در ابتدا و پیش از شروع مقاله، بهتر است توضیح مختصری درباره انیمههای مکا و به طور کلی این ژانر از انیمهها داشته باشیم. همانطور که احتمالا بسیاری از انیمهبازهای قهار میدانند، مکا یکی از گروههای خاص انیمه است و ژانر مکا را میتوان ژانری رباتیک دانست. تمرکز این ژانر عمدتا روی رباتهای جنگجو است که بسته به نوع انیمه مورد بحث، این رباتها نیز متفاوت خواهند بود، چراکه ممکن است به اندازه یه آسمان خراش با هویتی نامعلوم باشند یا به اندازه یک خانه چند متری با قابلیتهای تانک گونه.
در ادامه قصد داریم به دو مورد از بهترین انیمههای مکا یعنی نئون جنسیس اونگلیون (Neon Genesis Evangelion) و گورن لاگان (Tengen Toppa Gurren Lagann) بپردازیم و ببینیم کدامیک از آنها برتر است؛ پس با ویجیاتو همراه باشید.
نئون جنسیس اونگلیون و گورن لاگان از بهترین انیمههایی هستند که تاکنون ساخته شدهاند. یکی از آنها به عمق روان انسان رفته و آن را کاوش میکند، درحالی که دیگری به پتانسیل بی حد و حصر بشر میپردازد. یکی روایتگر مرگ و تجدید حیات است و دیگری داستانی آخرالزمان از خودتخریبی را به تصویر میکشد.
این دو انیمه که توسط استودیو Gainax ساخته شدند، به نوعی مکمل یکدیگر هستند، چراکه هردوی آنها داستان پسری ۱۴ ساله و خجالتی را دنبال میکنند که به همراه پدرش که با او روابط سردی دارد به شهری زیرزمینی واقع در زیر شهر توکیومیرود تا در NERV که یک آزمایشگاه پشتیبانی شده از طرف سازمان ملل متحد است حضور پیدا کند. برای مقاومت در برابر قدرت خارقالعاده فرشتهها، NERV یک اسلحه نیمه-مکانیکی به شکل یک روبات طراحی کرده که تقدیر آن پسر کنترل کردن این هیولای وحشتناک میباشد.
در ادامه قرار است برخی ویژگیهای هردو انیمه را با یکدیگر مقایسه کنیم
اکشن مکا
ابتدا بیایید این دو مجموعه را به عنوان انیمههای مکا مقایسه کنیم. نئون جنسیس اونگلیون شباهت کمتری به مکای سنتی دارد و درعوض نقاط مشترک آن با ژانر کایجو مانند گودزیلا و یا گمرا (Gamara) بیشتر است. درکنار اینها نمیتوان از اکشن فوقالعاده آن چشمپوشی کرد.
اما در مقابل گورن لاگان برتریهای بیشتری نسبت به اونگلیون دارد؛ صحنههای اکشن آن افسارگسیخته هستند. درصورتی که صحنههای مبارزه در اونگلیون از نظر یکپارچگی و خشونت بسیار قدرتمند جلوه کرده که در مقایسه با گورن لاگان جای نمیتواند نبردهای دیوانهوار و درعین حال سرگرمکننده آن را پر کند. بسیاری از مبارزاتی که در گورن لاگان شاهدش هستیم بر پایه مفهوم “rule of cool” شکل گرفتهاند؛ یعنی دیدن صحنههای هیجانانگیزی که در واقعیت غیرممکن هستند اما با این حال مخاطب آن را دوست دارد و درمواردی حتی به آن عشق میورزد.
رباتها با هیچ و پوچ دریل درست میکنند، سرشان را مثل یک اسلحه پرتاپ کرده و با دریل زدن داخل ماشینهای بزرگ آنها را جزوی از خود میکنند که این تنها نیمی از راه است. نیم دیگر به نبر پایانی گورن لاگان میپردازد و کهکشانهایی که همچون سلاح شوریکن به دور و اطراف پرتاب میشوند. پوچی محض خیلی زود آن را به پدیدهای فراموشنشدنی تبدیل کرده و گورن لاگان از این حیث پیروزی را از آن خود میکند.
برخلاف گورن لاگان، اونگلیونها و فرشتهها طراحی خاطرهانگیز و فراموشنشدنیای دارند؛ اشکال عجیب غریب و جالبی به خود میگیرند که هیچ شباهتی به بدنهای معمولی ندارد. به همین ترتیب اونگلیونها نیز به عنوان پدیدههای ارگانیک غیرقابل پیش بینی و وابسته به اراده انسان ، پیوسته انتظارات را به شیوه ای مضحک و کابوسوار، زیر پا میگذارند. نتیجتا میتوان گفت که اکشن گورن لاگان برتر بیشتری نسبت به اونگلیون دارد و در مقابل مکای اونگلیون قویتر است.
شخصیتپردازی
گورن لاگان از نظر به کارگیری شخصیتها نیز فوقالعاده عمل کرده؛ چرخش ۱۸۰ درجهایِ سایمون و تبدیل شدن او از پسری ضعیف و خجالتی به کسی که ناجی بشریت شد، در سراسر این مجموعه به وضوح نشان داده شده. کامینا هم که دوستی نزدیکی با سایمون دارد و با وجود اینکه تنها در ۸ قسمت مجموعه حضور داشته از او به عنوان قهرمانی محبوب و تکرارنشدنی یاد میشود.
یوکو نیز یکی از آن کاراکترهایی است که نهتنها خیلی زود خود را در دل مخاطبان جا داد، بلکه تغییرات غیرمنتظره زیادی در طول داستان متحمل شد و در نهایت جهش زمانی رسید. حتی شخصیتهایی مثل Rossiu و Viral که کمتر مورد توجه بودند، در نوع خود جذاب و جالب به نظر میرسند.
با اینحال اگرچه گورن لاگان کاراکترهای فراموشنشدنی دارد و آنها بیشتر با حضور خارقالعادهشان در داستان شناخته میشوند، اما نمیتوان آن را با رئالیسم حاکم بر شخصیتهای اونگلیون مقایسه کرد. هر کاراکتر در نور ناپایدار و ضعیفی به تصویر کشیده شده و تمام نقصهای شخصیتی آنها از طریق روانشان و در قالب معاینات دردناک در معرض دید قرار میگیرد. در این میان افراد زیادی وجود دارند که به معنای واقعی کلمه به شخصیتهای موجود در اونگلیون نفرت میورزند؛ مخصوصا شینجی! هرچند این نفرت ممکن است به نفع اونگلیون نیز باشد.
اگرچه بسیاری از مخاطبان دوست داشتند شینجی نقش فعالتری در داستان داشته باشد، اما کمتر کسی به نقش واقعی او و کاری که باید انجام دهد توجه میکند. اینکه حتی یک شخصیت عروسکی مانند ری آیانامی لایههای عمیقی دارد و پر از نکات ظریف و قابل توجه است.
داستان
هردو انیمه ریسکهای متعدد و غیرقابل انتظاری در مورد داستان انجام داده بودند که در نهایت به موفقیت آنها نیز ختم شد. در همان ابتدای گورن لاگان به نظر میرسد که کامینا قهرمان واقعی داستان است و هشت قسمت طول میکشد تا مرگ او را شاهد باشیم، درکنار آن شکست شخصیت Lordgenome را میتوان نقطه عطف داستان دانست.
گورن لاگان حماسی و سنتیگونه است، درصورتی که اونگلیون داستان کاملا متفاوت و غیرمعمولی دارد و نیمه پایانی آن به صحنههای طولانی و دروننگرانه پرداخته شده است. عنوان اول در عین اینکه قدمهای غیرمنتظرهای در طول داستان برمیدارد، اما در نهایت میتوان طعم و بوی داستانهای قهرمانانه و آشنای همیشگی را در آن پیدا کرد. اونگلیون از طرف دیگر به آسیبهای روحی و وحشت وجودی میپردازد.
در پایان میتوان اینطور گفت که داستان گورن لاگان پایانی راضی کننده اما دردناک دارد، درحالی که پس از تماشای اونگلیون میخواهید بازهم بیشتر آن را دنبال کنید تا ببینید سرنوشت خوبی نصیب کاراکترهای نجات یافته آن میشود. سایر انیمههای مکا مانند Rahxephon (رازفان)، (Darling in the Franxx) و حتی گورن لاگان به نوعی از اونگلیون الهام گرفتهاند.
گورن لاگان بینظیر است، اما بدون اونگلیون گورن لاگان نیز نمیتوانست وجود داشته باشد، بنابراین هردوی آنها شاهکار هستند اما Neon Genesis Evangelion از همه جنبهها برتری بیشتری دارد.
بیشتر بخوانید:
با تمام احترام به eva و همینطور مطلب ولی متاسفانه ایوانگلین یه اثر کاملا اورریتد شدست,بحث اکشن و مکا رو میذارم کنار و بحثم به روند داستان و شخصیت پردازیه.
چیزی که بدیهیه اینه که ایوا از نیمه دوم به بعد شروع به تغییر میکنه که این برمیگرده به آشنا شدن کارگردان با یه کتاب روانشناسی و عمیق تر شدن افسردگی کارگردان,اما چیزی که مهمه اینه که نیمه دوم به هیچ وجه به اندازه نیمه اول خوب و خلاقانه نیست, تمرکز انیمه روی جنبه روانشناختی بیشتر و بیشتر میشه جوری که دو قسمت پایانی عملا درش مکایی وجود نداره و همش سیر و سفر در وجود شخصیت هاست اما مشکل اینه که برا انیمه ای که تگ مکا خورده کنارش و انیمه ای که به عنوان یکی از اثار انقلابی و کالت این سبک شناخته میشه این کار یعنی ضعف شدید انیمه تو بحث روند داستانی که شاید اگه این روند متفاوت بود انیمه خیلی بهتر از آب در میومد,اما خب متاسفانه روند اشتباه انیمه ادامه پیدا میکنه و میرسه به اندینگ که به معنای واقعی ناامید کنندست,به جای جواب دادن به سئوالات بی شماری که انیمه برامون ایجاد کرد که زحمت جواب دادن سرسری هم به خودش نمیده صرفا یه سفر به “ظاهر” عمیق به درون شخصیت ها میکنه و مخاطب رو تو گیجی محض ول میکنه چه بسا مخاطب قبل از رسیدن به دو قسمت پایانی میتونست این اندینگو کاملا راحت حدس بزنه با توجه به نیمه دوم انیمه!!!
اما مشکلات ایوانگلین فقط تو این چیزا نیست
توضیح ندادن مفاهیم زیادی که تو انیمه به کار رفته(مث ماهیت فرشته ها) تا حتی نماد های دینی بیخود که کاملا معلوم بود انیمه صرفا برا خوشگلی این نماد ها رو به کار برده(خود کارگردانم این رو تائید کرده)
اما باز هم ایوانگلین لنگ میزنه و اونم چیزی نیست جز شخصیت پردازی
شاید خیلی ها فکر کنن چون انیمه کار جدیدی کرد و شخصیت هایی رو خلق کرد که در درون مشکلات زیادی داشتند انیمه خیلی کار شاخی کرده ولی خب متاسفانه بازم اشتباه میکنید!!!
چپاندن چهار تا شخصیت بدبخت که هیچ پیشرفتیم نمیکنن کار خاصی نیست
شینجی یه پسر بدبخت و بیچاره که باباش ولش کرده,
بعد از چند وقت که نمیخواد خلبان باشه و دنبال دلیل میگرده
میفهمه که میخواد کاری کنه که باباش بهش افتخار کنه
آسکا هم یه دختر بدبخته که به خاطر مشکلات خانوادگی بد اخلاقه و صرفا بلده جیغ بزنه و وقتی خلبان میشه هی پزشو میده و مغرور میشه
ری هم یه دختر ساکت و سرده که چیز زیادی ازش نمیفهمیم در اوایل
تا اینجاش که به نظر میرسه مشکلی وجود نداره اما کم کم مشکلات شخصیت پردازی شروع میکنن به معلوم شدن!!!
شینجی هدفش اینه که باباش بهش افتخار کنه و باباشو خوشحال کنه و به خاطر همینم هست که تصمیم میگیره دوباره خلبان بشه ولی اواسط انیمه یهو میفهمیم که دیگه خبری از اون هدفه نیست و شینجی دوباره تبدیل به یه ادم افسرده میشه
اسکا هم کم کم بعد از شکستاش حس ناامیدی پیدا میکنه
مشکل معلوم شد!! انیمه اصن نمیخواد اینارو به بلوغ برسونه
اسکا خیر سرش یه خلبانه ولی همش تو مبارزه ها شکست میخوره و شینجی همش گنداشو درست میکنه و سر همین شکست هاست که اخر شکست روحی میخوره و قبول میکنه که ضعیفه
اینکه کل انیمه به یه شخصیت تو سری بزنی و اصلا هم سعی در بلوغش نکنی نمیشه شخصیت پردازی خوب!!!میشه آشغال!!
درسته اسکا یه خلبانه ولی به معنای واقعی بی عرضه است!!!
انیمه هدف شینجی رو فراموش میکنه و دوباره بدبخت نشونش میده!!!
شخصیت های دیگه هم همینن
از میساتو گرفته که اون هم بلوغی نداره و صرفا خوشگله تا گندو ایکاری که همه یه کار فقط میکنن و بلوغی ندارن
و متاسفانه همین مشکلات باعث میشه که با شخصیت ها همذات پنداری نکنیم و اگه همه در جا با هم بمیرن ما یه ذره هم ناراحت نشیم!
ولی تنها یه شخصیت جالب و “درست” شخصیت پردازی شده وجود داره که اونم toji نام داره
درسته یه شخصیت فرعیه که به نظر میرسه دکوریه مث بقیه ولی هدف داره و هدفشم خواهرشه و به خاطر خواهرشه که تصمیم میگیره خلبان میشه
خوشبختانه انیمه هدف این شخصیتو فراموش نمیکنه و وقتی در مواقع خطر مواجه میشه مخاطب هم نگرانشه, بلوغ داره و کارهاش “عواقب” دارن و مثال خوب یه شخصیت خوب پرداخته شده است که متاسفانه تک و تنهاست تو انیمه در این زمینه.
از رابطه عاشقانه(بخونین فن سرویسانه!!!!) اسکا و شینجی هم بخوام بگم توصیه میکنم قسمت ۱۵ رو ببینید تا اینم براتون روشن شه.
خلاصه که این همه طومار نوشتم صرفا برای یه چیز و اونم اینه که جدا از بحث کالت بودن ایوانگلین که هیچ کس منکرش نیست این اثر نه تنها شاهکار نیست بلکه کاملا متوسط و یا حتی یه جاهایی نزدیک به آشغال میشه!!!!
کالت بودن دلیل بر شاهکار بودن یه اثر نیست
امیدوارم وقتتونو با این انیمه هدر ندین
اگه بازم سوالی داشتین به این آی دی پیام بدین
https://t.me/MRA13840
راستی یادم رفت بگم code geass هر جا میتونی پیدا کنین اما اون یکی رو از سایت انیمه لیست دان کنید و لذت ببرید
کلا با جفتش حالا نمی کنم انیمه مکا می خوایین برین code geass و mobile suit gundam 00 ببینید جفتش هم داستان خوبی دارن و صحنه های خوبی