پس از شروع ماجراجویی اجباری و متاسفانه برخاسته از تراژدی برادران دیاز، این بار در آغاز قسمت دوم آنها را در جنگلهای برفی ایالت اورگن (Oregon) و در راه سفر طولانیشان به سمت مکزیک پیدا میکنیم. دنیل برای قدرت مافوق بشریاش که تازه کشف کرده، ذوق و هیجان دارد و شان هم مانند یکی از آن استادهای پیر و دانای کنگفو همزمان با تعلیم برادرش، مراقب اوست و برای استفاده از قدرتش قانونهایی مشخص میکند.
شان به عنوان یک نوجوان 16 ساله که حالا وظیفه نگهداری از برادر کوچکترش را هم به دوش میکشد، به شکل باورپذیری خونسرد است و حداقل در ذهن خودش هدفهای مشخصی برای مسیری دارد که در آن قدم گذاشتهاند. ماندن در یک خانه متروکه و سرد آن هم در شروع زمستان به هیچ وجه شرایط ایدهآلی برای کودکی 9 ساله نیست. اما خوشبختانه دنیل برادری همراه خود دارد که با وجود تمامی تفاوتهای بینشان و بحران شکل گرفته، میداند چطور او را آرام و سرگرم نگه دارد.
داستان نسخه دوم با ریتم کند و البته آرامشبخشی شروع میشود و با مریض شدن دنیل و تغییر ناگهانی نقشه شان کمی سرعت همراه با چاشنی تنش و استرس به خود میگیرد. شان که نمیتواند ریسک خطر جدی شدن بیماری دنیل را به جان بخرد، تصمیم میگیرد برنامهاش را به طور موقت تغییر داده و رهسپار شهر کوچک فلان جا، محل زندگی مادربزرگ و پدربزرگ مادریاش شود.
کادرهای دوستداشتنی قسمت قبلی چون قدم زدن در کنار جاده حالا در این قسمت جای خود را به شاتهای حرفهایتر و زیباتری دادند که در ترکیب با موسیقی بینظیر بازی لحظاتی جادویی خلق میکنند. مسافرت نسبتا بلند شان و دنیل به سمت خانه مادربزرگ مانند شروع برخی از فیلمهای سینمایی در چند سکانس آرام و دیدنی روایت میشود که حتی در مقایسه با استانداردهای بالای سری Life is Strange، به جرات ستودنی است.
توجه سازندگان به جزییات نیز در این قسمت غوغا میکند. هر شی یا آیتمی داستانی برای گفتن دارد؛ برای مثال خانهای که شان و دنیل در ابتدای اپیزود در آن مستقر هستند، متروکه است اما با کمی زیر و رو کردن خانه چنان اطلاعات کاملی به دست میآورید که انگار صاحب خانه و خانوادهاش را مدتهاست میشناسید.
تعامل با برخی از جذابترین و با پتانسیلترین کاراکترهای این قسمت تنها به چند دقیقه محدود میشود و به همین دلیل باید کریس (Chris) را بهترین شخصیت غیر اصلی این قسمت دانست. کریس که پیشتر در بازی تک قسمتی The Awesome Adventures of Captain Spirit با او و داستان زندگیش آشنا شده بودیم، حالا در این قسمت نقش ذرهبینی را دارد که شخصیت دنیل و شان را برای ما بیشتر میشکافد.
دنیل در کنار و نزدیکی کریس، در دنیلترین حالت خود است و شان هم با کمک کریس هم برادرش و هم حتی خودش را بهتر میشناسد و با همین شناخت مجبور میشود تصمیمات مهمی در این اپیزود بگیرد. صحبت از تصمیمها و انتخاب شد، به نظر میرسد Life is Strange در این فصل رویه متفاوتی را در پیش گرفته که در کمتر بازی داستانمحور و اپیزودی شاهد بودیم.
تفاوت اول در بحث اهمیت انتخابهاست که در قسمت دوم به اوج خودش میرسد. در این اپیزود در کنار تصمیمات مهمی که به سبک سری مردگان متحرک باید در کسری از ثانیه اتخاذ کنید، تقریبا تمامی رفتارها و انتخابات شما در بطن اصلی داستان و حتی سادهترین دیالوگها روی داستان و شخصیتها به خصوص دنیل تاثیر میگذارد. دنیل کودک کم سن و سالی است که به شان به عنوان مهمترین الگوی زندگیش نگاه میکند، در نتیجه هر رفتاری که از شان سر میزند؛ شخصیت دنیل را چون موم در دست گرفته و به سمت آن شکل میدهد.
اما تفاوت دوم Life is Strange 2 به کنترل شخصیتها و اعمال آنها باز میگردد. در فصل دوم شما نقش عروسکگردانی را ایفا نمیکنید که کنترل کامل شان و تمام ویژگیهای شخصیتی آن را در اختیار داشته باشد. فارغ از همه تصمیماتی که میگیرید، شان، دنیل و همه کاراکترهای بازی شخصیت خودشان را دارند که غیر قابل تغییر است.
حتی اگر بدترین رفتار را با دنیل داشته باشید، نمیتوانید جلوی شان را از اهمیت دادن به برادر کوچکترش بگیرید. حتی اگر قانونهای سفت و محکم برای دنیل وضع کنید، او همچنان در موقعیتهایی خاص کاری را که میخواهد، انجام میدهد و حتی به عنوان کسی که تا حالا برادر یا خواهری نداشته؛ تصمیم گرفتم برای محافظت از دنیل و فراهم کردن سقفی امن و امین برای او هر کاری انجام دهم. برای همین تلاش میکردم از به وجود آمدن هر گونه تنش و درگیری بین شان و مادربزرگ و پدربزرگش جلوگیری کنم اما در آخر مشخص شد که عشق و علاقه استفان و کلیر به نوههایشان فراتر از چنین تصمیماتی است.
چنین سیستمی در بهترین حالت خودش، مانند این اپیزود، بینقص عمل میکند اما امیدوارم استفاده بیش از حد یا نادرست از آن در قسمتهای بعدی به منطق بازی آسیب نزند. در واقع درست عمل نکردن چنین سیستمی میتواند به پرسیدن سوالهایی مثل «پس نقش من در داستان بازی چیست؟» از سوی مخاطب منتهی شود یا آنها را از عجز و ناتوانی در تغییر دادن برخی از سادهترین اشتباهات کاراکترها آزرده خاطر کند.
کسیدی یکی دیگر از شخصیتهای جدیدی است که در این قسمت معرفی میشود. برای اولین بار وقتی همراه با چارلز، کریس و شان برای خرید کریسمس به بازار میروید، با او آشنا میشوید. کسیدی به احتمال زیاد در قسمت بعدی نقش مهمی خواهد داشت.
[/cloux_character_box_item][/cloux_character_box]
داستان اصلی: ۳ ساعت
داستان و ماموریت فرعی: ۳.۵ ساعت
صد در صد کردن بازی: ۴ ساعت
اما در انتها از تمامی ویژگیهای مثبت و جالب «قانونها» که بگذریم، بار دیگر میرسیم به گیمپلی و مکانیزمهای ناقص آن که تبدیل به پاشنه آشیل این سری شده. فصل اول کنترل کامل قدرت بزرگی چون به عقب بردن زمان را در اختیار من و شما میگذاشت، Before The Storm آن را با مکانیزم مسخره و احمقانه «کل کل کردن» جایگزین کرد و حالا فصل دوم مخاطب را به عنوان مشاور و راهنما انتخاب کرده است.
شان به عنوان برادر بزرگتر دنیل میتواند در مورد استفاده او از قدرتش قانونهایی مشخص کند، در موقعیتهایی خاص از او برای استفاده از قدرتش کمک بخواهد و حتی به پیشرفت او کمک کند. همه این تصمیمات و رفتارها روی شخصیت دنیل و استفاده او از قدرت مافوق بشریاش تاثیر میگذارد و داستان را دستخوش تغییر میکند اما همچنان خلا مکانیزمی جدید و درگیرکننده برای گیمپلی بازی و شان احساس میشود.
اپیزود دوم Life is Strange 2 نه از قسمت قبلی بهتر و نه بدتر است. ریتم کلی «قوانین» از قسمت قبلی کندتر بوده و این بار بیشتر روی روابط خانوادگی و به خصوص برادران دیاز تمرکز میکند. سیستم تصمیمگیریها و تاثیرشان روی داستان بسیار پختهتر از فصل قبل و بازیهای مشابه به نظر میرسد اما همچنان گیمپلی بازی تجربه خاص و درگیرکنندهای برای ارائه ندارد. باید منتظر ماند و دید که آیا نقاط مثبت فصل دوم در قسمتهای بعدی به قوت خود باقی مانده و نقاط ضعف هم برطرف میشوند یا خیر.
اگر قسمت قبلی را تجربه کردید و از تجربه بازیهای داستان محور لذت میبرید، از تجربه قسمت دوم نیز ناامید نخواهید شد و تجربه آن کاملا توصیه میشود. با دو اپیزود هنوز نمیتوان در مورد فصل دوم Life is Strange نظر قطعی داد اما به هر حال ساخته آخر Dontnod Entertainment شروع قدرتمندی داشته و در اپیزود دوم هم تاثیرگذار باقی میماند.
با توجه به عرضه اپیزودی و قسمت به قسمت بازی، همیشه ریسک و خطر سقوط و ضعیف شدن در قسمتهای انتهایی وجود دارد. اگر آنچنان از طرفداران مهم و جدی سری Life is Strange نیستید، میتوانید تا زمان انتشار کامل فصل دوم منتظر بمانید تا دید کاملتری از هر قسمت و عملکرد کلی فصل داشته باشید. همچنین اگر به طور کلی علاقهای به بازیهای داستانمحور و ماجرایی ندارید و عناوین اکشن و سرعتی را بیشتر ترجیح میدهید، Life is Strange 2 نیز از ژانر خود جدا نیست و احتمالا نمیتواند انتظارات شما را برآورده کند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.