نقد فیلم ناگهان درخت – شعری برای مادر، زندگی و غم
ناگهان درخت دومین فیلم کارگردانی است که سینما را شاعرانه دوست دارد و حالا با ساخت دومین اثر سینمایی خود نشان داده که امضای خاصی در فیلمهایش دیده میشود؛ شاعرانگی و نمادشناسی در کنار بازی ...
ناگهان درخت دومین فیلم کارگردانی است که سینما را شاعرانه دوست دارد و حالا با ساخت دومین اثر سینمایی خود نشان داده که امضای خاصی در فیلمهایش دیده میشود؛ شاعرانگی و نمادشناسی در کنار بازی موسیقی و تصویر. ناگهان درخت قصه خاصی ندارد و یک روایت سیال است که با گریز زدن به زندگی یک مرد از کودکی تا ۵۰ سالگی، ما را با احساسات و حوادث مختلفی که برایش رخ داده آشنا میشود.
صفی یزدانیان با «در دنیای تو ساعت چند است؟» اولین برگه کارنامه هنری خود را رقم زد و توانست در همین اولین گام خود، چندین پله را با یک حرکت بپیماید. او نشان داد سینما را میشناسد و در هیاهوی فیلمهای کمدی و یا سبک و سیاق فرهادی! اثری شاعرانه ساخت که چندان هم دیده نشد ولی اهل فن از آن گوهر کوچک نگذشتند و پا به پای فرهاد قصه، زندگی او را تماشا کردند.
فیلم ناگهان درخت که اسم نامانوسی هم برای یک اثر سینمایی دارد و از همینجا داد میزند که بیشتر شعر است تا فیلم، میخواهد به مفاهیم مختلفی سرک بکشد که هسته مرکزی آنها چند عنصر مانند مادر، زندگی و شکست در آن است و برخلاف برخی منتقدین که به وجهه نوستالژی بودن اثر تاکید داشتند، آن را عنصر مهمی در روایت فیلم نیافتم.
فیلم ناگهان درخت فضای غمانگیزی دارد که این غم پنهان، در پس لایه نوستالژی و قابهای تصویر زیبا به همراه موسیقی گوشنواز قایم شده و یواشکی و با حزن و اندوه به مخاطب زل میزند. غم پنهان کارگردان در لا به لای دیالوگهای شنیدنی فیلم نیز گاهی خودی نشان میدهد و میتواند در یک لوله خودکار نیز خودش را قایم کند.
ناگهان درخت از داستان خاصی بهره نمیبرد و عملا فیلمنامهای که برایش نوشته شده یک قصه مشوش و آشوب زده است که مانند ذهن آدمی به همه جای زندگی انسان سرک میکشد. ما در حکم روانکاوی هستیم که با دستگاههای مخصوصی که به مغز شخصیت اصلی داستان وصل کردهایم، شاهد دوران مختلفی از زندگی او و افکارش هستیم و این شهود آنچنان پراکنده است که گاهی نمیتوان روی هدف اصلی، یعنی لذت بردن از تماشای این تصاویر، متمرکز شویم.
فرهاد مردی است که پیش روانکاوی نشسته (البته شاید هم یک دوست، فیلم ترجیح میدهد دراینباره اطلاعات زیادی ندهد) و مشغول تعریف کردن زندگی خودش است. در اینجا ما هم به کودکی فرهاد و مدرسه مختلط او در زمان شاه سر میزنیم تا به عاشق شدنش در اوایل انقلاب و قصد مهاجرتش و سپس شروع زندگی دوبارهاش پس از شکستهایی که در این مسیر خورده.
زندگی فرهاد زندگی معمولی نیست و بدبیاریهایی که میآورد از جنس آشنایی نیستند ولی باید اعتراف کرد که دور از ذهن هم نیستند. دستگیری بیدلیل یک فرد و سالها آب خنک خوردن در اوایل دهه شصت، چیزی نبوده که نتوان آن را با واقعیت همخوان دانست.
زندگی فرهاد در ناگهان درخت از عاشقیت او در دوران کودکی و در مدرسه آغاز میشود و تا به عشق آخرینش یعنی مهتاب میرسد. او و مهتاب بعد از رابطهای که شروع میکنند زندگی جدیدی را آغاز میکنند تا زمانی که مهتاب آبستن میشود و بچه را علی رغم میل فرهاد میاندازد.
داستان اما همینجا به اتمام نمیرسد و فراز و نشیب زندگی فرهاد در زمانی که قصد مهاجرت دارند پیچیدهتر میشود. این عملیات فرار از کشور شدنی نمیشود و نهایتا فرهاد به زندان میافتد...
برخی دیالوگها در ناگهان درخت به شدت جذاب و دوست داشتنی هستند و بعید است مدتها از ذهن پاک شوند. یکی از آنها در همین محیط زندان است، زمانی که فرهاد قصد دارد خلاصهای از خودش بنویسد و این کار را به زیبایی در نوشتن چند خط ساده از زندگی بی شیله پیله خود انجام میدهد. او هیچ هیجان خاصی در زندگیاش نداشته و کار خاصی هم نکرده، حتی شغل فرهاد به درستی مشخص نیست و نمیدانیم که او چگونه در این سالها امرار معاش میکند. فرهاد شخصیتی است به شدت نامریی در دنیایی که به آن هیچ کاری ندارد جز اینکه دنبال دوست داشتن و دوست داشته شدن است.
دیالوگهایی فیلم دیالوگهایی بس صادقانه و رک و راست هستند که برخی از آنها مانند پتک بر سر مخاطب فرود میآیند ولی رنگ واقعیت دارند. این موضوع مرا یاد آثار آلبر کامو و بخصوص «بیگانه» آن انداخت؛ کتابی که قهرمانش حتی آرزوی مرگ عزیزان خود را میکرد و این موضوع را صادقانه با خوانندگان خود در میان میگذاشت. فرهاد که در نقش دانای کل و راوی ماجرا است، صاحب این دیالوگهای به یاد ماندنی است و آنها را طی دیالوگی که با معشوقه یا مادرش دارد، ادا میکند.
رابطه فرهاد با زنان رابطه خوبی نیست و تنها کسی که او را بیشتر از همه دوست دارد، مادرش است. این مساله روانشناختی و اهمیت مادر فیگور در فیلم، شخصیت فرهاد را برایمان بیشتر روشن میسازد. او مردی است که مانند بسیاری از مردان ایران و جهان عاشق مادرش است و به دنبال این عشق در معشوقه خود است. او حتی دلش میخواهد دروغ بشنود ولی زندگی با آرامش بیشتری داشته باشد. فرهاد تا این حد زندگی غمانگیزی دارد.
مساله زایش و حیات در فیلم نیز چندین بار تکرار میشود. مهتاب سه بار در طول فیلم حامله میشود و دو بار اول نمیگذارد که این حیات نو وارد جهانی بشود که او از آن بیزار است. در مرتبه سوم اما زندگی مشترک تازهای برای فرهاد و مهتاب آغاز شده و همانطور که مهتاب میگوید، فرهاد حالا برای خودش مردی شده است.
زندانی شدن فرهاد در اوایل فیلم، مسیر بلوغی است که مهتاب نیز به آن اشاره میکند. فرهاد در چند سال اسارتی که به سر میبرد و خلوتی که با خود میکند، مرد شده و در تمام این سالها نیز فقط با مادرش صحبت میکند و خودش را از همه دوستانش و نامزدش دور کرده است. او در مسیر درستی مرد نمیشود و در این تنهایی و انزوا، فقط با مادری همراه است که میگوید گوشی را به زندانبان بدهد تا با وساطت او، بچهاش آزاد شوند. او شدیدا اسیر مادر و مهر و محبت اوست و با اینکه مرد لوسی نیست، ولی همانطور که مهتاب حدس میزند، مرد زندگی هم نیست.
پیمان معادی و مهناز افشار زوج اصلی فیلم هستند و در کنار یکی دو بازیگر فرعی، همگی میدرخشند. شاید عجیب به نظر برسد اما شخصیت و بازی افشار نسخه جدی و تکامل یافتهای از کاراکتر او در نهنگ عنبر را در ذهنم تداعی کرد که در یک دنیای موازی دیگر با همان هسته رفتاری، غمگین زندگی میکند. پیمان معادی نیز بازی خوبی از خود برجای میگذارد و شخصیت فرهاد را برایمان به یاد ماندنی میکند، شخصیتی معصوم که از دنیای دور و بر خود چیز خاصی نمیخواهد مگر جریان زندگی.
فیلم ناگهان درخت یک فیلم به شدت شخصی از کارگردانش است که حول محور کاراکتر اصلیاش میچرخد. فیلم شناختنامهای بر فرهاد و فرهادهایی است که در دور و بر خودمان کم نیستند. فیلم هم شاعرانه است و هم روانشناسانه و ترکیبی از این دو را ارائه میدهد که متاسفانه هیچ یک هم کامل نیستند.
تقریبا برخی از بار روانشناسی فیلم را در سطور بالا بیشتر توضیح دادم اما بار شاعرانه آن نیز همانطور که اشاره کردم، بر دوش دیالوگهای مینیمال و جذاب، قابهای تصاویر به شدت زیبا از خطه شمالی کشور و موسیقی بینظیر کریستف رضاعی و انتخابهای موسیقی او است. فیلم فضایی آرامش بخش دارد و در تمام مدت تماشای آن، تماشاگر میتواند حس کند که از فرط عصبانیت و ناراحتی، سرم آرام بخشی به دستش زده شده و حالا مواد این سرم در شریانهای خونش در جریان هستند و او با چشمانی باز، شاهد ادامه زندگی ناراحت کننده است.
تدوین مجدد فیلم نسبت به نسخهای که دو سه سال پیش در جشنواره فجر اکران شد، کاری کارستان بوده و حالا فیلم در همان صحنه ابتدایی ما را با سکانس پایانی آشنا نمیکند. ناگهان درخت با این تغییر مهم در نحوه روایت داستان (اگر بتوان اسمش را داستان گذاشت) خود کاری کرده که برخی سوتفاهمهای تماشاگران نسخه پیشین حل و فصل شود و حالا پایان بندی تاثیرگذارتری را به نمایش در بیاورد.
ارجاعات سینمایی و ادبیاتی که کارگردان در فیلم داده بسیار زیاد هستند به طوری که فیلمساز ترجیح داده لیستی کامل از این ارجاعات را در تیتراژ پایانی بیاورد، کاری بس نیک و پسندیده که شخصا از آن لذت بردم.
ناگهان درخت در نهایت با پایان بندی روحنوازی که دارد، مساله مادر و حیات، دو عنصر اصلی فیلم را بار دیگر به چالش میکشد. کودکی که هرگز زاده نشد در لحظه مرگ پا به این دنیا میگذارد و نمیتواند زندگی کند. انتخابی که فرهاد و مهتاب در زندگی خود کردند، معلوم نیست که میتوانست چه تغییراتی در زندگی آنها به وجود بیاورد. هرچند این پایان بندی با سکانس افتتاحیه فیلم چندان جور در نمیآید ولی تعابیر مختلفی میتوان از شروع و پایان ناگهان درخت انجام داد و لزوما یک فرمول در اینجا دیده نمیشود.
آیا فرهاد و بچه از تصادف جان سالم به در بردهاند؟ آیا فرهاد به طور استعاری نوزادی خود را در آغوش گرفته بود و یا با کودکی که هرگز زاده نشده بود بازی میکرد؟ اینها تمام سوالاتی است که بسته به ذهن مخاطب پاسخ خواهند گرفت، ذهنی که اگر همسو با جهان فکری کارگردان باشد، میتواند از فیلم لذت ببرد و مشکلات آن را نادیده بگیرد و در غیر این صورت، فیلم را اثری بدون داستان و ملال آور میپندارد.
فیلم ناگهان درخت فیلم متفاوت و خارج از چارچوب موجهای رایج در سینمای کشورمان است. فیلمی که شاید بتوان آن را حتی در دسته هنر و تجربه قلمداد کرد و باور دارم این تجربه جدید با وجود نقصهایی که دارد، ارزش تماشا کردن را دارد. ناگهان درخت حالا به اکران آنلاین رسیده و میتوانید برای تماشای آن به این لینک در پردیس نماوا مراجعه کنید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.