند. ابی از لو میخواهد که در نزدیکی بیمارستان مخفی شود تا WLFها او را به خاطر سرافایت بودنش نکشند. خودش به داخل بیمارستان میرود اما به خاطر اینکه از دستورات رهبر WLF سرپیچی کرده، توسط اعضای این گروه دستگیر میشود. با این حال، نورا (همان شخصی که الی از او با شکنجه اعتراف گرفت) از راه میرسد و ابی را آزاد میکند. نورا جای دارو و تجهیزات مورد نیاز برای عمل را نیز به او میدهد و ابی میتواند بالاخره و پس از مشقتهای بسیار، به هدفش برسد و به آکواریوم برگردد.
خوشبختانه تجهیزات لازم هم زود به دست مل میرسند و یارا میتواند زندگیش را حفظ کند. همه چیز دارد خوب پیش میرود و همه آماده هستند که به سمت سانتا باربارا حرکت کنند. اما یک دفعه لو غیبش میزند و یارا احتمال میدهد که او برای تغییر نظر مادرش در مورد شخصیت واقعی خود به دهکده سرافایتها رفته باشد.
ابی و یارا به سرعت برای نجات جان لو راهی دهکده سرافایتها میشوند و بعد از یک مواجهه خشونت بار با تامی، خود را با هزار زحمت به مقصد مورد نظر میرسانند. طبق برنامه ارتش WLF به محل سکونت اعضای سرافایت حمله کرده اما این بزرگترین تراژدی این ماجرا نیست. چراکه لو به خاطر دفاع از خود مجبور شده در مقابل مادرش بایستد و او را به شکلی ناخواسته به قتل برساند.
با این حال، دهکده جایی برای افسوس خوردن نیست و ابی مجبور میشود یارا و لو را به سرعت از آن منطقه خارج کند. اما آنها توسط اعضای WLF محاصره میشوند و یارا با فدا کردن خود و کشتن رهبر این گروه، راهی برای فرار ابی و لو باز میکند. آنها به آکواریوم میرسند اما با صحنهای دردناکی رو به رو میشوند که الی چند لحظه قبل برایشان رقم زده. ابی با تماشای مرگ اوون، همه چیزش را از دست میدهد و با غم و اندوه فراوان به سمت تنها سرنخی که الی از خود به جا گذاشته میرود.
پرده آخر
حال تمام مهرهها رسیدهاند به آخرین مرحله و برگشتیم به نقطهای که ابی در مقابل الی قرار گرفته. هر دو در این نقطه دوستان و بخشهایی از انسانیت خود را از دست دادهاند. اما ابی با یک شلیک به سر تامی، سعی میکند که میزان باختها را برابر کند. حالا نوبت رویارویی نهایی است. ابی و الی به جان هم میافتند. اما طبیعتا الی قادر نیست جلوی مشتهای سنگین این دختر قویهیکل بایستد و دستش شکسته و صورتش له میشود.
با این حال، قبل از اینکه الی کشته شود، دینا مداخله میکند و با چاقو به جان ابی میافتد. البته این اقدام سهلانگارانه دینا، عاقبت خوشی برای او هم ندارد و ابی با چند ضربه مهلک معشوقه الی را هم بیهوش میکند. اما قبل از اینکه گلویش را ببرد، الی میگوید که دینا به کل این قضایا ربطی ندارد و حامله است. ولی گوش ابی به این حرفها بدهکار نیست و خون جلوی چشمانش را گرفته. اینجاست که لو مداخله میکند و ابی به خاطر او از خیر کشتن الی و دینا میگذرد. البته قبل از اینکه آنها را به حال خودشان رها کند، به الی میگوید که دیگر دنبالش نرود و بیخیال انتقام گرفتن شود.
پرده بعدی بازی لست اف اس 2 بازی ما را به یک سال بعد میبرد. جایی که الی در کنار دینا و فرزند کوچکش در مزرعهای ساکن شدهاند و زندگی آرام و به دور از هیجانی را در پیش گرفتهاند. اوضاع به نظر خوب میرسد اما هنوز ذهن الی به خاطر دیدن صحنه مرگ جوئل، آشفته است و با اینکه نشان نمیدهد اما کاملا هم بیخیال انتقام نشده. در همین گیر و دار، سر و کله تامی که به شکل معجزهآسایی از شلیک ابی به سرش زنده مانده، در خانه الی و دینا پیدا میشود و میگوید جای ابی را پیدا کرده. شواهد میگویند که ابی به سمت سانتا باربارا در حال حرکت است و به نظر میرسد که قصد پیدا کردن فایرفلایها را دارد.
دینا جلوی تامی میایستند و میگویند که کارشان با این قضیه تمام شده. اما همانطور که گفتم برای الی چنین نیست. فردای آن روز الی بار سفر میبندد و برخلاف نظر دینا، خانه آرامش را به مقصد سانتا باربارا ترک میکند. با این حال، سانتا باربارا نیز اصلا جای امنی نیست. نه برای الی و نه برای فرد نیرومندی چون ابی. با رسیدن الی به سانتا باربارا او متوجه میشود که ابی و لو چند ماه پیش توسط گروه خطرناکی که شغلشان خرید و فروش برده است، اسیر شدهاند.
الی رد این گروه سازماندهی شده را میزند و مقر اصلی آنها را پیدا میکند. تعدادی از آنها را میکشد و زندانیهایشان را آزاد میکند. با این حال، ابی در بین آنها نیست. زندانیها میگویند که او به همراه لو قصد فرار از زندان را داشته اما فرارش با شکست رو به رو شده و حالا به عنوان مجازات به تنههای درختی در نزدیکی ساحل بسته شده.
الی به سمت ساحل حرکت میکند و با صحنهای رو به رو میشود که به هیچ وجه انتظارش را ندارد. ابی زیر شکنجههای سخت این گروه تبهکار در هم شکسته و به شکل غیرقابل باوری وزن کم کرده. الی، او و لو را آزاد میکند و هر سه به سمت قایقهایی که در ساحل رها شدهاند حرکت میکنند. اما بعد از اینکه ابی لو را درون قایق میگذارد، الی ناگهان به یاد جوئل میافتد و رو به قاتلش میکند و میگوید که نمیتواند بیخیال گناه او شود.
با این حال، ابی نه قصد جنگیدن دارد و نه توانش را. اما از آنجایی که الی او را تهدید به قتل لو میکند، مجبور میشود که برای آخرین بار جلویش بایستد. پس از یک کشمکش طول و دراز، الی این بار ضربه نهایی را به ابی میزند و فرصت این را پیدا میکند که سرش را زیر آب ببرد.
ابی در حال دست و پا زدن است و دارد آخرین لحظات عمرش را تجربه میکند. الی هم به نظر مصمم میرسد و از چهرهاش میشود فهمید که قصد ندارد کوتاه بیاید. ابی در آخرین تلاشش دو انگشت الی را با دندان میکند اما الی همچنان بیخیال نمیشود این بار با قدرت بیشتری سر او را زیر آب میبرد. با این حال در یک لحظه، چهره مهربان جوئل در آخرین دیدارشان جلوی چشمش میآید و دستش را از روی گردن ابی برمیدارد.
الی، ابی را میبخشد. چراکه به نظرش ابی برای لو، حکم جوئل برای خودش را دارد. ابی هم در اولین فرصت قایق را برمیدارد و الی را که حالا به خاطر احساسات پیچیدهاش نمیتواند دست از گریه بکشد، تنها میگذارد.
حالا نوبت الی است که غم از دست دادن را بیشتر درک کند. شعله انتقام در دلش خاموش شده و کمی آرامتر است. اما باید تاوان تصمیماتی سختی که گرفته بود را پس دهد. الی بعد از ماهها به خانهاش برمیگردد. خانهای که حالا خالی است و صدای دینا و فرزند با نمکش دیگر در آن طنینانداز نمیشود. اما این بزرگترین تاوانی نیست که الی باید بپردازد. چراکه او به خاطر خشم بیش از حدش، حالا دو انگشتش را هم از دست داده و دیگر نمیتواند گیتار و آهنگ Future Days را بنوازد. تنها چیزی که یاد جوئل را زنده میکرد.
خب این هم از داستان بازی the last of us 2. با این حال، اگر دوست دارید در مورد پایان بازی بیشتر بدانید، میتوانید با کلیک روی این لینک، تحلیل داستان The Last of Us 2 را نیز مطالعه کنید. اما دوست داریم نظرتان را هم در مورد داستان بازی د لست اف اس ۲ بدانیم. حتما برای ما نظراتتان را کامنت کنید و بگویید که دوست دارید در ادامه به سراغ داستان چه بازیهایی برویم.
یسری از دوستان ایراد های الکی میگیرن آی اینا چرا همجنسگران یا چرا داستان اینه ببینید دوستان من هم لست یک رو بازی کردم هم لست دورو یسریا میگن که لست یک بهتر بود یسریا میگن نه ببیند جفتشون خوب بودن انقد این بازی داستانش چه خوب چه بد رو گیمر های عزیز تاثیر گذار بوده که به خیلی از تغییرات بازی از نسخه یک به دو صحبتی نکردن مثلا شما تنوع گان های بهتری داری و خیلی چیزای دیگه..
حالا برسیم سر داستان بازی جوری بوده که ما واقعا بگیم حق با کیه چون هر کدوم دلایل خودشونو دارن شما وقتی جوئل میمیره هی میگی آی ابی میکشمت فلانت میکنم همه همینیم اگه گیمر باشی سر مرگ گوستم میگی ای شپرد فلانت میکنم اخرم میزنی میکشیش اما اینجا ناتی داگ اومده نشون داده وقتی که میری انتقامو میگیری و عواقبشم باید بپذیری و طرف مقابلتم شاید به اندازه تو حق انتقام داشته باشه.شما اگه دقت کنین تمام اطرافیان ابیرو میکشین و هیچکس جز اون پسره واسش نمیونه حالا حوصله بحث این که دختره اینارو ندارم و دقت کنین ابی هی بیشتر واسش محم میشه اما این ور داستان الی تامیرو داره و….کسای دیگه بازی داستانش قوی بوده بله ایراداتی هم داشته مثلا شما الکی هی وارد فایت های الکی میشی میری پایین بیمارستان کلی میگردی که جعبه جراحی پیدا کنی اخرش دختره میمیره نمیگم بده. ولی احساس میکنی بعضی جاها واسه هیچی میجنگی.
بد این که دوستان اسمش روشه لست آف اس یعنی اخرین باز مانده شما واسه زنده موندن خودت تلاش میکنی حالا افردایم توی این نقش خیلی واجبن مثل جوئل شما فورزا بازی نمیکنی که همه چی خوبو خوش باشه خیلیا میمیرن خیلی های زنده میمون و اول اخر باید قبول کنی اخرشم خودتی جوئل الان نمیمرد سری بدی میمرد منم سر مرگش خیلی ناراحت شدم دوستان ولی داستان اینه بعضیاهم درست میگن مگین که رفت دنبال انتقام انتقامشو نگرفت دوتا انگشتشم رفت ببینید دوستان من خودم دلم واقعا واسه ابی سوخت واسه الیم سوخت جفتشون حق داشتن و ادمای خوبی بودن ولی یکی دیگه باید سر این داستانو ول میکرد الی اون جا که داره ابی خفه میکنه یاد خاطرات جوئل میفته و به ابیم حق میده بازم میگم جفتشون حق داشتن
ابی چون ادم بدی نبود الی نمیکشه الیم ابیو نمیکشه دلش واسش میسوزه چون دقت کنین جفتشون به هم حق میدن من خودم اون جا که ابی بر میگیرده میبینه سگه مرده خیلی ناراحت میشم و الیم ادم های بی گناه کشت ولی تقصیر خودشم نبود نمیدونست که حاملس واین چیزا به نظرم جفتشون حق داشتن و من با جفتشون حال کردم بازی توی تایم کم تمام داستان ابی و الی به خوبی توضیح داد و جفتشونم داستان ناراحت کننده بود و بتون قول میدم اگه لست ۳ساخته شه یجایی این زوج دوست داشتنی یعنی ابی والی به داد هم میرسن.
خیلی خواستم جلو خودمو بگیرم و داستانو نخونم و خودم بازی کنم ولی نتونستم ولی الان که داستانو خوندم واقعا با اون شوقی که داشتم ناامیدم کرد
البته بازی میخواست بگه آدم خوبی وجود نداره و اینکارم خوب انجام داد
والبته با این کار گند زد به کارکتر الی و داستان عالی بازی و من اگر نسخه دیگه از بازی بیاد واقعا سمتش نمیرم
سلام
فقط به دوستانی که بازی رو تجربه نکردن بگم بازی نکنین
غلطی کردم بازی رو شروع کردم اعصابم ریخته بهم ی حس عجیبی به جوئل و الی و دینا پیدا کردم نمیدونم چ مرگمه چند روزه از خواب و خوراک افتادم…
کاری ندارم بازی خیلی خوبیه یا نه ولی به طرز واقعا شگفت انگیزی تاثیرگذاره
دقیقا مثل صحنه ای کشته شدن آرتور مورگان یا صحنه ی دیدن دوباره ی سارا تو بازی دیزگان واقعا تاثیر ناجوری گذاشته روم اصلا آروم و قرار ندارم فقط به فکر اینم برم سرکار زود بیام خونه و فقط و فقط کنسول رو روشن کنم و بازی رو برم تا آخر…
کسی میتونه کمک کنه بدبخت شدددددددددم
به نظر من جوئل شخصیت فوق العاده و مهربونی داشت از یه سمت وقتی سارا رو از دست داد الی رو مثل دخترش نگاه میکرد اما حق نداشت بخاطره احساس خودش تمام دنیا و اون افراد فایرفلایز رو قربانی احساساته خودش کنه.ابی نمیگم کارش درست بود اما این حق رو داشت که انتقام پدرش رو بگیره از یه طرف هم قاتل نبود چون خیلی راحت میتونست تامی و الی رو بکشه اما اینکارو نکرد.درسته که جوئل و الی واقعا مثل یه خانواده بودن و الی هم حق انتقام رو داشت ولی از نظره احساسی نگاه کنیم حق داشت از نظر منطق هیچ حقی نداشت چون جوئل قتل عام کرد همشونو و پدر ابی رو اما ابی فقط یک نفر و که پدرش رو کشت کشتش همین.الی خیلی از بهترین دوستاشو کشت کاری ندارم از قصد بود یا نه اما کشت به نظرم این داستان حق با ابی بود
بنظرم بازی و داستان بدک نبود بازی کلافه کننده بود و گیمر رو از لحاظه سختی مراحل بازی کلافه میکرد داستانهم چیزه خاصی نداشت که عجیب غریب باشه و خیلی شگفت انگیز یک داستانه تخیلی که با یک داستانه واقعی در آمیخته و مخاطب رو در طول داستان سردرگم میکنه و فقط قصد کارگردان برای کش دادن روایت داستانه که گیمر با طولانی بودن بازی خسته میشه که اون طعم شیرینی داستان از ذهن گیمر میره کارگردان نباید اینقدر داستان رو کش میداد بنظرم من به شخصه خیلی کلافه شدم و فوش به سازنده ای بازی دادم تا یک حدی بازی باید چالش توش داشته باشه نه اینقدر که گیمر رو کلافه کنه و استرس زا باشه
این الی خیلی نامرده
باید میزد آبی رو می کشت و تمومش می کرد این داستان رو.
هی روزگار چقدر غمگین?? زدن هم دیگه رو اخر به چوخ دادن?? کرم از خود ابی بود نباید جول رو میکشت و کرم از جول بود که نباید پدر ابی رو میکشت
با سلام سایتتون که عالیه اصلا هیچ
ممنون از ویجیتو
دوستان عزیز کاملا حرف شما درسته که پایان بازی باید دست خودمون باشه
و این منطقی نیست که الی بخواد ببخشه
ولی این جنجال بزرگ برمیگرده به هدف نویسنده
وگرنا داستان بازی از نظر احساس الی هیچ منطقی نداره
پس نمیشه گفت شاهکار چون داستان بازی مورد پسند مخاطب نیست!
من هم داستان بازی رو نخوندم تا بازی رو تموم کنم
خب مرسی از دوستانی که قبول داشتن نقص های داستان رو و کور کورانه به به و چه چه نکردن
بازم میگم برا بار n ام چرا بعضیا میگن انتقام بده و بازی میخواد اینو نشون بده؟ چرا برا ابی بد نیست و فقط الی باید منقلب بشه اونم یهو؟؟ اصلا چرا این اخرین بازمانگان یه مشت ترنس و نمیدونم لز و نمیدونم فلان و فلانن؟ این چیزا چیه؟ (هیچ کاری به فمینیست و جنبش های حامی ندارم داستان رو میگم) اقا اونایی که میگن باید در زندگی سختی بکشی تا درک کنی مگه دراکمن تو یمن زندگی کرده و تیشه زده؟ شما بهانه جویید برا همین تا ابد نمیشه شمارو با منطق قانع کرد، بدبختی نسل مام همینه که همه لجباز و علامه خود خواندن. تا هم حوصلشون سر بره مغلطه میکنن میگن ما اینجوری دوس داریم و خلاص (دیگه به ما کار نگیرید)
اگه دنیای پست اپوکالیپتیکی باشه توش کسایی پیروز خواهند شد که این واقعیتو بفهمن و بدونن با همه نمیشه با منطق رفتار کرد بلکه بایس بعضیا(الانم خیلیارو) به زور قانع کرد. این خاصیت دنیاس همه چیز متحول بشه و بعید میدونم همچون دنیایی رو بشه با منطق تلو ۲ تطابق داد.
واقعیت دنیای ماست اون یه بازیه، دنیای ما میدونه بی منطق باشه…
باید قبول کرد که بازی داستانش در سری ۲نقص داشته وگرنه این همه دعوا و کشمکش و دوگانگی بین player ها بوجود نمیومد چیزی ک اصلا در سری ۱شاهدش نبودیم……..
بخشش ابی و تغییر شخصیت الی در اصل مثل تغییر ناگهانی دنریس درGOTبود که خیلی ها از فصل۸اون سریال هم به همین دلیل ناراضی بودند……
همه کسایی که از این بازی ناراضین بخاطر حس بدی که از این بازی گرفتن دارن به همه چی گیر میدن
این بازی ساخته نشده که بازیکن بعد از بازی کردن خوشحال و خندان بره بستنی بخوره
این بازی ساخته شده که بازیکن رو بهم بریزه
همه کسایی هم که به داستان و پایان بازی گیر میدن فقط دارن عصبانیت خودشونو حس بدی که این بازی درشون القا کرده نشون میدن و میگن دراکمن از جوئل و الی بدش میاد و از این حرفا
نه دراکمن از جوئل و الی بدش نمیاد دراکمن داره آسیب هایی دو نفر از انتقام گرفتن دیدن رو به تصویر میکشه
هم ابی حق داشت جوئل رو بکشه هم الی حق داشت ابی رو بکشه ولی این قطعا به قیمتی که براش دادن نمی ارزید
اتفاقا اینجا الی برد کرد که ابی رو نکشت درسته خیلی چیزا رو از دست داد ولی اگه ابی رو میکشت چیزای بیشتری از دست میداد
چه تضمینی وجود داشت که لِو که قلبا ابی رو دوست داشت (اصلا کار ندارم دختر بود یا پسر) بعدا از الی انتقام نگیره؟
من خودم بار ها با این بازی اشک ریختم و این بار احساسی یازی رو نشون میده
من به هیچ وجه نقطه ضعف های این بازی رو انکار نمیکنم حتی بهترین بازی ها هم نقطه ضعف دارن
به نظر من بازی اصلاً نمیخواد بگه کی بده و کی خوب ،
الی شخصیت منفی ویا ابی شخصیت منفی داستان نیست ،
الی رفیفای ابی رو کشت درسته ولی اینکارو عمدی نکرد که همتونم شاهد بودین ، ابی از الی گذشت به دلیل اینکه انتقامشو از جوئل گرفته بود و فهمیده بود انتقام هیچی رو درست نمیکنه و عطش انتقام درونش کمتر شده بود و همچنین درسته لو هم تاثیر خودش رو داشت . بریم سراغ الی که انتقام مرگ جوئل رو نگرفته برعکس ابی که انتقامشو گرفت ، و همچنین عطش بیشتری دره برای انتقام ، فکر میکنه که آرومش میکنه که آخرین لحضه خاطره خوبی از جوئل رو میبینه که آروم نشسته و گیتار میزنه آرامشی بهش دست میده و همین موجب میشه بیخیال چرخه خونین انتقام بشه. جوئل
شخصیت منفی نداره فقط خواست از دخترش محافظت کنه که جون دخترشو به کل دنیا ترجیح داد ولی ببینم شما که راحت قضاوت میکنید ببینم تو موقعیتش قرار بگیرید چیکار میکنید .
در آخر هم الی بود که بیخیال انتقام شد ، الی ای که انتقامشو نگرفته ابی رو بخشید ولی ابی انتقامشو گرفته بود بعدش الی رو بخشید . میگم هیچ کس بد و خوب نیست ، این داستان شخصیتاش که بهم گره خورده .
داستان بازی محشره .
هعی واقعا صحنه قتل جوئل خیلی دردناک بود هنوز هم نمیتونم اون صحنه رو هضم کنم X(
داستانش بد نبود فقط اینکه جوئل مردش یه حس انتقام و غم به ادم تلقین میکنه هفت سال ادم منتظره این هستش که بازی رو با جوئل و الی ادامه بدیم که همون اول جوئل مرد
من نمیفهمم مقاومت مردم در مورد پایان لست ۲ برا چیه مگه بخشش چه ایرادی داره از نظر من ابی هیچ هدف بدی نداشته انتقام میخواسته که اونم گرفت و در آخر به خاطر لو از جون دینا گذشت در صورتی که الی زد مل و اوون رو کشت ولی ابی اینکارو نکرد آخرسرم الی واسه همین بخشیدش چون اونم یه بار به خاطر لو از جون دینا گذشته بود اتفاقا پایان بازی یه پایان غم انگیز و فوق العاده احساسی بود منتها درکش برای آدمایی که تو زندگی واقعی سختی نکشیدن به نظرم سخته چون فکر میکنن همه این زجر و بدبختی ها چرت و پرته ولی لست ۲ با همه حواشی هایی که داشت داره یاد میده دنیا با همه بدی هاش میتونه خوبی های خودش رو داشته باشه یاد میده عشق بهتر از نفرت یاد میده بخشش بهتر از انتقام بازی سراسر احساس بود جایی که خواهر لو میمیره و لو که هنوز به ابی اعتماد کامل نداره باهاش همراه میشه و از اون موقع به بعد به ابی مثل خواهر خودش نگاه میکنه و هواشو داره یا ابی که به اون به چشم یه داداش نگاه میکنه و موقعی که الی میاد همش میگه لو و در آخر وقتی الی برمیگرده خونه و میبینه دینا رفته و یه خونه خالی براش مونده نشون دادن هر کاری بهایی داره بخون فن
نقدی تو یوتیوب بود از کانال angry joe طبق گفته خودش عاشق نسخه اوله ولی از نسخه دومش بدش اومد.گفت همه چیز نسخه دوم محشره به جز داستان.بازی جوئل رو ازتون میگیره و میگه اشکال نداره عوضش مجبورتون میکنم ۱۰ ساعت قاتل جوئل رو باهاش بازی کنین که اونم گیم پلی کاملا عین جوئل هست و خط داستانیشم شبیه جوئل هست.در گذشته عزیز ترین شخص زندگیشو از دست داده و الان با یه بچه همراه شده و یه رابطه عاطفی بینشون شکل گرفته.یه جمله ای که گفته بود خیلی جمله جالبی بود اونم این بود که این بازی the last of us نیست the last of them هست.این بازی همه چیز رو از الی میگیره میبخشه به ابی.یه جا هم ign رو مسخره کرد که به تلو ۲ ۱۰ داد و همون اول کار که کنترل ابی رو در دست گرفت رفت خودشو از دره پرت کرد پایین و با لحن تمسخر آمیز گفت من این بازیو دوست داشتم محشر بود ۱۰/۱۰
……………………..
کاملا مشخصه که دراکمن که یه شخص فمنیست”افراطی”هست هیچ جوره دلش نمیخواست ابی بمیره.داستان بازی یه وقتایی و متاسفانه تو مهم ترین لحظاتش از منطق میاد بیرون.تو یوتیوب میتونین برید ببینید که جوئل تو نسخه اول فقط به تس اعتماد داشت.
کاشکی لست ۳ رو بسازن . بعد یهویی الی از خواب بپره و بفهمه همش خواب بوده جول هم اونجا خوابیده.اما حیف که نمیشه
واقعا داستان افتضاحی داشت و سازندگان اصلا به مفهموم ارایه شده نپرداخته بودن اصلا کل داستان بر این اساس بود که الی بره برای انتقام ابی رو بکشه /خیلی هم خوب با این همه سختی و ۲۳ساعت بازی آخرش بی هیچ دلیلی بی خیالش شد ؟ این همه کشته داد تو این راه نورا بیچاره ک اصلا نقشی نداشت رو کشت جسی مرد و… واقعا وقتی بازی ای به اون هدف نرسه تهش یک بازی تهی و بی معناست باید ابی میمردددددددددددددددددددددددددددد
نه پول میدن برای halo نسل هفتمی
داستان بازی red dead 2 رو هم بزارید
حقیقتا این بازی داستانش مقابل نسخه اول عین یه شوخی زشت میمونه
قشنگ بود
ماکه پیر شدیم ولی نفهمیدیم بعضیا چطور عیب و ایراداتو میذارن کنار و شاهکار میسازن!
دیگه چنتا از دوستان کامنتای مطالب قدیم مربوط به همین بازیو که اونجا گذاشتن دوباره اینجا پیست میکنن! ?
منم دیگه هرچی بوده گفتم ولی خب به قول یه بزذگی ممکنه بشه بعد هفته ها بحث به یه سنگ ویولون زدن اموخت اما نمیشه به ادمی که تصمیمشو درمورد نفهمیدن حقایقی گرفته با فدا کردن جان هم چیزی رو فهموند!
یه بار یک نفری در موردی بحث کردیم بعد ۲۶ کادر نوشتن و ۱۰ بیستا اضافه گذاشت رفت، یه جایی پیج جدید زد دیدم باز داره همون چیزا رو که ازم تقریبا قبول کرده بود که اشتباهه تکرار میکنه!
بهرحال من به شخصه اهمیتی به این به اصطلاح شاهکار روایی نمیدم به تمام دلایل مفصلی که تو بقیه پست های مربوط بهش گذاشتم و توجیه نشده و نمیشه!
به قول الانیا هرکی هرجور دوست داره فکر کنه(که این جمله واقعا اختراع! عجیبیه!)
من دست کم مثل میلیون ها نفر دیگه نمیتونم با این داستان ارتباط برقرار کنم!
چرا که تو واقعیت هم منطقی نیست یکی انتقام خودشو مشروع بدونه و بگیره ولی به دیگری توصیه کنه بیخیال شو و برو. اونم بعد کشتن چند ۱۰ نفر بگه چشم و بای
مطمئنا خوندن این داستان براتون کافیه
اخه کی میره دو میلیون بده برای یه داستان ۵ صفحه ای
چرا الی اونموقع دلش به حالش نسوخت؟؟
چرا ابی وقتی دید الی داره ضجه میزنه جول رو نکشه زد اونو کشت؟؟؟
یک لحظه ابی اگه فک میکرد الی دخترشه و حداقل اون لحظه الی به جول میگفت:(بابا تروخدا بلند شو) یا جول تو آخرین نفسش میگفت:(سارا دخترم دارم میام پیشت عزیزم) صد در صد صحنه احساسی تر میشد و همچنین جول رو نمیکشت
و همچنین الی اینقدر آدم کشت اعم از زن باردار و یک دختر نوجوان گیمر چطور بعدش تونست از کشتن ابی دست بکشه.
چرا همون لحظه از کشتن دست نکشید تا اینطوری این همه آدم زندا بمونند
ببینید با تمام احترامی که برای شما و همه اعضای عزیز سایت ویجیاتو قائل هستم.
۱ از پایان بندی داستان ناراضی هستم
۲از مرگ جول هم ناراضی هستم.
۳ابی نباید زندا بمونه هر کاری بهایی داره ولی ابی هیچ بهایی برای انتقام جول نداد فقط بهای انتقام الی قطع دو انگشتش است.
۴جول چرا به افراد غریبه اعتماد کرد،تو نسخه اول گفت من به هیچ کسی اعتماد ندارم،اما تو نسخه دوم مثل یک آدم ساده لوح گول یک سری آدم رو میخوره و میمیره
۵ ابی باید جول رو میبخشید حداقل بخاطر انتقام گرفتن از جول پشیمون میشد یا از الی معذرت خواهی میکرد.ابی باید بخاطر قتل جول مجازات بشه
۶و همچنین بازی last of us فقط برای الی و جول است،نه هیچکس دیگه ای
اشتباه منظورمو متوجه نشید،لست ۲ همانقدر که داستانش نقطه ضعف داشت،نقطه قوت هم داشت
ولی متاسفانه از نقاط ضعف داستان نمیشه چشم پوشی کرد،زیرا داستان عنصر اصلی بازی است.
من کسی رو مجبور نمیکنم به من لایک بده
هر کی موافق بود لایک کنه
هر کی مخالف بود دیسلایک بده
و همچنین با تشکر از آقای بهادری عزیز
در ضمن خواهش میکنم دیگه لست ۲رو فراموش کنید و این موضوع دغدغه ذهنمون رو نکنید
البته یه سری از کاربرای یوتیوب تئوری هایی داشتن مبنی بر اینکه الی قبل از رفتن به اون خونه یه سر رفته به جکسون پیش دینا و بخاطر همین آخرش دستبند دینا همراهش بود در حالی که توی سانتا باربارا همراهش نبود و این نشون میده که الی با رفتن به اون خونه در حقیقت با خاطرات جوئل خداحافظی میکنه و برمیگرده به جکسون تا زندگی جدیدی رو شروع کنه که این یعنی یه پایان خوش برای هردوی الی و ابی . بنظرم داستان شایسته احترامه حتی اگه خیلی جاها طبق میل ما نباشه اما باید چنین داستان ها و ماجراهایی شنیده و تجربه بشه تا درس های ارزشمند خودشو برسونه
داستان لست اف اس ۲ بیشتر از اینکه بخواد سرگرم کننده بازی داره کلیشه شکنی میکنه و ذات واقعی انتقام رو نشون میده اینکه هر کرای رو انجام بدی یه روزی جوابشو میگری مرگ جول و……….در کنار بایوشاک بهترین بازی زندگیم