ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از ویجیاتو انتخاب کنید.

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
اصلا راضی نیستم
واقعا راضی‌ام
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر ویجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

فیلم و سریال

نقد فیلم گیج گاه – تقدیم به بچه‌های دهه شصتی ایران

عادل تبریزی در نخستین تجربه جدی خود در مقام کارگردانی یک اثر بلند سینمایی به سراغ سوژه‌ای نخ‌نما به اسم «دهه شصت» و «خاطره بازی» با آن دوران رفته است. اما کاری که او با ...

آرش پارساپور
نوشته شده توسط آرش پارساپور | ۱۶ بهمن ۱۳۹۹ | ۱۳:۰۰

عادل تبریزی در نخستین تجربه جدی خود در مقام کارگردانی یک اثر بلند سینمایی به سراغ سوژه‌ای نخ‌نما به اسم «دهه شصت» و «خاطره بازی» با آن دوران رفته است. اما کاری که او با این سوژه تکراری می‌کند، متفاوت از عمده آثاری است که دیده شده و همین مساله ارزش کارش را بالا می‌برد و احتمالا بازهم همین مساله بوده که باعث شده انبوهی از ستارگان سینمایی در فیلم او نقش آفرینی کنند. آنها همگی با همدیگر ادای دینی به دهه شصت و هفتاد سینما و جامعه ایران انجام داده‌اند. با نقد گیج گاه همراه ویجیاتو باشید.

سبک جدیدی در سینمای ایران باز شده که تضمین فروش و استقبال را با خود به همراه دارد ، اشتباه نکنید، منظورم رفتن به ترکیه یا دیگر کشورهای خارج و آوردن یک سری بازیگر زن خارجی که فارسی دست و پا شکسته حرف می‌زنند و شوخی‌های بند تنبانی در لا به لای آن نیست. بلکه منظورم نقب زدن به گذشته و رفتن به دهه شصت در ایران و نمایش آن دوران است. جوانان آن نسل حالا پدر مادرانی هستند که تماشای آن دوران برایشان جذاب است و جوان‌تر‌ها نیز با نگاه کردن به گذشته پدر مادرشان، تعجب می‌کنند و می‌خندند.

در نگاه اولیه گیج‌ گاه با همین فرمول ساخته شده و یک اثر کمدی پربازیگر است که در دهه هفتاد جریان دارد؛ سال‌های آغازین آن. اما واقعیت امر گیج گاه متفاوت است و نمی‌خواهد چیزی شبیه به نهنگ عنبر باشد. گیج گاه بیشتر از آنکه یک کمدی باشد، یک تجدید خاطره دلنشین است که دل تماشاگر را گرم می‌کند و بیشتر از آن با مغزش سر و کار دارد که آن را به فکرهای شیرین فرو ببرد.

گیج گاه همانطور که از اسمش برمی‌آید، واقعا هم با مغز و گیج گاه آدمی سر و کار دارد، همانطور که قهرمان فیلمش مشت‌هایی به گیج گاهش می‌خورد و زندگی‌اش پیش می‌رود. فیلم یک تلنگر به ذهن تماشاگر است و دستان او را می‌گیرد و با خود به بیست سی سال پیش می‌برد. هرچند در برخی مواقع نمی‌تواند آن حال و هوا را به درستی نشان دهد و نهایتا با یک بستنی کیم، نمادی از دهه شصت و هفتاد به خورد مخاطب می‌دهد اما فیلمساز سعی کرده حتی ریتم و مسائل فنی فیلمش را حول محور همان سالها بچرخاند. از تدوین فیلم گرفته تا Fade شدن‌های تصویر و صداگذاری و موسیقی فیلم که همه و همه انگار از دهه شصت و هفتاد سینمای ایران خارج شده‌اند و در یک اثر مدرن امروزی بازآفرینی شده‌اند.

گیج گاه داستان زنی به نام مهتاب است که چند وقتی می‌شود با شوهرش متارکه کرده و همراه با پسرش عرفان و خواهر و شوهر خواهرش در یک خانه بزرگ قدیمی زندگی می‌کنند. کل این خانواده عاشق فیلم و سینما هستند و شبی نیست که با دیدن فیلم به روز نینجامد. عرفان کلاس کاراته می‌رود و مربی‌اش حسن آقا از معلمان مدرسه است. حسن در واقع هم معلم ادبیات است و هم معلم ورزش، مانند بسیاری از معلم‌های بی‌ربط دهه شصت و هفتادی‌ها که درس ورزش را هم تدریس می‌کردند نیست و سعی کرده که ارتباطی بین فنون کاراته و شاهنامه فردوسی پیدا کند.

آشنایی مهتاب و حسن منجر به یک رابطه عاشقانه میان این دو می‌شود که عرفان آنچنان با این رابطه موافق نیست. پدر عرفان هم از این ماجرا دل خوشی ندارد اما طلبکاری در بیرون از زندان دارد که دائما خانواده را تهدید می‌کند و دستش به جایی بند نیست. ماجرای عاشقانه این مادر و مربی کاراته سر درازی پیدا می‌کند و وقایع گوناگونی برایشان پیش می‌آید که حوادث فیلم را شکل می‌دهند.

گیج گاه پر از خرده داستان است و فیلمنامه منسجمی ندارد. در واقع فراز و فرود فیلمنامه در گروی همین داستانک‌ها است و نمی‌توان به فیلمنامه آن نمره کاملی داد چرا که به نظر می‌رسد از ترکیب چند ایده گوناگون یک مغلمه سینمایی بیرون آمده است. خط ارتباطی که در تمام داستان وجود دارد همان رنگ و بوی دهه شصت و هفتاد ایران است. از مریم حیدرزاده گرفته که شاعر این زمانه بود تا عشق به ژاپن و فنون کاراته که در بین مردان ایرانی همه‌گیر شده بود. از داشتن موبایل که یک ویژگی بارز برای مردم بود تا عشق به فیلم‌های جمشید هاشم‌پور که تک ستاره سینمای آن روزها به حساب می‌آمد.

کارگردان سعی کرده در هر سکانسی یکی از این آثار به جا مانده از سالهای دور را بگنجاند و چشمان تماشاگر را به این فضا عادت دهد. مشکل اما دیالوگ‌هایی است که برای بازیگران انتخاب شده که گاه اصلا با حال و هوای آن روزها تجانس ندارد. این موارد در زمانی که طراحی لباس و صحنه در خدمت آن سالها درآمده‌اند، بیشتر توی ذوق می‌زند. اما فارغ از این موضوع، خط داستانی پراکنده فیلم هم انگار همگی از پاورقی‌های مجله‌های آن دوران در آمده‌اند.

ادای دین گیج گاه به سینمای دهه شصت و هفتاد در وهله اول فقط در نمایش المان‌ها نیست و در ثانی فقط محدود به سینمای ایران نیست (اشاره به فیلم تایتانیک و حواشی آن دورانش جالب توجه است). همانطور که گفته شد فیلم از منظر فنی نیز خودش را در سطح آثار عام پسندانه دهه شصت و هفتاد پایین آورده تا بتواند دوشادوش آنها حرکت کند.

همانطور که خود شعار فیلم می‌گوید «گیج گاه» فیلم نوستالژیک نیست درباره حالیست که دیگر نیست. این شعار تا حد زیادی درست ست چرا که گیج‌گاه بیشتر از آنکه خاطره بازی کند، این خاطره‌ها را به مغزمان می‌کوبد تا یاد آن ایام بیفتیم و آن را با امروز مقایسه کنیم. زندگی‌ها را ببینیم و بفهمیم که در این سالها چه بر سر خودمان آمده است. از پیشرفت‌هایی که کردیم لذت ببریم و از پسرفت‌هایی که کردیم غصه بخوریم. گیج گاه نشان می‌دهد که خیلی از موارد در طول این سالها هنوز تغییری پیدا نکردند و برخی معضل‌ها همچنان دهه‌هاست که در کنار مردم ایران باقی مانده‌اند.

شخصیت پردازی حسن، یکی از نکات قابل تامل فیلم است. او شخصیتی پیچیده و عجیب دارد و حامد بهداد توانسته با نقش آفرینی هنرمندانه‌اش به این نقش، روحیه خاص دیگری بدهد. در ذهنم هیچ‌کس دیگری به جز بهداد را نمی‌توانم تصور کنم که این نقش را درست از آب دربیاورد. گریم زیبا و هنرمندانه‌ای که روی صورت او انجام می‌شود (چه وقتی خودش است و چه زمانی که می‌خوهد شبیه جمشید خان هاشم پور باشد) در کنار بازی قهارانه‌اش فیلم را تصاحب می‌کند.

باران کوثری نیز در نقشی فرو رفته که تقریبا برای او تکراری شده اما واقعیت اینجاست که از پس این نقش آفرینی‌ها خوب برمی‌آید. زنی ساده با عشوه‌های سنتی زنانه که بارها و بارها در فیلم‌های مختلف توسط او به تصویر کشیده شده و در اینجا نیز با همان مهارت قبلی پیاده سازی شده است. کوثری حالا به جز یک «زن» نقش «مادر» را هم ایفا می‌کند و همین ارزش افزوده کاری کرده که نقشش کمی متفاوت به نظر بیاید.

بازیگران فرعی فیلم نیز از ستارگانی هستند که چراغ درخششان تقریبا رو به خاموشی است، درست مانند سینمای دهه شصت و هفتاد که فیلم روی آن تاکید شدیدی دارد. انتخاب این افراد که در اطراف بازیگران اصلی در آمده‌اند، بازهم هوشمندی کارگردان بوده چرا که مانند هاله‌ای قدیمی اما همچنان آشنا هستند که بازیگران جدیدتر فیلم را همراهی می‌کنند. از بیژن بنفشه خواه گرفته تا فرهاد آییش و نادر سلیمانی، همگی در نقش آفرینی‌های کوتاهشان به درستی ظاهر شده‌اند. از همه بهتر هم قطعا سروش صحت است که سر تا پای او یادآور همان سالهاست.

بازیگر خرسال فیلم که به نظر می‌رسد اولین تجربه بازیگری خود را در سینما سپری می‌کند نیز می‌تواند پا به پای ستارگانی که دورش را گرفتند پیش بیاید. نسل بازیگران کودک و نوجوان قدرتمند سالهاست که از سینمای ایران تقریبا برچیده شده و توجه چندانی به آن نمی‌شود، این موضوع البته تقریبا جهانی است و دلایل خاص به خودش را هم دارد. در هر حال می‌توان ادعا کرد بازیگر گیج گاه می‌تواند آینده درخشانی برای خودش رقم بزند.

چه بخواهیم چه نخواهیم زمان در حال گذر است و این موضوع با سرعت از چشمانمان پیش می‌رود. حالا در آستانه ورود به قرن جدیدی هستیم و واقعیت اینجاست که سینمای دهه شصت و هفتاد متعلق به سالهای دور سینمای ایران است. دیگر نمی‌توان فقط سینمای قبل از انقلاب را آثار کلاسیک و قدیمی این سینما خواند و جمشید هاشم پور و نیکی کریمی و... نیز به تدریج به همین جرگه می‌پیوندند. بازسازی فیلم گروگان و حضور بازیگرانی قدیمی که شاید سالیان سال است روی پرده آنها را ندیدیم (مانند حسن رضایی که شاید او را از الو الو من جوجوام به یاد داشته باشید) از آن دسته سکانس‌هایی است که در سینمای ایران کم پیدا می‌شود و تماشایش کاملا یادمان می‌اندازد که حالا بیش از بیست و شش سال از زمان اکران و جنجال آن گذشته است.

گیج گاه ادای دین بزرگی به آن عصر سینما است و با اینکه فیلم شاهکار و به یادماندنی از آب در نیامده، اما به عنوان یک تقدیرنامه از سینمای آن سالها، قابل احترام است.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید

مطالب پیشنهادی